روزها به پارك مىرفتيم و مىآمديم. روزى ديدم در كنار زاينده رود پيرمردى هشتاد ساله نشسته است و دو سنگ و يك كيسه نان خشك نيز در كنار او است.
نانها را تكه تكه در مىآورد و روى سنگ مىگذارد و با سنگى ديگر روى آن مىكوبد كه بخشى را خيلى ريز و بخشى را ...
كسى از پامنبرىهاى اصفهان به من گفت: پاركى در اصفهان، در كنار زاينده رود است، آنجا برويم و ساعتى پياده روى كنيم. گفتم: اسلام كه به ورزش علاقه دارد، حفظ سلامت بدن را واجب و ضرر زدن به بدن را حرام مىداند و حتى به انسان اجازه نمىدهد كه يك مو از بدن ...