ايشان به ميرزا مىگويد: پسر من به شما علاقهمند است. من، شيخ و دو دختر و همسرش، زندگى را به سختى مىگذرانيم. هفتهاى دو بار غذاى پخته داريم. اين هم اثاثيه خانه ماست. ميرزا مىگويد: مادر! من چه كار بايد بكنم؟ مىگويد: از پولهايى كه از ...