فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 12 از دعای 1 ( روشنایی برزخ بازتاب اعمال انسان )

حَمْداً يُضِي‌ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ ، ﴿يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ، ﴿يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ.
شود راضى ز ما راه صوابش به فكر چاره از دوزخ عذابش‌ و از آن مشكلات روز محشر شود آسان به ما از لطف داور در آن روزى كه جز اندر پناهت كمك نبود ز كس در پيشگاهت‌

ظلمات برزخ و تفسير آن‌

ظلمات چيست و برزخ كجاست؟

ظلمات جمع ظلمت است كه بى‌نورى چيزى است كه بايد نورانى باشد.

برزخ در لغت فصل بين دو شى است ولى به تعبير آيات و روايات، فاصله از وقت مرگ تا قيامت است.

به عبارت ديگر: هرگاه علاقه انسان از طبيعت قطع شود پس در اوّل منزل عجايب عالم الهى است. در اين عالم دو فرشته سؤال كننده تمام خير و شرّ انسان را در دنيا به صورت مناسب و غير محدود مى‌بينند.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْبَرزَخُ الْقَبْرُ وَهُوَ الثَّوابُ والعِقابُ بَيْنَ الدُّنْيا والآخِرَةِ.«1»

برزخ گور [همان جاى انسان پس از مرگ‌] است و آن ثواب و عذاب بين دنيا و آخرت است.

جسم آدمى پس از مرگ رها گشته و پس از پراكندگى اجزاى آن به طبيعت باز مى‌گردد. نفس ناطقه انسانى كه همان روح آدمى است پس از فرا رسيدن مرگ همچنان باقى است. روح پس از جدايى بدن به مرحله تازه‌اى از زندگى منتقل مى‌گردد كه زندگى برزخى ناميده مى‌شود. او در عالم برزخ به سر مى‌برد تا اين كه رستاخيز برپا گردد و به سراى آخرت انتقال يابد.

روح هر انسانى دارنده بسيارى از رويدادهاى دوران عمر است و حوادث زندگى‌ را به ياد دارد و ارواح دانشمندان علاوه بر خاطره‌هاى عادى، داراى علوم و فنونى هستند كه در دوران زندگى فرا گرفته‌اند و با رويداد مرگ و جدا شدن روح آگاهى پيدا مى‌كند و نيك و بدهاى دنياى خود را، به ياد مى‌آورد.

آيات و روايات بسيارى گوياست كه نيّت‌ها و باورهاى درست و رفتارهاى شايسته انسان، تجسّم مى‌يابند و قلمرو زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ روشن مى‌كنند. و نيّت‌هاى ناپاك و باورهاى نادرست و رفتارهاى ناشايسته با چهره‌هاى تاريك تجسّم مى‌يابد و عرصه زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ تيره و تار مى‌سازد.


معناى ظلمت برزخ در كلام بزرگان‌

اما برخى گفته‌اند:

«مراد از ظلمتِ برزخ؛ ظلمتِ عمل و ظلمتِ بدن است كه نور از نفس مجرّد قطع شود و آماده رجوع به ماده اصلى شود.

برخى گفته‌اند:

ظلمات به اعتبار شدّت ظلمت است.

برخى گفته‌اند:

ظلمات عبارت از شدايد روح در عالم برزخ با كنايه از آتش ظلمات است مانند آتش قيامت يا مكانى كه در عالم مثال است«2»

از شيخ بهايى نقل شده است كه:

«در روايات است كه اشباحى كه به نفوس تعلّق دارد در عالم برزخ هستند و جسم نيستند، ولى مى‌خورند و مى‌آشامند و در جلسات حلقه حلقه مى‌نشينند و سخن مى‌گويند و بهره مى‌برند و گاهى در فضاى بين زمين و آسمانند و يكديگر را مى‌شناسند و ملاقات مى‌كنند.

اين اشباح واسطه‌اى بين دو عالم هستند نه جسم مادّيند و نه موجود مجرّد و لطيفند. و اين عالم عالمى است بسيار گسترده و ساكنان آن عالم با يكديگر در لطافت و تيرگى و زيبايى و زشتى صورت، تفاوت فراوانى دارند. بدن‌هاى مثالى آنان حواس ظاهريّه و باطنيّه را دارند. از لذايذ جسمى و روحى متنعّم و از دردهاى بدنى ناراحت مى‌شوند«3»

انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومى، يك زندگانى محدود و موقّتى دارد كه برزخ واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است. انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار مى‌گيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجه‌اى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومى به سر مى‌برد.

حالِ انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه به حال كسى است كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك سازمان قضايى احضار مى‌شود و مورد بازجويى قرار گرفته، به تنظيم و تكميل پرونده‌اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاكمه در بازداشت به سر برد. در عالم برزخ زمان مطرح نيست و كوتاهى يا طولانى بودن برخوردارى از نعمت‌ها يا سختى‌ها معنا ندارد. اما فراز و فرود در شدّت يا ضعف نعمت‌ها و يا سختى‌ها در آن عالم مى‌باشد.


روح در برزخ، در كلام علامه طباطبايى‌

علّامه طباطبايى مى‌نگارد:

«روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى مى‌كرد به سر مى‌برد، اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقرّبان درگاه خدا برخوردار مى‌شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال مى‌گذراند.

خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت مى‌فرمايد:

﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾«4»

و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده‌اند، بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.* در حالى كه خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا كرده شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند [و سرانجام به شرف شهادت نايل مى‌شوند] شادى مى‌كنند كه نه بيمى بر آنان است ونه اندوهگين مى‌شوند.

در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمى‌كنند مى‌فرمايد:

﴿حَتَّى‌ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾«5»

[دشمنان حق از دشمنى خود باز نمى‌ايستند] تا زمانى كه يكى از آنان را مرگ در رسد، مى‌گويد: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصيرهايى كه از من سر زده به دنيا] بازگردان؛* اميد است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنيا] واگذاشته‌ام كار شايسته‌اى انجام دهم. [به او مى‌گويند:] اين چنين نيست [كه مى‌گويى‌] بدون ترديد اين سخنى بى‌فايده است كه او گوينده آن است و پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى‌شوند«6»

در كتاب «الهيات و معارف اسلامى» آمده است:

«بدن برزخى و عذاب و نعمت‌هاى آن جا را مى‌توان به گونه‌اى به لذّت و يا نعمت‌هاى موقع خواب تشبيه كرد. انسان در عالم رؤيا واقعاً يك رشته كارهايى را انجام مى‌دهد، راه مى‌رود، سخن مى‌گويد، مى‌انديشد و ... هرگاه اين كارها را با زندگى عنصرى و مادّى بسنجيم فاقد حقيقت خواهد بود ولى اگر از نسبت‌گيرى و مقايسه صرف‌نظر كنيم، بايد گفت: اين كارها در ظرف رؤيا براى خود حقيقتى دارند؛ زيرا خوشى‌ها، آرامش‌ها و آلام و دردهاى رؤيايى، براى خود خالى از يك نوع واقعيّت نيست.

چه بسا حالات انسان در خواب روى بدن عنصرى نيز اثر مى‌گذارد. حالا اگر يك چنين زندگى رؤيايى واقعيّت بيشتر و حقيقتى روشن‌تر پيدا كند، بايد نام آن را زندگى برزخى نهاد. در آن جا مادّه و عنصر يا مولكول و اتم وجود ندارد ولى صورت تمام موجودات جهان بى‌آن كه مادّه و وزنى در كار باشد موجود است.

به اين خاطر دانشمندان مى‌گويند:

در جهان برزخ، آثار مادّه از گرمى و سردى، از شيرينى و تلخى، شادمانى و غمگينى هست، هر چند خود مادّه وجود ندارد. در آن جا خوردن و آشاميدن، سماع و استماع و ديدن وجود دارد. اگر چه از مادّه‌اى كه اين امور در زندگى ما بر آن توقّف دارد، خبرى نيست.

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در جنگ بدر دستور داد كه كشته‌هاى قريش را به چاهى‌ بريزند سپس بر سر چاه ايستاد و به آنان خطاب كرد و فرمود:

آيا آنچه را كه خداى شما وعده كرده حقيقت داشت؟

مسلمانان گفتند: آنان مردگانند و چگونه با آنان سخن مى‌گوييد.

پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد، آنان مى‌شنوند، ولى اجازه سخن گفتن ندارند«7»


مواقف الأشهاد و تفسير آن‌

مواقف الاشهاد يا جايگاه گواهان در آخرت برگرفته از آيات سوره غافر است كه مى‌فرمايد:

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ* يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾«8»

بى‌ترديد ما پيامبران خود و مؤمنان را در زندگى دنيا و روزى كه گواهان [براى گواهى دادن‌] به پا ايستند، يارى مى‌كنيم.* همان روزى كه عذرخواهى ستمكاران سودشان ندهد و براى آنان لعنت خدا و سراى سخت و بدى است.

به راستى، اگر در اين روز سخت يعنى همان روزى كه هر كس به كار خويش مشغول است و كسى را ياراى دور ساختن عذاب از خود و ديگران نيست؛ پرده ستاريت حق تعالى آويخته نشود ما بندگان با رسوايى چه خواهيم كرد!

گر مسلمانى از اين است كه حافظ دارد

آه اگر از پى امروز بود فردايى‌

(حافظ شيرازى)

مواقف جمع موقف و مكان وقوف است. و اشهاد جمع شاهد يا شهيد يعنى گواه و ناظر در گواهى دادن و آگاه بر چيزى باشد. و مراد از اشهاد دانايانى است كه نمايان براى شهادت بر مردم قيام كنند مانند ملائكه و انبياء و مؤمنان و يا حاضران و شهيدان كه ايشان اهل موقف هستند.

عجلى گويد: به امام باقر (عليه السلام) گفتم: مراد از كلام خداى تبارك و تعالى:

﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ﴾«9»

و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم‌] شما را امتى ميانه [ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستى و راستى‌] بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد.

شهدا كيانند؟ حضرت فرمود:

«ما امت وسطيم و ما شاهدان خدا بر مردم و حجّت او بر زمين هستيم«10»


مواقف الاشهاد در كلام بزرگان‌

برخى گفته‌اند:

مراد از مواقف اشهاد اهل قيامت است چون افعال زشت پوشيده را در دنيا مشاهده مى‌كنند.

برخى گفته‌اند:

آنان ملائكه ناظر افعال عبادند كه در روز قيامت برانگيخته مى‌شوند.

برخى گفته‌اند:

آنان كه از عذاب ايمن هستند.

برخى گفته‌اند:

مقصود ائمه‌اند كه شاهد بر اعمال بندگان هستند.«11»

در تأييد مطلب گذشته، امام سجاد (عليه السلام) در فراز ديگر، در دعاى بعد از نماز شب مى‌فرمايد:

«اللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِي بِعَفْوِكَ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِفَضْلِكَ فِي دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَةِ الْأَكْفَاءِ فَأَجِرْنِي مِنْ فَضِيحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الرُّسُلِ الْمُكَرَّمِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ»«12»

خدايا! اكنون كه مرا به پرده گذشت و عفوت پوشاندى و در اين جهان فانى، احسانت را در برابر مردم شامل حال من فرمودى، پس مرا از رسوايى‌هاى جهان ابدى، در برابر اهل محشر كه عبارتند از فرشتگان مقرّب و پيامبران بزرگوار و شهدا و شايستگان پناه ده.

آخرت هر انسانى بازتاب زندگى دنياى اوست و آنچه را كه در جايگاه آخرت مشاهده مى‌كند و هر پاداش يا كيفرى را كه مى‌بيند انعكاس عقايد و باورها و انديشه‌ها و اخلاق و گفتار او در دنيا است. گذر از صراط آخرت نيز براى هر انسان وابسته به اين است كه در اين جهان، راه زندگى را چگونه پيموده و كدام راه و رسم را برگزيده است.

صراط مستقيم به اين معنا است كه به معرفت و شناخت خداوند و آيين و رسم سپاس‌گزارى از نعمت‌هاى انبوه پروردگار خويش نايل گرديده و به وظيفه بندگى‌اش‌ پايبند بوده و منزلت انسانى خود را حرمت نهاده است؛ در جهان ديگر راه رستاخيز را به آسانى مى‌پيمايد و به رستگارى جاودانه دست مى‌يابد.

حضرت على (عليه السلام) در مناجات شعبانيه به محضر خداوند متعال عرضه مى‌كند:

الهى قَدْ سَتَرْتَ عَلىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنيا وَأَنَا احْوَجُ إلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فى الأُخْرى‌، الهى‌ قَدْ أَحْسَنْتَ الىَّ اذْ لَمْ تُظْهِرْها لِأَحَدٍ مِنْ عِبادِك الصَّالِحينَ، فَلا تَفْضَحْنى‌ يَوْمَ القِيامَةِ على رُؤوسِ الأشْهادِ.«13»

خداى من! گناهانم را در دنيا پرده‌پوشى كردى كه به پرده‌پوشى آن در آخرت محتاج‌ترم. خداى من! به من نيكى كردى؛ زيرا گناهانم را بر هيچ يك از بندگان شايسته‌ات آشكار نكردى پس در روز رستاخيز در حضور گواهان بر اعمال و فرشتگان و پيامبران و امامان و صالحان رسوايم مساز.



حقيقت نفس و تفسير آن‌

اين فراز از دعا«يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ و هُمْ لَا يُظْلَمُونَ‌» برگرفته از آيه‌اى در سوره جاثيه است كه فرمود:

﴿وَلِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾«14»

و تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است، پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نمى‌گيرند.

سراسر عالم نشان مى‌دهد كه آفريننده جهان آن را بر محور حق قرار داده و در همه جا حق و عدالت حاكم است. آنها كه هماهنگ با اين قانون حق و عدالت حركت مى‌كنند بايد از بركات عالم هستى و الطاف الهى بهره‌مند شوند و آنها كه بر ضد آن گام برمى‌دارند بايد طعمه آتش سوزان و قهر و غضب خداوند شوند و عدالت اين را ايجاب مى‌كند.

خلقت عالم با حق بوده و خداوند براى خلقت آنها هدفى ثابت قرار داده و آفرينش هدفمند اين بوده كه هر نفسى در مقابل آنچه مرتكب شد جزا داده شود، اگر طاعت كرده ثواب بيند و اگر معصيت كرده عقاب شود و اين جزا مطابق عدل خواهد بود، جزاى آنها همان عمل آنهاست، در نتيجه بايد از سوء سابقه ترسيد نه سوء عاقبت، آنچه بر ستمگران از عذاب آتش و سختى‌ها مى‌رسد نتيجه اعمال آنها در دنياست يعنى ظلمشان سابقه در دنيا دارد و آيات دلالت دارد كه منشأ عذاب آخرت، جهل و دورى از يادگيرى حكمت است.

ثواب و عقاب در آخرت به نفس و اعمال و اخلاق خوب و ناپسند است. پس لذّت و درد و نعمت و بهشت و آتش در آخرت، نفس صورت‌هاى اعمال و آثار است.

عذاب‌هاى الهى براى مجرمان از باب انتقام نيست و درد و شدّت از امور خارج از ذات و صفات مترتّب بر آنها نيست، بلكه كارهاى قبيح واقع در دنيا به خاطر ضمير و نيّات نادرست آنهاست كه فطرت اصلى آنها را، منحرف كرده است.

چون حجاب برداشته شود، در قبر صور اشكال را با معانى مشاهده كند. و اوّلين چيزى كه مطابق با عمل مى‌بيند عقرب‌ها و مارهايى است كه در پيرامون او هستند كه صفات و تخيّلات اويند، اكنون صورت آنها كشف شده است و او در فكر راه فرار از اين صحنه‌هاست چگونه مى‌تواند از نفسانيّات خود و لازمه آنها بگريزد.

بنابراين كسى كه ذرّه‌اى ايمان در او باشد از آتش نجات يابد و اعمال حسنه او به صورت لذّت مانند: حوريه، غلمان و جنّت و رضوان است و حقيقت اين صور، مخفى در باطن است كه در قيامت با رفع حجاب آشكار مى‌شود.

آثار باقيمانده ايمان و عمل صالح و گناه، انسان را در حدّ و مرز جاذبه كلى حق و شعاع آن نگاه داشته گرچه سنگينى و آلودگى به گناه او را رها نمى‌كند.

نيروهاى معنوى برتر به شفاعت آن برمى‌خيزند و بيش از استحقاق او را به سوى خويش مى‌كشانند و از آلودگى گناه و تاريكى آن پاك و روشنش مى‌سازند و اگر با اصرار بر گناه و تكرار آن خطرات، آدمى از حركت به سوى خير و حق باز ايستد و از جاذبه آن دور نگه داشته شود از رحمت برخوردار نمى‌گردد.


معانى نفس و تفسير آن‌

مراد از نفس، حقيقت انسان است كه در دنيا، بدن مادّى به عنوان ابزار فعل آن است و در هنگام مرگ تعلّقش از آن قطع شده و به عالم ديگر سفر مى‌كند.

و خداوند در وصف اين حال مى‌فرمايد:

﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلَى‌ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِي عِبَادِى* وَادْخُلِى جَنَّتِى﴾«15»

اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!* به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در ميان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو.

اين اصطلاح از نفس در دين، «روح» گفته مى‌شود و در قرآن، روح به اين معنا است.

روح موجودى آسمانى است كه به دليل شرافتش به خداوند نسبت داده شده است، اين موجود آسمانى مانند فرشتگان داراى وجودى مستقلّ است. او پس از رشد و كمال جسم كه تسويه نام گرفته، خلقتى ديگر در او ايجاد مى‌شود و آفرينش دوّم، چيزى جز ايجاد حيات انسانى نيست كه توسّط روح صورت مى‌گيرد. پس از تعلّق روح به بدن، حقيقت انسان شكل مى‌گيرد كه اين حقيقت، در زبان قرآن «نفس» است.

از ديدگاه اهل لغت «نفس» همان روحى است كه هستى و حيات جسد به آن وابسته است، مراد از نفس همان روح است كه حيات و هستى جسد و بدن وابسته به آن مى‌باشد و هر انسانى به آن، نفس اطلاق مى‌گردد و حتى حضرت آدم (عليه السلام)، زن باشد يا مرد در اين مورد مساوى است و هر شيئى به ملاحظه ذاتش، نفس شى‌ء گفته مى‌شود و نيز گفته مى‌شود كسى كه داراى نفس است يعنى صفات پسنديده داشته، داراى ذكاوت و سخاوت است.

نفس مى‌تواند معانى گوناگونى داشته باشد:

1- نفس به معناى شخص.

2- نفس به معناى روح. در مورد انسانى كه مالك بر نفس خويش باشد، كلمه نفس بر او اطلاق مى‌گردد.

از برخى عارفان چنين نقل شده است:

ادله قطعى وجود دارد كه مراد از نفوس همان ارواحى باشد كه هستى انسان‌ها به آنها قائم است و اين ارواح اوّلين مخلوق خداست.

چنان كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) نيز نقل شده است كه:

أوَّلُ ما ابْدَعَ اللَّهُ سُبْحانَهُ وَتَعالى‌ هِىَ النُّفُوسُ المُقَدَّسَةُ المُطَهَّرَةُ فَانطَقَها بِتَوْحيِدِه ثُمَّ خَلَقَ بَعْدَ ذلِكَ سائِرَ خَلْقِهِ‌ [وانَّها خُلِقَتْ لِلبَقاء وَلَمْ تُخْلَقُ لِلفَناءِ] لِقَولِهِ ما خُلِقْتُمْ لِلفَناءِ بَلْ خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَإنَّما تُنْقَلُونَ مِنْ دارٍ الى‌ دارٍ [وَانَّها فِى الأَرْضِ غَرِيبَةٌ وَفِى الأبْدانِ مَسْجُونَةٌ]«16»

اوّلين موجودى را كه خداوند ايجاد كرده است، همان نفوس قدسى پاك ارواح‌ مى‌باشد پس خداوند بعد از آفرينش، آنان را به سخن درآورد و آنان اقرار به توحيد خداوند كرده، سپس ساير مخلوقات را آفريد و به يقين، اين ارواح براى بقا آفريده شده‌اند نه براى فنا، چنانكه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) خطاب به انسان‌ها مى‌فرمايد:

شما اى انسان‌ها براى فنا آفريده نشده‌ايد، بلكه براى بقا به وجود آمده‌ايد و تنها كارى كه انجام مى‌دهيد، اين است كه از منزل دنيايى به منزل ابدى آخرت حركت مى‌كنيد و اين كه ارواح شما در روى زمين غريب بوده و در قالب بدن‌ها، زندانى محسوب مى‌شوند.

3- جسم صنوبرى.

4- نفس حيوانى كه عبارت از حقيقت روح بوده كه جز خداوند از مخلوقات بر حقيقت او آگاهى ندارد.

5- جسم لطيف كه داخل در ظرف بدن بوده مثل آب كه داخل درخت است.

6- جوهر بخارى و لطيف كه منشأ پيدايش حيات و هستى و گرما و حركت ارادى در يك موجود است و آن جوهرى است كه در بدن اشراق دارد و به هنگام موت از بدن خارج مى‌گردد.

لذا دانشمندان تصريح كرده‌اند كه: رابطه و وابستگى نفس يعنى روح در انسان بر سه نوع است:

اول: روشنايى و رابطه آن در جميع حالات بدن انسان در ظاهر و باطن برقرار است؛ و آن حالت بيدارى است.

دوم: رابطه و روشنايى آن از ظاهر بدن قطع مى‌شود نه باطن آن؛ و آن حالت خواب است.

سوم: به طور كلى رابطه و روشنايى آن از بدن انسان قطع مى‌گردد؛ و آن حالت مرگ است.

7- نفس، جوهر روحانى است ك نه جسم است و نه حالت و خاصيت جسمانيت را دارد، نه داخل در بدن است و نه خارج از آن، تنها يك نوع رابطه‌اى با اجساد دارند، مثل: رابطه عاشق با معشوق.

8- نفس يعنى خون.

9- نفس امّاره: نفس در آيات قرآنى نيز به معناى نفس امّاره هم آمده است:﴿وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ﴾«17» يعنى نفسى كه امر كننده به بدى است.

برخى گفته‌اند:

جزا دادن در برابر كسب، اشاره به اين است كه: دادن حسنه در برابر طاعت و عذاب در مقابل گناهان ظلم نيست، بلكه عين عدل است.

هر كه هواى نفسش را در تجاوز به حدود الهى و انجام شهوات قرار دهد گناهان در قلب او تأثير گذارد و موجب اعراض از خداوند مى‌گردد.«18»

______________________________

(1)- تفسير نور الثقلين: 3/ 553، حديث 122.

(2)- لوامع الانوار العرشية فى شرح الصحيفة السجادية: 1/ 492.

(3)- لوامع الانوار العرشية فى شرح الصحيفة السجادية: 1/ 474.

(4)- آل عمران (3): 169- 170.

(5)- مؤمنون (23): 99- 100.

(6)- تفسير الميزان: 1/ 349، ذيل آيه 154 سوره بقره؛ شيعه در اسلام: 156.

(7)- الهيات و معارف اسلامى: 488.

(8)- غافر (40): 51- 52.

(9)- بقره (2): 143.

(10)- الكافى: 1/ 191، حديث 4.

(11)- لوامع الانوار العرشية فى شرح الصحيفة السجادية: 1/ 496- 500.

(12)- صحيفه سجاديه: دعاى 32.

(13)- إقبال الأعمال: 3/ 296- 297، مناجات شعبانيه.

(14)- جاثيه (45): 22.

(15)- فجر (89): 27- 30.

(16)- الاعتقادات، شيخ صدوق: 47؛ بحار الأنوار: 6/ 249، باب 8، حديث 87؛ مجموعة ورّام: 2/ 243.

(17)- نازعات (79): 40.

(18)- رياض السالكين فى شرح صحيفة سيد الساجدين: 4/ 83- 88.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - ابراهیم سبزواری - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^