فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 18 از دعای 1 ( همۀ موجودات در تسخیر و تسلّط انسان )

وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ .
الهى تو بر اين انسان ناچيز ز نيرو سيطره دادى به هر چيز به انسان داده‌اى نيرو ز بينش ز موجودات خود قادرترينش همى بينيم اكنون دل از او شاد كه خورشيد و فلك ابر و مه باد كه اندر اختيار ما چنان است و اين از لطف تو بر ما عيان است كه تو ما را به ناموس طبيعت بدادى برترى در بدو خلقت‌

باب حاجت و غنا و فقر

اين فراز، به آيه شريفه سوره فاطر اشاره دارد كه خداوند مى‌فرمايد:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهَ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾«1»

اى مردم! شماييد نيازمندان به خدا و فقط خدا بى‌نياز و ستوده است.

ذات حق مطلق است و احاطه قيّومى بر همه موجودات دارد و همه مخلوقات در حقيقتِ ذاتِ خود وابسته او هستند. اگر كسى در راه معرفت حق، قدمى راسخ‌ بردارد، مى‌داند؛ كه حركت و سكون وجود، فقط به قدرت اوست و چون آغاز و انجام امور در مالكيّت خداوند است و كسى نمى‌تواند نيازى را از كسى برطرف كند پس برآوردن نيازهاى آفرينش به وسيله غير خداوند، صورت فعل حق است.

در حقيقت مؤثّر وجود خداست و بقيّه واسطه‌اى براى انجام امور هستند.

غنى يعنى نيازمند نبودن به چيزى در برابر فقر مطلق كه درهاى نيازمندى به سوى بى‌نياز حقيقى باز باشد و حاجت بنده در خانه او درخواست شود.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

انَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ كَرِهَ إلحاحَ النّاسِ بَعْضُهُم عَلى‌ بَعْضٍ فِى المَسْألَةِ وَأَحَبَّ ذلك لِنَفْسِهِ، انَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ انْ يَسْأَلَ وَيَطْلُبَ ما عِنْدَهُ.«2»

خداوند خواهش بعضى مردم از بعضى ديگر را دوست ندارد. و اين را براى خود دوست مى‌دارد. و خداوند خواستن و خواهش از آنچه در نزد اوست را دوست مى‌دارد.

در دعاى امام سجاد (عليه السلام)، بسته دانستن درهاى نيازخواهى به روى آدميان در امور مربوط به نيازهاى روزمرّه زندگى نيست؛ چرا كه نياز انسان‌ها به يكديگر بخش مهمّى از معارف اسلامى است. ولى به خاطر تفاوت در توانايى‌ها و استعدادها، در حقيقت همين نياز انسان‌ها به يكديگر است كه سرچشمه زندگى اجتماعى است.


فقر و غنا در روايات‌

وَقالَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ: اللّهُمَّ اغْنِنِى عَنْ خَلْقِكَ فَقَالَ (عليه السلام): لَيْسَ هكذا: إنّما النّاسُ بِالنّاسِ وَلكِنْ قُلْ: اللّهُمَّ اغْنِنِى عَنْ شِرارِ خَلْقِك.«3»

مردى در حضور امام سجاد (عليه السلام) گفت: خدايا مرا از آفريدگانت بى‌نياز كن.

امام (عليه السلام) فرمود: چنين نيست؛ زيرا مردم به يكديگر وابسته‌اند ولى بگو پروردگارا! مرا از آفريده شرورت بى‌نياز دار.

البته روشن است كه در درجه‌هاى توسّل به ديگران يا خواهش از مردم در صورتى كه رنگ خدايى داشته باشد؛ اشكالى نيست. ولى اگر در هر موردى، دگر بينى در نظر باشد اين نوعى شرك است. ولى نيكوتر اين كه انسان به نتيجه كار بيانديشد كه چه بايد بكند.

حضرت جواد (عليه السلام) فرمود:

الْحَوائِجُ تَطْلُبُ بِالرَّجاءِ وَهِى تَنْزِلُ بِالقَضَاء وَالعافِيَةُ احْسَنُ عَطاء.«4»

نيازها به خواهش خواسته مى‌شود و با قسمت الهى فرو فرستاده شود ولى عافيت بهترين هديه است.

مولا على (عليه السلام) خطاب به كميل مى‌فرمايد:

يا كُمَيْل! لاتَرَ النّاسَ اقْتارَك وَاصْبِرْ عَلَيه احْتِساباً بِعِزٍّ وَتَسَتُّرٍ.«5»

اى كميل! نيازمندى‌ات را به مردم نشان مده و با سرافرازى و پنهان نمودن آن بر آن شكيبا باش.

و در سفارشى به فرزندش محمد حنفيه مى‌فرمايد:

يا بُنَىَّ! إنّى اخافُ عَلَيكَ الفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ فَإِنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ؛ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ؛ داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ.«6»

به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: پسرم! از تهيدستى بر تو مى‌ترسم، از آن به خداوند پناه ببر، چرا كه تهيدستى دين را ناقص و عقل را سرگردان مى‌كند و پديد آورنده دشمنى است.

نيازهاى مادّى، افراد جامعه را ترسو و چاپلوس بار مى‌آورد و بزه‌كارى و فساد اخلاقى را در اجتماع رواج مى‌دهد. اخلاق را سست و درهاى سيه روزى را به روى انسان باز مى‌كند و اين جامعه دچار عذاب و بلا مى‌شود. و هرگاه تهيدستى در جامعه عادى شود؛ مرگ بدتر اتفاق مى‌افتد.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الفَقْرُ الْمُوتُ الاكْبَرُ.«7»

تهيدستى، مرگ بزرگتر است.


فقر و فخر پيغمبر اسلام ((صلى الله عليه و آله)‌)

و اما معناى ديگر فقر اين است كه فقر، فقر اجتماعى و مادّى نيست، بلكه فنا شدن در مبدأ هستى و بستگى مطلق و دريافت فيض نور از غنى مطلق است.

و اين فقرى بود كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بر آن مى‌باليد و مى‌فرمود:

الْفَقْرُ فَخْرِى وَبِهِ افْتَخِرُ عَلى‌ سائر الأنبياء.«8»

فقر افتخار من است و من به آن بر همه پيامبران مى‌بالم.

و اين همان فقرى است كه خداوند در قرآن مى‌فرمايد:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهَ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾«9»

اى مردم! شماييد نيازمندان به خدا و فقط خدا بى‌نياز و ستوده است.

هر چند معناى ظاهرى فقر عبارت از ندارى است. ولى در اين جا به جهت رابطه آدميان و خداوند كه در ريشه اصلى آن مانند يكديگرند و هر چيزى كه تصوّر شود از اين دو حالت خارج نيست، پس آدمى فقر محض و خداوند غنى مطلق است.


شكرگزارى نعمت‌

شكر حالتى نفسانى است كه همراه با تكريم مشكور است و آن تعظيم، نتيجه علم به نعمت است. و اگر نعمت را از خداى متعال نداند مرتبه‌اى از كفران نعمت را دارد. از آن جا كه نعمت‌هاى خداوندى بر پايه رحمت و محبّت به ماست و بر اساس قاعده عقلى شكر منعم واجب است پس بايد از خداى متعال تشكّر كند.

هر چند شكر و كفر انسان نسبت به نعمتى كه خداوند به او عطا نموده است هيچ نفع و ضررى براى خدا ندارد. چرا كه او كمال مطلق است. و خداوند نياز به شكر آفريده‌هاى خود ندارد. ولى شكر نعمت دهنده تنها با شناخت او صورت مى‌گيرد.

و چون شكر خداوند بر عبد واجب است، امانت يا تعهّدى است كه بايد به هر حال انجام بشود.

سرشت آدمى بر اين است كه در برابر نيكى سپاس‌گزار باشد. اگر بر خلافِ طبيعتِ فطرىِ خود رفتار كند مورد سرزنش خردمندان قرار مى‌گيرد.


حقيقت شكر

حقيقت شكر اظهار نعمت و ابراز آن است. همان گونه كه كفر نعمت، پنهان كردن‌ آن است.

مقصود از ابراز نعمت؛ به كارگيرى صحيح و مناسب آن در هدفى است كه نعمت دهنده در نظر گرفته است. و نيز ياد نعمت دهنده در زبان كه همان ستايش و تمجيد اوست.

راغب اصفهانى در تعريف شكر مى‌نويسد:

الشُّكْرُ تَصَوُّرُ النِّعْمَةِ وَإظْهارُها وَيُضادُّه الكُفْرُ وَهُوَ نِسْيانُ النِعْمَةِ وَسَتْرُها.«10»

شكر عبارت از ياد نعمت و ابراز آن است و مقابل آن كفر فراموشى نعمت و پوشاندن آن است.


مراحل شكر

شكر سه مرحله دارد:

شكر قلبى كه تصوير و ياد نعمت در ذهن و دل است.

شكر زبانى كه ستايش زبانى نعمت دهنده است.

شكر اعضا و جوارح كه انسان در برابر حدود نعمت و بهره‌بردارى مناسب و شايسته از آنها واكنش نيك انجام دهد.

امام صادق (عليه السلام) به راوى فرمود:

احْسِنُوا جَوارَ النِّعَمِ، قُلْتُ: وَما حُسْنُ الجَوَارِ؟ قالَ: الشُّكْرُ لِمَنْ انْعَمَ بِها وَأداء حُقُوقِها.«11»

هم جوارى نيكو با نعمت‌ها داشته باشيد؛ راوى پرسيد: مقصودتان چيست؟ حضرت فرمود: شكرگزار نعمت دهنده باشيد و حقوق نعمت‌ها را به جاى آوريد.

پس معرفت نسبت به نعمت؛ به كارگيرى درست نعمت است.

و توجّه به اراده نعمت دهنده؛ مهم‌ترين عامل شكرگزارى خواهد بود. همان گونه كه نداشتن آگاهى نسبت به نعمت و دهنده آن زمينه بهره‌گيرى ناصحيح از نعمت‌ها و دورى از بندگى حقيقى را فراهم مى‌آورد.

اعضاى جسمى انسان مانند چشم و گوش و زبان؛ همه استعدادهاى جا داده شده در وجود آدمى، از نعمت‌هاى هدف‌دار بوده است. و اين نعمت‌ها در حقيقت ورودى‌هاى دل و جان هستند كه بايد مراقب بود كه هر بانگ و رنگى به عرصه دل راه نيابد. چنين مراقبتى سپاس‌گزارى اين نعمت‌هاست.

با اين همه لطف و مهر خداوندى چگونه مى‌توانيم او را شكرگزارى كنيم و حق شكر نعمت‌هايش را بجا آوريم.

شاعر شيرين سخن شيراز مى‌سرايد:

از دست و زبان كه برآيد

كز عهده شكرش به در آيد

بنده همان به كه ز تقصير خويش‌

عذر به درگاه خداى آورد

ورنه سزاوار خداونديش‌

كس نتواند كه به جاى آورد

(سعدى شيرازى)

آيا نبايد اعتراف كنيم كه هرگز نمى‌توانيم نعمت‌هايش را پاس بداريم؟

حضرت سجاد (عليه السلام) در مناجات شاكرين عرضه مى‌كند:

فكَيْفَ لِى بِتَحْصِيلِ الشُّكْرِ وَشُكْرِى إيّاكَ يَفْتَقِرُ الى شُكْرٍ.«12»

سپاس‌گزارى تو چگونه براى من امكان‌پذير است در حالى كه سپاسم نسبت به تو، خود نيازمند سپاسى ديگر است.

حضرت صادق (عليه السلام) درباره كمترين درجه سپاس‌گزارى فرمود:

فى كُلِّ نَفَسٍ مِنْ انْفاسِكَ شُكْرٌ لازِمٌ لَكَ، بَلْ ألْفُ وَاكْثَرُ، وَأَدْنى‌ الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ يَتَعَلَّقُ القَلْبُ بِها دُونَ اللَّهِ، وَالرِّضا بِما اعْطاهُ وَانْ لاتَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ، وَتُخالِفُهُ بِشَى‌ءٍ مِنْ امْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ.«13»

در هر نفسى از نفس‌هايت شكرى لازم است بلكه هزار و بيشتر. و كمترين سپاس‌گزارى اين است كه انسان نعمت را مخصوص خدا ببيند بدون علتى كه دل از غير خدا بداند و نيز به آنچه خداوند عطايش كرده راضى باشد.

و با نعمت او مرتكب گناه نشود و نعمت او را در راه مخالفت با هيچ يك از امرها و نهى‌هاى خدا به كار نگيرد.


سزاى ناسپاسان‌

خداوند در قرآن حكايت امّتى را بازگو مى‌كند كه سزاى ناسپاسى‌شان را ديدند مى‌فرمايد:

﴿وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ* وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ* فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾«14»

و خدا [براى پندآموزى به ناسپاسان‌] مَثَلى زده است: شهرى را كه امنيت و آسايش داشت و رزق و روزىِ [مردمش‌] به فراوانى از همه جا برايش‌ مى‌آمد، پس نعمت خدا را ناسپاسى كردند، در نتيجه خدا به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مى‌شدند، بلاى گرسنگى و ترس فراگير را به آنان چشانيد.* و همانا پيامبرى از خود آنان براى [هدايت‌] شان آمد، ولى او را تكذيب كردند، پس عذاب [خدا] آنان را در حالى كه ستمكار بودند، فراگرفت.* از نعمت هايى كه خدا روزى شما كرده است، حلال وپاكيزه بخوريد و نعمت خدا را سپاس گزاريد، اگر تنها خدا را مى‌پرستيد.


سخن علامه طباطبايى درباره شكر

اما رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) شكر الهى را از دريچه تشكّر از بندگان مى‌بيند؛ چنانچه در دعا و مناجات خويش با پروردگار مى‌خواند:

يا خَيْرَ شاكرٍ وَمَشْكُور.«15»

اى بهترين شكرگزار و شكر شده.

علامه طباطبايى در اين باره مى‌نويسد:

«شاكر و عليم دو نام از نام‌هاى نيكوى خداست. شكر اين است كه كسى در برابر نيكى ديگرى با زبان و عمل آن را جبران كند. مانند آن كه كسى به ديگرى كمك مالى كند او در پاداش آن كمك، از او به نيكى ستايش كند. يا آن مال را در جايى كه مورد پسند كمك كننده و بيانگر خوبى اوست به مصرف برساند.

خداوند سبحان اگر چه احسانش هميشگى است و همه نيكى‌ها از اوست اما اعمال نيك ما هم در حقيقت احسان خداوند به بندگان است.

و خداوند در برابر سپاس‌گزارى بندگان به آنان پاداش نيك مى‌دهد و مى‌فرمايد:

آيا پاداش خوبى جز خوبى است و اين پاداش شماست كه از كوشش‌تان‌ سپاس‌گزارى شده است. بنابراين گفتن شاكر و سپاس‌گزار بر خداوند، حقيقى است نه مجازى«16»


شكرگزارى از مخلوق‌

از آن جا كه شكرگزارى درجات دارد، پايين‌تر آن براى كسى است كه سپاس‌گزارى از مردم كند.

و آن كسى كه سپاس حق را بدون سپاس مردم كند نادان است؛ زيرا سپاس خلق را سپاس حق نمى‌بيند و آن كه سپاس حق مى‌گويد و سپاس خلق را نيز سپاس‌گزارى از حق مى‌بيند مؤمن كامل است.

راوى مى‌گويد: از امام على بن حسين (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:

انَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزينٍ وَيُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ، يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالى‌ لِعَبْدٍ مِنْ عَبيدِهِ يَوْمَ القِيامَةِ: اشَكَرْتَ فُلاناً؟ فَيَقُولُ: بَلْ شَكَرْتُكَ يا رَبِّ، فَيَقُولُ: لَمْ تَشْكُرْنى‌ اذْ لَمْ تَشْكُرْهُ، ثُمَّ قالَ: اشْكَرُكُمْ للَّهِ اشْكَرُكُمْ لِلنّاس.«17»

خداوند هر دل غمگين و بنده سپاس‌گزار را دوست دارد. روز قيامت خداى تبارك و تعالى به يكى از بندگانش مى‌فرمايد: از فلانى سپاس‌گزارى كردى؟

عرض مى‌كند: پروردگارا! من تو را سپاس گفتم.

خداى تعالى مى‌فرمايد: چون از او سپاس‌گزارى ننمودى مرا هم سپاس نگفته‌اى؟ سپس امام فرمود: سپاس‌گزارترين شما از خدا كسى است كه از مردم بيشتر سپاس‌گزارى كند.

مه من! به جلوه گاهى كه تو را شنودم آن جا

جگرم ز غصّه خون شد كه چرا نبودم آن جا

گه سجده خاك راهت به سرشك مى‌كنم گِل‌

غرض آن كه دير ماند اثر سجودم آن جا

من و خاك آستانت كه هميشه سرخ رويم‌

به همين قدر كه روزى رخ زرد سودم آن جا

به طواف كويت آيم همه شب به ياد روزى‌

كه نيازمندى خود به تو مى‌نمودم آن جا

پس از اين جفاى خوبان ز كسى وفا نجويم‌

كه دگر كسى نمانده كه نيازمودم آن جا

به سر رهش‌هلالى‌ز هلاك من كرا غم‌

چو تفاوتى ندارد عدم و وجودم آن جا

(هلالى جغتايى)

______________________________

(1)- فاطر (35): 15.

(2)- الكافى: 2/ 475، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 7/ 58، باب 20، حديث 8715؛ تحف العقول: 293.

(3)- بحار الأنوار: 75/ 135، باب 21، ذيل حديث 3؛ تحف العقول: 278.

(4) بحار الأنوار: 75/ 365، باب 27؛ أعلام الدين: 309.

(5) تحف العقول: 173

(6) نهج البلاغه حكمت 319

(7)- نهج البلاغه: حكمت 163.

(8)- بحار الأنوار: 69/ 33، باب 94؛ مستدرك الوسائل: 11/ 173، باب 4، حديث 1267؛ عوالى اللآلى: 1/ 39، فصل 4، حديث 38.

(9)- فاطر(35): 15

(10)- مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى: 265.

(11)- الكافى: 4/ 38، حديث 2؛ تهذيب الاحكام: 4/ 109، باب 29، حديث 49.

(12)- بحار الأنوار: 91/ 146، باب 32؛ شرح احقاق الحق: 1/ 467.

(13)- بحار الأنوار: 68/ 52، باب 61، حديث 77؛ مصباح الشريعة: 24.

(14)- نحل (16): 112- 114.

(15)- بحار الأنوار: 91/ 396، باب 52، دعاى جوشن كبير؛ المصباح، كفعمى: 259.

(16)- تفسير الميزان: 1/ 386، ذيل آيه 158 سوره بقره.

(17)- الكافى: 2/ 99، حديث 30؛ وسائل الشيعة: 16/ 310، باب 8، حديث 21626.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - ابراهیم سبزواری - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^