فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 3 از دعای 1 ( بی‌نظیر بودن دستگاه آفرینش )

ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً ، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً .
به قدرت و توانائى خود آفريدگان را آفريد، و آنان را به اراده و خواست خويش به وجود آورد بى‌اينكه از روى مثال و نمونه‌اى باشد (چون هميشه خداوند بوده و ديگرى جز او نبوده كه نمونه به دست داده باشد)

خلقت آفرينش‌

در قرآن مجيد دو بار كلمه بديع ذكر شده:

1- در سوره مباركه بقره:

﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾«1»

[بى‌سابقه ماده، مدت و نقشه‌] پديدآورنده آسمان‌ها و زمين است.وهنگامى كه فرمان به وجود آمدن چيزى را صادر كند فقط به آن مى‌گويد: «باش». پسبى‌درنگ مى‌باشد.

2- در سوره مباركه أنعام:

﴿ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ ۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾«2»

[او] پديد آورندهآسمان‌ها و زمين است، چگونه او را فرزندى باشد؟! در صورتى كه براى او همسرى نبودهو همه چيز را او آفريده؛ و او به همه چيز داناست.

در تفاسير قرآن و روايات و كتب مختلفه فلسفه و منابع لغت، در معناىبديع آمده:

بَدْع به معناى پديد آوردن چيزى بدون سابقه و منهاى مادّه و نمونه وشكل قبلى است و معنايش از عدم و نيستى به وجود آوردن نيست كه عدم مايه هستىنمى‌باشد، بلكه معنايش اين است كه: موجود قبلًا وجود نداشت، ذات مقدّسى كه مستجمعجميع صفات كماليّه است با قدرت و مشيّت و اراده‌اش آن را بدون مادّه و نمونه قبلىلباس هستى پوشاند.

به عبارت ديگر: اين نقش شگفت‌انگيز آفرينش همانند نقش نقّاش كه مسبوقبه مواد و رنگ‌هاى گوناگون و قلم است نيست، بلكه دخيل در به وجود آمدن اين همه نقشعجيب فقط و فقط اراده و مشيّت نقّاش هستى يعنى حضرت ربّ الأرباب و وجود مقدّس ذاتذوالجلال است.

امام باقر (عليه السلام) در تفسير دو آيه گذشته به نقل كتاب باارزش«كافى» و تفسير «نور الثّقلين» مى‌فرمايد:

إنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ابْتَدَع الْأشْياءَ كُلَّها بِعِلْمِهِعَلى‌ غَيْرِ مِثالٍ كانَ قَبْلَهُ، فَابْتَدَعَ السَّماواتِ وَالْأرْضَ وَلَمْيَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَماواتٌ وَلا أرَضُونَ.«3»

حضرت حقّ تمام اشياى جهان را بدون سابقه نمونه و مثالى با دانش وعلمش به وجود آورد، آرى، تمام آسمان ها و زمين‌ها را پديد آورد در حالى كه قبل‌از آنها چيزى نبود.

صدر المتألّهين در كتاب با عظمت «أسفار» مى‌گويد:

وَ لَيْسَ الْإبْداعُ وَالْإنْشاءُ تَرْكيباً و لاتَأْليفاً بَلْتَأْسيساً وَإخراجاً مِنَ الْعَدَمِ إلَى الْوُجُودِ.«4»

ابداع و انشا، به وجود آوردن موجود از تركيب و تأليف چند شئ نيست،بلكه به وجود آوردن موجود، بدون سابقه مادّه و مثال و شى‌ء است؛ و در حقيقت پديدآوردن موجود است در حالى كه قبل از وجود، چيزى نبوده و به چيزى تكيه نداشته و ريشهدر برنامه و مسأله‌اى برايش نبوده است.

ابداع و انشا و اختراع چيزى جز به وجود آمدن موجود با علم و قدرتحضرت حقّ نيست؛ و در حقيقت، اراده و مشيّت و ابداع و اختراع و فعل و انشاى همانموجود است كه به وجود آمده. و به بيان ديگر: موجودات آفرينش تجلّى اسماى و صفات اوبه صورت فعلند.

مير داماد كه از شخصيّت‌هاى كم‌نظير فلسفى شيعه است مى‌گويد:

«ابداع، عبارت از خروج از جوف عدم صريح به متن وجود و ثبات در عالم دهراست». و در جاى ديگر مى‌گويد: «ابداع عبارت از ايجاد شى‌ء غير مسبوق به مادّت ومدّت است».«5»

البتّه آنچه فعلًا مشاهده مى‌شود، پديدآمدن اشيا با تكيه بر قاعده تركيب و تأليف است؛ و در حقيقت نظام موجودات نظام علّىو معلولى است و اين مسأله هيچ منافاتى با ابداع و اختراع ندارد؛ زيرا تمام موجوداتهستى وقتى به مادّه اوّليّه خودش برگردانده شود، آن مادّه اوّل و ريشه اصلى موجود،بدون سابقه مادّه و مثال و منهاى تركيب و تأليف به وجود آمده و وجودش فقط و فقطتكيه بر اراده و مشيّت‌ و اختراع و انشاى حضرتحقّ دارد.


اسرار خلقت‌

سر رشته و پديده خلقت و شروع و ابتداى آفرينش و به فرموده حضرت سجّاد(عليه السلام): ابداع و اختراع جهان هستى، از اسرارى است كه هنوز كسى موفّق به كشفآن نشده و به همين خاطر در اين زمينه نظريّات گوناگونى از جانب اهل تحقيق بازگوشده است.

آنچه كه در اين مرحله مسلّم تمام متخصّصان فنّ است و در آن جاى هيچگونه بحث و جدل نمى‌باشد اين است كه:

اين جهان پهناور و اين ميدان پر از عجايب و اسرار داراى نقطه ابتداستو وقتى بود كه از اين ماجرا هيچ خبرى نبود و جز حضرت حقّ چيزى وجود نداشت و او بودكه اراده كرد موجودات را به قدرت و عنايت خود ظهور دهد و دست به خلقت و آفرينشموجودات بزند، در حالى كه براى هيچ موجودى در ابتداى به وجود آمدن، نظير و مثلى و مادّهمسبوقى وجود نداشت، آنچه مسبوق به موجودات بود حق بود و بس. امّا اين كه چگونهخلقت به وجود آمد سرّى است كه هيچ سرّى از آن خبر ندارد.

﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَأَنفُسِهِمْ﴾«6»

من ابليس و نسلش را در آفرينش آسمان‌ها و [در پديد آوردن‌]، زمين ودر آفرينش خودشان شاهد و گواه نگرفتم [تا ياريم دهند].

در كتاب «پيدايش و مرگ خورشيد» آمده است:

«مسئله پيدايش مادّه، اصولًا مسئله‌اى است كه بيرون از قلمرو تحقيقاتو تفكّرات ثمر بخش است؛بايستى مادّه را مفروض و موجود پنداشت و از آن جا جريان آفرينش كاينات را تعقيبكرد»!

آنچه در قرآن مجيد و روايات بسيار متين و گفتار دانشمندان بزرگ آمده،اين است كه: مصالح جهان خلقت، مايه‌هاى اوّل آفرينش، عبارت بودند از ذرّات دود وگاز، ولى دود و گاز چگونه پيدا شد؟ جوابش با اللَّه است و احدى در اين عالم ازكيفيّت پيدايش آن خبر ندارد.


خلقت آفرينش در قرآن‌

﴿ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾«7»

آنگاه آهنگ آفرينش آسمان كرد، در حالى كه به صورت دود بود، پس به آنو به زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم.


خلقت آفرينش در روايات‌

امام على (عليه السلام) در خطبه اوّل «نهج البلاغه» مى‌فرمايد:

فَرَفَعَهُ فى هَوءٍ مُنْفَتِقٍ، وَجَوٍّ مُنْفَهِقٍ، فَسَوَّىمِنْهُ سَبْعَ سَماواتٍ.«8»

آنگاه خداوند آن كف را در هواى گشاده و فضاى فراغ بالا برد وآسمان‌هاى هفتگانه را از آن كف ساخت.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:

وَناداها بَعْدَ إذْهِىَ دُخانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرى‌ أشْراجِها.«9»

پس از آن كه آسمانها به صورت دود بود و آن را براى شكل گرفتن ندا دادتا اجزائش زنجيروار به هم پيوست.

شارحان و مفسّران «نهج البلاغه» گفته‌اند:

بدون ترديد مقصود از آب، آن مايع محسوس كه مى‌بينيم نيست، بلكه يكمادّه مايعى است كه استعداد تحوّل به موادّ آسمانى و زمينى را داشته است.

عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنىِّ قالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً (عليه السلام)ذَاتَ يَوْمٍ يَحْلِفُ: وَالَّذى خَلَقَ السَّماءَ مِنْ دُخانٍ و ماءٍ.«10»

حبّه عُرَنى مى‌گويد:؛ شنيدم روزى على (عليه السلام) بدينگونه قسممى‌خورد: به خدايى كه آسمان را از گاز و آب آفريد!

عبداللَّه بن سلام از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيد:

آسمان دنيا از چه چيز آفريده شده؟ فرمود: از موج مكفوف، عرضه داشت:موج مكفوف چيست؟ فرمود: آبى است راكد و ايستاده بدون اضطراب كه درابتدا دود و دخان بوده است. عرض كرد: راست گفتى اى محمّد.«11»

در «تفسير قمّى» در ضمن خبر خلقت آسمان است كه: «دود به فرمانخداوند منجمد شد».«12»


خلقت آفرينش در منابع علمى‌

مادّه جهان از گازهايى كه در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراكماين گازها سديم «مه رقيق» پديد آمده است.


نظريه دكتر گاموف در خلقت‌

دكتر گاموف استاد طبيعى دانشگاه واشنگتن مى‌نويسد:

«جهان در ابتداى پيدايش مملوّ ازگازهايى بوده كه در هوا پراكنده بودهاست. اين گازها از نظر تراكم و درجه حرارت به حدّى است كه تصوّر آن براى ماامكان‌پذير نيست».«13»

عالم وجود انباشته از گازهاى هليوم،هيدروژن، ازت، اكسيژن، آرگون، گاز كربنيك، نئون، كريپتون، كزنون است كه همگى درراه خدمت آماده مى‌باشند«14» و تخلّفى از اراده صاحب خلقت ندارند.

دلايل نجومى به وضوح بر اين دلالت مى‌كنند كه ستارگان بى حساب آسمانو همچنين خورشيد ما كه درميان آنها جاى دارد نمى‌توانند هميشگى بوده باشند، بلكهاحتمال دارد متجاوز از دو ميليارد سال پيش از گازهاى سوزانى به وجود آمده باشند كهتمام عالم را قبلًا فرا گرفته بوده است.«15»

ستارگان در مراحل نخستين پيدايش و تكامل خود، كرات گازى رقيق ونسبتاً سردى هستند كه در نتيجه انقباض ثقلى رفته رفته گرم‌تر مى‌شوند.

در سپيده دم پيدايش جهان بايستى جرم ستارگان چنان رقيق بوده باشد كهتمام‌ فضايى راكه در برابرآنها وجود داشته پر كند و به اين ترتيب گاز بهم پيوسته خاصّى را بسازد.«16»

امير المؤمنين عليهالسلام در پانزده قرن قبل در خطبه اوّل «نهج البلاغه» مسئله حركت دخان و گاز را تاتبديل به هفت آسمان شدن، برابر آخرين تحقيقات علمى و تجربى امروز چنين بيانمى‌كند:

سپس خداوند سبحان با انشاى جديدى جوهاى تيره و تار را كه چهره‌اش بهمكشيده مى‌نمود به تدريج و اندك اندك از هم گشود و باز كرد تا چهره‌اش باز شد.«17»

ژرژگاموف در كتاب پر ارزش «يك، دو، سه،بى نهايت» مى‌نويسد:

«وايتس زيكر توانست نشان بدهد كه: ذرّات غبار رقيقى كه در آغاز درتمام فضايى كه امروز در اشغال سيّارات است پراكنده بوده است، در حدود مدّتى نزديكبه يك صد ميليون سال با هم جمع شده و سيّارات معدودى را كه ما مى‌شناسيم به وجودآورده‌اند».«18»

ژرژگاموف در آخرين فصل كتاب «پيدايش ومرگ خورشيد» مى‌گويد:

داستان تكامل جهان از فضايى آغاز مى‌شود كه به صورت يكنواخت ازمادّه‌اى كه اندازه گرما و چگالى آن باور نكردنى است پر شده و در اين مادّه عملتبدّل هسته‌هاى عناصر با يكديگر به همان آسانى صورت مى‌گيرد كه تخم مرغ در آب جوشمى‌پزد. در اين آشپزخانه ما قبل تاريخى جهان، اندازه عناصر مختلف و نسبت آنها بهيكديگر مقدّر گرديده و از همان جاست كه فراوانى آهن و اكسيژن و كميابى زر و سيمتعيين شده است.

در تحت تأثير فشار شگرفاين گاز فشرده داغ، جهان به گسترش آغاز كرده و در طول اين مدّت انبساط جهان، چگالىو درجه حرارت مادّه به كندى در حال تنزّل بوده است.

در مرحله معيّنى از اين گسترش، گاز پيوسته بريدگى پيدا كرد و به صورتپاره ابرهاى منظّم، مجزّاى از يكديگر، به بزرگى‌هاى مختلف درآمد و رفته رفته شكلاين پاره‌ها به صورت منظّمِ گردى كه همان شكل ستارگان است متبدّل گرديد.«19»


نظريه سيبورك در خلقت‌

سيبورك در كتاب «عناصر جهان» مى‌گويد:

«منظومه شمسى ما از تراكم گازهايى با حركت گردبادى ايجاد شده است وچرخش سيّارات و خود خورشيد بازمانده همان حركت چرخشى است«20»

بر اساس منابع اسلامى و مدارك علمى كه برپايه تحقيقات تجربى است بهاين نكته واقف شديد كه مادّه اصلى جهان توده‌اى از گاز يا به عبارت ديگر غبار، يابه اصطلاح قرآن مجيد دخان بوده كه خود اين مادّه اصلى طبق آيات قرآن و جمله زيباىدعاى اوّل صحيفه:

«ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقِ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلىمَشِيَّتِهِ اخْتِراعاً»

و نظريات متقن علمى كه توسّط دانشمندان با انصاف و روشندل اظهار شدهتكيه بر اراده و مشيّت ناظم و حكيم و قادرى دارد كه احاطه علمى و قيّومى‌اش برباطن وظاهر هستى حاكم است و لفظ زيباى «اللَّه» معرّف ذات اوست كه مستجمع جميعصفات كمال است.

صاحبان عقل و درايت وخردمندان با وجدان و آنان كه هستى و رياضيّات عالى و فيزيك و هيئت را به دقّتمطالعه كرده‌اند، در برابر حضرت او خاضعند و به وجود مقدّس او عالمانه و آگاهانهاقرار دارند؛ زيرا آنان هنگامى كه مى‌بينند تمام اجزاى عالم به وسيله قوانين محكمرياضى به يكديگر مربوطند و رياضيّات كليد فهم ظواهر طبيعت است، پى مى‌برند كهناگزير، اجزاى عالم هستى را خردمندى به يكديگر پيوسته و اين خردمند «اللَّه» است،او هستى بخش و ترتيب دهنده اجزاى عالم هستى است كه:

«ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقِ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلىمَشِيَّتِهِ اخْتِراعاً»


نظريه آينشتاين در خلقت‌

آينشتاين مى‌گفت:

«اگر به نظام درونى كه عالمِ ما را اداره مى‌كند اعتقاد قطعى نبود،براى علم پايه و اساسى وجود نداشت. اين اعتقاد و جزم و يقين است كه ما رابهكشفيّات علمى نايل مى‌كند و همواره چنين خواهد بود

و باز مى‌گفت:

«بدون ترديد هر بحث علمى دقيقى بر اساس عقيده‌اى شبيهبه عقيده دينى است، آن عقيده اين است كه عالم براساس عقل آفريده شده و ممكن است آنرا فهميد

و در جملات زيباترى مى‌گفت:

«زيباترين و عميق‌ترين احساسى كه ممكن است به ما دست دهد حسّ عرفانىاست. اوست كه تخم علوم واقعى را در دل‌ها مى‌افشاند. كسى كه از اين حس بى خبر است،كسى كه ديگر نمى‌تواند دستخوش حيرت شود، يا به حالت بهت زدگى درآيد گويى مرده است.بايد دانست كه چيزى وجود دارد كه ممكن نيست ما به كنه آن پى ببريم و به صورتبالاترين كمال‌ها و خيره كننده‌ترين جمال‌ها تجلّى مى‌كند، حال آن كه استعدادها وحواسّ محدود ما جز به درك مقدّماتى‌ترين و ساده‌ترين صور اين كمال و جمال قادرنيستند، اين دانش و اين حس را بايد در ايمان واقعى جستجو كرد«21»

در جملات پر مغزآينشتاين سه مسئله اساسى به چشم مى‌خورد:

1- عالم و اين جهان هستى بر اساس عقل آفريده شده است.

2- انسان با همه توان قلبى و عقلى در برابر حضرت او و عظمت و مقامشمبهوت و حيرت زده است.

3- كنه ذات وجود مقدّس او براى كسى قابل درك نيست.

گويى آينشتاين كه از طريق فيزيك و رياضى و قدرت تفكّر به اين سهمسئله رسيده به طور دقيق آثار اسلامى را مطالعه كرده بود؛ زيرا ما اين سه واقعيّترا به وضوح در قرآن مجيد و روايات و دعاها مى‌بينيم:

قرآن در نزديك به هزار آيه عقل را دعوت به دقّت در جريان شگفت‌انگيزهستى مى‌كند، تا به اين حقيقت برسد كه نظام آفرينش بر پايه اراده و مشيّت و حكومتعقلِ مطلق و حكمت و علمِ بى‌نهايت است.

در ابتداى قطعه دوّم زيارت امين اللَّه كه حاوى بهترين و پرمعناترينمضامين است آمده:

اللّهُمَ إنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ إلَيْكَ وَالِهَةٌ.«22»

خدايا دلهاى آنان كه در برابر عظمت و جلال تو خاضعند نسبت به وجودتغرق شگفتى است!

در آثار اسلامى و روايات معتبره آمده:

در ذات و كنه حضرت اوانديشه نكنيد كه جز حيرت و سرگردانى و تعجّب و بهت، چيزى عايد شما نمى‌گردد، آنوجود پاك را بايد از طريق انديشه در اسما و صفات و آثارش شناخت كه در اين شناختسود كامل دنيايى و آخرتى نصيب انسان مى‌شود.«23»


نظريه جان آلدر در خلقت‌

جان آلدر كه از دانشمندان بزرگ قرن بيستم است در كتاب پر ارزش «ايمانبه خدا در قرن بيستم» مى‌گويد:

«نه تنها حقيقت خلقت، بلكه جزئيّات خلقت نيز، اگر آنها را دقيقاًمورد مطالعه قرار دهيم، ما را به اعتقاد به وجود خدا رهبرى مى‌نمايد.

مثلًا وجود حيات در كره زمين را به نظر آوريد، اين حيات از كجا آمدهو چگونه شروع شده است؟

تحقيقات و مطالعات عدّه بى شمارى از علماى زمين شناس، اين حقيقت راثابت و مسلّم نموده است كه مدّت‌هاى متمادى و بسيار طولانى، در زمين آثارى از حياتو زندگى نبود، هميشه پست‌ترين طبقات زمين را فاقد قوّه حيات يافته‌اند، تنها درجوف طبقاتى كه نسبتاً در قرون و ازمنه نزديك تشكيل يافته، مستحدثاتى يافت مى‌شودكه وجود قوّه حيات را در سطح زمين نشان مى‌دهد. علاوه بر اين طبقات سطح الأرضىقديمى همه آتش فشان بوده و از موادّ آتش فشانى تشكيل يافته و نشان مى‌دهد كه درزمان تشكيل آنها، دنيا به قدرى حرارت داشته كه تمام صخره‌ها مايع و جارى بوده‌اند.در مقابل آن ميزان حرارتى كه صخره‌ها را مبدّل به مايع مى‌نمايد، هيچ گونه قوّهحياتى قابل بقا نيست. پس از آنهم كه زمين رو به برودت و سردى گذاشت، ميليون‌ها سالسپرى شد تا موجودات و حيات بر سطح ‌آن پديد آمد، ولى اينموجودات ذى حيات از كجا آمدند؟!

براى جواب سؤال مذكور سه فرضيّه براى ما قابل تصوّر است:

فرضيّه اول‌اين است كه: حيات از اصلزمين پديد گرديد و منشأ آن خاك است.

فرضيّه دوّم‌ بايد بگوييم: حيات خود بهخود و بدون هيچ گونه عامل خارجى به وجود آمده.

سوّمين فرضيّه‌بر روى اين عقيده استواراست كه: حيات نتيجه و مولود منشأ جاويدان و سرمدى حيات يا خدا مى‌باشد.

فرضيّه اوّل كاملًا منافى و مخالف كليّه مقياس‌ها و اصول طبيعت است.هر سلسله از سلاسل عالم خلقت و آفرينش مى‌تواند سلسله ديگرى مشابه خود يا مادونخود به وجود آورد، نجّارى ميزى مى‌سازد، يا مردى طفلى به وجود مى‌آورد و ياپرنده‌اى آشيانه‌اى مى‌سازد، ولى هيچ امكان ندارد كه ميزى مرد نجّارى را بسازد، ياطفلى مردى را به وجود آورد و يا آشيانه‌اى پرنده‌اى را ايجاد نمايد. با اين وصفمشاهده مى‌شود در عين اين كه ايجاد يك حيات به وسيله يك قوّه مافوق، موافق و مطابقاصول و قوانين طبيعت مى‌باشد، ايجاد يك سلسله عالى‌تر و والاتر در عالم خلقت بهوسيله موادّ فاقد قوّه فعل و انفعال، از قبيل خاك و سنگ نيز كاملًا مخالف عقل وتجربه است. علاوه بر اين، مشخصّات اشياى فاقد قوّه فعل و انفعال در طىّ قرن‌هامورد دقيق‌ترين مطالعات واقع گرديده و نتايج آن ثبت و ضبط شده و مدلّل گرديده استكه هيچ كدام از آنها واجد استعداد ايجاد حيات نمى‌باشد.

اين موضوع ما را به سوى فرضيّه دوم مى‌كشاند كه مى‌گويد: حيات خود بهخود وجود يافت.

در جواب اين فرضيّه بايد گفت: على رغم مجاهدات و مساعى بى شمار دراثبات اين فرضيّه، به بهترين علماى دنيا ثابت شده است كه ايجاد حيات به خودى خود ودر تحت بهترين وسايل فنّى دارالتجزيه‌ها از دايره امكان خارج مى‌باشد.

حيات در هر جا و هميشهبه وسيله حيات پديد مى‌گردد و هيچ گاه به وسيله ديگرى به وجود نمى‌آيد. تا آن جاكه علم مى‌تواند بطلان يك عقيده باطلى را اثبات نمايد، بر روى اين فرضيّه نيز كهمى‌گويد حيات خود به خود پديد آمده خط بطلان كشيده است.

در اين صورت، حياتى كه دراين كره يافت مى‌شود و در همه جا به چشممى‌خورد از كجا پديد آمده و مبدأ و منشأ آنچه مى‌باشد؟ قبلًا مشاهده نموديم كهحيات هميشه وجود نداشته است و نيز ثابت نموديم كه ايجاد آن به خودى خود و يا بهوسيله موادّ بى جان و غير ذى روح، خارج از دايره امكان بوده است؛ بنابراين تنها يكجواب معقول و منطقى در جلو ماست و آن مبنى بر اين است كه حيات از يك منشأ حياتعالى‌تر و والاتر و غير مرئى كه تمام اطراف ما را احاطه نموده پديدار گرديده است؛اين منشأ و مبدأ حيات را خدا مى‌دانيم.

وقتى مشاهده مى‌كنيم كه حيات غير مرئى مى‌باشد، در آن صورت غير مرئىبودن اين منشأ حيات نيز اشكال مخصوصى نتواند داشت.

ما اجسام زنده را توانيم ديد، ولى نمى‌توانيم حيات در وجود آنها راببينيم؛ هنگامى كه شخصى مى‌ميرد، هيچ نمى‌بينيم كه چيزى از وجود وى خارج گردد، بدنوى در ظاهر پنج دقيقه بعد از مرگ عين همان است كه پنج دقيقه قبل از مرگ بود، ولىما مى‌دانيم كه حيات به طور كامل او را ترك كرده است؛ لذا اين عقيده كاملًا قابلقبول و منطقى است كه بگوييم همان گونه كه خود حيات غير مرئى است همان طور نيز منشأو منبع آن غير مرئى است«24»

من نياز بيشترى به توضيح اين مسئله نمى‌بينم، اين قدر هست كه منابع اسلامى به خصوصقرآن مجيد و منابع علمى و تحقيقى و تجربى مى‌گويند:

مادّه اوليّه آفرينش توده‌اى عظيم از گاز بود و اين گاز بر اثر فعل وانفعالاتى كه‌ ميليون‌ها سال در آن بهوجود آمده، تبديل به اين مجموعه شگفت‌انگيز شده كه آن را جهان مى‌نامند؛ و منشأاين همه عجايب بهت‌انگيز و عناصر پر از اسرار و اين نظام متقن و با حساب با توجّهبه هزاران استدلال منطقى و حكمت استوار، وجود مقدس اللَّه و ذات اقدس حقّ است كهانبياى گرامى و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) و اولياى عظام و عرفاى شامخ و كتب آسمانىو به خصوص قرآن مجيد آن چنان كه شايسته است او را معرّفى كرده و دستورهاى حضرتش راكه ضامن خير دنيا و آخرت انسان است تبليغ كرده و از آدمى خواسته‌اند در تمامزمينه‌هاى زندگى، بنده آن حضرت باشد.

وحشى بافقى، در وصف آن جناب گويد:

آن كه به ما قوّت گفتار داد

گنج گهر داد و چه بسيار داد

كرد به ما لطف ز لطف عميم‌

نادره گنجىّ و چه گنج عظيم‌

آن كه از اين گنج نشد بهره‌مند

قيمت اين گنج چه داند كه چند

دخل جهان گشته مهيّا از اين‌

بلكه دو عالم شده پيدا از اين‌

بود جهان بر سر كوى عدم‌

بى خبر از وضع جهان قِدَم‌

بيند و گويد نه به چشم و زبان‌

زو شده موجود همين و هم آن‌

(وحشى بافقى)

گوشه‌اى از جهان با عظمت خلقت‌

«بشر روى سوّمين سيّاره يك ستاره صغير، واقع در كهكشانى به نامكهكشان داخلى زندگى مى‌كند، مع ذلك آن چنان هوشمند است كه مى‌خواهد عظمت خيرهكننده تمام جهان را درك كند. نمودارهاى زير نشان مى‌دهد كه او تا چه اندازه در اينكوشش خود موفّقيّت حاصل كرده است.

مسافاتى كه در اين جا داده مى‌شود بر حسب سال نورى است، يعنى براى‌ احتساب آن بايد در نظربگيريم كه نور در هر ثانيه 000/ 186 ميل معادل 000/ 300 كيلومتر مى‌پيمايد، با اينحساب يك سال نورى بالغ بر شش تريليون ميل است.

مسافات اين جهان‌هاى تو در تو از يكديگر آن قدر زياد است كه هر طبقهفضايى به نوبه خود فقط لكّه خالى در ميان طبقه ديگر فضا محسوب مى‌شود. مثلًامنظومه شمسى كه فضاى نخست ناميده مى‌شود در داخل فضاى 2 تنها يك خال تلقّى مى‌شودو همين طور فضاى 2 در قبال فضاى 3 تا آخر.

فضاى 1 منظومه شمسى: خورشيد هشت دقيقه نورى يا 93 ميليون ميل از زميندور است و عرض آن فقط يك هزارم سال نورى است.

فضاى 2 نزديك‌ترين ستاره: اين ستاره را كه آلفاسنتورى نامگذارى كردهاند 3/ 4 سال نورى از زمين فاصله دارد، يعنى هرگاه يك سفينه فضايى با سرعت يكميليون ميل در ساعت از زمين حركت كند تقريباً سه هزار سال طول مى‌كشد تا به اينستاره خيلى نزديك برسد.

فضاى 3 كهكشان داخلى: كهكشانى كه زمين در داخل آن قرار دارد شبيه يكظرف پر از ستاره و گاز و غبار است كه 000/ 100 سال نورى فاصله دارد، ما بين 100ميليون ستاره‌اش، خورشيد زمين و ستاره آلفاسنتورى فقط يك نقطه نور در لبه خارجىاين كهكشان مارپيچى به حساب مى‌آيد.

فضاى 4 نزديكترين كهكشان: اين كهكشان را (آندرومدا) نام گذاشته‌اند و2/ 2 ميليون سال نورى از كهكشان داخلى دور است، مع ذلك منجّمان آن را آن قدر نزديكمى‌دانند كه به آن كهكشان خواهر نسبت داده و قسمتى از گروه كهكشان‌هاى داخلى تلقّىمى‌كنند.

(آندرومدا) نيز به شكل مارپيچ است كه در كناره‌هاى آن ستاره‌هاى جوانسكونت اختيار كرده و درون غليظش را ستارگان قديمى سوخته شده اشغال كرده‌اند.

فضاى 5 دورترينكهكشان‌ها: (كازارها) از تازه‌ترين اكتشافات علوم نجوم هستند، نزديك‌ترين آنها باعلامت 273- 3 در فاصله 2 ميليون سال نورى واقع است.

دورترين آنها كه با علامت 147- 3 شناخته شده شش بيليون سال نورىفاصله دارد.

تا اين جا منجّمان معتقدند كه تازه تا نيمه راه كناره قابل رؤيت جهانبا عظمت، پيش رفته‌اند و هنوز فضاهاى نامكشوف ديگرى را بايد بيابند«25»

كهكشانى كه منظومه شمسى و كرات اطراف آنجزء كوچكى از آن به شمار مى‌رود محيطش 950 كاترليون متر است، در اين كهكشان كه مابه آن تعلّق داريم چندين نوع ستاره وجود دارد كه بعضى از آنها به نام خورشيدهاىآبى رنگ نورشان 000/ 50 بار شديدتر و قوى‌تر از خورشيد ما است. اين كهكشان، پر ازستاره و پر از گاز و غبار است.

كهكشان‌ها و منظومه‌ها و صورت‌هاى فلكى نيز مثل زمين و مرّيخ و زهرهكه به دور خورشيد مى‌چرخند دور خود و دور كهكشان‌هاى بزرگترى نيز مى‌چرخند.

برخى از اين كهكشان‌ها با سرعت 200 كيلومتر در ثانيه دور خود يا دورفضاى نامتناهى گردش مى‌كنند.

تعداد كهكشان‌هايى كه تاكنون شماره كرده‌اند از يك ميليارد تجاوزمى‌كند. هر يك از اين كهكشان‌ها ستارگانى دارند كه از لحاظ عظمت هزاران برابرخورشيد ما است، فقط كهكشانى كه كره زمين در آن قرار دارد يكصد هزار ميليون ستارهدارد.

در هر صورت پس از دوران‌هاى مختلف و فعل و انفعالات شگفت‌انگيز، نظاممتقن آفرينش بدين صورت كه هست به وجود آمد و در يك گوشه آن سيّاره‌اى به نام زميندر سايه اراده و مشيّت حقّ براى حيات موجودات آماده گشت.

البتّه بيان و توضيحآماده شدن آب درياها، به استعداد رسيدن خاك، تكوّن معادن، آراسته شدن زمين جهتزندگى و ... مسائلى است كه هر يك در خور كتاب جداگانه است و خوشبختانه در اينزمينه‌ها كتابهاى تحقيقى فراوانى نوشته شده كه موضوعات هر كدام نمايش و نمودى ازقدرت و اراده و مشيّت حضرت حقّ و حكمت و علم آن جناب است.

زمين پس از جدا شدن از خورشيد طى قرون متمادى به سردى گراييد و درسطح آن قشرى به وجود آمد كه ابتدا نازك و به تدريج ضخيم شد، از آن پس نخستين پوستهآن تشكيل يافت و اين قشر حايل بين موادّ مذاب درون زمين و اتمسفر و گاز موجود درجوّ شد.

زمين پس از سرد شدن منقبض گرديد. چون هسته مركزى زمين به حالتمَيَعان بود و مايع به علّت كاسته شدن درجه حرارت زودتر از جامد منقبض مى‌شود، بهاين سبب هسته مركزى آن از حجم پوسته يا قشر جامدش كوچكتر است و در سطح زمينچين‌هايى شبيه به چروك‌هايى كه در سطح ميوه‌هاى پلاسيده ظاهر مى‌شود به وجود آمد.

بالاى آن چين‌ها، نخستين برآمدگى‌هاى قشر خاكى يعنى خشكى‌ها وقارّه‌ها پديدار گرديد، گازها و بخارهايى كه در جوّ زمين موجود بود چون حرارت آنهاكاهش يافت سرد گشته و در هم متراكم و به حالت ميعان درآمدند و به باران مبدّل و بهروى زمين نازل و در فرورفتگى‌هاى قشر و پوسته زمين جمع شدند، در نتيجه اقيانوس‌هاو درياها به وجد آمدند.

مقايسه‌اى كه نسبت به بلندى برآمدگى‌هاى قشر زمين يعنى كوه‌ها باگودى درياها به عمل آمده، معلوم گرديده عمق درياها زيادتر از ارتفاع كوه‌هاى زميناست. بلندى مرتفع‌ترين كوه‌ها 8884 متر و گودترين درياها 11521 متر است.

به اراده آفريدگار توانا و مشيّت مطلقه و دور انديش جهان آفرينش، برسطح ‌برونى زمين قشرى از خاكبراى پرورش گياهان و تهيّه مواد خوراكى انسان و حيوانات و در درون آن سنگ‌ها ومعادن فلزات جهت تمهيد زندگى بنى آدم خلق شد و براى استفاده از اين همه مواهب، عقلو درايت و انديشه و فكر به او مرحمت فرمود.

براى زمين، هوا و خورشيد و ماه و شب و روز و چهار فصل و گردش وضعى وانتقالى و انواع معادن و گياهان و چشمه و جوى و رود و رودخانه و دشت و صحرا و باغو بستان و گلستان و هزاردستان و هر چه براى پديد آمدن حيات لازم بود قرار داد وانسان را بر سر اين سفره كامل و جامع نشاند و جهت تربيت و رشد و كمال و خير دنيا وآخرتش انبيا و ائمّه و قرآن فرستاد و وى را امر فرمود تا برخوردش را با انواعنعمت‌ها هماهنگ با قواعد الهى قرار دهد، تا صلاح و سداد و حكمت و عدالت بر زمينحكمفرما شود و خيمه حيات از فساد و افساد پاك بماند.


اسرار حيات از زبان كرسى موريسن‌

با جمع شدن اسباب و علل، جهت پديد آمدن حيات بر صفحه خاك، مشيّت عاشقانه‌اشبه ظهور اين واقعيّت اسرارآميز كه تا ابد براى احدى روشن نخواهد شد تعلّق گرفت وحيات كه پرتوى از امر حضرت او و شعاعى از هستى اوست ماهيّات امكانيّه را گرفت وجنب و جوش موجودات زنده از هر طبقه و نوعى در روى زمين آغاز شد.

كرسى موريسن كه از دانشمندان بنام مغرب زمين است و قسمت‌هاى عمدهكتاب پر ارزشش: «راز آفرينش انسان» با معارف الهيّه مطابقت دارد، محصول تحقيقاتبزرگترين دانشمندان جهان علم را همراه با نظريّات خودش در باب حيات بدين صورت دركتابش آورده:

حيات جاودانى است، ازمنه و اعصار بى حساب و عصور طبقات الأرضى‌ سپرى شده‌اند و حياتهمچنان باقى است.«26»

قارّه‌ها از زير آب درآمده و در آب فرو رفته‌اند و آثار حيات پابرجا مانده است.

حيات، اعماق درياها و سطح امواج و شن‌هاى ساحلى اقيانوس‌ها را با جودخود فرا گرفته است.«27»

هردفعه كه دوره‌هاى يخ سپرى شده و قسمتى از سطح زمين را آزاد كرده است، حيات بالفورجاى آن را تصرّف نموده است.

هر وقت دوره يخبندان فرا رسيده و منطقه قطبى پيش آمده است باز حياتدر برابر پيشرفت آن مقاومت به خرج داده و همچنان برجاى مانده است.

كوهها از سطح پرچين و چروك زمين بيرون جسته، سطح كره را زلزله‌هاىهولناك درهم ريخته، قلل شامخه جبال در طىّ ميليون‌ها سال به تدريج شسته شده و طبقهبه طبقه از بين رفته است، قارّه‌ها را آب شسته و به درون درياها فرو برده و رسوباتسرزمين‌هاى عتيق همچو كفنى سپيد كف اقيانوس‌ها را پوشيده است، با اين حال حياتهمچنان جاودانى و سرمد باقى مانده است.

حيات، ذرّات خاك را به مصرف مى‌رساند و بنا به ناموس طبيعت هر روزشگفتى‌هاى تازه ايجاد مى‌كند، امّا هر ذرّه را كه به كار برده است در مسير خودباقى مى‌گذارد و مى‌گذرد.

صخره‌هاى سپيد «دوور» كه از طبقات گچ و آهك و سنگ چخماق تشكيل شدهاست تاريخ گويايى از داستان زندگانى حيوانات دريايى و نباتات بحرى و موجودات زندهذرّه بينى قرون و اعصار متماديه هستند. جنگل‌هاى سر سبز، ذغال‌ سنگ و نفت و گاز،يادگار و باقى مانده دوره فعّاليّت‌هاى ادوار گذشته زمين اند كه حيات به وسيله آننيروى آفتاب را اقتباس كرده و براى مصرف امروزى نوع بشر باقى گذاشته است!

همين ميراث‌هاى گران‌بهاست كه از حيث قيمت و ارزش ما فوق همه جواهراتعالم محسوب مى‌شود و بشر را به درجات ما فوق حيوانى ارتقا داده است.

از كوره گداخته قشر زمين كه در اوايل تكوين همه موادّ در آن ذوبمى‌شد و به صورت نيم سوز و خاكستر در مى‌آمد، حيات نيروى آفتاب رابه كار انداخته،ذرّات مركّب آب را تجزيه كرد و كربن را در اسيد كربنيك از اكسيژن جدا نمود و ازمجموع آنها نيروى سوخت را در سراسر سطح زمين ذخيره نمود؛ همين سوخت است كه اساساوّليّه و آلات و ادوات تمدّن بشر بوده و اين همه شگفتى‌ها در جهان پديد نيامدهاست، مگر بر اثر آن كه حيات قواى منتشر از خورشيد را جذب و نگهدارى كرده است.«28»

حيات، بر اوضاع و احوال متغيّر آب وزمين و هوا غلبه كرده ودر هر گوشه دنيا، نبات يا حيوان ظاهر كرده است.

حيات در اشكال عديده و مختلف خود از موجودات تك سلّولى تا ماهى‌ها وحشرات و پستانداران و مرغان هوا و از ميكرب‌ها و انگل‌ها و حيوانات ذرّه بينى تانباتات و جانوران و ماموت‌ها وانسان، در هر شكل و هيئتى باشد بر عناصر طبيعت‌ چيره مى‌شود و آنها راوادار مى‌كند از تركيبات اصلى خود خارج شوند و به وضع و تركيب جديدى درآيند.

حيات، جانداران رنگارنگ و متنوّعى را از روى نمونه و قالب اجداد آنهابه وجود مى‌آورد و به آنها قدرتى مى‌دهد كه نسل‌هاى نامحدود ديگرى را تا ابد بههمان اشكال و قواره‌ها به وجود آورند.

حيات، بى نهايت كثير التّوالد است تا حدّى كه خود از مازاد توالدخويش تغذيه مى‌كند، امّا در عين حال بر تعداد مواليد، نظارت دقيق مى‌نمايد تامبادا مخلوقات آن بيش از ظرفيّت زمين شود. فى المثل، هرگاه در امر توالد ملخجلوگيرى نشود در ظرف چند سال نسل نباتات و هر گونه رستنى را از زمين بر مى‌اندازدو طولى نمى‌كشد كه زندگى حيوانى در بالاى سطح آب معدوم مى‌شود.

حيات، پيكر تراش ماهرى است كه شكل و هيئت موجودات زنده را طرّاحىمى‌كند، هنرمندى است كه نقش هر برگ سبز يا تنه درختى را ترسيم مى‌كند و گل‌ها وميوه‌ها و جنگل‌ها و بال و پر مرغان بهشتى را به انواع رنگ‌ها مزيّن مى‌سازد.

حيات، رامشگرى است كه نغمه سرايى عشق را به مرغان آموخته است و درآواى مطّرد و خوش آهنگ حشرات، رمزى نهاده است كه با هم راز و نياز كنند.

اين همه صداها و اصوات متعدّد كه از حنجره حيات بر مى‌خيزد از قرقرغوكان در فصل بهار و قدقد مادرانه ماكيان تا نعره غرورآميز شير و بوق و كرناى فيل،همه و همه مظهرى از نوع احساسات و تأثّرات موجودات زنده است و از همه بالاتر صداىانسانى است كه زير و بم و تنوّع عجيب آن از اصوات ساير جانداران دلكش‌تر است».

به قول صائب:

سياه مستى چشم از شرابخانه كيست‌

عقيق چهره و لعل لب از خزانه كيست‌

ز خرمن كه برون جسته است دانه خال‌

غبار خط معنبر ز آستانه كيست‌

ز خواب ناز نظر وا نمى‌كند نرگس‌

زبان سبزه نو رسته در فسانه كيست‌

مى صبوح كه در جام صبح ريخته است‌

سياه مستى شب از مى شبانه كيست‌

بهار، نسخه‌اى از پنجه نگارين است‌

خزان ميوه ده رنگ عاشقانه كيست‌

نظر به خوشه پروين سيه نمى‌سازد

دل رميده مادر هواى دانه كيست‌

ز عشق نيست اثر در جهان نمى‌دانم‌

كه اين هماى سعادت در آشيانه كيست‌

چگونه مست نگردد جهان ز گفتارش‌

حريم سينه صائب شرابخانه كيست‌

(صائب تبريزى)

كيمياگرى حيات‌

«حيات، تنها انسان را مسلّط بر انواع صداها ساخته و او را بهاستادى در جمع آورى الحان و ارتعاشات صدا برگزيده و در عين حال لوازم و مصالح كافىنيز در دسترس او نهاده است تا از اين اصوات به صورتى خوش استفاده كند.

حيات، مهندسى ز بر دست است كه طرح پاى ملخ و مگس و عضلات ماهيچه ومفاصل و دستگاه خودكار قلب و سلسله الكتريكى اعصاب كلّيّه جانوران و همچنين اعضاىدستگاه عجيب دَوَران دَم همه موجودات زنده را او كشيده است.

سوسن صحرا را همين مهندس چيره‌دست طرح ريخته و تخم آن را به دست بادصبا به اطراف مى‌افشاند، گل‌ها را هم او رسم مى‌كند و گرد تناسلى آنها را به وسيلهحشرات از بوته‌اى به بوته ديگر مى‌رساند و آنها را بارور مى‌كند.

حيات، كيمياگرى افسونكار است كه به ميوه‌ها طعم و به ادويه بو و بهگلها عطر مى‌بخشد!!

حيات موادّ جديدى تدارك مى‌كند كه طبيعت از تهيّه آنها براى موازنهافعال خود و براى جلوگيرى از تهاجم مادّه حيات عاجز مانده بوده است.

حيات، به پروانه‌ها و كرم‌هاى شب تاب تشعشع و نورى عطا مى‌كند كه درعشق‌ بازى‌هاى شبانه آنها بهكار آيد و كيمياگرى حيات، متضمّن خير و صلاح عالم هستى است؛ زيرا نه تنها به نيروىآفتاب، اسيد كربونيك و آب را تبديل به چوب و قند مى‌كند، بلكه در ضمن اين فعل و انفعال،اكسيژن زندگى بخش را براى تنفس جانداران تدارك مى‌كند.

حيات، مورّخى داناست كه تاريخ پيدايش خود را ورق به ورق در طىّ ازمنهو اعصار نوشته است و سرگذشت خود را در دل سنگ‌هاى خارا نقش كرده است و فقط چشم ودل بينا مى‌خواهد كه آن را درست بخواند و تفسير كند. حيات، بارقه شعف و شوق زندهبودن را در وجود زندگان مى‌تاباند.

برّه جوان با نشاط تمام مى‌رود و فرياد شوق بر مى‌آورد و خودش همنمى‌داند براى چه اين كار را مى‌كند.

گونه طفل را افسونگر حيات رنگ مى‌كند و از چشم او برق تلألؤ مى‌ريزدو لب‌هاى نازك او را با تبسّم مى‌گشايد. مادّه بدون حيات هرگز تبسّم نمى‌كند.

حيات، براى حفظ و پرورش مخلوقات خود مادّه غذايى فراوان در بيضهفراهم مى‌كند و نوزادان را به قدر كافى تغذيه مى‌كند كه زندگى و فعّاليّت را آغازنمايند.

همچنين در سينه مادران حسّى نهفته و ناگفتنى پرورش مى‌دهد كه براىنوزادان خود غذاى كافى تدارك نمايند. حيات، خود موجد حيات است، حوايج آنى نوزادانرا با شير رفع مى‌كند و احتياجات آينده آنان را پيش بينى مى‌نمايد. حيات عشق مادرىرا به دنيا آورده است و حسّ خانه و خانواده و عشق به وطن را به مردان عطا نموده ودر راه همين عشق است كه مردان مى‌جنگند و جان فدا مى‌كنند.

حيات، براى حفظ و حراست موجودات وسايل عديده مى‌انگيزد. از جملهمخلوقات خود را در مواقع خطر با الوان مختلف مخفى مى‌كند، به آنها ياد مى‌دهد كهفرار كنند، پر مى‌دهد كه پرواز نمايند، وسايل تدافعى چون شاخ و دندان و چنگال مى‌دهد كه ازخويشتن دفاع نمايند، حسّ شامّه و سامعه و باصره آنها را تقويت مى‌كند كه گاهِ حملهيا دفاع آنها را يارى نمايد.

حيات، گاهى به معصوم‌ترين حشرات، صورتى كريه و وحشتناك عطا مى‌كند تاساير جانوران از آن بترسند و به اوتعرّضى نكنند.

مادّه جز بر طبق قوانين و نظامات خود عملى انجام نمى‌دهد، ذرّات واتم‌ها تابع قوانين مربوط به قوّه جاذبه زمين و فعل و انفعالات شيميايى و تأثيراتهوا و الكتريسته هستند. مادّه از خود قوّه ابتكار ندارد و فقط حيات است كه هر لحظهنقش‌هاى تازه و موجودات بديع به عرصه ظهور مى‌آورد. بدون وجود حيات عرصه پهناورزمين عبارت از بيابانى قَفْر«29»و لم يزرع و دريايى مرده و بى فايده مى‌شد، مادّه بدون حيات، جامد و بى جنبش و حركتاست و تنها خاصيّت آن اين است كه حيات را به صورت جانداران مختلف متجلّى مى‌سازد وسلسله وجود زندگان را الى الأبد ادامه مى‌دهد.

انسان هنوز نتوانسته است بفهمد كه حيات عبارت از چيست؟ حيات نه وزندارد و نه ابعاد و نه هيچ صورت هندسى؛ حيات داراى قدرت و نيروى زياد است؛ زيراريشه‌هاى درختى كه در حال رشد و توسعه است صخره‌هاى سخت را مى‌تركاند، درخت عظيمىرا به وجود مى‌آورد و آن را قرن‌هاى متمادى برخلاف اثرات جاذبه زمين سر پا نگاهمى‌دارد.

هر روز هزارها خروار آب از زمين مى‌كشد و آن را به صورت برگ و ميوهدرختان در مى‌آورد. قديمى‌ترين موجودات زنده در روى زمين، درختى است كه پنج هزارسال از عمر آن گذشته و تازه اين عمر طولانى به منزله لحظه‌اى در حيات زمينمى‌باشد.

حيات با كوششى تزلزل ناپذير به كالبد مادّه جان مى‌بخشد و در عينانجام اين ‌امر خطير هيچ گونهتبعيضى قائل نمى‌شود و نه به حال چيزى دلش مى‌سوزد و نه از انجام كارى احساس مسرّتو خوشحالى مى‌كند.

با اين حال، حيات اسّ و اساس هر گونه شعور و قوّه مدركه در اين عالماست و تنها از راه حيات است كه ما با فهم ناقص خود به صنع خداى بى چون پى مى‌بريمو اعمال او را ستايش مى‌كنيم؛ حيات وسيله و دست آويزى است كه مقاصد «عقل كلّ» رابه موقع اجرا مى‌گذارد؛ حيات جاويد و سرمدى است«30»

آرى، به قول حضرت زين العابدين (عليه السلام):

«ابْتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلىمَشِيَّتِهِ اخْتِراعاً»

در حُسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم‌

در چشم نكو رويان زيبا همه او ديدم‌

در ديده هر عاشق او بود همه لايق‌

و ندر نظر وامق، عذرا همه او ديدم‌

دلدار دل افكاران غمخوار جگر خواران‌

يارى ده بى ياران هر جا همه او ديدم‌

ديدم همه پيش و پس جز دوست نديدم كس‌

او بود همه او بس تنها همه او ديدم‌

آرام دل غمگين جز دوست كسى مگزين‌

فى الجمله همه او بين زيرا همه او ديدم‌

(فخرالدين عراقى)

شناسايى و معرفت حق‌

در احاديث نبويّه آمده است:

أعْلَمُكُمْ بِاللَّهِ أَخْوَفُكُمْ للَّهِ.«31»

آگاه‌ترين شما به خدا، خائف‌ترين شما براى خداست.

«شناسايى و معرفت حقِّاوّل، سه نحو متصوّر است:

1. معرفت ذات

‌2. معرفت صفات

‌3. معرفت افعال‌

دركتاب الهى؛ قرآن مجيد از علم به ذات و علم به صفات و اسما و علم بهافعال الهيّه بحث و گفتگو مى‌شود و غايت خلقت انسانى و علّت غايى خلقتِ حقايقملكوتى و موجودات واقع در مواطن غيب و سكّان ملأ اعلى، معرفت حقّ و عرفان جمال وجلال وجود مطلق است، همان معرفتى كه اصل الاصول علم اعلى به شمار مى‌رود«32»

«نهج البلاغه» و «صحيفه سجاديه» و دعاهاو معارف الهيّه همه و همه توضيح و تفسيرى بر آيات كتاب خدا و به انضمام آثار عينىكه در دايره وجود است نشانى از ذات و توضيحى از اسما و تفسيرى از افعال آن وجودمقدّس و ذات اقدس است و اين همه براى برانگيختن عشق و معرفت در قلب انسان براىپيمودن راه او تا رسيدن به مقام وصال و منزل قرب و در افتادن در عرصه فنا و باقىشدن به بقاى اوست.

امّا افسوس كه اكثر مردم از حقايق الهيّه بى خبرند و به جاى سفر بهسوى دوست در ماتم شكم و شهوتند، از اين وادى نور دورند و جملگى مست و مغرورند،نمى‌دانند منشأ اين همه جنگ و نزاع و فساد وافساد، جدايى از اصل عالم و ريشه هستىيعنى حضرت اللَّه است.

به قول عطار نيشابورى:

چه مقصود است ار چه دويديم‌

كه از مقصود خود بويى نديديم‌

بسى زارى و دلتنگى نموديم‌

بسى خوارىّ و بى برگى كشيديم‌

بسى در گفتگوى دوست بوديم‌

بسى در جست و جويش ره بريديم‌

گهى سجّاده و محراب جستيم‌

گهى رندى و قلّاشى گزيديم‌

به هر ره كان كسى گيرد گرفتيم‌

به هر پر كان كسى پرّد پريديم‌

(عطار نيشابورى)

______________________________

(1)- بقره (2): 117.

(2)- انعام (6): 101.

(3)- نور الثقلين: 1/ 100؛ الكافى: 1/ 256، حديث 2.

(4)- الاسفار الاربعة: 2/ 221.

(5)- فرهنگ علوم عقلى: 5.

(6)- كهف (18): 51.

(7)- فصّلت (41): 11.

(8)- نهج البلاغه: خطبه 1.

(9)- نهج البلاغه: خطبه 90.

(10)- بحار الأنوار: 55/ 104، باب 8، حديث 35؛ كنز العمال: 6/ 169،حديث 15235.

(11)- اسلام و هيئت: 260؛ بحار الأنوار: 57/ 246، باب 37؛ قال:خُلِقَتْ من مُوجٍ مَكفوفٍ، قالَ: وما المَوْجُ المَكْفُوف‌ قال: يا ابْنَ‌سَلامٍماءٌ قائمٌ لا اضطرابَ لَهُ وكانتِ الأصلُ دُخاناً، قال: صَدَقْتَ يا محمّد.

(12)- تفسير القمى: 2/ 69، ذيل آيه 30 سوره انبياء.

(13)- قرآن و طبيعت: 21 به نقل از كتاب النجوم فى مسالكها.

(14)- نور دانش: 37.

(15)- سرگذشت زمين: 2.

(16)- پيدايش و مرگ خورشيد: 188.

(17)- نهج البلاغه: خطبه 1.

(18)- يك، دو، سه، بى نهايت: 323.

(19)- پيدايش و مرگ خورشيد: 224.

(20)- عناصر جهان: 178.

(21)- راه تكامل: 2/ 118.

(22)- مفاتيح الجنان: زيارت امين اللَّه.

(23)- بحار الأنوار: 3/ 259، باب 9، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق:417، حديث 3.

(24)- ايمان به خدا در قرن بيستم: 16.

(25)- پيام آسمانى توحيد، به نقل از مجله نيوزويك 25/ 5/ 1964.

(26)- برگرفته از آيه «وَيَبْقَى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِوَالْإِكْرَامِ»؛ «و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى‌ماند.» الرحمن(55): 27.

(27)- برگرفته از آيه «ألا إنَّهُ بِكُلِّ شَئ مُحيطٌ»؛ «آگاه باش!كه يقيناً او به همه چيز [با قدرت و دانش بى‌نهايتش‌] احاطه دارد.» فصّلت (41):54.

(28)- برگرفته از آيات «وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَوَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ»؛ «و شب و روز وخورشيد و ماه را نيز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّرشده‌اند.» نحل (16): 12. «وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُوَالْقَمَرُ»؛ «از نشانه‌هاى [ربوبيت و قدرت‌] او شب و روز و خورشيد و ماه است.»فصّلت (41): 37. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِوَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»؛ «آيا ندانسته‌اى كه هر كه درآسمان‌ها و هر كه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‌ها و درختان وجنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مى‌كنند؟» حج (22): 18.

(29)- قَفْر: زمين متروك و بى‌آب و علف.

(30)- راز آفرينش انسان: 51.

(31)- بحار الأنوار: 67/ 344، باب 59؛ تفسير الصافى: 4/ 237، ذيلحديث 28.

(32)- رسائل فلسفى ملّاصدرا: 167.

ان الله عز و جل ابتدع الاشياء كلها بعلمه على غير مثال كان قبله، فابتدع السماوات و الارض و لم يكن قبلهن سماوات و لا ارضون.
(حضرت حق تمام اشياء جهان را بدون سابقه‌ى نمونه و مثالى با دانش و علمش به وجود آورد، آرى تمام آسمانها و زمينها را پديد آورد در حالى كه قبل از آنها چيزى نبود.)
نورالثقلين، ج 1، ص 100


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - ابراهیم سبزواری - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^