فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 4 از دعای 1 ( همه موجودات در مسیر خواسته خداوند )

ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ .
سپس در مسير اراده‌اش به راهشان انداخت و در طريق مهرش به پايشان داشت. آنان نه قدرتى دارند به تأخير آنچه برايشان پيش داشته و نه توانى كه بر تقديم آنچه كه از آنان پس نهاده.

هدايت تكوينى موجودات‌

عناصر و موجودات كيهانى اعمّ از منظومه‌ها و كهكشان‌ها و سحابى‌ها وآنچه در آن دايره است به هدايت تكوينى در مسير معيّن خود قرار گرفتند و قرارگرفتنشان در مسير معيّن با حركت معيّن و اثرگيرى و اثردهى لازم و فعل و انفعالاتبا حساب دقيق، باعث پديد آمدن اين نظام شگرف و آماده شدن پهنه هستى براى انواعموجودات زنده و غير زنده شد.

قرآن مجيد مى‌فرمايد:

﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ‌﴾«1»

گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، آفرينش [ويژه‌] او را [آن گونه كه سزاوارشبود] به وى عطا كرده، سپس هدايت نمود.

تكوّن انواع معادن كه در راه زندگى و حيات موجودات زنده سهم به سزائىدارند متّكى به هدايت تكوينى و اراده ازلى حضرت حقّ و مشيّت حكيمانه آن ذات بىهمتاست.


هدايت تكوينى گياهان‌

مسئله شگفت‌انگيز گياهان از ديگر مسائلى است كه بايد مورد توجّه قرارگيرد كه چه ارتباطى بين دانه نباتى و خاك و آب و هواست و چه نيرويى است كه دانه راتبديل به درخت و گل و گياه و اين همه ميوه‌هاى متنوّع و خوشمزه و دارنده انواعويتامين و مناسب با بدن مى‌نمايد.

پاسخ تمام اين مسائل يك كلمه است و آن عنايت و رحمت و لطف و هدايت ودلالت حضرت اوست، ورنه در دانه و خاك چه قدرتى و چه شعورى است كه بتواند اين همهنقش بديع و صنع عجيب پديد آورد؟!

محقّقان و پژوهشگران و دانشمندان بزرگ اين رشته در زمينه‌هاى زير درباب گياهان و نباتات و درختان چه بحث‌هاى جالب و چه تحقيقات حيرت انگيزى دارند كههمه و همه نشان دهنده اتّصال گياهان به مسئله هدايت و رحمت حقّ است:

طرز ساختمان نباتات، طرز عمل وظايف الأعضايى نباتات، دخول مادّه،راههاى ورود، موادّى كه داخل گياه مى‌شوند، مكانيسم ورود آب، مكانيسم ورود اجساممحلول، مكانيسم ورود گازها، هدايت مادّه كه از خارج آمده، هدايت مايعات، هدايت درزنبورى‌ها، هدايت در دستگاه‌هاى مختلف استوانه مركزى، مصرف مادّه بى روح براىساختمان پيكر گياه، تركيب نورى گلوسيدها، تركيباتى كه درپى تركيب نورى صورتمى‌گيرند، توليد گلوسيدها، توليد پروتيدها، توليد ليپيدها، پديده‌هاى ازهم پاشيدگى، هدايت موادّى كه از متابوليسم حاصل شده‌اند، انرژى نورانى، انرژىشيميايى، انرژى مكانيك، انرژى الكتريك، انرژى حرارتى.

اين همه است كه در پانزده قرن قبل وجود مقدّس حضرت زين العابدين عليهالسلام در سپاس و تعريف از عنايت حقّ بيان داشته:

«ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ ارادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فى سَبيلِمَحَبَّتِهِ»


سبزى نباتات‌

گياهان با هدايت حقّ، همراه با كمك خورشيد، خاك، هوا و آب، اغلب بهرنگ سبز آراسته مى‌شوند تا جهان طبيعت به رنگى مطبوع و دل پسند درآيد.

در كتاب «نشانه‌هايى از او» آمده است:

گردش در چمن افسردگى را مى‌برد و دل را باز مى‌كند، چرا؟ چون گياهاناغلب رنگ سبز دارند؛ اگر همه گياهان به رنگ سرخ بودند گردش در چمن، در باغ و جنگلفرح بخش نبود، بلكه براى اعصاب زيان داشت.

آيا اگر نباتات سياهرنگ مى‌نمودند افسردگى را مى‌بردند، يا آن كه دلمردگى مى‌آوردند؟

آيا بشر در اين هنگام تفريحگاهى داشت؛ آيا دلتنگى بشر دائمى نمى‌شد؟آيا رنگ همه گياهان اگر زرد مى‌بود و منظره پائيز هميشگى بود، بشر چه مى‌كرد؟ اگرگياهان همه سپيد رنگ بودند، ديگر چشم صحيح و سالمى يافت مى‌شد؟ شما نمى‌توانيدبراى مدّتى به بيابانى پر برف نگاه كنيد، رنگ سپيد برف چشم شما را مى‌زند؛ پزشكانبراى زندگى در برف عينك مخصوصى را براى چشم لازم مى‌دانند.

آيا اختيار رنگ سبزبراى گياهان در ميان رنگ‌ها نشانه عقل و حكمت سازنده گياهان نيست؟»«2»

«اگر ماشينى به طورخود كار به كار خود ادامه دهد و مغز متفكّرى در آن تصرّف نكند محصول آن كارخانه يكجور خواهد بود و بس.

اتومبيلى اگر به راه افتد و راننده‌اى نداشته باشد جز به يك سونخواهد رفت، مگر نشيب و فراز زمين سير و حركت او را تغيير دهد.

از گوناگون بودن محصولات كارخانه تشخيص مى‌دهيم كه مغزى متفكّر آن رااداره مى‌كند. از اختلاف سير اتومبيل و پيچيدنش به اين‌سو و آن سو، تندى و كندىآن، تشخيص مى‌دهيم كه اتومبيل تحت فرمان راننده‌اى عاقل قرار دارد.

اكنون به كارخانه خلقت و محصولات آن نظرى مى‌افكنيم و نمونه‌اى بسياربسيار كوچك را كه بيشتر با انسان ارتباط دارد در نظر مى‌آوريم، به گياهان مى‌نگريمكه برگ‌هاى سبزى دارند، ولى برگ‌هاى آنها هيچ كدام به يك شكل نيستند، برگ هر گياهىشكلى مخصوص دارد.

سبزى برگ‌ها يك جور نيستند، اگر برگ اين درخت را نزديك آن درختبگذاريم مى‌بينيم در سبزى با هم اختلاف دارند.

عدد انواع ميوه جات در عالم مشكل است به شمار آيد، اقسام گل‌ها درجهان آن قدر بسيار است كه به طور عادى در حساب نمى‌آيد.

از يك ميوه چندين جور موجود است، مى‌گويند: در هند سيصد قسم «انبه»مى‌باشد.

يكى از مهندسان كشاورزى مى‌گفت: در باغ كشاورزى پاريس بيش از پنجهزار قسم انگور موجود است وآنها را با شماره معرّفى مى‌كنند، مثلًا مى‌گويند:انگور شماره 1752.

آيا كسى مى‌تواند انواعيك سيب را بشمارد؟

آيا اين تنوّع محصولات و گوناگون بودن فرآورده‌هاى كارخانه خلقتنشانه آن نيست كه اراده‌اى متفكّر اين كارخانه عظيم و پهناور را اداره مى‌كند وهزاران سال است كه اين روش برقرار است؟»«3»


هدايت تكوينى حيوانات‌

داستان هدايت و راهنمايى حيوانات هم از عجايب فعل حضرت حقّ است، قرآنمجيد در اين زمينه مى‌فرمايد:

﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا ۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾«4»

هيچ جنبنده‌اى نيست مگر اين كه او مهارش را به دست [قدرت وفرمانروايى خود] گرفته است، مسلماً پروردگارم بر راهى راست است.

كرسى موريسن در كتاب «راز آفرينش انسان» به مناسبت مسئله شعور، فصلىرا به حيوانات اختصاص داده و نتيجه زحمات هزاران دانشمند را اينچنين بازگو مى‌كند:

«پرندگان غريزه خانه و آشيانه دارند، چلچله‌اى كه در رواق خانه شماآشيانه مى‌سازد، در فصل زمستان به قشلاق مى‌رود، امّا همين كه طليعه بهار آشكار شدبه لانه خود بر مى‌گردد.

در صورت سرماى دى ماه خيلى از پرندگان به سمت جنوب و نواحى گرمسيرپرواز مى‌كنند و غالب آنها صدها فرسخ فاصله را در زمين و بر فراز درياهامى‌پيمايند، امّا هرگز راه خانه خود را گم نمى‌كنند.

كبوترى را در جعبه سربسته بگذاريد و مسافتى بسيار بعيد آن را ببريد، همين كه پاى او را گشوديد در هواچرخى مى‌زند و يكسر به سوى آشيانه خويش مراجعت مى‌كند.

زنبور عسل در بحبوحه بادهاى تند كه تنه درختان و شاخه نباتات را بهشدّت تكان مى‌دهد و گرد و غبارى تاريك در فضا ايجاد كرده است راه كندوى خود را بهسهولت پيدا مى‌كند.

حشرات ريز داراى چشم‌هاى ذرّه بينى هستند كه ميزان قدرت آنها بر مامجهول است و عقاب‌ها و قرقى‌ها و كركس‌ها صاحب چشم‌هاى دور بينى هستند كه مسافاتبعيده را با آن مى‌بينند.

غالب حيوانات در شب ظلمانى راه خود را پيدا مى‌كنند و به آسانى راهمى‌روند؛ زيرا اگر چشمان آنها هم در تاريكى شب كند باشد اختلاف هواى اطراف جاده رادرك مى‌كنند و نور بسيار ضعيف ماوراى قرمز كه از سطح جاده مى‌تابد چشم آنها رامتأثّر مى‌كند.

چشم جغد در ظلمات شب‌هاى تار، موش كوچكى را كه در ميان علف‌هاى صحرامى‌رود به آسانى مى‌بيند.

ماهى معمولى كه ما گوشت آن را مى‌خوريم عدّه زيادى چشم‌هاى زيبا مثلچشمان خود ما دارد كه پيوسته برق مى‌زند و دليل آن اين است كه: هر يك از اينچشم‌ها نور افكن‌هاى برّاقى دارد و اجسام را به صور اصلى در مردمك منعكس مى‌سازد،از اين نور افكن‌ها در چشم انسانى تعبيه نشده است؛ آيا تعبيه اين نور افكن‌ها بهواسطه آن بوده است كه قوّه مُدر كه و شعور ماهى اسكالوپ كم است؟

تعداد چشم جانوران اين دنيا از دو تا هست تا چند هزار و كيفيّت ديدآنها هم با يكديگر به كلّى متفاوت است.

زنبور عسل گل‌هاىرنگارنگ را به شكل و رنگى كه مى‌بينيم نمى‌بيند، بلكه آنها را به وسيله نور ماوراىبنفش مشاهده مى‌كند و اين نور خود بر زيبايى و جلوه گل‌ها بسى مى‌افزايد.

زنبوران كارگر در كندوى عسل، حجره‌ها و دهليزها را به اندازه‌هاىمختلف مى‌سازند: حجره‌هاى كوچك مخصوص كارگران و حجره‌هاى بزرگتر مخصوص زنبورهاىنر، در حالى كه ملكه‌ها احتمالًا در حجره‌هاى اختصاصى قرار مى‌گيرند.

ملكه تخم‌هاى عقيم خود را در حجره مخصوص زنبوران نر مى‌گذارد، درحالى كه تخم‌هاى بار آور را در حجره‌هاى مخصوص مادّه‌ها و ملكه‌ها مى‌ريزد،كارگران كه همان زنبوران مادّه تغيير شكل يافته هستند از مدّت‌ها پيش انتظار ظهورنسل جديد زنبوران را مى‌برند و غذاى نوزادان را كه عبارت از موم و عسل است تداركمى‌كنند و براى آنها مى‌جوند، امّا همين كه زنبوران نر و مادّه نزديك موقع تكاملخود مى‌رسند آن وقت عمل جويدن غذا را براى آنها موقوف مى‌كنند و عسل را به حالطبيعى به آنها مى‌خورانند، زنبوران مادّه كه به اين كيفيّت پرورش مى‌يابند بعدهاهمان زنبوران كارگر مى‌شوند.

امّا براى زنبوران مادّه كه در حجره ملكه هستند غذا را تا آخر كارهمچنان مى‌جوند و به خورد آنها مى‌دهند و همين زنبورها هستند كه تبديل به ملكهكندو مى‌شوند و تخم‌هاى بار آور مى‌گذارند.

سگ به وسيله قوّه شامّه تشخيص مى‌دهد كه چه حيوانى از نزديكى‌هاى اوگذشته است.

همه حيوانات داراى حسّ سامعه بسيار دقيق وحسّاس هستند كه قوّت شنوائىآن خيلى بيش از حسّ سامعه محدود و ضعيف انسانى است.

يك قسم از عنكبوت‌هاى آبى، لانه گردى شبيه به توپ از تارهاى خودمى‌سازد و آن را به جسمى بسته، در زير آب مى‌اندازد، سپس خود بر سطح آب آمدهموهاى ‌زير شكم خود را پر ازهوا مى‌كند و به زير لانه رفته، هوا در آن مى‌دمد و در واقع آن را باد مى‌كند و آنقدر اين عمل تكرار مى‌شود تا لانه او مثل توپ باد كرده مى‌شود، آن وقت در اين لانهتخم مى‌گذارد و بچّه‌هاى خود را بزرگ مى‌كند و به اين وسيله آنها را از خطراتهوايى محفوظ مى‌دارد.

اين عمل عنكبوت متضمّن يك سلسله اقدامات دقيق عملى از نسّاجى ومهندسى گرفته تا ساختمان و عمليّات دريايى مى‌باشد!!

ماهى آزاد، سال‌ها در دريا زيست مى‌كند و سپس به رودخانه‌اى كه از آنجا به دريا آمده بر مى‌گردد و عجيب‌تر آن كه از حاشيه رودخانه بالا رفته و به نهرىكه خود سابقاً در آن متولّد شده است مى‌رود.

قوانين دولتى راجع به ساحل رودخانه‌ها هر چه مى‌خواهد باشد و قوانينمزبور فرضاً هم در يك ساحل رودخانه سهل‌تر از ساحل ديگر باشد، ولى ماهى آزاد فقطبه تبعيّت از شعور باطنى خود به همان ساحل مى‌رود كه محلّ نشو و نماى او بوده است.

هرگاه ماهى آزادى را كه به سمت علياى رودخانه مى‌رود از مسير خودمنحرف ساخته و آن را در نهرى غير از آن كه موطن اوست بيندازيد خود او اين اشتباهرا درك مى‌كند و با جريان آب بر مى‌گردد و سپس بر عليه جريان شنا كرده و خود را بهنهر اصلى خويش مى‌رساند.

امّا از قضيّه ماهى آزاد عجيب‌تر و غامض‌تر، قضيّه مارماهى است؛ اينحيوانات عجيب همين كه به مرحله رشد رسيدند و در هر رودخانه و بركه در هر گوشه عالمباشند به طرف نقطه‌اى در جنوب جزاير برمودا حركت مى‌كنند و در آن جا در اعماق ژرفاقيانوس تخم مى‌گذارند و در همان جا مى‌ميرند، آن عدّه از مار ماهى‌ها كه از اروپامى‌آيند هزاران ميل مسافت را در دريا مى‌پيمايند تا به اين نقطه مى‌رسند.

بچّه‌هاى مار ماهى كه هنگام تولّد از هيچ كجاى عالم خبرى ندارند وفقط خود را در صحرائى بى پايان ازآب ديده‌اند، شروع مى‌كنند به مراجعت و موطن اصلى خود و پس از عبور از درياهاىبى‌پايان و غلبه بر طوفان‌ها و امواج و جزر و مدها دوباره به همان رودخانه يابركه‌اى كه والدين آنها از آن جا آمده‌اند بر مى‌گردند، به طورى كه همه آبروها ودرياچه‌هاى جهان هميشه پر از مار ماهى است، اين مارماهى‌هاى جوان پس از آن كه بازحمات و مشقّات فراوان خود را به موطن اصلى رساندند در آن جا نشو و نما مى‌كنند وچون به سنّ رشد رسيدند بر طبق همان قوانين مزبور و لاينحلّ به نزديكى جزاير برمودابر مى‌گردند و اين دور و تسلسل را از سر مى‌گيرند.

اين حسّ جهت يابى و بازگشت به موطن از كجا سرچشمه گرفته است؟ هرگزتاكنون هيچ مار ماهى از سواحل آمريكا در آب‌هاى اروپا ديده نشده و هيچ مار ماهىاروپايى هم در سواحل آمريكا شكار نشده است. براى آن كه مار ماهى اروپايى وقت كافىبراى رسيدن به جزاير برمودا و پيمودن عرصه درياها را داشته باشد دوره رشد آن را بهيك سال و گاهى هم بيشتر بالا برده است. آيا ذرّات سلّول هايى كه با هم جمع شده وبدن مار ماهى را به وجود آورده‌اند داراى حسّ جهت يابى بوده و قوّت اراده‌اى همبراى انجام آن داشته‌اند؟

حيوانات در ظاهر داراى يك قسم حسّ استداراك يا تلپاتى‌«5» هستند. اگر پروانه مادّه‌اى را در كنارپنجره اطاقتان بگذاريد علائم خفيفى از خود پخش مى‌كند، پروانه نر از مسافتى بسياردور كه انسان، مشكل مى‌تواند باور كند اين علائم را مى‌گيرد و جواب آن را پسمى‌فرستد و شما هر چه سعى كنيد كه اختلالى در اين خبرگزارى ايجاد كنيد محال استموفّق شويد!!

آيا اين وجود ضعيف، دستگاه فرستنده با خود دارد، يا پروانه نر دركنار آنتن‌ شاخ‌هاى خود دستگاهگيرنده دارد؟

جيرجيرك، بال‌ها يا پاهاى خود را بهم مى‌مالد و صداى آن در شب‌هاىصاف و آرام تا يك كيلومتر مى‌رسد.

اين آقاى جيرجيرك براى صدا كردن جفت خود ششصد تن هوا را به حركت درمى‌آورد و خانم جيرجيرك هم با يك وسيله ديگر فيزيكى، جواب معاشقات او را به گرمىمى‌دهد.

اگر جوجه پرنده‌اى را از آشيانه خارج كنيد و در محيطى ديگر آن رابپرورانيد همين كه به مرحله رشد و تكامل رسيد خود شروع به ساختن لانه به سبك وطريقه گذشتگانش خواهد كرد. آيا اعمال مشخّص و متمايزى كه از انواع مخلوفات صادرمى‌شود همه اتّفاقى و بر سبيل تصادف است، يا عقل و شعورى كلى باعث صدور آنهاست؟»

جواب تمام سؤالاتى كه در اين زمينه‌ها شده در جملات زيباى دعا آمده:

«ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ ارادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فى سَبيلِمَحَبَّتِهِ»

آرى، به قول حكيم شفايى اصفهانى:

مرا به كوى تو تا رخت در گل افتادست‌

هزار كعبه به هر گوشه دل افتادست‌

صبا به ياد تو از باغ گلفشان مى‌رفت‌

بجاى برگ گل آيينه در گل افتادست‌

ز دست يارى چشم كرشمه پردازش‌

كلاه گوشه خورشيد در گل افتادست‌

به دوستى تو خصمند عالمى با من‌

هزار دشمن و يك دوست مشكل افتادست‌

شفايى از تو تمنّاى زخم ديگر داشت‌

رسيد حشر و همان نيم بسمل افتادست‌

(شفايى اصفهانى)

عقل و نبوت در هدايت انسان‌ها

داستان هدايت انسان هم كه به وسيله عقل و فطرت و نبوّت و امامت وكتاب انجام مى‌گيرد از اعظم عجايب است.

هيچ مدرسه‌اى به اندازه اسلام از طريق قرآن مجيد و روايات در جهتتعريف عقل و عظمت و ارزش اين گوهر والا، داد سخن نداده؛ ارزش انسان در پيشگاه حقّو در حريم منطق به قدر استفاده او از عقل است. عقل واسطه دريافت حقايق و در صورتبه كار گرفتنش على رغم هواى نفس، ضامن خير دنيا و آخرت انسان است.

البتّه اين معنا در طول تاريخ ثابت شده كه اگر عقل از نبوّت و كتاب وامامت و هدايت و عنايت و رحمت حق كمك نگيرد قدرت فراهم آوردن تمام سعادت را براىانسان ندارد، اين است كه بين انسان‌هايى كه از طريق عقل با هدايت حق مرتبطند وآنان كه به عقل تنها تكيه زده‌اند فرق بسيار و تفاوت عظيم است.

مدرسه‌هايى كه به عقل اكتفا كرده‌اند هرگز نتوانسته‌اند يك نمونه ازمرد و زنى كه در دامن نبوّت و ولايت تربيت شده‌اند تحويل تاريخ انسان و انسانيّتدهند.

اين مسئله به تجربه ثابت شده كه عقل بى نبوّت هميشه اسير هوا و هوس وغرايز و اميال حيوانى بوده و جز نورى ضعيف آنهم در بعضى از مواقع از خود بروز وظهور نداده. اگر عقل همراه با نبوّت مى‌زيست از تبعيضاتى كه هميشه در تاريخ بشربوده خبرى نبود.

مسئله قوى و ضعيف، حاكم و محكوم، مستكبر و مستضعف، استعمارگر واستعمار زده، آزاد و بنده، همه و همه معلول تنها ماندن انسان از نبوّت و امامت ‌رهبران معصوم است.

قرآن مجيد را دقّت كنيد و به آيات كريمه‌اش فكر كنيد، اگر دستورهايشحاكم بر حيات انسان بود، چيزى جز عدالت و حقيقت و مهر و رأفت در كره زمين ديدهمى‌شد؟!

جهان هميشه پر از فساد و افساد، فسق و فجور، ظلم و جور، خيانت وجنايت و همه گونه تبعيضات ظالمانه بوده و اين به علت نبودِ عقل و فكر و انديشه ووجدان و فطرت در بشر نبوده، بلكه علّت اين همه بيداد، جدا نگاه داشتن عقل از نبوّتو هدايت و وحى و امامت بوده است.

آرى، عقل وقتى مهجور باشد جز اين همه مصيبت بيداد و بيدادگرى ازجوامع انسانى توقّع نمى‌رود.

شعاع حكومت و نورانيّت عقل، محدود به كشف حقايق مادّى و قسمتى بسيارناچيز از علوم معنوى است، اين اندازه نورانيّت در بپا كردن خيمه سعادت همه جانبه وخير دنيا و آخرت در همه شؤون كافى نيست، اين مقدار از روشنايى قدرت تأمين امنيّتهمه جانبه در زندگى بشر را ندارد؛ نياز انسان را به مسئله وحى در تمام جوانب حياتبه وضوح مى‌توان ديد و اين واقعيتى است كه مجامع علمى جهانى كم و بيش در مرز اقرارو اعتراف نسبت به آن قرار گرفته‌اند و ديرى نخواهد پائيد كه تمام جهان دست نياز بهپيشگاه وحى دراز خواهد كرد و به حريم نبوّت پناه خواهد برد.

در هر صورت مكتب سعادت بخش اسلام، بخشى عظيم از آيات قرآن و رواياترا به معرفى عقل و عظمت آن اختصاص داده و با همه ارزشى كه براى اين عنصر معنوىقائل است آن را بى نياز از ارتباط با عقل كلّ يعنى صاحب عالم و آدم نمى‌داند.

اسلام، خير دنيا و آخرت انسان را محصول ارتباط او با عقل و فطرت و وجدان و قرآن و نبوّت و امامتمى‌داند و اين همه را هرگز جداى از هم ندانسته بلكه اين مجموعه را دليل و راهنماىراه انسان به سوى سعادت همه جانبه معرّفى نموده است.

عقل همراه با علوم مادّى و معنوى قابليّت عجيبى براى رشد و كمال ورساندن انسان به خير دنيا و آخرت دارد، هدايت عقل منهاى نبوّت هدايتى ناقص است وبه هيچ عنوان تأمين كننده تمام نيازهاى بشر نيست.

عقل و نبوّت دو حجّت بزرگ الهى و دو چراغ فروزان در راه زندگى است كهاگر انسان در پرتو اين دو نور پرفروغ حركت كند به تمام واقعيّت‌ها و حقايقى كه درعرصه حيات محتاج به آن است خواهد رسيد.

انسان، با قدرت عقل به درك واقعيّت‌ها و حقايق مى‌رسد و شيرينى واستحكام حكمت و استدلال را مى‌يابد و با كمك اين نيروى پر قدرت الهى به برنامه‌هاىخداوندى و به تمام حقايق آسمانى تسليم مى‌شود و از وجود وى منبعى عظيم براى عبادتربّ و خدمت به خلق ساخته شده و به پيمودن راه سعادت و سلامت موفّق مى‌گردد.

عشق و محبّتى كه انبيا و اوليا، امامان و عرفا از آن دم مى‌زنند و آنرا محور واقعيّت‌ها مى‌دانند، محصول پيوستن عقل به نبوّت انبيا و وحدت عقل و وحىاست.

آرى، اگر عقل با كمك علم و وحى به كار گرفته شود و عالميان عالممتديّن شوند جهان زندگى و عرصه گاه حيات، نمونه‌اى از بهشت عنبر سرشت آخرت خواهدشد و همگان در همه جهات و شؤون فردى و خانوادگى و اجتماعى به حقوق خود قانع گشته،از تجاوز به حقّ ديگران اگر چه كمتر از ذرّه باشد خوددارى خواهند كرد.

اگر علم و دين در مسير عقل قرار نگيرند، اين عنصر گران‌بها و مايهسعادت از رشد و كمال مناسب برخوردار نخواهد شد و اگر به عمل تنها آراسته شود وجداى از دين‌ و ايمان به خدا و روزجزا بماند همانند پرنده‌اى است كه از يك بال محروم باشد، در آن صورت دنيايش آباد وآخرتش به تمام معنى خراب خواهد بود.

ايمان به خداوند و توجه به روز قيامت كه محور بعثت و نبوّت انبياىالهى بود، باعث رشد عقل و شكوفايى تمام استعدادهاى انسانى و حافظ انسان از شرور ومفاسد خانمانسوز است.

عقل به علاوه ايمان، زمينه ساز بيدارى وجدان و منبع توليد عشق ومحبّت نسبت به حقايق و محرّك انسان به سوى فضايل و حسنات الهى است.

تجربه حيات بشرى ثابت كرده كه: علم، قدرت ظهور دادن اين همه آثارمعنوى و بركات باطنى را ندارد، آنچه باعث ظهور اين همه حقايق است ايمان است و بس.

مؤمن محسن است، مؤمن صابر و متوكّل است، مؤمن متّقى و پرهيزكار است،مؤمن منبع خير و بركت است، مؤمن مولّد خير و فضيلت است، مؤمن پاك و پاكيزه است،مؤمن بصير و بيناست، مؤمن عارف و عاشق است، مؤمن ...

آرى، وقتى به وسيله وحى و نور نبوّت، شعاع ايمان بر قلب بتابد، ميلدل به تمام حسنات ميلى شديد مى‌شود و جاذبه الهى انسان را مجذوب تمام حقايقمى‌نمايد.

شاه قاسم انوار كه از عرفاى بزرگ است مى‌گويد:

مخزن اسرار ربّانى دل است‌

محرم انوار روحانى دل است‌

خانه دل معدن صدق و صفاست‌

مظهر انوار ذات كبرياست‌

دل چه باشد كاشف اطوار روح‌

دل چه باشد قابل امطار روح‌

زهد و تقوا قربت و خوف و رجا

اعتبار و صدق و اخلاص و صفا

توبه و توحيد و ايمان و يقين‌

هم ثبات و هم ورع در راه دين‌

حسن عهد و رغبت و صدق و صفا

عشق و قبض و بسط و تسليم و رضا

فقر و تفويض و توكّل نور فكر

نور عقل و نور خشيت نور ذكر

جملگى اوصاف دل گردد تو را

گر كنى پاكش ز شرك ما سوا

اى اسير درد بى درمان دلت‌

غرقه درياى بى پايان دلت‌

ديو را بيرون كن از ايوان دل‌

مدّتى مردانه شو دربان دل‌

(شاه قاسم انوار)

مقام وصل و هجر

عقل اگر در عرصه حيات و شؤون زندگى از نبوّت كمك نگيرد،

اوّل: به دريافت حقايق معنوى موفق نشود.

دوم: اسير شهوات و هوا شده، محجوب از تماشاى واقعيّت‌ها مى‌شود.

اثبات اين معنى به هيچ عنوان نياز به استدلال و حكمت ندارد، زندگىانسان در ادوار مختلفه نشانگر اين حقيقت است.

عقل همراه با نبوّت و ولايت به فرموده عرفاى بزرگ مقام وصل است و خردو عقل منهاى رسالت انبيا مقام هجر و فراق مى‌باشد.

مقام وصل مقام آراستگى به حقايق و صفات الهيّه و حسنات اخلاقيّه ومقام هجر و فراق مقام اوصاف رذيله و حالات شيطانى است.

خواجه شيراز مى‌گويد:

ز باغ وصل تو دارد رياض رضوان آب‌

ز تاب هجر تو دارد شرار دوزخ تاب‌

(حافظ شيرازى)

عارف بزرگوار، محمّد بن محمّد دارابى در شرح اين بيت حافظ مى‌گويد:

«بدان كه: وصل عبارت از معرفت حقيقى و متخلّق به اخلاق اللَّه شدن استو هجر عبارت از اوصاف ذميمه و اخلاق ناپسند است و بنابر تجسّم اعمال كه آيات واحاديث دلالت بر آن دارد معنى بيت ظاهر است، مثل كريمه:

﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّنَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾«6»

روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشتمرتكب شده حاضر شده مى‌يابد.

و آيه:

﴿فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّامَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾«7»

در اين روز به هيچ كس ذره‌اى ستم نمى‌شود و جز آنچه را انجاممى‌داديد پاداش داده نمى‌شويد.

و حديث:

الَّذى يَشْرَبُ فِى انِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ إنَّمايُجَرْجِرُ فى جَوْفِهِ نارُجَهَنَّمَ.«8»

آن كس كه در ظروف طلا و نقره چيز مى‌نوشد، جز اين نيست كه آتش دوزخدر شكمش صدا مى‌كند.

و روايت:

الظُّلْمُ ظُلُماتُ يَوْمِ الْقِيامَةِ.«9»

ظلم، تاريكيهاى روز قيامت است.

و حديث:

أرْضُ الْجَنَّةِ قيعانٌ، و غِراسُها سُبحانَ رَبِّى العَظِيمِوَبِحَمْدِهِ.«10»

زمين بهشت كوير وبى‌گياه است و نهال‌هاى آن ذكر سبحان ربى العظيم و بحمده است.


اعمال نيك و اعمال بد

شيخ بهايى، جامع علوم ظاهر و باطن در «شرح اربعين حديث» از اربابقلوب و مكاشفه نقل فرموده كه:

«حيّات و عقارب در برزخ عبارت از افعال ذميمه و اخلاق قبيحه دنيويّهاست و بهشت و رضوان و حور و قصور عبارت از اعمال صالحه و اعتقادات حقّه در ايننشأه است كه در آخرت به صورت نعمت و نقمت ظاهر مى‌شود، چون حقيقت واحده به صورمختلفه به حسب اختلاف مواطن متغايره، ظاهر مى‌گردد«11»

آنچه در سطور قبل به نگارش رفت گوشه‌اى از معانى بلند جملات زيباىدعا است كه ازقلب عرشى حضرت سجّاد (عليه السلام) ظهور كرده:

«ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ و بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِمَحَبَّتِهِ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ و لَايَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ»

البتّه اين حقيقت منافاتى با مسئله اختيار انسان ندارد، اختيار دررابطه با فعل انسان است، قدرتى نيست كه بتواند به وسيله آن تغييرى در واقعيّت‌هاايجاد كند، وجود مقدّس او اراده فرموده بسيارى از موجودات، بدون داشتن اختيار درمسير مربوط به خود حركت كنند و عدّه‌اى ديگر همراه با اختيار؛ و هيچ كدام از ايندو نوع قدرت، ايجاد تغيير در اراده ازلى و ابدى او ندارند.

در هر صورت تمام اجزاى هستى با عشق به او به سوى او در حركتند، گروهىباهدايت تكوينى، جمعى باهدايت غريزى و طبيعى و عدّه‌اى با كمك عقل و فطرت و وجدان و نبوّت و اين همهانعكاسى از اراده و مشيّت و عشق و محبّت او به موجودات هستى و عناصر آفرينش است.

جانا همه عالم را بازار تو مى‌بينم‌

مرد و زن و خاص و عام در كار تو مى‌بينم‌

عقل همه چالاكان حيران تو مى‌يابم‌

جان همه مشتاقان ايثار تو مى‌بينم‌

با هر كه سخن گويم زو مى‌شنوم سرّت‌

هر جا كه روم آن جا آثار تو مى‌بينم‌

در حلقه مجلس‌ها اسرار تو مى‌خوانند

در جمله دفترها اذكار تو مى‌بينم‌

هر تن كه سرى دارد در پاى تو افتادست‌

هر جان كه دلى دارد بيمار تو مى‌بينم‌

______________________________

(1)- طه (20): 50.

(2)- نشانه‌هايى از او: 67.

(3)- نشانه‌هايى از او: 72- 73.

(4)- هود (11): 56.

(5)- تلپاتى: كلمه‌اى فرانسوى است به معناى انتقال فكر، انتقالحسيات، ارتباط فكرى ميان دو نفر از راه دور.

(6)- آل عمران (3): 30.

(7)- يس (36): 54.

(8)- مدارك الأحكام: 2/ 379؛ مصباح الفقيه: 1/ 648؛ جامع المدارك:1/ 228؛ بحار الأنوار: 7/ 219، باب 8.

(9)- مستدرك الوسائل: 12/ 99، باب 77، حديث 13628؛ عوالى اللآلى:1/ 149، حديث 99.

(10)- عوالى اللآلى: 4/ 8، حديث 10.

(11)- شرح اربعين حديث، شيخ بهايى: 624- 625 در ذيل حديث 39.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - ابراهیم سبزواری - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^