فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 1 از دعای 11 ( آثار یاد خدا )

يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ ، وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ ، وَ يَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ . صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ .
اى آن كه يادش يادآوران را شرف و سرافرازى بود، و سپاسش سپاس گزاران را رستگارى و پيروزى باشد. و طاعتش فرمان بران را نجات و بهروزى دهد؛ بر محمد و خاندانش درود فرست و قلب‌هايمان را به ياد كرد خود از ياد ديگران بازدار، و زبان‌مان را به شكرت از شكر ديگران و اعضايمان را به طاعتت از طاعت ديگران مشغول ساز.

ياد حق‌

در اين فرازهاى ملكوتى مسائل مهمّى را حضرت زين العابدين (عليه السلام) متذكّر شده است كه فكر از فهم باطنش عاجز است و قلم از شرح و تفسير ناتوان. دلى در اين زمينه لازم است كه غرق طهارت معنوى باشد تا بتواند سرّ اين واقعيّت‌ها را درك كند. راستى، اين جا همان جايى است كه بايد گفت: دست ما كوتاه و خرما بر نخيل.

الهى! آن قلبى كه بتواند اسرار اين واقعيّت‌ها را لمس كند به ما عنايت كن كه جز با كمك تو نمى‌توان سالك اين راه شد. اگر لطف تو به كمك برنخيزد قدمى در اين راه نمى‌توان برداشت. خداوندا، تمام اميد ما به توست كه ما را جز تو يار و ياورى و معين و كمكى نيست.

از آيات قرآن مجيد و روايات و اخبار و دعاهاى وارده از ائمّه معصومين (عليهم السلام) استفاده مى‌شود كه ياد خدا از اعظم عبادات و بلكه روح طاعات و حقيقت بندگى و پرمنفعت‌ترين واقعيّتى است كه در حيات انسان تجلّى مى‌كند.

مفهوم ذكر از اعظم مفاهيم و حقيقت ذكر از اصول واقعيّت‌ها و نتيجه ذكر بالاترين نتيجه هاست.

بعثت انبيا، امامت امامان، نزول كتب آسمانى، نظام حلال و حرام، مسأله واجبات و محرّمات و برنامه حسنات اخلاقى همه و همه به اين خاطر است كه ياد حضرت محبوب به طور دائم حاكم بر قلب باشد و از قلب به صورت اذكار بر زبان جارى و اثرش در اعضا و جوارح آشكار گردد. چون قلب، كرامت ملكوتى را از انبيا دريافت كند:

عَلى أنْ أكْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ.«1»

با نبوت پيامبران اكرام و بزرگ داشتى ما را.

و جان، نور ولايت را از امامت امامان هدايت، كسب نمايد.

زُراره از امام باقر (عليه السلام) نقل مى‌كند كه حضرت فرمود:

بُنِىَ الْإسْلامُ عَلى‌ خَمْسَةِ أشْياءَ: عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلايَةِ. قالَ زُرارَةُ: فَقُلْتُ: وَ أىُّ شَىْ‌ءٍ مِنْ ذلِكَ أفْضَلُ؟ قالَ: الْوَلايَةُ أفْضَلُ لأَنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالى هُوَ الدَّليلُ عَلَيْهِنَّ.«2»

اسلام بر پنج حقيقت بنا شده: نماز، زكات، روزه، حج، رهبرى امامان به حقّ.زراره مى‌گويد: به حضرت عرضه داشتم: از اين پنج حقيقت كداميك‌ بالاترند؟ فرمود: رهبرى امامانى كه از جانب خداوند انتخاب شده‌اند؛ زيرا امامت و ولايت كليد همه اين حقايق است و نماز و روزه و زكات و حجّ حقيقى با دلالت امام هدايت، قابل تحقّق است.

زمانى كه نفس از آلودگى‌هاى اخلاقى پيراسته شد و سينه از حقايق دين الهى گشايش يافت و اعضا و جوارح در تصرّف عمل صالح آمد و از محرّمات محفوظ ماند، صاحب چنان قلب و جان و نفس و سينه و اعضا و جوارحى از نظر فرهنگ پاك الهى، ذاكر و داراى شرف و عظمت است.

آن كه قلبش از ايمان و كرامت تهى است و جانش منوّر به نور ولايت نيست و نفسش تابلوى رذايل اخلاقى است و اعضا و جوارحش در تصرّف معصيت و گناه است، گرچه روزى صد هزار بار زبانش مترنّم به اذكار وارده باشد، غافل است و او را جز پستى و دنائت و بى شرفى و ذلّت چيزى نيست.

راهى براى كسب شرف جز آنچه امام عارفان و مقصود سالكان بيان فرموده، نيست:

«يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ»


ياد حق در قرآن مجيد

توجّه به مفاهيم قرآن، روايات، دعاها، خواندن نماز همراه با شرايطش، ترك گناه به خاطر خدا، خدمت به مردم، متذكّر بودن واقعيّت‌هاى قيامت، از ميزان و حساب، صراط، بهشت، جهنّم همه و همه ذكر است.

انديشه و تفكّر در حقايق خلقت و آفرينش، براى رسيدن به رشد و كمال و آشنايى با حضرت محبوب كه بپا كننده خانه هستى است، ذكر است.

﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾«3»

[و گفتيم:] آنچه را [از آيات كتاب آسمانى‌] به شما داده‌ايم، با قدرت و قوّت دريافت كنيد، و آنچه را در آن است [براى اجرا كردن‌] به ياد داشته باشيد تا پرهيزكار شويد.

﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَىْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾«4»

و نعمت خدا را بر خود و آنچه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده كه شما را به آن پند مى‌دهد، به ياد آريد. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به همه چيز داناست.

﴿فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾«5»

و هنگامى كه امنيت يافتيد، خدا را [با خواندن نماز] ياد كنيد، نمازى كه آن را در ضمن ساير برنامه‌هاى دينى كه داناى به آنها نبوديد، به شما آموخت.

﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾«6»

و نعمت خدا را بر خود و پيمانش را كه [در لزوم اطاعت از او و پيامبرش‌] با شما محكم و استوار كرد، ياد كنيد، هنگامى كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم. و از خدا پروا كنيد؛ زيرا خدا به آنچه در سينه‌هاست، داناست.

﴿يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ﴾«7»

اى قوم من! نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آنگاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد.

﴿وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾«8»

و شما را در آفرينش [جسم و جان‌] نيرومندى و قدرت افزود، پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد تا رستگار شويد.

﴿فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾«9»

پس نعمت هاى خدا را ياد كنيد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد.

﴿يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾«10»

اى اهل ايمان! خدا را بسيار ياد كنيد.

در هر صورت، ذكر حقيقتى است قلبى كه از توجّه به حضرت حق و قيامت و انديشه در كاينات و تفكّر در قرآن و انجام فرائض، به دست مى‌آيد و ثمره‌اش در حركت زبان با ذكر الفاظى و حركات مثبت در اعضا و جوارح پديد مى‌آيد و تحقّقش در اين سه مرحله، شرف و عظمت ذاكر است.

«يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ»


محدود نبودن ذكر

«رساله «نور على نور ذكر و ذاكر و مذكور» كه در مقدمه «مفتاح الفلاح» شيخ بهايى آمده، مى‌نويسد:

خداوند در هر چيز به كمّيّت اكتفا كرده است و حدّ براى آن معيّن فرموده، مثلًا نماز پنج مرتبه، روزه يك ماه، زكات از نصاب معيّن، ولى براى ذكر حدّى معيّن‌ نفرموده است.

ابن قدّاح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى‌كند كه حضرت فرمود:

ما مِنْ شَى‌ءٍ إلّا وَلَهُ حَدُّ يَنْتَهِى إلَيْهِ إلَّا الذِّكْرَ، فَلَيْسَ لَهُ حَدُّ يَنْتَهِى إلَيْهِ: فَرَضَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ فَمَنْ أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ، وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ، إلَّاالذِّكْرَ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَرْضَ مِنْهُ بِالْقَليلِ، وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ حَدّاً يَنْتَهِى إلَيْهِ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآيَةَ: ﴿يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أصيلًا﴾«11»، فَقالَ: لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً يَنْتَهِى إلَيْهِ.«12»

چيزى نيست مگر اين كه خداوند براى آن حدّى معيّن كرده كه به آن حد تمام مى‌شود و پايان مى‌پذيرد مگر ذكر كه برايش حدّ و پايانى نيست. نمازهاى واجب را بر عهده مردم لازم دانسته، هر كس آنها را بياورد، آوردن و بجا آوردنش حدّ آنهاست؛ روزه ماه رمضان را هر كس بگيرد حدّ روزه را بجا آورده؛ حج را هر كس ادا كند، حدّش را به پايان برده، مگر ذكر كه خداوند بزرگ به كم آن رضايت نداده و براى آن مرزى برقرار نكرده. سپس آيه شريفه را تلاوت كرد كه حضرت معبود فرموده است: «اى اهل ايمان، خدا را به ياد آوريد يادآوردن بسيار و او را به صبح و شب تسبيح كنيد». سپس فرمود: خداوند براى ذكر حدّى قرار نداده است كه پايان پذيرد.

حدّ نداشتن ذكر براى اين است كه انسان بايد جزئيّات كار خود را موافق با حكم الهى قرار دهد و همواره با حفظ مراقبت و حضور به ياد حق سبحانه باشد:

﴿رِجالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ﴾«13»

مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى‌دارد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لابَأْسَ بِذِكْرِ اللّهِ وَ أنْتَ تَبُولُ فَإنَّ ذِكْرَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَسَنٌ عَلى كُلِّ حالٍ، فَلا تَسْأمْ مِنْ ذِكْرِ اللّهِ.«14»

به هنگام قرار گرفتن در مستراح باكى نيست كه به ياد خدا باشى؛ به حقيقت كه ياد خداى عزّوجلّ در همه حالى خوب است، پس هيچ گاه ملول و ناراحت از ياد خدا نباش.

خداوند سبحان فرمود:

﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾«15»

يقيناً نماز از كارهاى زشت، و كارهاى ناپسند باز مى‌دارد؛ و همانا ذكر خدا بزرگ‌تر است.

و نيز فرمود:

﴿أقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرى﴾«16»

و نماز را براى ياد من برپا دار.

و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ.«17»

نور چشم من در نماز است.

نماز سبب مشاهده است و مشاهده محبوب، قرّة عين محبّ است؛ زيرا كه صلاة مناجات بين حق تعالى و عبد اوست چنانكه فرمود:

﴿فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ﴾«18»

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.

و رسولش فرمود:

الْمُصَلِّى يُناجِى رَبَّهُ.«19»

نمازگزار با پروردگارش سخن مى‌گويد.

و چون صلاة مناجات است، پس صلاة ذكر حقّ است و كسى كه ذكر حقّ كند همنشين حقّ است و حقّ همنشين اوست و كسى كه جليس ذاكر خود است او را مى‌بيند ورنه جليس او نيست.

از اين رو حضرت امير (عليه السلام) فرمود:

ما كُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ.«20»

عبادت نكنم؛ پروردگارى را كه با چشم دل نديده‌ام.

پس صلاة مشاهده و رؤيت است، يعنى مشاهده عيانى روحانى؛ و شهود روحى در مقام جمعى است و رؤيت عينى در مظاهر فرقى است. و به عبارت كوتاهتر، مشاهده در مقام جمعى است و رؤيت در مظاهر فرقى، پس اگر مصلّى صاحب بصر و عرفان نباشد كه نداند حق تعالى براى هر چيز و از هر چيز متجلّى است حق را نمى‌بيند.

جمله: ﴿وَلَذِكْرُ اللّهِ أكْبَرُ﴾ يك وجه آن اين است كه:

ذكر خداوند در نماز بزرگترين چيزى از اقوال و افعال كه صلاة شامل آنهاست مى‌باشد، يعنى هيچ يك از آنها به بزرگى ذكر الهى نيست.

و وجه ديگر آن اين كه: ذكر خداوند عبدش را بزرگتر از ذكر عبد مر او راست؛ زيرا كبريا حق تعالى راست.

پس عبارت هم شامل است ذكر خداوند عبد را و هم ذكر عبد خدا را، چنانكه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونى أذْكُرْكُمْ‌﴾ و فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾«21»

وفاق مصدر دوم باب مفاعله است كه از دو طرف است پس:«اذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ‌» جزاء وفاق است.


فضيلت و اسرار و لطايف ذكر

در فضيلت و اسرار ذكر لطايفى است از آن جمله:

وَ ما أحْسَنَ ما قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه و آله): «أَلا انَبِّئُكُمْ بِما هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أفْضَلُ مِنْ أنْ تَلْقُوْا عَدُوَّكُمْ فَتَضْرِبُوا رِقابَهُمْ وَ يَضْرِبُونَ رِقابَكُمْ؟ ذِكْرُ اللّهِ».

وَ ذلِكَ أنَّهُ لا يَعْلَمُ قَدْرَ هذِهِ النَّشْأَةِ الْانْسانِيَّةِ إِلّا مَنْ ذَكَرَ اللّهَ الذِّكْرَ المَطْلُوبَ مِنْهُ، فَإنَّهُ تَعالى جَليسُ مَنْ ذَكَرَهُ، وَالْجَليسُ مَشْهُودُ الذّاكِرِ، وَ مَتى‌ لَمْ يُشاهِدِ الذّاكِرُ الْحَقَّ الَّذى جَليسَهُ فَلَيْسَ بِذاكِرٍ.«22»

چه نيكو فرموده است رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) كه: «آيا شما را خبر ندهم به آنچه كه بهتر از جهاد و غزوه شما در راه خداست؟ آن ذكر بارى سبحانه است».

در توضيح روايت آمده است كه: زيرا قدر اين نشأة انسانى را نمى‌داند مگر آن كسى كه خدا را به ذكر مطلوب ياد مى‌كند، چه اين كه حضرت حق جليس ذاكرش مى‌باشد و جليس، مشهود ذاكر است و هرگاه ذاكر، جليس خود را مشاهده نكند ذاكر نيست.

سعى كن كه قلب ذكر را بگويد كه عمده حضور قلب است و گرنه ذكر با قلب ساهى، پيكر بى روان و كالبد بى جان است.

و در حديث آمده است:

لَيْسَ الذِّكْرُ قَوْلًا بِاللِّسانِ فَقَطُّ.«23»

ذكر، فقط گفتار زبانى نيست.

بلكه خداوند سبحان فرمود:

﴿وَلا تُطِعْ مَنْ أغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾«24»

و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش‌] از ياد خود غافل كرده‌ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده‌روى است، اطاعت مكن.

و فرمود:

﴿فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللّهِ اولئكَ فى ضَلالٍ مُبينٍ﴾«25»

پس واى بر آنان كه دل‌هايشان از ياد كردن خدا سخت است، اينان در گمراهى آشكار هستند.

و فرمود:

﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ و الآصَالِ وَ لَا تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ* إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَايَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ﴾«26»

و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روى فروتنى و زارى و بيم و ترس به صدايى آرام وآهسته ياد كن و [نسبت به ذكر خدا] از بى‌خبران مباش.* يقيناً مقرّبان و نزديكان خدا هيچ گاه از عبادت و بندگى‌اش تكبّر نمى‌ورزند، وهمواره او را تسبيح مى‌گويند، و پيوسته براى او سجده مى‌كنند.

در اين آيه كريمه تدبّر داشته باش كه كسانى كه در نزد او هستند چگونه‌اند؟ آرى، آن كه با جمال و جلال و حسن مطلق محشور است سخنى جز او ندارد.

در اوّل ذكر آرد انس با يار

در آخر ذكر از انس است و ديدار

چنانكه مرغ تا بيند چمن را

نيارد بستنش آنگه دهن را

شود مرغ حق آن فرزانه سالك‌

كه با ذكر حق است اندر مسالك‌

چگونه مرغ حق نايد به حق حق‌

چو مى‌بيند جمال حسن مطلق‌

اگر خواهى كه يابى قرب درگاه‌

حضورى مى‌طلب درگاه و بيگاه‌

اگر خواهى مراد خويش حاصل‌

زياد حق مشو يك لحظه غافل‌

چو قلب آدمى گرديد ساهى‌

ز ساهى مى‌نبينى جز سياهى‌

دل ساهى دل قاسىّ عاصى است‌

دل عاصى است كاو از فيض قاصى است‌

همّت در استقامت بايد نه قناعت به حال فقط، كه اصحاب حال ممكن است اهل قيل وقال شوند، اما شهود طلعت سعادت و اعتلاى به جنّت قرب و مكاشفات انسانى اهل همّت راست.

خداوند سبحان فرمود:

﴿إنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾«27»

بى‌ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت‌] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى‌شوند.

﴿وَ أنْ لَوِاسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾«28»

و اگر [انس و جن‌] بر طريقه حق پايدارى كنند حتماً آنان را از آب فراوانى سيراب خواهيم كرد.

امام صادق (عليه السلام) در تفسير آن فرمود:

قالَ مَعْناهُ: لَأفَدْناهُمْ عِلْماً كَثيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ.«29»

معناى ماء غدق، علم بسيار است كه به ايشان از طريق امامان هدايت افاده مى‌كنيم.

و فرمود:

﴿لَوِ اسْتَقامُوا﴾عَلَى‌ وَلايَةِ أميرِالمُؤْمِنينَ عَلِىٍّ وَ الْأَؤْصِياءِ مِنْ وُلْدِهِ (عليهم السلام) وَ قَبِلُوا طاعَتَهُمْ فى أمْرِهِمْ وَ نَهْيِهِمْ‌﴿لَأسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾يَقُولُ: لَأَشْرَبْنا قُلُوبَهُمْ الْإيمانَ.«30»

اگر بر قبول رهبرى و امامت و ولايت امير المؤمنين و جانشينان آن حضرت كه يازده فرزند اويند استقامت ورزند، آنان را آب فراوان بنوشانيم؛ منظور اين است كه قلوبشان را از ايمان سيراب كنيم.

آب به علم تفسير شده است؛ زيرا كه آب صورت علم است چه اين كه علم سبب حيات ارواح است و آب سبب حيات اشباح، چنانكه ابن عبّاس «ماء» را در آيه‌﴿أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً﴾«31» به علم تفسير كرده است و ايمان نيز علم است؛ زيرا كه ايمان تصديق است و علم يا تصوّر است و يا تصديق، بلكه علوم و ادراكاتى فوق تصوّر و تصديق و فوق طور علم اند و ايمان بر تمام مراتب و مراحل آن علوم و ادراكات نيز صادق است.

و هر عمل و ذكرى كه كمتر از اربعين باشد، چندان اثر بارزى ندارد و خاصيت اربعين در ظهور فعليّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملكه، امرى است كه در آيات و اخبار است و در ادامه عمل به يكسال تا ادراك ليلة القدر شود.


ذكر در روايات‌

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين باره مى‌فرمايد:

رُوِىَ عَنِ النَّبِىِّ قال: ارْتَعُوا فِى رِياضِ الْجَنَّةِ. فَقالُوا: وَ ما رِياضُ الْجَنَّةِ؟

فَقالَ: الذِّكْرُ غُدُوّاً وَ رَواحاً، فَاذْكُرُوا. وَ مَنْ كانَ يُحِبُّ أنْ يَعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ اللّهِ فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ مَنْزِلَةُ اللّهِ عِنْدَهُ؟ فَإنَّ اللّهَ تَعالى‌ يُنْزِلُ الْعَبْدَ حَيْثُ أنْزَلَ اللّهَ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ. ألا أَنَّ خَيْرَ اعْمالِكُمْ وَ أَزْكاها عِنْدَ مَليكِكُمْ وَ أرْفَعَها عِنْدَ رَبِّكُمْ فى دَرَجاتِكُمْ وَ خَيْرَ ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ذِكْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعَالى‌، وَ قَدْ أخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: «أنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنى». وَ أَىُّ مَنْزِلَةٍ أرْفَعُ مِنْ مَنْزِلَةِ جَليسِ اللّهِ تَعالى‌!؟«32»

در باغ‌هاى بهشت به گشت و گذار بپردازيد. گفتند؛ باغ‌هاى بهشت چيست؟

فرمود: ياد خدا به روز و شب، پس ياد خدا كنيد. كسى كه علاقه دارد مقام‌ خود را نزد خدا بداند، بنگرد كه منزلت خدا نزد او چون است؟ خداوند بنده را از چشم عنايت مى‌اندازد، چون بنده خدا را از خود دور مى‌كند. آگاه باشيد بهترين و برترين اعمال شما و نيكوترين چيزى كه خورشيد بر آن مى‌تابد، ياد خداوند سبحان است، حضرت حق از جانب خود فرموده: «من همنشين كسى هستم كه به ياد من است» و راستى چه مقامى بالاتر از مقام همنشين خداست؟!

فيما ناجَى اللّهُ تَعالى‌ بِهِ مُوسى‌ (عليه السلام) قالَ: يا مُوسى‌، لاتَنْسَنى‌ عَلى كُلِّ حالٍ، فَإِنَّ نِسْيانى يُميتُ الْقَلْبَ.«33»

در مناجات حضرت حق با بنده محبوبش حضرت موسى (عليه السلام) آمده: اى موسى مرا در هيچ حالى فراموش مكن كه از ياد بردن من باعث مرگ قلب است.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

أَحَبُّ الْأَعْمالِ إلى اللَّهِ عَزَّوَجلَّ ما داوَمَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ إنْ قَلَّ.«34»

محبوب‌ترين اعمال نزد خداوند عزّوجلّ، عملى است كه عبد بر آن مداومت كند؛ گر چه كم باشد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

لاتُكْثِرُوا الْكَلامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللّهِ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ. إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسى.«35»

سخن خود را در غير ذكر خدا زياد نكنيد كه كلام زياد تاريكى دل است.دورترين مردم از خداوند دارنده قلب سنگ است.

حضرت سجّاد (عليه السلام) در مناجات ذاكرين عرضه مى‌دارد:

وَ آنِسْنا بِالذِّكْرِ الْخَفِىِّ ... فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إلّابِذِكْرِكَ .... أسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ، وَ مِنْ كُلِّ راحَةٍ بِغَيْرِ انْسِكَ، وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ.«36»

مرا با ياد خودت در باطن و سرّ وجودم انس بده ... معلوم است كه دل‌ها جز به ياد حضرتت آرامش نگيرد ... از هر لذّتى به جز عبادت استغفار مى‌كنم و نيز از هر راحتى به غير انس تو و از هر سرورى به غير قرب تو.

و فكر و ذكر را دو بال مرغ ملكوتيت در طيران و عروج به اوج سعادت بدان و بدانكه خيالات تو تنها كارى كه براى تو كرده‌اند اين است كه تو را از سير به ديار ملكوت يعنى از اين طيران و عروج باز داشته‌اند، خيالات را براى حيوانات بگذار، تو انسانى، با عقل و عاقل و معقول باش«37»

باباطاهر عريان چه زيبا مى‌سرايد:

خوشا آنان كه تن از جان ندانند

تن و جانى بجز جانان ندانند

به دورش خو كردند سالان و ماهان‌

به درد خويشتن درمان ندانند

به روى ماهت اى ماه ده و چار

به سرو قدت اى زيبنده رخسار

كه جز عشقت خيالى در دلم نى‌

به ديّارى ندارم مو سرو كار

زدل نقش جمالت درنشى يار

خيال خط و خالت درنشى يار

مژه سازم به دور ديده پرچين‌

كه تا وينم خيالت درنشى يار

جدا از رويت اى ماه دل افروز

نه روز از شوشناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد ميسّر

همه روزم شود چون عيد نوروز

مو آن دلداده يكتاپرستم‌

كه جام شرك و خودبينى شكستم‌

منم طاهر كه در بزم محبّت‌

محمّد را كمينه چاكرستم‌

به سر شوق سركوى تو ديرم‌

به دل مهر مه روى تو ديرم‌

بت من كعبه من قبله من‌

ته‌اى هر سو نظر سوى تو ديرم‌

(باباطاهر عريان)

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 44/ 392، باب 37؛ الارشاد، شيخ مفيد: 2/ 91.

(2)- الكافى: 2/ 18، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 1/ 13، باب 1، حديث 2.

(3)- بقره (2): 63.

(4)- بقره (2): 231.

(5)- بقره (2): 239.

(6)- مائده (5): 7.

(7)- مائده (5): 20.

(8)- اعراف (7): 69.

(9)- اعراف (7): 74.

(10)- احزاب (33): 41.

(11)- احزاب (33): 41- 42.

(12)- الكافى: 2/ 498، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 7/ 154، باب 5، حديث 8986.

(13)- نور (24): 37.

(14)- الكافى: 2/ 497، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 1/ 310، باب 7، حديث 818.

(15)- عنكبوت (29): 45.

(16)- طه (20): 14.

(17)- وسائل الشيعة: 2/ 144، باب 89، حديث 1754؛ مجموعة ورّام: 1/ 91.

(18)- بقره (2): 152.

(19)- بحار الأنوار: 68/ 216، باب 66، حديث 17.

(20)- الكافى: 1/ 98، حديث 6؛ التوحيد، شيخ صدوق: 109، باب 8، حديث 6.

(21)- نبأ (78): 26.

(22)- شرح فصوص الحكم: 979؛ مسند احمد بن حنبل: 6/ 447.

(23)- منهاج النجاح فى ترجمة مفتاح الفلاح: 38.

(24)- كهف (18): 28.

(25)- زمر (39): 22.

(26)- اعراف (7): 205- 206.

(27)- فصّلت (41): 30.

(28)- جن (72): 16.

(29)- بحار الأنوار: 2/ 151، باب 19، حديث 33؛ تأويل الآيات الظاهرة: 703.

(30)- الكافى: 1/ 220، حديث 1؛ تفسير فرات الكوفى: 512، ذيل تفسير آيه 16 سوره جن.

(31)- مؤمنون (23): 18.

(32)- ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 60؛ عدّة الدّاعى: 253.

(33)- الكافى: 2/ 498، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 7/ 155، باب 5، حديث 8989.

(34)- الكافى: 2/ 82، حديث 2؛ بحار الأنوار: 68/ 219، باب 66، حديث 25.

(35)- وسائل الشيعة: 12/ 194، باب 119، حديث 16064؛ الأمالى، شيخ طوسى: 3، حديث 1.

(36)- بحار الأنوار: 91/ 151، باب 32، مناجاة الذاكرين.

(37)- منهاج النجاح فى ترجمة مفتاح الفلاح: 52.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^