عفو الهى نسبت به معصومان (عليهم السلام) از جهت روحيات اخلاقى و رسيدن به فناى ذاتى حق است؛ امّا بندگان و رهپويان صالح كه قصد رسيدن به مقامى بس بلند بر پايه اراده تام و خالص الهى به دور از هر گونه شرك و دوگانگى دارند، تنها در سايه كسب فيض از درياى عفو خداوند توفيق مىيابند..
در اين فراز كه حضرت سجاد (عليه السلام) مىفرمايد:
مقصود اين نيست كه خداوند بىاراده و بىتوجّه به نظام امور است. و هر اتفاقى رخ مىدهد بر باد فنا برود و براى حق تعالى مهم نباشد كه به آنچه از ظلم و گناه و تجاوز در سراسر دنيا به خاطر آزمايش انسان يا كوتاهى و نادانى بشر پديد مىآيد، بىتفاوت گذر كند؛ بلكه مراد اين است كه همه چيز در مقابل عظمت حضرت حق بىنهايت كوچك است و هر امر بزرگى و حيرت انگيزى كه تفكّر و محاسبه ما از آن در بماند در برابر قدرت برتر او ناچيز است و درياى وجود فيّاض و خلّاق حق سراسر آفرينش را فرا گرفته است.
از آن جمله عفو و غفران الهى كه مانند ابرى پر بركت بر وجود انسان سايه انداخته است و او را تا رسيدن به مقصد نهايى يارى مىرساند، البته آنچه كه از منابع لغوى و تفاسير معصومان (عليهم السلام) به ويژه در اين باب استفاده مىشود؛ واژه «عفو» در هر زمينهاى به كار رفته، مفهومى بالاتر از معناى غفران و مغفرت دارد. به عنوان نمونه در آيات شريفه آمده است:
يقيناً خدا همواره گذشتكننده و بسيار آمرزنده است.
پس اينانند كه اميد است خدا از آنان درگذرد؛ و خدا همواره گذشت كننده و بسيار آمرزنده است.
يقيناً خدا او را يارى مىدهد؛ زيرا خدا باگذشت و بسيار آمرزنده است.
در حقيقت آوردن دو واژه عفو و غفران در كنار هم تأكيد مهمى بر لطف بزرگ و رحمت واسعه الهى است كه خداوند علاوه بر آمرزش، گذشت و چشمپوشى مىكند و به همه بندگان مؤمن هم سفارش فرموده است كه پس از بخشيدن، از روى بزرگوارى گذشت كنند.
اى اهل ايمان! به راستى برخى از همسران و فرزندانتان [به علت بازداشتن شما از اجراى فرمانهاى خدا و پيامبر] دشمن شمايند؛ بنابراين از [عمل به خواستههاى بىجاى] آنان [كه مخالف احكام خداست] بپرهيزيد، و اگر [از آزار و رنجى كه به شما مىدهند] چشمپوشى كنيد و سرزنش كردن آنان را ترك نماييد و از آنان بگذريد [خدا هم شما را مورد الطاف بىكرانش قرار مىدهد]؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
تفاوت آن دو كلمه چه در كنار هم يا در يك جمله آمده باشد در مفهوم بسيار روشن است؛ زيرا غفران از ماده «الغُفرة»به معناى پوشاندن چيزى يا سرپوش و پوشش دادن بر چيزى است ولى در اصطلاح آيات و روايات، آمرزش و بخشيدن در زبان و عمل است.
امّا عفو به مفهوم گذشت و پاك كردن اثر و نشانه و دورى از گناه است آنگاه كه در تعقيبات نماز آمده است:
بار خدايا! از تو بخشش و تندرستى و آسايش را در دنيا و آخرت خواستارم.
ريشه آن سه كلمه همگى در دورى و پرهيز از عذاب و بيمارى و سختى است.
در جاى ديگر اين تفاوتها بيشتر مشخص مىگردد كه در دعا آمده است.
رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
اگر كسى بخواهد كه نامه عمل او در قيامت بازگشايى نشود و به رسوايى نكشد؛ بخواند:
بار خدايا! همانا آمرزش تو از عمل من اميدوار كنندهتر و مهربانى تو از گناه من گستردهتر است، بار خدايا! اگر گناهم نزد تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است.
يعنى آمرزش پروردگار از اعمال و كردار آدمى اميدوارتر و در مقابل رحمت و عفو خداوند از گناه بنده گستردهتر و بزرگتر است.
بنابراين آمرزش و بخشش خداوند از ظواهر اعمال و حركات زبانى است ولى گذشت و پاكسازى اثر گناهان؛ دورى از مجازات روحى و باطنى است كه از الطاف رحمانيّه حق تعالى است.
درخواست كنندگان عفو بايد سه رويه را سيره خود قرار دهند:
1- خويش را در برابر حق، بزرگ نبيند و هر كه خود را جداگانه فرض كند، غرور بىنيازى و كمال كاذب به او دست مىدهد، در نتيجه از حق دور مىشود.
2- از تكرار اعمال خلاف پرهيز كند و با توبه، گذشته را جبران كند؛ زيرا اصرار بر گناه كوچك، غفلت از محضر الهى است و اين سبب ارتكاب گناهان بزرگ مىشود و كوتاهى در برابر گناه كوچك هم از گناهان بزرگ است.
3- پيوسته در طلب مغفرت و عذرخواهى باشد؛ زيرا قلب انسان گاهى در اثر آلودگىهاى نفس زنگار مىگيرد و به وسوسههاى شيطانى تمايل پيدا مىكند پس بنده حق هر چه با خدا آشناتر شود، در مراتب بالاتر خود را مقصرتر و تكاليف را بر خويش سنگينتر مىيابد و با افزايش معرفت به كمال مطلق نزديكتر مىشود پس احساس كمبود و نقص بر او نمايانتر مىشود و حالت شرمندگى و حياى شديد او را فرا مىگيرد و به مكارم بيشترى دست مىيابد. كه از آن مكرمتها، اهل عفو شدن است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
گذشت و بخشودن، افسر خصلتهاى والاى انسانى است.
به ويژه در هنگام اوج قدرت؛ فضيلت گذشت آشكار مىشود. زمانى كه قدرت كسى به همراه گذشت باشد و بخشندگى تهيدست به همراه نيازمندى او؛ پس او را به كمال مىرساند و بزرگوارى بىنهايت مىشود.
عربى باديه نشين به رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) عرض كرد: اى رسول خدا! روز قيامت چه كسى به حساب خلايق مىرسد؟
فرمود: خداى عز و جل.
عرب گفت: به خداوند كعبه سوگند نجات يافتيم.
حضرت پرسيد: چگونه، اى باديه نشين؟
عرض كرد: زيرا كريم هر گاه قدرت يابد ببخشايد.
به اين جهت امام صادق (عليه السلام) به عبداللّه بن جندب مىفرمايد:
از كسى كه به تو ستم كرده گذشت كن، همچنان كه دوست دارى از تو گذشت شود. از بخشايش خدا نسبت به خودت پند گير.
شناخت حق از جنس نور است چنانكه اميرمؤمنان على (عليه السلام) مىفرمايد:
شناخت؛ روشنى دل است.
بر اين پايه براى رسيدن به آن بايد موانع رسيدن و نزديك شدن به نور را از ميان برداشت. هر گاه پردههاى شناخت مبدأ هستى كنار برود، روشنى دانش و سپيده حق در دل انسان جلوهگر مىشود، سپس حُبّ و قُرب به حق پيدا مىگردد. هر گاه عشق پديد آمد، آتش آن رفته رفته بنده را در حق فانى مىسازد و او را به قرب حق و مقام بندگى مىرساند. پس حقيقت آزادى، آزادى از خود و تعلقات آن است.
چنانكه مولا على (عليه السلام) فرمود:
كسى كه خواهشهاى نفسانى را رها سازد، آزاده است.
به عبارت ديگر كسى از هواى نفس آزاد نمىشود، مگر آن كه به شناخت دوست برسد و دوستى خداوند آتشى است كه از چيزى گذر نمىكند مگر آن كه او را مىسوزاند پس هرگاه محبت خداوند در دلى بيفتد، دلش را از همه سرگرمىها و خواهشهاى غير حق رها مىسازد و جان را از ياد هر چه دوست نماست؛ خالى مىنمايد.
از اين رو در پيرامون كلام خداوند كه مىفرمايد: دوستان در روز قيامت همه دشمنند، مگر پرهيزگاران؛ امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
ريشه و حقيقت دوستى، دورى جستن از هر كس و هر چيزى به غير از معشوق است.
گناه از موانع راه شناخت دوست است چه رسد كه بر عمل آن اصرار ورزد؛ زيرا پافشارى بر ارتكاب جرم علاوه بر اين كه همكارى با شيطان است؛ از يك سو نشانه بالاترين بىادبى به محضر خداوند است؛ زيرا آن پروردگارى كه بر همه اسرار وجودى بندگان گواه است؛ قدرت و اختيار حركت وجود را به انسان بخشيده است. و از سوى ديگر نشانگر اين است كه انسان بىخبر از حقيقت خود و خداى خود است نه منظرى مىشناسد و نه ناظر را مىيابد. پس معناى شناخت حق و عبوديت و حضور را درك نمىكند تا با او ارتباط و پيوند ايجاد كند. اگر از نظارت جناب حق تعالى آگاه شود. به آن چنان مراقبهاى برسد كه كمترين خطايى از او سر نزد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) كه گل سرسبد معصومان است هر روز هنگام غروب آفتاب، هفتاد بار استغفار مىنمود و مىفرمود:
گاهى پردهاى رقيق بر قلب من قرار مىگيرد؛ تا اين كه من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مىطلبم.
رسول عزيز اسلام كه اهل گناه و جرم و خطا نيست اين گونه مىانديشد؛ چه رسد به بنده كه اهل عصمت و پرهيز و مراقبه نيست، بايد شبانه روز در حال استغفار و توبه باشد كه نظام حق و حقيقت را با غرور و نافرمانيش دگرگون مىسازد.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
آمرزش خواهى با وجود ادامه دادن گناه، گناهانى تازهاند.
در حقيقت كسى كه از گناهى طلب بخشش مىكند و باز در فرصتى جديد در پى انجام آن است مانند آدمى مسخره كننده است كه پروردگار را به سبكى انگاشته و او را از نگاه بزرگى انداخته است.
بنابراين آنان كه اميد بخشش خداوند را دارند نبايد بر خطاها عادت كنند؛ زيرا خداى مهربان هم صبرى دارد كه گاهى لبريز مىشود و مىفرمايد:
و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مىآمرزد؟و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شدهاند، پا فشارى نمىكنند.
امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه فوق و مفهوم اصرار مىفرمايد:
زيرا اصرار بر گناه به معناى ايمن دانستن خويش از عذاب و كيفر خداوند است و تنها زيانكارانند كه خود را از مكر و مهلت خداوند محفوظ مىدانند.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
بنابراين حضرت نتيجه مىگيرد و مىفرمايد:
بزگترين گناه نزد خداوند گناهى است كه مرتكبش بر آن اصرار دارد.
حتى اگر از گناه، لذّتى يا شادى روحى يا جسمى به وجود آمد، نبايد سبب آرامش خاطر يا آسايش ظاهر باشد؛ چون سرعت تأثير گناه در وجود آدمى از تأثير برندگى چاقو در گوشت بيشتر است و نشانههاى آن در فرزندان و نسلهاى بعد حتى در زمان پيرى نمايان مىشود و شخص به بيمارىهاى سخت و طاقت فرسا مبتلا مىشود كه علاجى به غير از مرگ ندارد. پس اين شادىها و سرگرمىهاى دروغين نه تنها مفيد نيست بلكه بسيار ضرر آنها دو چندان است.
امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره مىفرمايد:
از شادمانى گناه بپرهيز؛ زيرا شاد شدن از گناه در زشتى بزرگتر از ارتكاب آن است.
پس اين سفارش حضرت صادق (عليه السلام) را آويزه گوش جان قرار دهيم كه فرمود:
از در يار گذر نتوان كرد
رخ سوى يار دگر نتوان كرد
ناگذشته زسر هر دو جهان
بر سر كوش گذر نتوان كرد
زان چنان رخ كه تمناى دل است
صبر از اين بيش مگر نتوان كرد
با چنين ديده كه پرخونابست
به چنان روى نظر نتوان كرد
چون حديث لب شيرينش رود
ياد حلوا و شكر نتوان كرد
سخن زلف مشوش بگذار
دل از اين شيفتهتر نتوان كرد
قصّه درد دل خود چكنم
راز خود جمله سمر
غم او مايه عيش و طربست
از طرب بيش حذر نتوان كرد
گرچه دل خون شود از تيمارش
غمش از سينه بدر نتوان كرد
ابتلائى است در اين راه مرا
كه از آن رنج هيچ خبر نتوان كرد
گفتم اى دل بگذر زين منزل
محنت آباد مقر نتوان كرد
گفت جائى كه عراقى باشد
زود از آنجاى سفر نتوان كرد
______________________________
(5)- بحار الأنوار: 83/ 51، باب 38، حديث 56؛ المصباح، كفعمى: 25.
(6)- بحار الأنوار: 83/ 37، باب 38، حديث 44؛ المصباح، كفعمى: 20.
(7)- غرر الحكم: 245، حديث 5001.
(8)- كنز العمال: 14/ 627، حديث 39749؛ مجموعة ورّام: 1/ 9.
(9)- تحف العقول: 305؛ بحار الأنوار: 75/ 284، باب 24، حديث 1.
(11)- تحف العقول: 99؛ بحار الأنوار: 75/ 91، باب 16، حديث 98.
(12)- بحار الأنوار: 66/ 251، باب 36، حديث 30؛ مصباح الشريعة: 194.
(13)- مستدرك الوسائل: 5/ 375، باب 40، حديث 6131؛ بحار الأنوار: 60/ 183، باب 3.
(14)- تحف العقول: 223؛ بحار الأنوار: 75/ 63، باب 16، حديث 150.
(16)- بحار الأنوار: 6/ 32، باب 20، حديث 40؛ تفسير العياشى: 1/ 198، حديث 144.
(17)- غرر الحكم: 166، حديث 3239.
(18)- غرر الحكم: 187، حديث 3582.
(19)- بحار الأنوار: 75/ 159، باب 21، ذيل حديث 19؛ كشف الغمّة: 2/ 108.
(20)- الكافى: 2/ 143، حديث 7؛ بحار الأنوار: 68/ 224، باب 66، حديث 36.