ميان آدم و عالم شباهت است با اين تفاوت كه به لحاظ پيكره، عالم هستى بزرگ و آدم جزيى از آن و عالم كوچك است. ولى به لحاظ معنا و حقيقت، آدم عالم بزرگ و عالم هستى مظهرى از آدم است. به تعبير ديگر آدم، آيه كبراى أنفسى و درونى و عالم گيتى آيه صغراى آفاقى و برونى است، پس در اثر اين ارتباط هر گونه اطمينان و آرامش و امنيت در آدم كه مظهر تجلّى صفات الهى است پديد آيد و در سير آفاقى هستى تأثير بسزايى دارد.
دانشمندان پس از تحقيقات گسترده درباره تأثيرات اعمال انسان بر طبيعت و چرخه زمين و سيارات فلكى نوشتهاند:
حوادث غيرمنتظرهاى كه در دنيا به وجود مىآيد نقش مستقيم از عملكرد انسان دارد. از جمله در قرن اخير در پژوهشهاى نجومى به دست آمده است كه لكههاى سياهى بر روى خورشيد پديد آمده؛ كه در اثر جرم و جنايت و عصيان آدميان است و خورشيد هم گرفتار اعمال سياه انسانها شده است.
حالت آرامش و سكونت نفس از ويژگى اوليا و صالحان الهى است كه خويشتن را از مركز طوفان شهوات و تعلقات نفسانى دور نگه مىدارند.
رهپويان راه حق تا از دايره نفس كه مركز گردباد درگيرى و تضاد و غيربينىهاست بيرون نرود و به كانون نفس مطمئنه كه محل نسيم و نفحات فرح بخش قرب و وصل به حق است، نرسد. نهاد پرتلاطم او هيچ گاه به آرامش درونى و راستين نخواهد رسيد، نه خود آرام مىگيرد و نه مايه آرامش ديگران است و نه پناهگاهى براى برپايى عدالت و يارى ستمديدگان و نيازمندان، بلكه به عكس، مايه وحشت و ترس و ناامنى در وجود خود و جامعه خواهد بود.
انسان وقتى حكايات پيامبران را در تاريخ و قرآن مجيد بررسى مىكند، مىفهمد آنان چه بسيار در فضاى ناامنى قرار مىگرفتهاند ولى استقامت نشان مىدادند تا دشمنان احساس رضايت و برترى نكنند؛ مانند حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه گرفتار قوم نمروديان شد و براى مجازات او كوهى از هيزم گرد آوردند و آتش هولناكى برافروختند، زبانش از ذكر خدا بازنايستاد و يك لحظه نهراسيد، خليل خدا و همه انبياى الهى، امن و امان را در اطاعت حق مىدانستند پس به اذن الهى به درون آتش انداخته شد ولى چون نسيم رحمت خداوند او را در برگرفت به گلستان نجات تبديل شد و همه نمروديان از رويارويى با رسول خدا نااميد شدند.
ابراهيم عافيت را در ورود به آتش آزمون پروردگار يافت نه تمناى گذشت و عفو از بارگاه طاغوتيان؛ زيرا اگر چنين بود و او لحظهاى درنگ مىكرد در آتش غضب حق مىسوخت.
بندگان مخلص خدا آزاد مردانى هستند كه وجود آنان به هيچ چيزى غيرخدا پيوند نخورده است، آنان نه به موجود ديگرى طمع دارند و نه از او هراسانند و نه بيگانه را مؤثّر مىدانند و نه به منافع شخصى خويش مىانديشند، بلكه در ذهن آنان كمال مطلق دلدادگى به يگانه هستى است.
امّا سركشان ياغى كه در برابر احكام خداوند به قدرتهاى پوشالى و خودباخته و ناتوان دلبستهاند، در فضاى كيفر خداوند از كاخها فرار مىكنند و در شكافهاى زمين مانند حيوانات لانه مىگزينند، اينان هرگز در امان نيستند.
بنابراين تنها ايمان آورندگان موحّدند كه در دايره امنيّت آسودهاند و خداوند در حق آنان مىفرمايد:
كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى [چون شرك] نياميختند، ايمنى [از عذاب] براى آنان است، و آنان راه يافتگانند.
ريشه ناامنى در وجود انسان شك در خالق هستى و ظلم به نفس است ولى چون كه آيات قرآن در بسيارى از موارد چند معنا را در بر دارد و يكى از ديگرى گستردهتر است، اين احتمال هست كه امنيّت در آيه اعم از امنيّت از مجازات پروردگار و يا امنيّت از حوادث دردناك اجتماعى باشد.
به اين معنا كه مفاسد فردى و اجتماعى و جنايتهاى نفسى و گروهى در اثر كمبود امنيّت اصولى است. آرامش روحى و روانى وقتى به دست مىآيد كه در جامعه انسانى دو اصل حكومت كند:
1- اصل ايمان
2- اصل عدالت
اگر پايههاى ايمان به خدا و احساس مسئوليت سست گردد و عدالت اجتماعى جاى خود را به ستم و خود محورى بسپارد، امنيّت حياتى بشر به خطر مىافتد، بر همين اساس بيشتر انديشمندان دينى جهان كوشش خود را براى برچيدن بساط ناامنى و تجاوز به كار بستهاند؛ امّا به دليل فاصله گرفتن سياست از اصول اخلاقى به ويژه امنيّت روانى و آرامش فكرى مردم؛ ستمگرى در دنيا بيداد مىكند.
بنابراين تأثير ايمان در آرامش و امنيّت روحى براى هيچ انسانى پوشيده نيست همان گونه كه ناراحتى وجدان و تزلزل روانى و سست باورى نوع بشر، به خاطر ستم بر نفس و طغيان هواى نفس است. و هم اكنون دنيا هم به اين نتيجه رسيده است كه در سايه ايمان و نماز و دعا و نيايش، انسان به آرامش روحى و جسمى مىرسد و در بيمارستانها براى بهبود بيماران، دعا و نيايش حق توصيه مىشود. پس تا انسان در پرتو ايمان و ولايت حق قرار نگيرد به نفس مطمئنه نمىرسد.
حضرت على (عليه السلام) در وصف سالكان، امنيّت روان را مورد توجه قرار مىدهد و مىفرمايد:
همانا عقل خود را زنده كرد و نفسش را ميراند، به طورى كه جسمش باريك و دلش نرم شد و نورى در نهايت فرو زندگى برايش درخشيد كه راه را براى او روشن كرد و به آن نور راه را پيمود، ابواب سلوك او را به در سلامت و خانه اقامت راندند و قدمهايش همراه آرامش تن در جايگاه امن و راحت استوار شد، چرا كه قلبش را به كار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت.
خوف از خدا جايگاهى بزرگ براى امنيّت حياتى انسان است؛ چنانكه حضرت على (عليه السلام) فرمود:
از خداوند چونان كسى بترس كه دل خويش را با انديشه خدا مشغول داشته است؛ زيرا ترس جايگاه امن و بازداشتگاه نفس از گناهان است.
ترس و وحشت انسان از پيرامون خود به خاطر نبود ترس از پروردگار است؛ زيرا حق تعالى درگاه خود را محل امن قرار داده و ترس از مقام حق سبب آرامش نفس، دورى از شيطان و زندگى در سايه ايمان است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
1- تندرستى
2- امنيّت
3- روزى فراوان و گسترده
4- همدم سازگار، راوى پرسيد: منظور از همدم همراه چيست؟ فرمود: همسر خوب، فرزند نيك، دوست صالح.
5- آسايش كه جامع همه آنهاست.
حضرت فيض كاشانى به درگاهش چنين عرضه داشته است:
بده پيمانه سرشار امشب
مرابستان زمن اى يار امشب
ندارم طاقت بار جدايى
مرا از دوش من بردار امشب
نقاب من ز روى خويش برگير
بر افكن پرده از اسرار امشب
ز خورشيد جمالت پرده بردار
شبم را روز كن اى يار امشب
بيا از يكديگر كامى بگيريم
فلك درخواب و ما بيدار امشب
ببالينم دمى از لطف بنشين
مرا مگذار بى تيمار امشب
به دست خويشتن تيمار من كن
مرا مگذار با اغيار امشب
نخواهم داشت از دامان جان دست
سرفيض است و پاى يار امشب
______________________________
(3)- غرر الحكم: 191، حديث 3699.
(4)- الخصال: 1/ 284، حديث 34؛ بحار الأنوار: 71/ 186، باب 13، حديث 5.