انسان در هر موقعيتى كه باشد و در هر مكانت و منزلتى كه قرار بگيرد، در هيچ شأنى از شؤون حيات بى نياز از حضرت بى نياز نمىشود.
در راحت و رنج، در خوشى و ناخوشى، درسلامت و مرض، در جوانى و پيرى، در امنيّت و ناامنى به سلسله امور و مسائلى برخورد مىكند كه وى را در مشكل و بن بست قرار مىدهد و با حوادثى روبهرو مىگردد كه زندگى را در كامش از هر زهرى تلختر مىكند كه راهى براى خروج از بن بست و تبديل تلخى به لذت جز دعا و عرض نياز به حكيم على الاطلاق و طبيب دردمندان و حلال مشكلات در پيش پاى زندگيش نيست.
مشكلات و تلخىها، آلام و اسقام، سختىها و مشقات، شاه و گدا، عالم و جاهل، عارف و عامى، شهرى و دهاتى، غنى و فقير، پير و جوان، مريض و سالم نمىشناسد، برنامههايى است كه گريبان هر انسانى را مىگيرد و براى رهايى ازگاهى راهى به جز دعا نيست؛ زيرا غير حضرت حق از حل آن عاجز و جز دست قدرت او گره گشايى در آن زمينهها وجود ندارد.
در كنار بعضى از گرفتارىها كه راه حلّى جز دعا ندارد، اگر تكبر از دعا شود، هلاكت ابدى انسان حتمى است.
دعاى نيازمند به درگاه بى نياز و درخواست دردمند به پيشگاه طبيب هستى و عرض حاجت حاجتمند به پيشگاه مولاى موجودات و ولىّ آفرينش به اندازهاى محبوب است كه آيات قرآن مردم را به اين معنا فراخوانده و دعا را از عبادات پرفيض دانسته و متكبّر از آن را مستحقّ عذاب معرفى كرده است.
روايات بسيار مهمى در كتب روايى در باب دعا در فصلهاى گوناگون وارد شده كه تنها كتاب با عظمت كافى به شصت فصل آن اشاره دارد و اين از باب اهميتى است كه دعا در نزد حق و انبيا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) دارد.
گريه و زارى در دعا و به عبارت ديگر اتصال موجودى ناچيز و بلكه معدومى سيه رو به منبع فيض هستى از بهترين حالات و خوشترين لحظات حيات آدمى است.
البته اين معنا را بايد توجه داشت كه هر دعايى قابل استجابت نيست، دعائى از جانب حضرت محبوب مستجاب مىشود كه تمام شرايط لازم در آن جمع باشد.
شرايط دعاى قابل استجابت در قرآن مجيد و روايات و احاديث ذكر شده كه مىتوانيد به كتاب باعظمت كافى مراجعه نماييد.
گاهى شرايط استجابت جمع است، ولى جوابى از جانب محبوب نمىرسد، در اين وقت هرگز نگران نشويد كه آنچه را در دنيا مستجاب نمىكنند، در آخرت به اجابت مىرسانند؛ زيرا دوست ندارند آنچه به دعا كننده مىرسد، اندك باشد و چه بسا دعاكنندگانى كه دعايشان در دنيا مستجاب شود، چون به آخرت قدم گذارند و اجابت دعاهاى مستجاب نشده در دنيا را در عالم آخرت ببينند، آرزو كنند كه اى كاش تمام دعاهاى ما در آخرت مستجاب مىشد.
دعا در زندگى چه در سازندگى ظاهر حيات، چه در ساختن باطن حيات آن قدر اهميت دارد كه تمام انبياى الهى و ائمه طاهرين و اوليا و عاشقان و عارفان و مشتاقان به اين حقيقت در تمام شؤون زندگى و بلكه در تمام لحظات حيات پيوند قلبى و عملى و حالى داشتند.
هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مىكنم؛ پس بايد دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند، تا [به حقّ و حقيقت] راه يابند [و به مقصد اعلى برسند].
پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفيانه بخوانيد [و از آداب و شرايط دعا تجاوز نكنيد]؛ يقيناً خدا متجاوزان را دوست ندارد.
و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد كه يقيناً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
او را بخوانيد تا شما را از عذابى كه مىترسيد، دور كند و وسايل استحقاق شما را براى ورود به بهشتى كه به آن اميد داريد، فراهم آورد.
بخواهيد كه قلب شما را نسبت به هر گناهى از تنفر و خشم پر كند تا ربط شما به گناه قطع گردد و لذّت و شيرينى عبادت و اطاعت و خدمت به مردم را به شما بچشاند، تا به هر عبادتى كه زمينه ساز ورود به بهشت است روى آوريد.
بگو: خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد [ذات يكتاى او را خواندهايد] نيكوترين نامها [كه اين دو نام هم از آنهاست] فقط ويژه اوست.
به هر نامى كه مىخواهيد، حضرتش را بخوانيد و درد خود را با او در ميان گذاريد كه او دعاى شما را به اجابت نزديك مىكند.
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، آنان كه از عبادت من تكبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآيند.
آدم (عليه السلام) با همسرش چون از بهشت رانده شد و به درد مهجورى و محروميّت از فيوضات معنوى ومادى دچار شد، از پى الهام حضرت محبوب، براى نجات از آن مشكل و سختى چارهاى جز دعا نديد، به پيشگاه حضرت ربّ العزه عرضه داشت:
گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.
چون با تضرّع و زارى و ذلّت و خوارى و خشوع و خضوع به دعا برخاست دعايش را به اجابت رساندند، تقصيرش را بخشيدند و رحمت واسعه نصيبش نمودند:
پس آدم كلماتى را [مانند كلمه استغفار و توسّل به اهل بيت: كه مايه توبه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دريافت كرد و [پروردگار] توبهاش را پذيرفت؛ زيرا او بسيار توبهپذير و مهربان است.
حضرت باقر يا حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير كلمات نقل مىكند:
معبودى نيست جز تو، خدايا تو منزّه و ستودهاى و به خود ستم كردم، پس مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندهاى.
معبودى نيست جز تو، خداى تو منزّه و ستودهاى، و به خود ستم كردم، پس مرا بيامرز و رحمت فرما كه تو مهربترين مهربانانى.
معبودى نيست جز تو، خدايا تو منزّه و ستودهاى و به خود ستم كردم، توبه مرا بپذير؛ زيرا تو بسيار توبهپذير و مهربانى.
حضرت حق را خواند و به پيشگاه مبارك محبوب با اين كلمات روى نياز آورد و از اجابت آن جناب دعايش قبول افتاد و دوباره به حريم حرم دوست راه يافت.
اين فقير دل شكسته و از راه حضرت دوست مانده با كمال عجز و انكسار به دربار رحمتش عرضه داشتهام:
به وصلت دردم ار درمان نگردد
مرا مشكل دگر آسان نگردد
دوائى بر علاج درد من نيست
اگر عشقم دواى جان نگردد
هر آنكو شد مقيم محفل عشق
چرا او بى سر و سامان نگردد
ز عشقت هر كه نوشد جرعهاى مى
چرا مدهوش و جاويدان نگردد
هرآنكو در طواف كويت آيد
چرا چون چرخ سرگردان نگردد
بقا هرگز نيابدعاشق مست
اگر قربانى جانان نگردد
نيابد قرب هر كو هست با خويش
نيابد جان اگر قربان نگردد
نبيند روى جانان هم چو مسكين
اگر دل در رهش حيران نگردد
موسى و هارون براى نجات از مشكلاتى كه فرعون براى آنان و مردم و مملكت به وجود آورده بود به پيشگاه حضرت رب الارباب به دعا برخاستند و حضرت محبوب درخواست آن دو نفر بنده خالص را به اجابت رساند.
[خدا] فرمود: دعاى شما دو نفر پذيرفته شد؛ بنابراين [در ابلاغ پيام خدا] پابرجا واستوار باشيد واز روش كسانى كه جاهل و نادانند، پيروى نكنيد.
قرآن مجيد دعاهايى از اولياى خدا و مردم مؤمن نقل مىكند، سپس اجابت آن دعاها را اعلام مىفرمايد:
آنان كه خداى را ايستاده و نشسته و بر پهلوشان ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين انديشه مىنمايند: پروردگار ما! اين پهنهگاه آسمانها و زمين را باطل نيافريدى، از هر عيب و نقصى منزّهى، پس ما را از عذاب آتش در پناه امن وامانت نگاهدار.
پروردگار ما! به حقيقت كه تو هر كس را وارد آتش كنى به خوارى و ذلّت افكندهاى و بر ستمكاران هيچ ياور و يارى نيست.
پروردگارا! به درستى كه ما شنيديم نداكنندهاى ندا مىكرد از براى ايمان كه به پروردگارتان ايمان آوريد، پس ما ايمان آورديم، الهى! بدين جهت ما را از گناهان بيامرز و بدىهاى ما را بپوشان و ما را همراه نيكان بميران.
خداوندا! آنچه را بر رسولانت وعده دادى به ما مرحمت فرما و روز قيامت ما را دچار ذلّت و خوارى مگردان، به حقيقت كه تو خلاف وعده نمىكنى.
﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ﴾
پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [كه] يقيناً من عمل هيچ عمل كنندهاى از شما را از مرد يا زن كه همه از يكديگرند تباه نمىكنم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در جنگ بدر عِدّه و عُدّه خود را از دشمن بسيار كمتر ديد.
ظاهر برنامه شكست ارتش اسلام را نشان مىداد، آن حضرت همراه با دوستان و يارانش دست نياز به درگاه بى نياز برداشتند و به محضر حضرت ربّ العزّه عرضه داشتند: اگر ما در اين جنگ، با شكست روبرو شويم، از اين پس كسى در روى زمين تو را عبادت نكند.
[ياد كنيد] هنگامى را كه [در حال مشاهده دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زارى] ازپروردگارتان يارى خواستيد، و او درخواست شما را اجابت كرد كه من مسلّماً شما را با هزار فرشته كه پى در پى نازل مىشوند، يارى مىدهم.
يوسف عزيز در تاريك خانه زندان به محضر مبارك حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:
يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از عملى كه مرا به آن مىخوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مىكنم و از نادانان مىشوم.* پس پروردگارش خواستهاش را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست.
و نوح را [ياد كن] هنگامى كه پيش از اين [پيامبران ياد شده] ندا كرد:[پروردگارا! مرا از اين قوم فاسد و تبهكار نجات بخش.] پس ندايش را اجابت كرديم، و او و خانوادهاش را از آن اندوه بزرگ نجات داديم.
و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه مرا آسيب و سختى رسيده و تو مهربانترين مهربانانى.* پس ندايش را اجابت كرديم و آنچه از آسيب و سختى به او بود برطرف نموديم، و خانوادهاش را [كه در حادثهها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا كرديم كه رحمتى از سوى ما و مايه پند و تذكرى براى عبادت كنندگان بود.
اگر از دل به حق آهى برآيد
زمان غصه و محنت سرآيد
تمام مشكلات جان شود حل
اگر وقت سحر دل بر درآيد
به عجز و لابه و افغان و زارى
تمام حاجت سائل برآيد
ببينى شاهد جان را برابر
اگر دل در حريمش مضطر آيد
بسر من دارم از لطف وى افسر
به غير اين چگونه باور آيد
عنايت كن غريبم بى نوايم
كه دل سوى تو با چشم ترآيد
چه خوش باشد به وقت مرگ مسكين
به بالين سر تو حيدر آيد
از دعاى يونس كه در تاريكىهاى دريا در شكم ماهى گرفتار بود و راه حلّى جز دعا نداشت بدينگونه در قرآن مجيد ياد مىكند:
و صاحب ماهى [حضرت يونس] را [ياد كن] زمانى كه خشمناك [از ميان قومش] رفت و گمان كرد كه ما [زندگى را] بر او تنگ نخواهيم گرفت، پس در تاريكىها [ى شب، زير آب، و دل ماهى] ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو از هر عيب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمكارانم.* پس ندايش را اجابت كرديم و از اندوه نجاتش داديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.
زكريا به وقت پيرى از نداشتن فرزند در اندوه عجيبى به سر مىبرد، حل اين مشكل رنج دهنده را جز از طريق دعا نديد، به پيشگاه حضرت حق روى آورد.
و زكريا را [ياد كن] زمانى كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها [و بىفرزند] مگذار؛ و تو بهترين وارثانى.* پس [نداى] او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و نازايى همسرش را براى وى اصلاح نموديم، آنان همواره در كارهاى خير مىشتافتند، و ما را از روى اميد و بيم مىخواندند، و پيوسته در برابر ما فروتن بودند.
تمام انسانها به دعا نيازمندند، چرا كه در زندگى همه آنان مشكلات و بن بستهايى پيش مىآيد كه راه حلّى جز دعا و نيايش ندارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
دعا سپاهى از سپاهيان مجهّز حضرت حق است و به اندازهاى قدرت دارد كه قضاى محتوم را دفع مىكند.
و آن حضرت فرمود:
دعا بين اذان و اقامه در طريق استجابت است و از جانب حق مردود نمىشود.
دعا اسلحه مؤمن است.
آن كه دعا مىكند و آن كه آمين مىگويد در پاداش شريكند.
دعا كليد رحمت و وضو كليد نماز و نماز كليد بهشت است.
دعا همان عبادت است.
دعا دفع كننده بلا است.
دعا دفع كننده قضاست.
دعا درباره آنچه به سرتان آمده و نيامده نافع است، بندگان حق در هر برنامهاى برشما باد به دعا.
دعا مغز عبادت است.
صاحب رساله «نور على نور» درباره دعا مىفرمايد:
دعا كليد عطاى و وسيله قرب الى اللَّه تعالى و مخ عبادت و حيات روح و روح حيات است.
دعا كوبه باب رحمت رحيميه و سبب فتوح بركات شرح صدر و نور و ضياى سرّ است.
دعا موجب رسوخ حبّ ذكر الهى در دل و منزِّه نفس از رين شواغل است.
دعا توشه سالكان حرم كبرياى لايزال و شعار عاشقان قبله جمال و دثار عارفان كعبه جلال است.
دعا سير شهودى و كشف وجودى اهل كمال و تنها رابطه انسان با خداى متعال است.
دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و ولوج به ملكوت عزّت است.
دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولايت و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلّت است.
دعا واسطه اسم اعظم گرديدن انسان و دست يافتن به كنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرف طبايع اجرام و اركان است. دعا كاسر قلب و جابر آن به﴿أنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قلُوبُهُمْ﴾
يعنى دل از ذكر و دعا شكسته شود و دل شكسته درستترين و ارزندهترين كالاى بازار هستى است كه خدا در دل شكسته است.
دعا، ياد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوى گفتن و شيرين زبانى كردن است.
«دل بى دعا بها ندارد و دل بى بها، بها ندارد».
بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد.
صادق آل محمد (صلى الله عليه و آله) فرمود:
بر شما باد به دعا كه شما همانند آن براى رسيدن به مقام قرب حق، چيزى نداريد.
جمود عين و خمول لسان از كوردلى است، هر چند كه محبت و عشق اساس ذكر و دعايند، ولى در آغاز از ذكر و مناجات و دعا محبت به بار آيد و در انجام، محبت، ذكر و دعا و سوز و گداز مىآورد.
باباى شوريده حال دامن الوند مىفرمايد:
دل نازك بسان شيشه ديرم
اگر آهى كشم انديشه ديرم
سرشكم گر بود خونين عجب نيست
مو آن نخلم كه در خون ريشه ديرم
بسر شوق سر كوى تو ديرم
به دل مهر مه روى تو ديرم
بت من كعبه من قبله من
تهاى هر سو نظر سوى تو ديرم
مو كه چون اشتران قانع بخارم
جهازم چوب و خروارى ببارم
بدين مزد قليل و رنج بسيار
هنوز از روى مالك شرمسارم
مو از قالوا بلى تشويش ديرم
گنه از برگ و باران بيش ديرم
اگر لاتقنطوا دستم نگيرد
مو از ياويلنا انديش ديرم
هزاران غم به دل اندوته ديرم
هزار آتش بجان افروته ديرم
به يك آه سحر كز دل برآرم
هزاران مدعى را سوته ديرم
به غير تو دگر يارى نديرم
به اغيارى سرو كارى نديرم
به دكان تو آن كاسد متاعم
كه اصلًا روى بازارى نديرم
دلم زار و حزينه چون ننالم
وجودم آتشينه چون ننالم
بمو واجن كه طاهر چند نالى
چو مرگم در كمينه چون ننالم
مو كز سوته دلانم چون ننالم
مو كز بى حاصلانم چون ننالم
به گل بلبل نشيند زار نالد
مو كه دور از گلانم چون ننالم
شبى خواهم كه پيغمبر ببينم
دمى با ساقى كوثر نشينم
بگيرم در بغل قبر رضا را
در آن گلشن گل شادى بچينم
خوش آن ساعت كه ديدار تو وينم
كمند عنبرين تار ته وينم
نوينه خرّمى هرگز دل من
مگر آن دم كه رخسار ته وينم
اسامى عطرآگين نيز مشام ارواح را معطر سازند و قلوب را به رياض قدس سوق دهند و نفوس را به مجالس انس كشانند.
ادعيه مأثوره هر يك مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دين است.
لطايف شوقى و عرفانى و مقامات ذوقى و شهودى كه در ادعيه نهفتهاند و ازمستفاد مىشوند، در روايات وجود ندارند و ديده نمىشوند؛ زيرا در روايات مخاطب مردمند و به فراخور عقل و فهم و ادراك و معرفت آنان، با آنان تكلم مىكردند و سخن مىگفتند نه به كنه عقل خودشان.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
رسول خدا هرگز با حقيقت عقلش با مردم سخن نگفت!!
اما در ادعيه و مناجاتها، با جمال و جلال و حسن مطلق و محبوب و معشوق حقيقى به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به كنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.
عارفان عاشق عقيده دارند بعد از تلاوت قرآن مجيد، عبادتى كه بر زبان جارى مىشود همچون دعا نيست.
دعا ياد خدا با دل و جان و گفتگوى عاشق با معشوق به توسط زبان است.
دعا اظهار حاجت و نيازمندى از جانب فقير، به محضر ربّ غنى و خداوند كريم است.
خداوند متعال در آيات زيادى فرموده است: خدا را ياد كنيد تا خداوند مهربان شما را ياد كند:
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
و نيز خداوند كريم را زياد ياد كنيد:
اى اهل ايمان! خدا را بسيار ياد كنيد.
قرآن مجيد از آنان كه خدا را زياد ياد نمىكنند مذمّت فرموده و از آنان به عنوان منافق ياد فرموده است:
و خدا را جز اندكى به ياد نمىآورند.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيدند: كدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمودند: بميرى در حالى كه زبانت به ذكر خدا مترنّم باشد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از حضرت حق روايت مىفرمايد:
چون بندهام در درونش از من ياد كند، در كنه وجودم از او ياد كنم و هرگاه در آشكار از من ياد كند، در آشكارى بهتر از آشكار او از وى ياد كنم و هرگاه يك وجب به سويم بيايد، به اندازه يك ذراع به او نزديك مىشوم و چون ذراعى به من نزديك شد به اندازه يك باع به او نزديك مىگردم و چون قدمى به سويم بيايد، هروله كنان به سويش مىروم.
و نيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
آن كه در بين مردم غافل، از خدا ياد مىكند؛ مانند زنده بين مردگان است.
و نيز آن حضرت فرمود:
جمعيّتى به ياد خدا خالصانه جمع نمىشود مگر اين كه ندادهندهاى از عالم بالا ندا مىدهد، برخيزيد در حالى كه غفران خدا شما را شامل شده است و به حقيقت كه بدىهاى شما به حسنات تبديل شد.
از امير المؤمنين (عليه السلام) روايت شده است:
اى روشنائى من در هر ظلمت، اى انيس من در هر وحشت، اى اميد من در هر غصه و ناراحتى، اى تكيه گاه من در هر شدّت و بلا، اى چراغ راه من در گمراهى، تو دليل و راهنماى منى، به وقتى كه دلالت دليلان قطع شود، به حقيقت كه دلالت تو قطع نمىگردد و آن را كه هدايت كردى گمراه نمىشود، بر من نعمت عنايت كردى پس آن را كامل فرمودى و به من روزى عنايت كردى و آن را بر من پرنمودى و غذايم دادى پس تغذيهام را نيكو قرار دادى و بدون استحقاق به من عطا كردى و اين عطاى تو بر من به خاطر جود و كرمت ابتداء شد.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
بار پروردگارا! از تو درخواست مىكنم از هر خيرى كه دانشت به آن احاطه دارد و پناه مىبرم به تو از هر سوء و شرى كه علمت نسبت به آن فراگير است.خداوندا! عافيت تو را در همه امورم از تو تقاضامندم و از ذلّت در دنيا و عذاب آخرت به تو پناه مىبرم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
جبرئيل دعائى از عالم ملكوت آورد و با خوشحالى و بشارت آن را نازل كرد و به من گفت: خداوند مرا با هديهاى نزد تو فرستاد، گفتم: آن هديه چيست؟ گفت:
جملاتى از گنجهاى عرش كه تو را به آن سرفراز فرموده، گفتم: چيست؟
اين دعا را بر من خواند:
اى خدايى كه خوبىهاى بندگان را آشكار مىكنى، اى بزرگوارى كه بدى را پنهان نمايى، اى آن كه به گناه مؤاخذه نمىنمايى، اى مهربان آقايى كه پرده درى ندارى، اى صاحب گذشت بزرگ، اى درگذرنده نيكو، اى داراى مغفرت وسيع، اى وجود مباركى كه دو دست قدرتت به رحمت باز است، اى آن كه در كنار هر گفتار پنهانى، اى آن كه عاقبت تمام شكاياتى، اى آن كه با بزرگوارى از بنده ات گذشت دارى، اى كه احسان و نعمتت، عظيم است، اى ابتدا كننده نعمت بدون اين كه نعمت گيرنده مستحق باشد، اى مالك ما، اى آقاى ما، اى مولاى ما، اى نهايت رغبت و خواست ما، از تو مىخواهم كه زيبايى آفرينشم را به آتش جهنّم زشت نكنى.
الهى! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا دين شناس كن و وجودم را محبوب مسلمانان فرما و نام و يادم را در زبان آيندگان نيكو قرار ده، هيبت اهل تقوا را نصيبم كن، اى اللَّه، اى اللَّه، اى اللَّه، به حق آن كه حقش بر تو بزرگ است بر محمد و آلش درود فرست و مرا در اجراى حقوقى كه از خود بر من دارى بكارگير و روزى مقدرم را بر من گشايش ده.
الهى! از تو مىخواهم به نام مخزون مكنون طاهر پاك مباركت و مىخواهم به نام عظيم و سلطان قديمت، اى بخشنده عطايا و آزاد كننده اسيران و رها كننده انسانها از عذاب، مىخواهم كه بر محمد و آلش درود فرستى و مرا از عذابت نجات دهى و از دنيا به آخرت به سلامتم انتقال دهى و در كمال ايمنى به بهشتم وارد نمايى و اول دعايم را رستگارى و وسطش را پيروزى و آخرش را صلاح قرار دهى، به حقيقت كه تو بر اعماق پنهانىها آگاه و دانايى.
الهى اگر گناهم بزرگ است، تو بزرگترى و اگر كم گذاشتنم از عبادت، كبير است تو اكبرى و اگر بخلم پردوام است تو جوادترى، الهى به بزرگى عفوت گناه بزرگم را بيامرز و به كرمت تفريط كبيرم را ببخش و به فضل جودت مرا از بخل بازدار، الهى آنچه نعمت در اختيار ماست از توست، معبودى جز تو نيست: از تو طلب مغفرت مىكنم و به تو باز مىگردم.
الهى! تو را مىخوانم به حق محمد و آل محمد، اين كه بر محمد و آلش درود فرستى و از تو مىخواهم كه چشمم را از نور لطفت قرار دهى و قلبم را در دينت بصيرت بخشى و دلم را خانه يقين گردانى و در عملم اخلاص قرار دهى و سلامت در نفس نصيبم فرمائى و روزيم را گشايش دهى و تا هستم مرا توفيق شكر دهى.
مولوى چه زيبا سروده است:
منگر به هر گدايى كه تو خاص از آن مايى
مفروش خويش ارزان كه تو بس گرانبهايى
به عصا شكاف دريا كه تو موسى زمانى
بدران قباى مه را كه ز نور مصطفايى
بشكن سبوى خوبان كه تو يوسف جمالى
چو مسيح دم روان كن كه تو نيز از آن هوايى
به صف اندر آى تنها كه سفنديار وقتى
در خيبر است بر كن كه علىّ مرتضايى
بستان ز ديو خاتم كه تويى بجان سليمان
بشكن سپاه اختر كه تو آفتاب رايى
چو خليل رو در آتش كه تو خالصى و دلخوش
چو خضر خور آب حيوان كه تو جوهر بقايى
______________________________
(8)- الكافى: 8/ 304، حديث 472؛ مفتاح الفلاح: 261.
(18)- الجامع الصغير: 1/ 655، حديث 4263؛ كنز العمال: 2/ 63، حديث 3119.
(19)- بحار الأنوار: 90/ 348، باب 21، ذيل حديث 14؛ الدّعوات، راوندى: 36، حديث 87؛ مفتاح الفلاح: 46
(20)- الكافى: 2/ 468، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 7/ 38، باب 8، حديث 8654.
(21)- مستدرك الوسائل: 5/ 340، باب 37؛ حديث 5775؛ الجعفريات: 31.
(22)- كنز العمال: 2/ 62، حديث 3116؛ فيض القدير: 3/ 722، حديث 4257.
(23)- مستدرك الوسائل: 5/ 160، باب 1، حديث 5558؛ بحار الأنوار: 90/ 300، باب 6، ذيل حديث 37.
(24)- وسائل الشيعة: 7/ 43، باب 9، حديث 8670؛ بحار الأنوار: 91/ 89، باب 31، حديث 1.
(26)- كنز العمال: 2/ 63، حديث 3122؛ المستدرك على الصحيحين: 1/ 493.
(27)- وسائل الشيعة: 7/ 27، باب 2، حديث 8615: بحار الأنوار: 90/ 300، باب 16، ذيل حديث 37.
(28)- «من پيش دلهاى شكسته هستم.» منية المريد: 123، فصل فى فضل العلم من الآثار.
(30)- الكافى: 2/ 467، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 7/ 30، باب 3، حديث 8627.
(31)- الكافى: 8/ 268، حديث 394؛ الأمالى، شيخ صدوق: 419، ذيل حديث 6.
(32)- المحجة البيضاء: 2/ 265؛ الكافى: 1/ 23، حديث 15؛ بحار الأنوار: 1/ 85، باب 1، حديث 7.
(36)- مستدرك الوسائل: 5/ 286، باب 1، حديث 5872؛ جامع الأخبار: 181؛ المحجة البيضاء: 2/ 267.
(37)- شرح نهج البلاغه: 10/ 154، ذكر الخوف و ماورد فيه من الآثار؛ المحجة البيضاء: 2/ 267.
(39)- المحجة البيضاء: 2/ 270؛ كنز العمال: 1/ 438، حديث 1889؛ مسند احمد بن حنبل: 3/ 142.
(40)- الكافى: 2/ 595، حديث 35؛ بحار الأنوار: 88/ 202، باب 2، ذيل حديث 5.
(41)- الكافى: 2/ 578، حديث 3؛ تهذيب الاحكام: 2/ 108، باب 8، حديث 175؛ المحجة البيضاء: 2/ 328.
(42)- المحجة البيضاء: 2/ 329- 330؛ بحار الأنوار: 92/ 198، باب 106، حديث 32؛ عدّة الدّاعى: 337.
(43)- المصباح، كفعمى: 23؛ مصباح المتهجّد: 55، با كمى اختلاف؛ بحار الأنوار: 83/ 46، باب 38، حديث 54.
(44)- المصباح، كفعمى: 23- 24؛ مصباح المتهجّد: 57.
(45)- المصباح، كفعمى: 33؛ مصباح المتهجّد: 63.
(46)- مستدرك الوسائل: 5/ 99، باب 26، حديث 5433؛ المصباح، كفعمى: 39.