خداى من مرا از آن عدالت
كه خود دارى گواهم بر شهادت
تو نوميدم مدار از درگه راز
و جانم را به تشويشى مينداز
الهى دشمن من آن ستمگر
دهى بخشش به او اى حى داور
در اين بخشش مكن او را دليرش
كه تا ظلم و ستم ناكرده سيرش
مبادا طبع آن چون نيش گژدم
ز توسن بر ستم تازد به مردم
ز ناهنجاريش افعال و كردار
به ظلم خود فشارد پاى اصرار
هر آن وعده كه دادى بر ستمكار
رسانى تو به او اى حى غفار
كه تا گرد ستمكاران نگردد
ستم بر كس روا در دل نبندد
و آنچه وعده كردى بر ستمكش
بحق من اجابت كن در او وش
بياسايد مرا قلب شكسته
شود خشنود دل را بر تو بسته
استاد انصاریان این فراز را همراه با فرازهای قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.