قواعد و قوانين تمام مكتبهاى معنوى و مادى، در بهداشت بدن و لباس و خوراك و شهر و ديار، به اندازه يك دهم مقررات عالى اسلام نباشد.
قرآن و روايات و دستورهاى حكيمانه بزرگان اسلامى، حاوى بسيارى از مسائل بهداشتى است.
يكى از امتيازات دين اسلام، اهميت زيادى است كه براى طهارت و نظافت قائل شده تا آن جا كه نظافت را جزء ايمان قرار داده است:
پاكيزگى نشانه ايمان است.
در فقه اسلامى طهارت شرط اساسى نماز و بعضى ديگر از عبادات است و به خاطر اهميت آن فقها در كتابهاى خود به بحث طهارت پرداختهاند.
امروزه با پيشرفت بشر در علوم و بهداشت و كشف ميكرب و تهيه دستگاههاى لابراتوار، اهمّيّت نظافت و طهارت اسلام و ارتباط آن با سلامتى انسان به خوبى آشكار مىشود.
بسيارى از مسائل طهارت و نظافت اسلامى كه امروز براى ما امرى عادى به نظر مىآيد تا يك قرن پيش ناشناخته بود و اروپائيان تا قرن شانزدهم ميلادى نه تنها به اين مسائل آشنا نبودند، بلكه فرسنگها از نظافت و پاكيزگى به دور بودند.
چنانكه استاد «دريبر» در «منازعه بين علم و دين» مىنويسد:
«در اين زمان (عصر تمدن اسلامى) مردم پاريس معناى نظافت را نمىدانستند و مدفوعات حيوانات و آشغالهاى آشپزخانهها را جلو اطاقهاى خود مىريختند و بوى تعفن و مسموم كننده از آن بلند بود.
اسلام براى اين كه مسلمانان هميشه نظيف و پاكيزه باشند، طهارت و نظافت را عبادت و مقدمه نماز كه روزى پنج بار تكرار مىشود و طواف به دور خانه خدا قرار داده است.
طهارت اسلامى تنها نظافت ظاهرى بدن و لباس از آلودگىها نيست، بلكه بعضى از آنها مانند وضو، مايه نشاط و روشنائى جسم و روح نيز هست و برخى مانند غسل گذشته از دو اثر فوق، موجب ترميم آب كاهش يافته بدن نيز خواهد بود و بعضى مانند اسلام پاك كننده پليدىهاى درونى همچون شرك و كفر مىباشد.
بايد خود را از شرك و كفر كه پليدى باطنى است، پاك كرد؛ و از كسانى كه آلوده به آن هستند دورى شود كه قرآن فرموده است:
جز اين نيست كه مشركان پليدند.
1- مشركان از نظر قرآن كسانى هستند در برابر موحّدان كه نه تنها اربابان و قدرتهاى مادى را در برابر اللّه نفى نمىكنند، بلكه در برابر صاحب قدرتهاى مادى، رؤسا و سلاطين كرنش مىورزند و آنها را مانند خداوند دوست دارند.
و برخى از مردم به جاى خدا معبودهايى انتخاب مىكنند كه آنها را آن گونه كه سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست مىدارند.
2- نيز مشركان كسانى هستند كه در ميان مردم تفرقه و اختلاف دينى مىافكنند و بجاى اتّحاد، احزاب گوناگون پديد مىآورند و هر كدام تنها حزب و گروه خود را حق و سايرين را باطل مىشمارند، قرآن به ما هشدار مىدهد كه:
و از مشركان نباشيد.* مشركانى كه دينشان را بخش بخش كردند و [سرانجام] گروه گروه شدند، در حالى كه هر گروهى به آنچه [از بخشى از دين] نزد آنان است [به تصور اين كه حق است] شادمانند!
3- و از ويژگىهاى ديگر اغلب مشركان، پاى بند نبودن به عهد و پيمان است.
چگونه مشركان را نزد خدا و پيامبرش پيمانى [استوار] تواند بود [در صورتى كه همواره پيمان شكنى مىكنند] مگر كسانى كه با آنان در كنار مسجد الحرام پيمان بستهايد، پس تا زمانى كه [به پيمانشان] با شما پايدارى كنند، شما هم به پيمانتان با آنان پايدارى كنيد؛ زيرا خدا پرهيزكاران را دوست دارد.
آنان كه دينشان را سرگرمى و بازى گرفتند و زندگى دنيا آنان را فريفت، پس ما امروز از ياد مىبريمشان، همان گونه كه آنان ديدار امروزشان را از ياد بردند وهمواره آيات ما را انكار مىكردند.
1- كافران همانها هستند كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتهاند.
2- زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته است.
3- وعده ديدار آخرت را فراموش كرده و خداوند هم در آخرت آنها را فراموش خواهد كرد.
4- و چون به آيات الهى مىرسند بىدقت دست به انكار مىزنند.
5- ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾
[كافران، در حقيقت] كر و لال و كورند، به همين سبب [درباره حقايق] انديشه نمىكنند.
6- ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾
و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند.
7- ﴿اذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلَيَّةِ﴾
[ياد كن] هنگامى را كه كافران [پس از قرارداد صلح حديبيه] دل هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلى آكنده كردند.
در رساله نوين درباره معناى كافر چنين آمده است:
«كافر كسى است كه از اسلام برگردد و يا مسلمان بوده ولى منكر ضروريات دين مانند نماز، روزه و حج شود، به طورى كه انكارش به انكار رسالت يا تكذيب پيامبر (صلى الله عليه و آله) يا ناقص شمردن شريعت مقدس اسلام برگردد، يا گفتار و كردار كفرآميز از وى صادر شود، خواه مرتد «برگشته از اسلام» و خواه كافر اصلى، خواه حربى «كسى كه با مسلمانان سرجنگ دارد» و خواه ذمى «كسى كه در پناه اسلام به سر مىبرد».
نواصب، «دشنام دهندگان به ائمه (عليهم السلام)» و خوارج «قيام كنندگان عليه امام» و غالى «غلوّ كننده درباره ائمه به طورى كه موجب انكار الوهيت يا توحيد و يا نبوت شود» كافرند.
در هر صورت طهارت در اسلام امرى مهمّ و برنامهاى فوق العاده است كه شامل تمام امور ظاهر و باطن مىباشد.
از جمله امورى كه در اسلام مراعات آن لازم شمرده شده، بهداشت در غذا و اعتدال در خوراك و رعايت نظافت و پاكيزگى و سلامت بدن مىباشد و به اندازهاى در اسلام حائز اهميّت است كه؛ از بزرگان دين نقل شده است:
عقل سالم در بدن سالم است.
براى حفظ سلامت جسم و صحت بدن كه بالاترين سرمايه براى عبادت و كار و كوشش و انجام كار خير و خلاصه تأمين سعادت دنيا و آخرت است، دستورهاى زياد و مفيدى در قرآن و روايات وارد شده است:
اى اهل ايمان! هنگامى كه به [قصدِ] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و بخشى از سرتان و روى پاهايتان را تا برآمدگى پشت پا مسح كنيد و اگر جُنُب بوديد، غسل كنيد.
﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ﴾يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مىكنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكىها از همه آلودگىها] پاكيزه مىكنند؛ دوست دارد.
﴿وَثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾و جامهات را پاك كن.
﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ﴾از پليدى كنارهگيرى كنيد.
﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾سپس بايد آلودگىهاى خود را [كه در مدت مُحرم بودن و قربانى كردن و سر تراشيدن بر بدنهايشان قرار گرفته] برطرف كنند.
سلامتى تن و زيبائى و شادابى آن، از جمله امورى است كه جزء رسالت اسلام قرار گرفته است، بطورى كه شخص در ترازوى اسلام، آن وزن و احترام شايسته را پيدا نمىكند، مگر اين كه به نظافت بدن و مسائل بهداشتى با جدّيّت پايبند بوده و در خوراك و پوشاك و مسكن و وضع ظاهرش از چرك و كثافات و حالات نفرت آور به دور باشد.
سلامتى و پاكى بدن نه تنها از لحاظ مادى مايه سعادت است بلكه اثر عميقى هم در تربيت روحى و معنوى و موفقيّت در قيام به وظايف زندگى دارد، آن چنان وظايفى كه قيام به آنها بدون داشتن بدن چابك و تن سالم و بنيه نيرومند و با ظرفيت، ممكن نيست.
اسلام هم، بدن را گرامى شمرده، لذا پاكى كامل آن را اساس ضرورى براى هر نماز قرار داده و نماز را هم در شبانه روز پنج نوبت واجب كرده كه در آنها بايد اعضاى ظاهرى از قبيل دستها و آرنجها و سر و پاها كه در معرض گرد و خاك و كثافات و غيره، بيشتر قرار مىگيرد، با آب پاك و نظيف شسته شود، علاوه بر اين، در حالاتى هم از قبيل جنابت، شستشوى تمام بدن را واجب كرده است.
آيات فوق موضوع ديگرى، يعنى آرايش و تجمّل و پوشيدن زيباترين و نظيفترين جامهها را نيز در هنگام شركت در مجالس عمومى كه مساجد را نمونه مهم آنها شمرده است توصيه مىكند.
البته اين تجمّل ساده و طبيعى غير از آن تجمّلهاى جلف و سبك و مصنوعى بىشخصيتها مىباشد. بلكه مقصود تجمّل و نظافتى است توأم با وقار و شخصيت، توأم با نظافت و زيبايى روح كه از آن، به توبه كارى، يعنى روگردانى از گناه و به تعبير ديگر آلايش روحى تعبير كرده است، پس مردمى كه داراى اين حالند، آنان به مصداق اين آيه
برون نرفته زخود حسن يار نتوان ديد
درون بيضه صفاى بهار نتوان ديد
خط عذار تو بارست بر دل عشاق
كه چشم آينه را درغبار نتوان ديد
بريز خون مرا و خمار خود بشكن
كه چشم مست تو را در خمار نتوان ديد
لطافت رخ ازين بيشتر نمىباشد
كه بىنقاب تو را آشكار نتوان ديد
تلاش ديدن آن گلعذار ساده دلى است
به ديدهاى كه ره انتظار نتوان ديد
ره صلاح به دست آر در جوانىها
كه پيش پا به چشم مزار نتوان ديد
در بحار الانوار مسائل مهمى درباره آب ذكر شده، تا بيش از پيش روشن شود كه اسلام چه اندازه براى بهداشت بدن و سلامت جسم و نظافت همه جانبه زندگى اهميت و ارزش قائل است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
و نيز حضرت فرمود:
و نيز حضرت فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) به خالد بن جرير فرمود: كه اگر من نزد شماها بودم هر روز سر نهر فرات مىرفتم و غسل مىكردم و هر روز يك دانه انار مىخوردم.
على (عليه السلام) فرمود: بر تب دار آب سرد بپاشيد كه گرمى بدن آن را براندازد.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: آب خنك، داغى را خاموش كند و صفرا را آرام نمايد و خوراك را در معده آب كند و تب را از ميان بردارد.
و نيز حضرت فرمود: هر كدام به حمام رويد سه مشت از آب داغ بنوشيد كه چهره را خرّمتر كند و درد تن را از بين ببرد.
و نيز حضرت فرمود: آب جوشيده براى هر چه خوبست و به هيچ چيز زيان ندارد.
امام رضا (عليه السلام) فرمود: آب هفت جوش كه هر بار در ظرفى جوشيده، تب را از بين ببرد و ساقها و گامها را قوت بخشد.
از ابن عباس روايت شده: آب زمزم تب و سردرد را معالجه كند و سركشيدن در آن ديده را روشن نمايد، هر كه براى درمان نوشد؛ خداوند شفايش بخشد و هر كه براى گرسنگى از آن بياشامد خداوند سيرش كند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: آب سرور نوشابهها در دنيا و آخرت است.
آب ناودان درمان بيمار است، آب باران درمان همه دردهاست.
امام سجّاد (عليه السلام) فرمود: دو چيز در درون در نيايند مگر اين كه براى آن بهبودى آورند: انار و آب نيم گرم.
و نيز حضرت فرمود: آب باران را بنوشيد كه تن را پاك كند و بيمارىها را علاج نمايد. خداوند در سوره انفال فرموده است:
و برايتان آبى از آسمان نازل كرد تا شما را به وسيله آن [از آلودگىها] پاك كند، و وسوسه شيطان را [كه از بدترين كثافات است] از شما برطرف نمايد، و دلهايتان را استحكام دهد، و گامهايتان را به آن استوار و پا برجا كند.
اين آيه در جنگ بدر نازل شد، آن جا كه مسلمانان بر تپه خاكى منزل داشتند كه پا در آن فرو مىرفت و بى آب بود و خوابيدند و بيشتر شان محتلم شدند و شبانه باران بر آنها باريد تا در وادى روان شد، مسلمانان غسل كردند و زمين زير پاى آنان محكم شد، گامهايشان براى جنگ استوار گشت و پليدى شيطان كه جنابت و وسوسه بود از آنان دور شد و دلشان به اعتماد بر لطف حق به هم پيوست.
ابن أبى طيفور پزشك مىگويد: بر امام كاظم (عليه السلام) وارد شدم و ايشان را از نوشيدن آب نهى كردم، حضرت فرمود: آب باكى ندارد، خوراك را در معده هموار مىسازد و خشم را فرو مىنشاند و خرد را بيفزايد و صفرا را خاموش كند.
مردى به نام صارم روايت مىكند كه:
يكى از هم كيشان ما در مكه بيمار شد تا به بستر مرگ افتاد و من به امام صادق (عليه السلام) در راه برخوردم و فرمود: اى صارم! فلانى چه كرد؟ گفتم: من او را در حال مرگ وانهادم فرمود: اگر من در آن جا بودم او را از آب ناودان (باران) مىنوشاندم. آنگاه آن را از هر كه جستجو كرديم نيافتيم، در اين ميان بوديم كه ابرى برآمد و غرّيد و درخشيد و باريد، سپس نزد كسى در مسجد رفتم و يك درهم به او دادم و يك ظرف از او گرفتم و آب ناودان را در آن ريخته بالاى سر بيمار رفتم و به او نوشاندم، از كنارش برنخاسته بودم كه جرعهاى خورد و بهبودى يافت.
آب از پاك كنندگان است و شستشوى بدن و لباس و منزل و غسل كردن با آن و مداومت وضو به اين مايه حيات و طهارت و نوشيدن آن و مداواى به اين نعمت بى نظير حق، لازمه حيات و براى مردم مؤمن كه در مسير عبادت حق و خدمت به خلق به سر مىبرند، داراى ثواب اخروى است.
البته اسراف در آب، در فرهنگ مقدس اسلام همانند اسراف در ساير نعمتهاى الهى مذمّت شده و انسان مسرف از دايره محبت الهى خارج است.
زيرا خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.
آن كه در مصرف كردن نعمتها، هماهنگ با دستورهاى حضرت حق است، محبوب خدا است و محبوب خدا به تمام فيوضات الهى راه دارد.
ميان كعبه و ما گرچه صد بيابان است
دريچهاى زحرم در سراچه جان است
بجان ملازم آن آستانه باش اى دل
كه بار تن به كعبه بردن آسان است
اگر عزيمت خاك در حرم دارى
كفن بپوش چو آيى چنانكه فرمان است
زبوستان رخت گل كسى تواند چيد
كه خار باديهاش در نظر چو ريحان است
به بال همت اگر مىپرى زخار مپرس
چرا كه طاير قدس ايمن از مغيلان است
بيا و بنگر اگر چشم خرده بين دارى
كه سنگريزه بطحا عقيق و مرجان است
مپاى خواجه كه خضر از براى خدمت تو
زلال بر كف و موقوف در بيابان است
شنيدهام كه به حجاج عاشقى مىگفت
كه كعبه من سرگشته كوى جانان است
طواف كعبه دل گر ميسرت گردد
عماد حج من سرگشته در جهان آن است
اسلام عزيز، براى بهداشت بدن و تمام امور زندگى اهميت زيادى قائل است تا جاى كه دستورهاى بسيار مهمى براى تداوم سلامت يا بازگشت به سلامت در قرآن مجيد و روايات ارائه فرموده و امّت را از آنچه براى سلامت انسان زيان دارد؛ بر حذر داشته است.
اى اهل ايمان! از انواع ميوهها و خوردنىهاى پاكيزهاى كه روزى شما كردهايم، بخوريد و خدا را سپاس گزاريد، اگر فقط او را مىپرستيد.* جز اين نيست كه خدا [براى مصون ماندن شما از زيانهاى جسمى و روحى] مردار و خون و گوشت خوك و حيوانى را كه [هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده، بر شما حرام كرده. پس كسى كه [براى نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچار شود، در حالى كه خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نكند، گناهى بر او نيست؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
آيه كريمه تصريح مىكند به اين كه لاشه و خون و گوشت خوك و قربانى غيراسلامى را نبايد خورد؛ زيرا طبيعى است حيوانى كه مرده، بر اثر مرض يا به سبب پيرى از بين رفته است، هرگاه بر اثر مرضى مرده باشد شكى نيست كه جسم آن از مواد غير طبيعى و مضرّ مسموم گرديده و آثار اين قبيل سموم به قدرى قوى است كه حتى اگر ميكرب آن را به وسيله آتش عقيم نمايند باز زيان آن از بين نمىرود.
جسم مرده در چنين حالتى شبيه غذاى تخمير شدهاى است كه هر چه ميكربهاى آن را به وسيله حرارت عقيم نمايند با اين حال براى انسان مضر است و چه بسا خوردن آن منتهى به مرگ گردد.
همين طور خون؛ زيرا قسمت عمده خون كه از بافتهاست و مهمترين عنصرى كه در آن وجود دارد گلبولهاى قرمزى است كه مركب از سلولهاى زنده است و نيز مقدارى ترشّحات بدن با خون تركيب شده است كه به وسيله بول يا عرق بايستى از جسم خارج شود.
بنابراين خون ممزوجى است مركب از مقدارى مواد مفيد و بسيارى از مواد مضر كه بايستى به صورت ترشح از بدن خارج شود، پس اگر خون از حيوان مريض باشد خوردنش مضرتر خواهد بود و خوردن گوشت پيش از آن كه خون از بافتهاى آن بيرون رود بسيار زيان آور است؛ زيرا خون داراى مواد مضرّى است كه با سرعت در بافتهاى جسم حيوان ايجاد تخمير مىكند و گوشت را براى خوردن ناسازگار مىسازد و هرگاه مرگ حيوان بر اثر پيرى باشد ضررش مانند ضرر مردهاى است كه مرض باعث مرگش شده؛ زيرا معنى پيرى انحلال تدريجى بافتهاى جسم است و مسلم است كه انحلال هيچ يك از بافتها جز به واسطه ضعيف طبيعى يا مرض تدريجى كه در گوشت حيوان محسوس است صورت نمىگيرد، در اين صورت از ارزش غذايى و قابليت هضم آن مىكاهد.
از نظر پزشكى مسلم است كه گوشت حيوان سالمى كه ذبح شود و خونش گرفته شود بهترين غذاهاست و هيچ گونه ضررى در آن وجود ندارد، بر خلاف حيوان مريض و مردهاى كه گوشتش با خون آميخته باشد.
خوك غالباً مبتلا به امراضى مىشود كه خوردن گوشتش زيان آور است و ثابت مىباشد كه ضرر گوشت خوك از سودش بيشتر است.
قسمتى از خوكها در پارهاى از نواحى آمريكا دچار مرضى موسوم به «تركتيا» هستند و آن يك نوع كرم خطرناكى است كه اگر انسان مبتلا به آن گردد به طور عموم مسموم مىشود و از عوارض آن ايجاد اسهالى مانند وباست كه گاهى منتهى به مرگ مىگردد و مهمتر اين كه گوشت خوك آلوده را ممكن نيست به سهولت از اين مرض تطهير نمايند، حتى جوشاندن مختصر در آب گرم، يا داغ كردن آن نيز كافى نيست و هرگاه آلودگى گوشت زياد باشد پس از تطهير طبّى نيز قابل تغذيه نخواهد بود، اين جا حكمت دين اسلام در اجتناب از ضررى كه پرهيز از آن ممكن نيست آشكار مىشود و بديهى است بهترين طريقه احتراز، امتناع از خوردن آن است.
موادى كه براى بدن لازم است و نوشيدنىهائى كه مورد احتياج جسم است، با دست لطف حضرت حق به طور گسترده بر سر سفره طبيعت قرار داده شده و هر كسى در حد امكانش مىتواند به آن دسترسى داشته باشد، از اين جهت هيچ انسانى در هيچ عصرى نياز به عناصرى كه حرام اعلام شده پيدا نمىكند.
حلال خورى در اخلاق و رفتار و حالات و مسائل باطنى و روانى انسان نيز اثر بسزائى دارد، چنانچه براى مواد حرام و خبيث اثر معكوسى در تمام شؤون زندگى است، در حدى كه در مقتل آمده است: حضرت حسين (عليه السلام) خطاب به لشكريان عمر بن سعد لعين فرمود:
شكمهايتان از حرام خدا پر شده است.
و اين حرام در شؤون معنوى و حالات روانى ايشان، آن چنان اثر بدى گذاشت كه دست به كشتن پاكترين انسانها آلوده گرديد!
اى دل ار آشناى اين كويى
وصل بيگانگان چه مىجويى
بگذر از خود كه در حريم وصال
درنگنجى اگر چه يك مويى
رقصها كن ز زخم چوگانش
كه به ميدان عشق چون گويى
جوى جويان به سوى دريا رو
از چه سرگشته اندرين جويى
چون بدان بحر آشنا گشتى
بكش از تن لباس در تويى
غرقه بحر وحدت ارباشى
خود نماند تويى و هم اويى
چون به معنى رسيدى از صورت
از تو زيبا بود اگر گويى
كه جهان صورتست و معنى يار
ليس فى الدار غيره ديّار
اى اهل ايمان! روزه بر شما مقرّر و لازم شده، همان گونه كه بر پيشينيان شما مقرّر و لازم شد، تا پرهيزكار شويد.
براى روزه سه فائده است:
اول: از جهت روحى كه مهمترين فلسفه اين واقعيّت است به عهده علوم روحى و عرفانى است.
دوم: از جهت اخلاقى و اين بر عهده دانشمندان علم اخلاق اسلامى است.
سوم: از جهت مادى، بهداشت جسم است.
مسلّم است كه روزه در حالات زيادى مفيد است و در پارهاى از امور، علاج منحصر مىباشد و گاهى بهترين راه علاج است.
براى معالجه در موارد زير از روزه استفاده مىشود:
1- اضطرابات مزمن امعاء و هنگامى كه همراه با تخمير مواد زلاليّه و مواد نشاستهاى باشد.
در اين موقع روزه مخصوصاً از جهت نياشاميدن آب ميان دو خوراك و ايجاد فاصله طولانى نوبتهاى غذا علاج قطعى است و اين خصوصيات در مورد روزه ماه رمضان كاملًا رعايت شده است.
2- هنگام زياد شدن وزن كه ناشى از زيادى خوراك و كمى حركت باشد، در اين مورد روزه با رعايت اعتدال در غذا وقت افطار و اكتفاى به آب هنگام سحر از هر قسم معالجه مفيدتر است.
3- زيادى فشار خون، اين مرض بر اثر پرخورى و انفعالات نفسانى رو به ازدياد مىرود و در چنين هنگامى ماه رمضان ماه نعمت و بركت است، مخصوصاً اگر وزن شخص بيشتر از وزن طبيعى امثالش باشد.
4- مرض قند، آن نيز مانند فشار خون رو به انتشار مىرود، البته در اوائل غالباً توام با سنگينى بدن است، در اين صورت باز روزه علاج نافعى مىباشد؛ زيرا مرض قند با تقليل در چاقى تخفيف مىيابد، در مواردى كه مرض قند به طور خفيفى وجود داشته باشد پنج ساعت پس از خوردن غذا، قند در خون به كمتر از ميزان طبيعى پايين مىآيد و پس از ده ساعت به كمترين حدّ طبيعى مىرسد.
حتى بعد از پيدايش آمپول انسولين «مخصوصاً وقتى كه وزن مريض از حدّ طبيعى تجاوز كند» مهمترين معالجه روزه است.
5- در مورد التهاب حاد و مزمن كليه كه مقرون با ترشح و تورّم باشد.
6- در مورد امراض قلب كه توأم با تورّم باشد.
7- التهاب مزمن مفاصل، خاصه وقتى كه توأم با امراض چاقى باشد، به طورى كه غالب زنها پس از سن چهل سالگى به آن مبتلا مىشوند.
در ماه رمضان عوارض اين مرض به درجات خفيفتر از مواقعى است كه برق و خون گرفتن و ادويه و تمام وسايل طبّ جديد به كار برده مىشود.
ممكن است بگويند در مورد امراض كه روزه علاج قاطع شناخته مىشود محتاج به دستور پزشك است و روزه اسلامى وظيفه اشخاص سالم و تندرست است.
در پاسخ؛ اين بيان صحيح است، ولى فايده روزه براى افراد سالم همانا جلوگيرى از اين امراض است، خصوصاً امراضى كه در ارقام 1 و 2 و 3 و 7، ذكر شد.
نكته ديگر اين است كه: تمام اين امراض در انسان تدريجاً بروز مىنمايد، به طورى كه در آغاز پيدايش تشخيص صحيح آن ممكن نيست، به اين معنى كه نه شخص مريض و نه پزشك هيچ كدام نمىتوانند در اول ظهور مرض آن را بشناسند؛ زيرا طبّ هنوز آن قدر پيشرفت ننموده است كه همه موجبات و علل امراض را بشناسد، ولى چيزى كه از نظر طبّى براى جلوگيرى از اين امراض قطعاً بايد اجرا شود، فقط روزه گرفتن است.طبق آمار؛ قطعى شده است كه هرگاه دربدن چربى زياد و چاقى پديد آيد، براى قبول مرض قند، وزيادى فشار خون و التهاب مزمن مفاصل و غير آن مستعد و از طرف ديگر به هر نسبت كه از وزن بدن كاسته شود به همان نسبت استعداد پذيرفتن اين امراض نيز كمتر خواهد شد و از اين رو شركتهاى بيمه جز با شرايط سنگين، حاضر نيستند سلامتى اشخاص را كه وزن آنها زياد است بيمه نمايند.
در هر حال سالى يك بار روزه گرفتن بهترين وسيله براى جلوگيرى از همه اين امراض مىباشد.
درباره شراب و قمار از تو مىپرسند، بگو: در آن دو، گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است، و گناه هر دو از سودشان بيشتر است.
شراب از هر نوعش ماده الكلى است، اين ماده به مقدار كمى در جسم انسان براى هضم مواد قندى، مانند عسل داراى فوائد طبّى است.
ولى چيزى كه مسلّم است اين است كه فايده وجود الكل در بدن منحصر به همين مقدار مختصر است و هرگاه از اين حدّ تجاوز كرد ايجاد زيانهاى زيادى مىنمايد، باعث التهاب مزمن اعصاب و كليه و تصلّب شرايين و تحجر كبد و ضعف قلب خواهد گرديد.
چرا از خوردن مقدار كمى از شراب ممنوع باشيم؟ زيرا الكل با ساير مواد فرق دارد، به اين معنا كه حتى مقدار مختصر آن از نيروى اراده و قدرت نفس مىكاهد و انفعالات نفسانى به وسيله آن فزونى مىگيرد و جاى خطر همين است؛ زيرا شخصيت انسان را عوض مىكند و اراده آدمى را از صورت طبيعى و حقيقى خارج مىسازد.
در حالت عادى با اين كه اشخاص مىدانند افراط در شرب الكل تا چه حد مضر است، از خوردن آن خوددارى نمىكنند، بديهى است هرگاه مقدار كمى از آن را مصرف نمودند و تحت تأثير آن قرار گرفتند به طريق اولى قادر بر جلوگيرى از مقدار بيشتر نخواهد بود!
اسلام براى حفظ سلامت بدن و خانواده و اجتماع و اقتصاد، مردم را از نوشيدن و خريد و فروش هر نوع شرابى و هر مقدار آن منع مىكند و خوردن و خريد و فروش آن را چه كم و چه زياد معصيت مىداند و مرتكب آن مستحق عذاب آخرت است.
نعمان بن بشير مىگويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيدم، مىفرمود:
اى مردم! از انگور و از كشمش و از خرما و از جو شراب هست، آگاه باشيد كه من شما را از هر مست كنندهاى نهى مىكنم.
حضرت باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
مشروبخور با چهره سياه وارد محشر مىشود، در حالى كه زبانش از كام به درآمده و آب دهانش برسينه مىريزد و بر حضرت حق است كه او را از چاه خبال بنوشاند، راوى مىگويد: به حضرت عرضه داشتم: چاه خبال كدام است؟ فرمود: چاهى است كه از آن چرك و خون زناكاران جارى است.
امام صادق (عليه السلام) به يونس بن ظبيان فرمود:
از جانب من به عطيه بگو، به حقيقت هر كس پيمانهاى از شراب بنوشد، خدا و ملائكه و انبيا و تمام اهل ايمان او را لعنت كنند و اگر تا حدّ مستى بخورد، روح ايمان از او بيرون رود و به جاى آن روح پست خبيثه ملعونهاى وارد گردد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
كسى كه پيمانهاى از شراب بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نشود.
مفضّل بن عمر مىگويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم: خداوند به چه سبب شراب را حرام كرد؟ فرمود: به اين خاطر حرام كرد كه در خوردن آن فساد وجود دارد، مشروبخوار دچار ارتعاش مىشود و آبرويش بر باد مىرود و ساختمان جوانمرديش خراب مىگردد و مستى مشروب او را به انجام تمام محرمات و خونريزى و زنا وادار مىكند و از اين كه به محرم خويش تجاوز كند ايمنى ندارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
مشروبخور به وقتى كه مريض شد، عيادت نشود و بر جنازهاش حاضر نگردد و چون بر چيزى شهادت داد، براى شهادتش زمينه قبول به وجود نياوريد و چون از شما دختر خواست به او دختر ندهيد و او را در امانت گذاشتن نزدش امين مدانيد.
امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
به حقيقت كه شراب در رأس تمام گناهان است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
خداوند براى بدى قفلها قرار داده كه كليد اين قفلها شراب است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
دائم الخمر در قيامت خدا را همچون بت پرست ملاقات مىكند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هر كس مست كننده بنوشد، نمازش چهل روز از قبولى حبس مىشود و اگر در آن چهل روز بميرد، به مرگ جاهليّت مرده و اگر توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد.
امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىفرمايد:
هر مست كنندهاى حرام است و هر مادهاى كه زيادش مست كند، كم آنهم حرام است.
قايدبن طلحه مىگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم شراب را به وقت لزوم جزء داروى درد به حساب بياورند؟ حضرت فرمود: سزاوار نيست كسى از حرام شفا بخواهد.
از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال شد از دوائى كه با شراب آميخته شده، حضرت فرمود: دوست ندارم به آن نظر كنم و بويش را استشمام نمايم، چگونه آن را داروى درمان قرار دهم؟
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
با مشروبخواران مجالست نكنيد كه لعنت خدا وقتى برسد، تمام اهل مجلس را مىگيرد.
از حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در حديث مناهى آمده كه رسول خدا از خريد و فروش نرد و شراب و خوردن شراب نهى فرمود.
رواى مىگويد: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند شراب و برزگر انگور آن و سازنده آن و خورندهاش و خورانندهاش و فروشنده و مشترى آن و خورنده پولش و رانندهاش و آن كه را به سوى او حمل مىشود همه و همه را يك جا لعنت كرده است!
و مادران بايد فرزندانشان را دو سال كامل شير دهند. [اين حكم] براى كسى است كه مىخواهد دوران شيرخوارگى [كودك] را تكميل كند.
در تحقيقات علمى دانشمندان مسلّم است كه شير مادر از هر نوع شير مصنوعى براى كودك بهتر است.
فايده شير دادن براى مادر هم بسيار مهم است؛ زيرا شير دادن مادر، براى خودش در حكم ترشّح پارهاى از مواد زايدى است كه براى اين منظور در حال مدت حمل توليد گرديده است، به علاوه شير دادن در اصل براى اعضاى تناسلى مفيد است و در بعضى مزاجها استعداد تجديد حمل را از بين مىبرد و از حمل بى موقع (كه از نيروى طبيعى مادر مىكاهد) جلوگيرى مىكند.
نظريات طبّى درباره مدت شيرخوارگى متفاوت است، بعضى اطبا معتقد بودند كه مدت شيرخوارگى فقط بايستى 9 ماه باشد و گاهى هم تا دو سال تجويز مىنمودند، ولى آخرين نظريه كه در موضوع فايده طبيعى رضاع براى بدن و دندان نوزاد در سال 1933 بيان گرديده مىگويد: مدت شير خوارگى بايستى از يكسال بيشتر باشد و اگر دو سال كامل شد مستحسن است.
در كتاب «تغذيه و تربيت كودك» درباره اهميت شير مادر كه محصولى صددرصد طبيعى براى نوزاد است و هيچ غذايى در جهان جاى آن را نمىگيرد آمده است:
«بر طبق يك اصل كلى، انجام هر كارى از طريق طبيعى بمراتب صحيحتر است، مگر اين كه مطلقاً مطمئن باشيد راه بهترى وجود دارد. تغذيه با شير مادر مزاياى مسلم و محققى دارد كه ما از آنها مطلعيم و شايد محاسن ديگرى هم داشته باشد كه هنوز آنها را نشناختهايم. تغذيه با شير مادر از نظر جسمانى به مادر كمك مىكند؛ زيرا وقتى نوزاد شير مادر مىخورد، جدار عضلانى رحم شديداً منقبض شده بازگشت آن را به حالت و موقعيت طبيعى تسريع مىسازد.
نوزادانى كه با شير مادر تغذيه مىشوند نسبت به نوزادانى كه مصنوعى تغذيه مىگردند كمتر دچار اختلالات هاضمهاى مىشوند. مزيت بزرگ شير مادر تميز بودن هميشگى و دائمى آن است و نوزاد از اين طريق دچارعفونتى نمىشود.
از نظر علمى، تغذيه با شير مادر سبب صرفه جوئى در وقت است؛ زيرا بطرى اى وجود ندارد تا گرم و جوشانده شود، احتياج به اختلاط با آب و جوشاندن ندارد و نداشتن يخچال باعث نگرانى نيست، خصوصاً در مسافرت ارزش شير مادر را بهتر و بيشتر خواهد شناخت و بالاخره از نظر مادى نيز تغذيه با شير مادر پس انداز قابل توجهى را تشكيل مىدهد.
مزيّت مهم ديگرى كه شير مادر دارد و كمتر تذكّر داده مىشود، عبارت از ارضاى غريزه مكيدن طفل است؛ زيرا طفل مىتواند تا مدتى كه احتياج دارد پستان را بمكد تا اين غريزه را تسكين دهد.
به همين دليل تصور مىكنم در ميان نوزادانى كه با شير مادر تغذيه شدهاند، نسبت به عده كودكانى كه مصنوعى تغذيه شدهاند و انگشت خود را مىمكند به مراتب كمتر باشد.
قانع كنندهترين دليل مزيت تغذيه با شير مادر اظهارات مادرانى است كه اين كار را كردهاند، از ملاحظه كمال عشق نوزاد به پستان و از احساس نزديكى فوق العادهاش به او، در اين مادران ترضيه نفس بسيار شديدى حاصل مىشود كه قابل تصور نيست، به علاوه چند هفته بعد از شروع رضاع، در مادران شيرده نيز يك حالت لذّت بخشى در هنگام شيردادن ايجاد مىشود.
زن، تنها به اين دليل كه به نوزاد حيات و زندگى بخشيده است، نمىتواند احساس مادرى كند و يا از مادر بودن خود لذّت ببرد و يا احساس عشق مادرانه نسبت به طفلش پيدا كند، بلكه زن، خصوصاً در بچه اول، وقتى احساس حقيقى مادرى مىكند كه از طفلش شخصاً پرستارى و مراقبت نمايد.
هر چه موفقيّت مادر در انجام اين كار بيشتر باشد و هر چه طفل رضايت خاطر بيشترى از پرستاريش حاصل كند، احساس مادرانه زن بيشتر خواهد بود، لذا به همين دليل، تغذيه با شير مادر در مناسبات مادر و فرزند نقش مهم و شگفت انگيزى را بازى مىكند و موجب سرور و رضايت نفس هر دو و عشق روز افزون آنها به يكديگر مىشود
اسلام عزيز در جهت بهداشت و سلامت جسم، وامور معنوى و تربيتى نوزاد به مسئله شير مادر در حدّى اهميّت داده است كه فوق آن تصوّر نمىشود.
به دو روايت بسيار مهم در اين زمينه توجّه نماييد:
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) به ام سلمه فرمودند:
آرى، چون زن به فرزندى حامله شود بمانند روزه دار شب زنده دارى رزمندهاى است كه با جان و مالش در راه خدا جانفشانى كند و چون وضع حمل نمايد، اجرى دارد كه عظمت آن اجر براى احدى روشن نيست و چون طفلش را شير دهد، به هر بارى كه كودك پستانش را بمكد، ثواب آزاد كردن بردهاى از اولاد اسماعيل نصيب او گردد و چون از شير دادن فارغ شود، ملكى به او گويد: عملت را از سر بگير كه خداوند تو را بخشيد.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
هيچ شيرى براى طفل شيرخوار، بركتش عظيمتر از شيرمادر نيست.
دل و جانم فداى جانانست
هر چه دارم براى جانان است
آن كه دم مىزند زسلطانى
چون غلامان گداى جانان است
نيست بيگانه از خدا به خدا
عارفى كاشناى جانان است
خلوت دل مقام حضرت اوست
ديگرى كى به جاى جانان است
مبتلاى بلا اگر نالد
راحت من بلاى جانان است
دل و جان را دهد به باد هوا
هر كه را او هواى جانان است
1- تا در خود اشتها نيافتهايد، دست به طعام دراز مكنيد و همچنان كه در خود اشتها احساس مىكنيد دست از طعام بداريد.
2- معده كانون همه دردهاست.
3- اساس هر مداوا گرم نگاه داشتن موضع درد و بيمارى است.
4- در خوراك گرم بركت اندك است، بركت زياد در خوراكهاى سرد يافت مىشود.
5- به هنگام غذا خوردن پاى خود را از كفش به درآوريد؛ زيرا پاى شما آسوده خواهد ماند و اين سنّت، سنّت زيبايى است.
6- آن كس كه از دو چوب استفاده مىكند (مسواك و خلال) از زحمت دو سگ (كلبتين) محفوظ خواهد بود (مراد از كلبتين وسيله دندان كشيدن است).
7- پس از غذا بلافاصله دندانهاى خود را خلال كنيد و دهانتان را به وسيله مضمضه با آب بشوييد، تا دندانهاى انياب و ثناياى شما آرام گيرند.
8- از خلال استفاده كنيد؛ زيرا خلال كردن نوعى نظافت است و نظافت از ايمان است و ايمان با صاحب خود (مؤمن) در بهشت قرار خواهد داشت.
9- آن كس كه كمتر مىخورد حساب او به روز قيامت نيز سبكتر خواهد بود.
10- در حال ايستادن از نوشيدن بپرهيزيد.
11- سحرخيز باشيد تا بركت آسمانها را دريابيد.
12- آنان كه پيش از غذا اندكى نمك مىچشند از سيصد و سى بلا در امان خواهند بود.
13- غذاى خود را با نمك آغاز كنيد.
14- آنان كه به زياد خوردن و زياد نوشيدن عادت كردهاند مردمى سنگين دل اند.
15- آن كس كه از ميوه تنها تناول كند زيانى نخواهد ديد.
16- به زنان حامله شير بنوشانيد؛ زيرا شير در مشاعر كودك حسن تأثير خواهد داشت.
17- پنير را با گردو تناول كنيد.
18- شير مايعى مفيد است كه استخوانها را قوى و مغز را كامل و ذهن را روشن خواهد ساخت و عارضه فراموشى را از ضمير انسان به در خواهد برد.
19- اين سه عمل قلب را شادمان و جسم را فربه خواهد ساخت.
الف: استشمام بوى خوش
ب: پوشيدن لباس نرم
ج: نوشيدن عسل.
20- وقتى كه خرما به بازار مىآيد به من تهنيت گوئيد و وقتى فصل خرما بسر مىرسد مرا تسليت دهيد.
21- خرما را ناشتا صرف كنيد تا كرمهاى اندرون شما را نابود سازد.
22- افطارتان را با خرما آغاز كنيد و اگر به خرما دسترسى نداريد اندكى آب بنوشيد.
23- آب انار اندرون آدمى را پاك مىكند.
24- از كدو استفاده كنيد؛ زيرا اين سبزى به مغز شما نيرو مىدهد.
25- سفرههاى خود را با سبزى بياراييد؛ زيرا سبزى شياطين را از سفره شما خواهد راند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: به وسيله سير، دردهاى خود را درمان كنيد، اما با دهان بودار به مسجد نرويد.
در روزگار پيامبر و ائمه كسى اين گياه پيش پا افتاده را نمىشناخت، ولى در اين قرن كه قرن علوم است، علماى طبّ خواص سير را با تحقيقات عميق خود دريافتهاند.
دكتر ريم فرانسوى تحت عنوان «خوش به آنان كه سير مىخورند» مىنويسد: براى تقويت بدن و پيشگيرى از بيمارىهاى گوناگون، سير اثرى بسزا دارد.
و نيز تجربه پزشكان معروفى مانند: سالين، بروت، لوتر، دوبرويه و ديگران از خواص پزشكى اين گياه سودمند نتيجههاى درخشانى داده و حاصل تجربه به اين جا رسيده كه سير در تقويت بنيه و جلوگيرى از تصلّب شرايين و پايين كشيدن فشار خون دوايى كامل و كافى است.
در طب جديد، سير داروئى مستقل و مؤثّر شناخته شده است.
سير به عضلات قلب نشاط مىدهد.
سير جريان خون را در رگها تنظيم مىكند و خون را صاف مىكند، به طبيعت جسم نيرويى مىبخشد كه بر بيمارىهاى دموى غلبه كند، به همين جهت زنانى كه به ناراحتىهاى «رگل» دچار هستند اگر از سير استفاده كنند ديگر ناراحت نخواهند بود.
سير در پيرىهاى زودرس كه نتيجه فساد خون است و روماتيسم و بواسير اثرى شفابخش دارد.
سير بيمارىهاى زير را علاج مىكند يا دست كم تخفيف مىدهد:
1- سل ريوى 2- آنفلونزا 3- كدورت رنگ پوست 4- تنگى نفس 5- سوء هاضمه و عفونت رودهها 6- ديفترى 7- تيفوئيد 8- سياه سرفه 9- التهابات معدى 10- زخم معده خواه كهنه خواه تازه 11- تصفيه مجراى ادرار و حيض 12- تصفيه كليه 13- كرمهايى كه در امعاء كودكان به وجود مىآيد.
پزشكان درباره ترب گفتهاند:
ترب گياهى است كه ادرار را زياد كند و كليه راشستشو دهد و اشتها را برانگيزد. و ترشحات معده را تنظيم كند و عمل هضم را آسان سازد و بيمارى روماتيسم را بهبودى بخشد و گاز شكم را فرو نشاند و سينه را سبك كند و سرفه را شفا بخشد و رسوبات كبد را بشكند و بلغم را از جا بكند، اين تحقيق علم طب درعصر حاضر است.
ولى ائمه اطهار (عليهم السلام) فرمودند:
ترب صرف كنيد؛ زيرا برگ اين گياه گاز معده را درهم مىشكند و مغزش جريان ادرار را آسان سازد و ريشهاش بلغم را ببرد.
دانش امروز درباره ميوه وسبزى سخنان بديعى مىگويد: و اين دو موهبت طبيعى را در زندگانى و بهداشت بشرى بسيار مؤثّر و نافع مىشناسد.
پزشكان مردم را به خوردن سبزى و ميوه تشويق مىكنند، مخصوصاً بيمارانى را كه عارضه ريوى و مرض نقرس دارند، به خوردن سبزى و ميوه مىگمارند؛ زيرا تحقيق كردهاند كه در اين دو ماده حياتى نسبت قابل توجهى مواد اسيدى و قندى و ازتى يافت مىشود، به همين جهت گروهى از ميوه و سبزى براى لينت مزاج و گروه ديگر براى ادرار ودستهاى جهت هضم غذا و دسته ديگرى به خاطر تقويت مزاج است.
پزشكان گفتهاند: ميوه و سبزى را پيش از خوردن بشويند تا از آلودگىهاى گوناگون پاك شود.
ولى امام صادق (عليه السلام) فرمود:
ميوهها عموماً مسموم هستند، وقتى به دستتان برسد ابتدا آن را با آب بشوييد و در آب فرو ببريد.
حضرت مىفرمايد:
انگور فائدهاش آن است كه اعصاب را محكم مىكند و خستگى را برطرف مىسازد و به نفس انسان نشاط مىبخشد.
حضرت نوح (عليه السلام) به درگاه حق شكايت كرد كه اندوهگين است، خطاب رسيد:
انگور تناول كن تا از اندوه رها شوى.
پزشكان گفتهاند در انگور سه خاصيت موجود است:
1- معده را لينت و نرمى مىدهد.
2- خون را صاف مىكند.
3- به بدن غذا مىرساند.
آب انگور قواى فرسوده را تجديد مىكند و گردش خون را آسان مىسازد و مواد تخمير شده معده را مىشكند و براى كبد و كليه سودمند است و نيز سوء هاضمه و نقرس و امراض قلبى و صفرا و گاز معده و بواسير را شفا مىدهد و از سل و سرطان نيز تا حدى جلوگيرى مىكند، در انگور ويتامين «آ- ب- ث» موجود است و دردهاى ناشى از تب را نيز برطرف مىسازد.
اكنون بيان مختصر و مفيد امام رانسبت به فوائد انگور با آنچه اطبا و علماى اين قرن كشف كردهاند بسنجيم و درباره فكر و اطلاع امام (عليه السلام) قضاوت مىكنيم.
از آن جا كه بدن انسان در معرض بلايا و امراض گوناگون اين جهان قرار دارد، روح انسان نيز از همه جهت به خطر فساد و مرگ تهديد مىشود. و پيشوايان آسمانى به خاطر حفظ صحت بدن دستورها دادهاند، در حفظ صحت روح نيز كوشيدهاند و آنان پيش از آن كه طبيب جسم باشند، طبيب روح بودهاند.
بيمارىهاى بدنى، بدن را از كار مىاندازد و آدم را از پاى درمى آورد و به عمر انسان پايان مىدهد و بيمارىهاى روحى اگر خداى نكرده جان آدميزاده را هدف هجوم خود قرار دهد موجب مرگ روح مىشود.
هنگامى كه صفات رذيله و شهوات حيوانيه و عواطف پست برجان شما چيره شود، صحت جان ضعيف گردد و رونق روحانيتش فرو بشكند و امتيازات عاليه از كفش برود. در يك چنين حال ديگر آن روح، روح نيست؛ زيرا روحانيّت و صفاى روحانى نخواهد داشت.
فلاسفه و علماى حكمت و معرفت و اطباى روانشناس با همه علم و فضل وفن و تجربه خود، تنها راهى را كه براى علاج امراض روحى مستقيم و سودبخش شناختهاند، دين است.
به اين نتيجه رسيدهاند كه جز دين هيچ درمانى نمىتواند به داد روح بيمار برسد و غير تعليمات آسمانى انبيا هيچ وسيلهاى نيست كه جانهاى بيمار را شفا دهد.
مسلم است كه جز خداى متعال كه آفريننده جان است كسى نمىتواند جان و امراض جان و شفاى آن امراض را بيان كند.
دين مبين اسلام كه در تمام تعليماتش سرآمد اديان الهى است و هيچ مكتبى در بيان حقايق ظاهرى و باطنى به پاى آن نمىرسد در فن علاج امراض روحى معجزه مىكند.
قرآن كريم در اين باب اشارات كامل و روشنى دارد:
اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى] مىبخشد، دعوت مىكنند اجابت كنيد.
از مرد و زن، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالى كه مؤمن است، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزهاى زنده مىداريم.
اى مردم! يقيناً از سوى پروردگارتان براى شما پند وموعظهاى آمده، و شفاست براى آنچه [ازبيمارىهاى اعتقادى و اخلاقى] در سينههاست.
و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است، نازل مىكنيم وستمكاران را جز خسارت نمىافزايد.
علاوه بر اين رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) برنامه نبوت و هدف رسالت خويش را در اين جمله بيان فرموده است:
همانا مرا مبعوث به رسالت كردهاند تا مكارم اخلاق شما را تكميل كنم.
معناى روشنتر كه بشريت را از آسيب بيمارىهاى روحى نجات بخشم.
و به هنگام رحلت هم از جانب خويش قرآن و اهل بيت خود يعنى دوازده امام معصوم را خليفه خود قرار داد و آنان را طبيب بيمارىهاى روحى بشر معرفى فرمود. كتاب خدا كه صامت است و عترت او كه همان كتاب الله ناطق هستند، بجاى او مردم را از بيمارىها و خطرها نجات دهند.
عصر امام صادق (عليه السلام) به خاطر وضع خاص زمان و درگيرىهاى بنى اميّه و بنى عباس و به خصوص هجوم فرهنگهاى بيگانه در ميان اعصارى كه ساير امام مىزيستند آشفتهتر بود.
خطر عقايد و مذاهب باطل و اختلافات در آن عصر به نهايت رسيده بود و صحت و سلامت ارواح و نفوس به طرز هولناكى به انحراف گراييده بود، امام با همت ملكوتى خود در زمان خويش به معالجه و درمان دردمندان روحى پرداخت.
او مىدانست كه تنها طبيب مسئول در عصر خود است، آرى، او كتاب ناطق حق و جانشين رسول خدا و دستگير بشريت در آن عهد تاريك و آشفته بود، عهدى كه فضايل نفسانى و كرامات انسانى سخت ضعيف شده بود. رذايل بشرى با طغيانى كم سابقه بر فضايل چيره شده بود.
هم اكنون به گوشهاى از درمانهاى روحى حضرت صادق (عليه السلام) اشاره نموده و روش او را در درمانهاى روحى بيان مىنمايم.
غضب يك حالت طغيانى روحى است كه وقتى بجنبد، عقل را از فعاليت باز دارد، در اين هنگام فشار خون به قلب هجوم كند و خون از قلب با حدّت و حرارت عادى به رگها فشار آورد و به سوى مغز بالا رود، چهره خشمناك راگلگون سازد، شقيقه هارابه ضربان اندازد، خون در سينه بجوشد و چينهاى مخوفى به پيشانى قرار دهد و حالت انقباضى به لبها افكند، تاآن جا كه دندانها را نمايان سازد.
در چنين حالت، انسان خشمناك جز انتقام نخواهد، عطش خون ريختن، عطش خون خوردن و عطش انتقام، جان خشمناك را به طاقت آورد.
شاعر عرب به اين مناسبت گويد:
من درميان دشمنان بشر، پس از يك امتحان دقيق هيچ دشمن را عنودتر و لجوجتر ازغضب نديدهام.
دانشمندان و پزشكان معتقدند عوامل خشم عبارتند: 1- وراثت 2- حساسيت افراطى اعصاب 3- سوء تربيت 4- سوء تغذيه.
و نيز گفتهاند: اين عوامل انگيزه خشم را تحريك مىكنند:
1- نخوت و كبريايى 2- خود خواهى و خويشتن دوستى 3- شوخى 4- مسخرگى 5- ننگ و بدنامى 6- حيلهگيرى 7- حرص بسيار در جمع مال و كسب مقام.
اين هفت خصلت كه عموماً در رديف اخلاق نكوهيده قرار دارند غضب را برانگيزانند و مسلم است تا اين خصلتها ترك نشوند، از شرّ خشم رهايى نخواهد بود.
عوارض خطرناك و مخوفى كه از غضب به جان انسان خواهد افتاد.
1- بيمارى استخوان فرساى سل ريوى.
2- اختلال دستگاه گوارش.
3- التهاب اعصاب.
4- خون ريزى به اقسام گوناگون.
5- مشهور است كه اشخاص زود خشم به يك بيمارى شبيه به بيمارى هارى دچار مىشوند و اگر در آن حمله عصبى كسى را گاز بگيرند به مرگ دردناك طرف منجر خواهد شد و به اين دليل آشكار مىشود كه آب دهان مردم خشمناك نه تنها براى خودشان بلكه براى ديگران هم سمّ كشنده است.
خشم يك درد روحى است كه به نوبت خود بلايى خطرناك است، اين بيمارى نه تنها شخص خشمناك را از پاى درمى آورد، بلكه از خشمناك به ديگران نيز زيان مىرساند.
خشم شديد، خشمناك را ديوانه وار به حملات جنونآميزى وامىدارد كه مسلم است در حال عادى به يك چنين حملهها اقدام نمىكرد.
چه بسيار دانشمندان و فلاسفه و پزشكان و حكما به درمان اين بيمارى با داروهاى گوناگون پرداختند، اما نتوانستند نتيجهاى به دست آورند. ولى دين مبين اسلام كه منبع حكمت و معرفت است توانست به آسانى مرض خطرناك غضب را در آنان كه گرفتار آن بودند علاج كند.
امام صادق (عليه السلام) از امام باقر (عليه السلام) نقل فرمود: نزد ايشان از غضب سخن به ميان آمد، فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
1- غضب كليد همه بدىها و شرور است.
2- غضب قلب حكيم را به تيرگى و ظلمت خواهد كشانيد.
3- آن كه نتواند بر غضب خويش حكومت كند نخواهد توانست اراده خويش را تحت اختيار خود درآورد.
4- بهترين ياور شما بردبارى است.
5- آن كس كه خشمش آشكار شود، كينهاش رشد خواهد كرد و آن كس كه هوسش قوت گيرد، احتياطش ضعيف خواهد شد.
دروغ انحراف نفس از صحت و سلامتى و راستى است. انسان دروغگو روحى بيمار است و عوارض اين مرض، تزوير و نفاق و فريب و حيله و خيانت و ريا و خلف وعده و عهد شكنى و انحطاط از انسانيّت است.
علاوه بر اين كه صفت دروغ در نفس خود صفت قبيحى است، انسان دروغگو را همچون عضو فاسدى، در اجتماع به خرابى مبانى اجتماعى مىگمارد. بديهى است كه اين عضو فاسد موجبات فساد اعضا ديگر را نيز فراهم خواهد ساخت.
حضرت صادق (عليه السلام) در باب اين بيمارى خطرناك روحى چنين مىفرمايد:
1- هيچ دردى كينه توزتر از دروغ نيست.
2- آن كس كه دروغش بيشتر باشد، فروغ جانش ضعيفتر است.
3- آن كس كه زبانش راست مىگويد كردارش پاك و مقدّس است.
4- شراب و دروغ كليد مفاسد و دروغ بدتر از شراب است.
5- زنهار، از همنشينى با دروغگويان بپرهيزيد؛ زيرا دروغگو در حالى كه مىخواهد به شما سودى برساند، زيان خواهد رسانيد، دروغگو دور را براى تو نزديك و نزديك را براى تو دور خواهد ساخت.
حسد خصلتى است كه حسود را هميشه دشمن كمالها و نيكويىها و خيرات مىدارد.
حسود از توفيق و سعادت ديگران همواره رنج مىبرد و پيشرفت مردم پيشرو وفعال را مكروه مىشمارد. بدبختى حسود اين است كه شب و روز به خوشىهاى مردم خوشبخت مىانديشد و از انديشه خود عذاب مىبيند.
درد حسد از درد بخل، استخوان گدازتر است؛ زيرا بخيل مال خود را دودستى نگاه مىدارد و از اعطا و انعام مىپرهيزد، ولى حسود سعى مىكند جلوى نعماى الهى را ببندد و از عطاياى حق به بندگانش جلوگيرى مىكند.
حسود بىجهت دشمن مردم است، بى جهت دوست مىدارد كه خوشبختان بدبخت شوند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
مردمى نيز در اين جهان به سر مىبرند كه با نعمتهاى خدا دشمن هستند، گفته شد: دشمن نعمتهاى الهى كيست؟ فرمود: آنان كه بر ديگران حسد مىبرند.
در روايات ديگر درباره اين بيمارى روحى چنين آمده است:
1- حسودان هرگز دل آسوده نخواهند بود.
2- حسودان هرگز روى توانگرى و بى نيازى را نخواهند ديد.
3- حسود هميشه ناراحت و سرگردان و غصه دار است.
4- حسود با آن غم جانگداز كه در سينه دارد پيوسته مريض است.
5- حسد ايمان انسان را مىخورد، آن چنان كه شعلههاى آتش تودههاى هيزم را مىبلعد.
اين خصلت انسان را در حدود شخصيت برانگيزاند كه خود را هميشه بزرگ و ديگران را كوچك شمارد.
انسان بدبختى كه به مرض نخوت دچار است چون خود را در مقامى فوق ديگران مىبيند، چنان اسير خويشتن است كه هميشه در نفس خود نقص و نقيصهاى نمىشناسد. انسان متكبّر موجودى فرومايه و كوتاه بين و تنگ چشم است كه در خود هر چه مىبيند كمال و در ديگران هر چه مىبيند نقص مىانگارد، بى آن كه از نقص خود و كمال ديگران آگاه باشد.
عوارضى كه اين مرض در وجود انسان مىگذارد، علاوه بر قباحت نفس مرض، غرور و ظلم و تجاوز به حقوق ديگران و كينه و حسد و سرپيچى از مقررات و قوانين و فرار از نصيحت و اعراض از هدايت و ارشاد است.
حضرت صادق (عليه السلام) متكبّر را چنين توصيف مىكند:
1- متكبّر موجود ذليلى است كه چون ذلّت را در نفس خود ادراك مىكند، مىكوشد تا در سايه تكبّر اين نقص ننگين را در ذات خود بپوشاند.
2- آن كس كه متكبّر است هرگز از زبان مردم، گفتار دلپذير توقّع نداشته باشد.
3- هيچ نادانىاى از خودپسندى زيان آورتر نيست.
4- سرآغاز احتياط تواضع است.
5- تكبّر- دورويى- ستم؛ اين سه صفتى است كه جز دشمنى مردم حاصلى نمىآورد.
آنچه اين مرض مهلك را به بار مىآورد، بىاعتمادى مردم به متخلّف و انحطاط مقام اجتماعى است. آن كس كه به اين بيمارى دچار شود هرگز ميان خلق محبوب و مطمئن نخواهد بود.
هيچ طبيب روانشناس و هيچ درمان روحى چاره اين بيمارى را نمىداند، تنها دين است كه مىتواند با قدرت قاهرهاى كه بر نفوس دارد به درمان اين مرض بپردازد.
حضرت صادق (عليه السلام) براى علاج اين بدينگونه مريض را راهنمايى مىكند:
1- آنان كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند، بايد به وعدههاى خود وفادار باشند.
2- اين سه فرقه هرگز به خدا ايمان نياوردهاند، هر چند نمازگزار و روزه دار باشند.
اول: آن فرقه كه دروغ مىگويند.
دوم: طايفهاى كه در امانت خيانت مىكنند.
سوم: آنان كه به وعده خويش وفادار نيستند.
مرض حرص از افراط در طلب مال و عطش شديد به جمع درهم و دينار سرچشمه مىگيرد. وقتى بيمارى بهيمى بر عقل آدميزاد غلبه كند وى را موجودى مريض و آزمند به بار مىآورد.
عوارض حرصى يك نوع فقر مستمر است كه همواره حريص را گدا و بيچاره و مستمند نگاه مىدارد، هر چند كه وى مالك گنجهاى قارون باشد.
علاج اين مرض در دست قناعت است، به همين جهت گفتهاند: «توانگر آن كسى است كه فطرتى مستغنى داشته باشد.»
«قناعت گنجى است كه پايان پذيرنيست.»
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
1- بىنيازترين مردم كسى است كه اسير حرص نباشد.
2- آن كسى كه به قسمت خويش رضا باشد ازهمه مردم بى نيازتر است.
3- كليد خستگىها و ناراحتىها حرص است، اين حرص است كه انسان را به رنج و دشوارى و گناه و فرومايگى و ذلّت دراندازد.
4- حرص سرچشمه عيوب است.
5- حريص از دو نعمت محروم است: نعمت قناعت ونعمت راحت.
6- حريص هرگز مقام رضا و يقين را نخواهد يافت.
شهوت خودنمايى مرضى است كه همچون جذام انسان را از اجتماع براند و به دشمنى و نفرت مردم دچار سازد. آنان كه در راه خودنمايى به تحقير و توهين ديگران اقدام كنند و در محفل، لب به فضل و فضيلت فروشى بگشايند جز كينه مردم حاصلى به دست نخواهند آورد.
از عوارض اين مرض كافى است كه انسان را در ميان مردم تك وتنها وبى كس و كار وا مىگذارد.
حضرت صادق (عليه السلام) اين بيمارى روحى را با ارشاد و تعاليم عالى خود چنين علاج مىكند:
1- مؤمن كسى است كه با مردم مدارا كند نه آن كه خويشتن را به ديگران بنماياند.
2- معنى جهل، خودنمايى و تكبّر و غفلت از پروردگارمتعال است.
3- قومى كه به منظور خودنمايى با مردم به بحث و جدل بر مىخيزند، اعمال صالح خويش را به فساد بيالايند
اگر در تمام برنامههاى زندگى اعم از برنامههاى جسمى و روحى قوانين الهى و طبيعى مراعات شود، آدمى از بهداشت و طهارت ظاهرى و باطنى نصيب خواهد گرفت.
ندانم كين همه ترك ادب چيست
حد خود را نمىدانى سبب چيست
ادب خواهى زحد بيرون منه پاى
زهر جانب كه هستى در ميان آى
ادب آرايش افعال باشد
ادب آسايش احوال باشد
فروغ ظاهر از آرايش اوست
فراغ باطن از آسايش اوست
ادب مجموعه حسن و جمالست
بهارى در كمال اعتدالست
همه كارت بقدر خويش بايد
زقدر خود نه كم نه بيش بايد
بدين ميزان اگر خود را بسنجى
نرنجد از تو كس خود هم نرنجى
در پايان اين قسمت لازم مىدانم به اصول كلى بهداشت اشاره كنم، تا در سايه سلامت خود، بهتر بتوانيد در راه بندگى حق و خدمت به خلق قدم برداريد.
1- اكثر افراد اسير عادت مىباشند و خود را مجبور مىبينند چه سير باشند و چه گرسنه، صبحانه و ناهار و شام بخورند، حال آن كه ما بايد در موقعى كه اشتها نداريم از خوردن غذا صرف نظر كنيم، چه اين غذا صبحانه باشد و چه ناهار و چه شام، اگر ما اين روش را در پيش نگيريم، غذايى را كه تناول مىكنيم به جاى سود، زيان خواهد رساند.
2- اغلب افراد غذا را نجويده فرو مىدهند، حال آن كه به قول بعضى 32 دندان به ما داده شده كه هر لقمه را 32 بار بجويم، وقتى كه غذا را خوب نجويم، بزاق دهان باآن لقمه نجويده به اندازه كافى مخلوط نمىشود در نتيجه كار بيشترى بر جهاز هاضمه تحويل مىگردد.
3- بايد در خوردن غذا و هم در نوشيدن آب رعايت اعتدال را بنماييم، زياده روى درهر دو ضرر دارد؛ زيرا فشار فوق العاده بر جهاز هاضمه وارد مىكند.
4- موقعى كه خستهايم و يا تحت فشار عاطفى مىباشيم نبايدغذا بخوريم؛ زيرا در اين گونه حالات جهاز هاضمه ما مختل مىگردد و قادرنيست غذا را آن طور كه بايد و شايد هضم كند.
5- مصرف غذاهاى زياد چرب و ثقيل، بار فوق العاده بر معده وارد مىكند و در نتيجه كبد خسته مىشود و قادربه دفع مواد زايد از بدن نمىگردد و اين امر موجب بروز بيمارى مىشود، به همين جهت بايد هميشه و يا لااقل در اكثر اوقات غذاى ساده تناول كنيد تا جهاز هاضمه بتواند به خوبى از عهده انجام وظايف خود برآيد.
6- ممكن است غذاهاى چرب و رنگارنگ سفره را زيبا كند ولى موقعى كه به داخل معده شما رفت وضع آن را مختل مىكند، هيچ وقت در يك وعده دو نوع گوشت يا چند نوع خورش و غذا ميل نكنيد، حتى المقدور سعى كنيد يك نوع غذا بخوريد و آنهم غذاى ساده و مقوى.
7- نوشيدن آب و نوشابههاى نوع ديگر در حين صرف غذا جهاز هاضمه را مختل مىكند، آب را بايد پس از صرف غذا و آنهم به مقدار كم نوشيد.
شير، عصاره پرتقال، عصاره گوجه فرنگى، سوپ سبزى، خود به تنهايى غذاست، موقع صرف اين نوع نوشابهها غذاى ديگرى صرف نكنيد و سعى كنيد اين نوشابهها را با تأنّى و آرامش بنوشيد.
8- صرف غذا با خنده و خوشحالى تأثير زياد در هضم آن به نحو احسن خواهد داشت، لذا بهتر است غذا را با شركت ديگران و در محيطى زيبا و فرح بخش صرف كنيد.
9- سالاد، حاوى مقدارى زياد ويتامين و املاح معدنى است و به علاوه معده را شستشو مىدهد، سعى كنيد هميشه با غذا سالاد ميل كنيد و اگر با مزاج شما مناسب نبود با پزشك تماس بگيريد.
10- گاه گاه روزه گرفتن و غذاى كمتر و سادهتر خوردن كمك مىكند كه جهاز هاضمه شما استراحت كند، اين نوع استراحت در سلامتى شما تأثير فراوان خواهد داشت، لااقل هفتهاى يك بار روزه بگيريد.
11- از خوردن غذاهاى مانده و كنسرو شده خوددارى كنيد و همچنين ميوههاى گنديده و يا كال ميل نكنيد و در مصرف چربى و مواد نشاستهاى به زياده روى مپردازيد و رعايت اعتدال را از دست مدهيد.
12- ورزش پس از غذا توأم با خطر است، به خصوص ورزشهاى شديد و سنگين ممكن است منجر به مرگ شود.
13- سعى كنيد از غصه و تشويش و نگرانى بر حذر باشيد؛ زيرا غصه و اضطراب اثرات سويى روى بدن مىگذارد و آدمى را به سوى بيمارى و مرگ سوق مىدهد.
14- از شب زنده دارى مستمر بپرهيزيد، به اندازه كافى در وقت شب بخوابيد و استراحت كنيد، به ياد داشته باشيد همان طور كه بدن به فعاليت محتاج است، به استراحت هم احتياج دارد و به هيچ وجه جايز نيست استراحت را قربانى كار ديگرى نماييد.
15- داشتن تفريح وسرگرمى بهترين وسيله براى مبارزه با غم و نگرانى است، سعى كنيد چند سرگرمى براى خود داشته باشيد و در اوقات فراغت، از تفريح سالم و برنامههاى نشاط آور استفاده نماييد.
16- عادت كنيد هر روز در هواى پاك و آزاد، نفسهاى عميق بكشيد، تا اكسيژن بيشترى به بدنتان جذب شود، از زندگى و رفت و آمد در مناطق شلوغ و پرجمعيت و داراى سر و صداى زياد حتى الامكان خوددارى كنيد.
17- تا مىتوانيد حمام برويد، لااقل هفتهاى يك بار استحمام كنيد، در تابستانها سعى كنيد خود را با آب سرد بشوييد؛ زيرا آب سرد براى اعصاب مفيد است.
18- تاجائى كه ممكن است از مصرف دارو خوددارى كنيد و فقط موقعى دارو مصرف نماييد كه چارهاى ديگر نباشد؛ زيرا هر چند دارو گاهى مفيد واقع مىشود، ولى بى ضرر هم نيست، بنابراين اگر مصرف نشود بهتر است.
19- از دخانيات و مواد مخدّر هر چند كه به نظر مىرسند قاتل درد هستند بر حذر باشيد؛ زيرا اثر تخديرى اين نوع مواد موقت است و اثرات بعدى آن بسيار وحشت زاست.
20- هر چند روابط جنسى طبيعى و مفيد است، ولى زيادهروى در آن فوقالعاده ضرر دارد و آدمى را دچار پيرى پيش رس مىكند و قواى او را تحليل مىبرد، بنابراين بهتر است در اين قسمت رعايت اعتدال را نموده، حداكثر سعى كنيم نيروى جوانى را از طريق شهوترانىهاى مفرط و بىفايده، بى جا از دست ندهيم.
شرح اين بيست بخش كه اصول كلى بهداشت جسم را دربر دارد، در روايات اسلامى منعكس است، شما مىتوانيد به بخش طهارت و نكاح و خوردن و آشاميدن كتاب با عظمت وسائل الشيعه مراجعه نماييد.
از حرص، ريا، بخل، عجب، حسد، دروغ، تهمت، غيبت، كينه توزى، دورويى، تكبّر، سوءظن، نيز بپرهيزيد تا بهداشت و طهارت روان شما تأمين شود و از نظر ظاهر و باطن انسانى سالم و تندرست باشيد.
آرى، رعايت مسائل الهى در تمام شؤون زندگى ضامن سلامت و صحت جسم و جان و آبادى دنيا و آخرت است.
چه نيكوست كه هر انسانى دستور العمل حيات و زندگيش را از بارگاه حكيمانه حضرت رب العالمين و از پيشگاه با عظمت نبوت و امامت دريافت نمايد.
اهل دل كوى تو را جنّت اعلى خوانند
پرتو روى تو را نور تجلّى خوانند
باده لعل تو را شربت كوثر گويند
سرو بالاى تو را غيرت طوبى خوانند
هرنسيمى كه ز انفاس تو بويى دارد
عارفانش دم جان پرور عيسى خوانند
ورق صورت زيباى تو را اهل نظر
جامع خوبى و مجموعه معنى خوانند
هر كه را صحبت جانان نفسى دست دهد
آن نفس را سزد ار حاصل دنيى خوانند
گل مقصود زبستان وصال تو دمد
لاجرم وصل تو را اصل تمنى خوانند
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود:
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
محمد بن مسلم مىگويد: از حضرت باقر (عليه السلام) سؤال شد، از مردى كه طبيب ترسا و يهودى او را درمان كند و براى او دارو فراهم سازد فرمود:
در اخبار امامان (عليهم السلام) آمده است:
و نيز فرمودهاند:
و نيز فرمودهاند:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
و نيز آن حضرت فرمود:
و آن بزرگ مرد آسمانى فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
محمّد بن مسلم مىگويد: از حضرت باقر (عليه السلام) پرسيدم از طبيبى كه معالجه درد مردمى مىكند و مزد مىگيرد فرمود: باكى ندارد.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
و نيز آن حضرت فرمود:
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
چون از تب، نزد حضرت صادق (عليه السلام) ياد كردند فرمود:
و آن حضرت فرمود:
و نيز فرمود:
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
و نيز آن حضرت فرمود:
آرى، عسل نرم كننده مزاج و نيرو دهنده به بدن و مقوى قلب و حجامت تميز كننده خون و رگها از مواد زايد و حرارت تخفيف دهنده هر دردى است.
چنانچه قسمت عمدهاى از فيزيوتراپى در اين زمان كه پيشرفت علم طبّ شگفتانگيز است با حرارت انجام مىگيرد.
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
و نيز آن حضرت فرمود:
موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود:
حضرت باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
پيامبر بزرگوار (صلى الله عليه و آله) فرمود:
برادرم عيسى به شهرى گذر كرد، همه مردمش زرد چهره و چشم كبود بودند، بدو بانگ برداشتند و از بيمارىهاى خود ناليدند، به آنها فرمود:
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
محمد بن مروان مىگويد:
تفصيل برنامههاى دردها و داروها را به جلد ششم ترجمه «آسمان و جهان» كه ترجمه جلد چهاردهم بحار الأنوار است، مراجعه كنيد، تا معجزه امامان شيعه (عليهم السلام) را در درمان بيمارىهاى ببينيد.
حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
قدر و ارزش دو نعمت از نظر مردم پنهان است: امنيّت وسلامتى.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
پنج خصلت است، كسى هر يك را نداشته باشد، هميشه عيشش ناقص، عقلش زايل و دلش گرفتار است:سلامت بدن، امنيّت، گشايش رزق، يار موافق، راوى گويد عرضه داشتم: يار موافق چيست؟ فرمود: همسر شايسته، فرزند صالح، دوست درستكار و پنجم از آن آرامش و سكون و راحت است كه جامع اين خصال محسوب مىشود.
معاذ بن كثير مىگويد: بارسول خدا بودم به مردى گذشت كه در دعايش مىگفت: خداوندا! به من صبر عنايت كن، حضرت به او فرمود: از خدا بلا خواستى، دعايت را بدينگونه تغيير بده: خدايا! به من عافيت عنايت كن.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
نعمت در دنيا عبارت از امنيّت و سلامت بدن است و تمام نعمت در جهان آخرت ورود به بهشت است و بر بندهاى هرگز نعمت تمام نمىشود تا داخل بهشت نگردد.
راوى مىگويد به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم كه از ابوذر نقل مىكنند: سه چيز را مردم دشمن دارند ولى من عاشق آن سه چيزم: مرگ، فقر، بلا.
حضرت فرمود: به اين سادگى نيست كه از قول آن مرد بزرگ حكايت مىكنند، او از اين مسائل منظور و هدفى داشته و آن اين است كه: مرگ در طاعت خدا خوشتر از حيات در معصيت است و ندارى در طاعت نيكوتر از غناى در معصيت و بلا و سختى در طاعت حق، محبوبتر از صحت و سلامت در ارتكاب گناه است.
در حكمتهاى آل داود آمده:
سلامتى، سلطنت پنهان است.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
خوبى در دنيا سلامت جسم و عافيت از بلا و در آخرت آمرزش و رحمت حضرت حق است.
خداوندا درى از غيب بگشاى
جمال شاهد لاريب بنماى
به حمد خويش گويا كن زبانم
پر از شهد شهادت كن دهانم
كلامى بر دلم خوان از ره گوش
كه چون آيد درون بيرون رود هوش
بده شرمى بدين چشم گنهكار
كه رويم را سيه كرد اين سيه كار
خطا بر دست من مپسند چندان
كه گيرم پشت دست خود به دندان
بكش خار موانع را زپايم
كه بى مانع روان سوى تو آيم
زپا بوس بتان مستغنيم ساز
سرم را بيش از اين در پامينداز
دلم از گرد ظلمت پاك گردان
تنم در راه پاكان خاك گردان
زخاكم چون برانگيزى كه برخيز
زلال رحمتى بر كام من ريز
چو آخر وقت پيچاپيچ گردد
همه اسباب دنيا هيچ گردد
مرا در عقده پرپيچ مگذار
زفضل و رحمت خود هيچ مگذار
انسان تا جايى كه ممكن است بايد خود را از افتادن در بيمارى نگاه دارد و از عواملى كه باعث هجوم مرض است بپرهيزد، چرا كه هر كس به طور عمد خود را در مسير بيمارى و مرض قرار دهد، دچار گناه و معصيت شده و فرداى قيامت نزد حضرت حق مسئول خواهد بود.
اما اگر ناخود آگاه يا بر اثر غفلت يا حادثهاى طبيعى براى انسان بيمارى و مرض بيش آمد و در آن مدّت براى خدا صبر كرد، براساس روايت يا آن مرض كفّاره گناه است، يا باعث عنايت و رحمت الهى و صبر بر آن لطف خاص حق به بيمار است.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت است:
تب يك روز كفّاره يك سال است.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
مردى عرب با رسول خدا گذشت حضرت به او فرمود: «امّ ملدم» را مىشناسى؟ عرضه داشت: امّ ملدم چيست؟ فرمود: دردى كه متوجه سر مىشود و عارضهاى است كه جسم را مىگيرد.
مرد عرب گفت: من تاكنون به اين گونه رنجها مبتلا نشدهام، چون از نزد حضرت گذشت فرمود: هر كس مىخواهد نفرى از اهل آتش را بنگرد به اين مرد نظر كند.
اين حديث مىخواهد بگويد مبتلا شدن مؤمن باعث جلب رحمت حضرت محبوب به سوى اوست و آن كس كه از اين دايره بيرون است گوئى از رحمت حضرت حق بى نصيب است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
مؤمن در خوابش دچار هول و ترس مىشود، اين هول و ترس باعث آمرزش گناه اوست و همچنين مؤمن در بدنش دچار مرض مىگردد و به خاطر اين مرض گناهش آمرزيده مىگردد.
امام صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
هر كس يك شبانه روز مريض شود و به عيادت كنندگانش از خدا شكايت نبرد، در قيامت با ابراهيم خليل الرّحمن مبعوث مىشود و چون برق زودگذر از صراط عبور مىكند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
چون خداوند خوبى بندهاى را بخواهد، به واسطه مرض يا گرفتارى و بلا عقوبت گناهانش را در دنيا تلافى كند و چون بدى عبدى را اراده كند، از عقوبت گناهانش در دنيا خوددارى كرده، تا در قيامت از وى تلافى نمايد.
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت است:
زمانى كه خداوند بندهاى را دوست داشته باشد به او نظر مىكند، چون به او نظر كند يكى از سه چيز را به او تحفه دهد: سردرد، تب، چشم درد.
اصْبَغَ بن نُباته مىگويد: شنيدم امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
مطلبى را با شما در ميان بگذارم كه لازم است هر مسلمانى آن را حفظ كند، سپس به سوى ما روى آورد و گفت: خداوند مؤمنى را در اين دنيا عقوبت نكند، جز اين كه از عقوبتش در قيامت بگذرد؛ زيرا خداوند حليمتر و بزرگوارتر و جوادتر و كريمتر از آن است كه مؤمن را پس از عقوبت در دنيا، در قيامت هم عقوبت نمايد و آنچه را در دنيا از عيوب مؤمن بپوشاند و از وى عفو نمايد، بزرگوارتر و جوادتر و كريمتر از آن است كه درقيامت از وى پرده درى كند و او را به عقوبت دچار سازد، سپس فرمود:
و هر آسيبى به شما رسد به سبب اعمالى است كه مرتكب شدهايد، و از بسيارى [از همان اعمال هم] درمىگذرد.
اصبغ مىگويد: امير المؤمنين مسئله عفو حق از بسيارى از گناهان را سه بار با دست مباركش اشاره فرمود و شمرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روزى به يارانش فرمود:
از رحمت خدا دور است هر مالى كه پاك و پاكيزه نشده، ملعون است هر جسدى كه تزكيّه به او راه پيدا نكرده، گرچه در هر چهل روز يكبار، به حضرت عرضه داشتند: يا رسول اللَّه! زكات مال براى ما معلوم است، زكات بدنها چيست؟
به آنان پاسخ داد: رسيدن آفات به بدن است.
راوى مىگويد: چون اين مسئله را مردم شنيدند رنگ از صورتشان پريد، حضرت چون رنگ پريده اصحاب را ديدند فرمودند، قصد مرا متوجّه شديد، گفتند نه، يا رسول اللَّه! فرمود: منظورم از آفات در بدن انسان، وارد آمدن خراش، يا افتادن در نكبت، يا زمين خوردن، يا دچار شدن به مرضى اندك، يا فرو رفتن خار در بدن و هر چه شبيه اينهاست، حتى به حركت آمدن چشم بدون اختيار.
حسن بن على بن فضال مىگويد: از حضرت رضا (عليه السلام) شنيدم فرمود:
عضو ارزشمندى از انسان گرفته نمىشود، مگر اين كه خداوند به عوض آن بهشت عنايت مىكند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
مسلمانى به مرض دچار نمىشود، مگر اين كه خداوند عزّوجلّ به ملائكه مىفرمايد: براى بندهام بهترين آنچه را كه در ايام سلامتش عمل مىكرد در پروندهاش ثبت كنيد.
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:
مرض براى مؤمن پاك كننده از گناه و رحمت الهى است و براى كافر عذاب و لعنت است و به حقيقت كه مرض با مؤمن هست در حدّى كه گناهى بر او نماند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
سردرد يك شب هر گناهى جز گناهان كبيره را از پرونده مىريزد.
عشق در سر دارم و خرّم دل و روشنروانم
تا تو را دارم چه غم گر بى كس و بى خانمانم
داغ پيرى خورده بر پيشانى پرچينم اما
تا دلم از آتش عشقى است سوزان من جوانم
دوست اى عمرم مبادا بگذرد يك لحظه بى تو
اى به عشقت سالها بگذشته روزان و شبانم
با خيال روى تو چون روز بنشينم به كنجى
بوسه از پيشانى خورشيد هر ساعت ستانم
زنده بادا عشق كاندر سايه اقبال او من
روز و شب در وصل و هجر و شادى و غم كامرانم
كار ما امروز كام دل گرفتن باشد از عمر
تا چه خواهد بود فردا كار ما و دل ندانم
دوستان شادند از سوز و گداز من نظاما
من از اين شادم كه همچون شمع بزم دوستانم
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: رسول خدا از سلمان هنگامى كه بيمار بود، عيادت كرد، سپس به او فرمود:
اى سلمان! در بيمارى تو سه خصلت براى تو است. در ياد حضرت حقّى، دعايت در اين بيمارى مستجاب است، بيمارى، گناهى برايت نمىگذارد مگر اين كه از پرونده تو مىريزد، خداوند تاوقت مرگ تو را عافيت دهد.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
بيدارى يك شب در بيمارى كه متوجه مؤمن مىشود عبادت يك سال است.
از امير المؤمنين (عليه السلام) است در مرضى كه به فرزند انسان مىرسد، فرمود:بيمارى كودك كفّارهاى براى گناهان پدر و مادر است.
راوى مىگويد از على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
رگى در بدن مؤمن حركت نمىكند يا نمىشكافد مگر به خاطر گناهش و آنچه را خداوند از مؤمن عفو مىكند و آن را به جريمه و عقاب نمىبرد بيش از آن است و چون امام زين العابدين مريض شفا يافتهاى را مىديد به او مىفرمود، پاكى را به تو تهنيت مىگويم. يعنى پاكى از گناهان را، عمل را از سر بگير كه حال به خاطر بيماريت از گناهانت پاك شدهاى.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود:
يا على! ناله مريض تسبيح و فريادش تهليل و خوابش در رختخواب عبادت و از اين پهلو به آن پهلو غلتيدنش همچون جهاد با دشمن خدا است، يا على او در بين مردم حركت مىكند در حالى كه به خاطر آن بيمارى گناهى بر او نيست.
عبدالرحمن بن جندب مىگويد:
زمانى كه همراه با امير المؤمنين (عليه السلام) از صفين برگشتيم و خانههاى كوفه را ديديم ناگهان چشم ما به پيرمردى افتاد كه در سايه خانهاش نشسته بود و آثار مرض درقيافهاش ديده مىشد، على (عليه السلام) به او فرمود: صورتت را رنگ پريده مىبينم، آيا به خاطر بيمارى است؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: آيا از اين بيمارى كراهت دارى؟
عرضه داشت: دوست ندارم چنين مرضى را كسى دچار شود، امام فرمود: آنچه را كه به تو رسيده به حساب خدا نمىگذارى؟ عرضه داشت: چرا؟ فرمود: تو را به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان كه به خاطر اين بيمارى گناهت آمرزيده شده است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
ساعات دردها، از بين برنده ساعات خطاهاست.
جابر بن عبداللَّه رحمهم الله مىگويد:
مردى كرولال به سوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمد و به نزد حضرت ايستاد و سپس با دست اشاره كرد، حضرت فرمود: صفحهاى به او بدهيد تا آنچه مىخواهد بنويسد، بر صفحه نوشت:
حضرت فرمود: براى او بنويسيد كه تو را به بهشت بشارت باد، مسلمانى نيست كه عضو اصلى خود را يا زبان يا گوش، يا دست يا پا را از دست بدهد، پس خدا را سپاس گويد بر آنچه به او رسيده و آن را نزد خدا به حساب آورد، مگر اين كه خداوند او را از آتش نجات دهد و به بهشت ببرد.
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
بلا كشيدهگان در دنيا را هر آينه در آخرت درجاتى است كه به اعمال خود به آن درجات نمىرسند، ثوابى كه براى بلا كشيدههاى از اهل توحيد در قيامت مقرّر است به نحوى است كه بيننده آن ثواب مىگويد: اى كاش بدنم در دنيا در راه خدا با قيچى قطعه قطعه مىشد تا به چنين بهرهاى نايل مىشدم، البته اى امّت من بدانيد كه خداوند عملى را در اتصال به غير مكتب اسلام نخواهد پذيرفت.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
جبرئيل به زيباترين صورت بر من فرود آمد و گفت: اى محمد خداوند تو را سلام مىرساند و مىگويد: من به دنيا وحى كردم بر اولياى من تلخ و تنگ و شديد باش تا عاشق لقاى من باشند و بر دشمنانم راحت و خوش و آسان و پاكيزه باش تا لقاى مرا دشمن بدارند، من دنيا را زندان اوليائم و بهشت دشمنانم قرار دادم.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
به حقيقت بلا و ناراحتى براى ستمگر ادب و براى مؤمن امتحان و آزمايش و براى انبيا درجه و براى اولياى كرامت و بزرگوارى است.
ابى بصير مىگويد: خدمت حضرت باقر (عليه السلام) رسيدم و عرضه داشتم: شما وارث رسول خدا هستيد؟ فرمود: آرى، عرضه كردم: رسول خدا وارث علوم انبيا است؟
فرمود: آرى، گفتم: شما قدرت داريد مرده زنده كنيد و كور مادر زاد و دارنده مرض پيسى را علاج كنيد؟ فرمود: به اذن خدا، آرى. سپس فرمود: نزديك من بيا، دست مباركش را بر چشم و صورتم كشيد، به ناگاه آفتاب و آسمان و زمين و خانهها و هر چه در آن بود ديدم، حضرت فرمود: دوست دارى بينا باشى و هر آنچه براى مردم است براى تو باشد و آنچه در قيامت از حساب و كتاب به آنان مىرسد به تو برسد، يا به همان حال باز گردى و بهشت بى زحمت براى تو باشد، عرضه داشتم: به همان حال برگردم، حضرت دوباره به چشم و صورتم دست كشيد و من به همان حال اول برگشتم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
چهار چيز از گنجهاى بهشت است: پنهان داشتن نياز و فقر، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن مصيبت و پنهان داشتن درد.
و نيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
خداوند متعال مىفرمايد: زمانى كه به مصيبتى در بدن، يا مال يا فرزند به بندهام رو كنم، سپس او با صبر جميل از برنامه من استقبال كند، در قيامت از او حيا كنم كه برايش ترازو يا نامه عمل برپاكنم.
دوستى داشتم به نام حاج محمد تهرانى كه از سواد خواندن و نوشتن بهرهاى نداشت ولى از نظر ايمان و يقين و عمل صالح مردى فوق العاده بود. يك بار در عرفات و بار ديگر در كاظمين خدمت مولاى بزرگوارمان حضرت ولى عصر عجّل اللّه تعالى فرجه رسيده بود. در اواخر عمر مبتلاى به بيمارى رعشه سخت در هر دو دستش شده بود به طورى كه از جابجا كردن يك استكان آب عاجز بود.
براى زيارت حضرت رضا (عليه السلام) به مشهد مشرف شد، بالاى سر حضرت طلب شفا كرد، نيمه شب همان شب در عالم رؤيا به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) رسيد، امام به او فرمود: به خاطر اين رعشه در دست، مقامى در قيامت برايت مقرّر شده كه بسيار عالى است.
چنانچه در اين چند روزه باقى مانده عمر بخواهى از خدا براى تو طلب شفا كنم ولى در مقابل شفاى اين بيمارى آن مقام آخرتى از دستت خواهد رفت، عرضه داشت كه تا پايان عمر با اين بيمارى صبر مىكنم؛ زيرا مقام آخرتى بالاتر از سلامت دست من است، سپس ازخواب بيدار شد و تا روز مرگ با همان رعشه در حالى كه قلبى راضى از حضرت حق داشت به سر برد.
صبر بر بيمارى تا هنگام شفا داراى ثواب زيادى است و بر مريض است كه شكايت خود را از بيمارى فقط و فقط متوجه حضرت حق كند كه صبر بر مرض و لب فرو بستن از شكايت باعث شفاى زودرس است.
ابن عباس مىگويد:
همسر ايوب يك روز به او گفت: اگر از خدا بخواهىشفا مىدهد، ايوب بر او فرياد زد ما به مدت هفتاد سال در نعمت و خوشى بوديم بر ماست به مدت هفتاد سال در اين مصيبت و سختى صبر كنيم، مدّت زيادى نگذشت مگر اين كه ازتمام رنجها راحت شد.
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
بيمار در زندان خدا است و تا زمانى كه از بيمارى خود نزد عيادت كنندگانش شكايت نكند، سيّئاتش محو مىشود و هر مؤمنى در بيمارى بميرد شهيد است و تمام مؤمنان شهيدند و تمام زنان مؤمنه حورا هستند. به هر مرگى مؤمن بميرد شهيد است، سپس آيه شريفه را تلاوت كردند: و كسانى كه ايمان به خدا و رسولان آوردند، اينان صديقون و شهداء نزد پروردگارشان هستند.
مريض مستحب است در وقت بيمارى اين دعا را بخواند و تكرار كند:
نيست خدايى جز خدايى يكتا و شريك ندارد و همكارى براى او نيست، سلطنت و سپاس مختص ذات اوست كه مىميراند و زنده مىكند و اوست كه زنده است و هرگز نمىميرد و از بين نمىرود، منزه است خدايى كه پروردگار بندگان و آبادى هاست، حمد و سپاس مختص خدايى است كه فراوان و مداوم و در همه حال خدايى بزرگ و بزرگتر و بلند پايه است، پروردگار ما و قدرت تواناييش به همه جا حكمفرماست، بار خدايا! اگر مرا بيمار گردانيدهاى كه در اين بيمارى جانم را بگيرى، بارالها! جانم را در زمره كسانى قرار ده كه آنها را مورد احسان خود واقع ساختى و مرا از آتش غضبت به دور دار همان طورى كه دوستانت را كه مورد احسان تو هستند، از آتش دور داشتهاى.
از جمله حقوقى كه برادر مؤمن نسبت به برادر ايمانيش دارد عيادت اوست به وقتى كه دچار بيمارى و مرض مىشود.
در عيادت مؤمن و بيمار مسلمان بهره وثواب عظيم از جانب حضرت حقّ مقرّر شده است. عيادت باعث خوشحالى مريض و رفع دلتنگى از او و برطرف كننده همّ و غم عيادت كننده است.
عيادت كننده علاوه بر زيارت بيمار بايد به اين مسئله بسيار مهم توجه داشته باشد كه بيمار از نظر طبيب و دارو و خرج خانه و اهل و عيال در مضيقه و سختى نباشد، در صورتى كه بيمار دچار مضيقه در معيشت است، عيادت كننده وظيفه دارد به اين مهمّ الهى اقدام نمايد و بدين وسيله رضايت و خشنودى حضرت حق را جلب كند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
هر كس مريضى را عيادت كند ندادهندهاى از آسمان وى را به اسم ندا دهد كه اى فلان پاكيزه شدى و رفتنت پاك شد، براى خود در بهشت جايگاهى آماده كردى.
امام صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) روايت مىكند كه رسول الهى (صلى الله عليه و آله) مردم را به هفت برنامه امر فرموده:
عيادت بيماران، تشيع جنازه، راستى در قسم، دعاى به عطسه كننده، يارى مظلوم، افشاى سلام و قبول دعوت.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
هر كس مريضى را عيادت كند در رحمت افتاده و آن حضرت اشاره به قسمت پهلو كرد؛ و چون نزد مريض بنشيند رحمت الهى او را فرا گيرد.
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده:
هر مؤمنى عيادت كند مؤمنى را وارد رحمت شده وارد شدنى، چون بنشيند رحمت حق او را فراگيرد و چون از عيادت باز گردد، خداوند هفتاد هزار ملك را وادار كند برايش استغفار نمايند و به وى رحمت آورند و بگويند پاكيزه شدى و پاك باد بر تو بهشت تا اين ساعت ازفردا و اى ابا حمزه براى عيادت كننده در بهشت خريف قرار داده شده، ابا حمزه مىگويد: عرضه داشتم خريف چيست؟ فرمود: زاويهاى در بهشت كه سواره آن را در چهل سال مىپيمايد.
حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) نقل مىكند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه در حاجت و نيازى براى مريضى بكوشد، چه موفق شود و چه نشود، از گناهانش خارج مىشود بمانند روز ولادت از مادر، مردى از انصار عرضه داشت: اگر مريض از اهل بيت خودش باشد و در حاجت او بكوشد آيا اجر بزرگتر نيست؟ حضرت فرمود: آرى.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
موسى (عليه السلام) در مناجاتش به حضرت حق عرضه داشت: اى پروردگارم! اجرى كه عيادت كننده مريض به آن مىرسد چيست؟ خداوند فرمود: ملكى را وادار مىكنم او را در قبرش تا رسيدن محشر عيادت كند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
و هر كس بيمارى را عيادت كند به هر قدمى كه بر مىدارد تا به منزلش مراجعت كند، هفتاد هزار هزار حسنه براى اوست و هفتاد هزار هزار سيئه از او برداشته شود و هفتاد هزار هزار درجه براى او بالا رود و هفتاد هزار هزار ملك موكّل او شوند تا در قبرش از او عيادت نمايند و تا روز قيامت براى او طلب مغفرت كنند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
خداوند بندهاى از بندگانش را در قيامت سرزنش مىكند، پس به او مىگويد: بنده من چه چيز تو را مانع شد كه مرا در بيماريم عيادت كنى؟ بنده عرضه مىدارد: منزهى تو، منزهى تو، اى پروردگار بندگان! تو را درد و بيمارى نيست، خداوند مىفرمايد: برادر مؤمنت مريض شد او را عيادت نكردى به عزّت و جلالم اگر به عيادتش مىرفتى مرا نزد او مىيافتى، سپس خودم كفيل حوايج تو مىشدم پس همه آنها را براى تو برآورده مىكردم و اين از كرامت بنده مؤمن من است و منم رحمان و رحيم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
هر كس يك شب و يك روز در خدمت مريض باشد، خداوند او را در قيامت با ابراهيم خليل الرحمن مبعوث كند و از صراط چون برق درخشنده بگذرد.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 59/ 291، باب 89؛ مستدرك الوسائل: 16/ 319، باب 92، حديث 20016.
(11)- الشفاء الروحى، بغدادى: 325؛ النظام السياسى فى الاسلام، قرشى: 295.
(19)- بحار الأنوار: 63/ 445، باب 1- 4، كتاب السماء و العالم.
(20)- بحار الأنوار: 63/ 450، باب 1، حديث 16؛ مكارم الاخلاق: 155، الفصل السابع فى منافع المياه.
(21)- بحار الأنوار: 63/ 450، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الأخلاق: 155.
(22)- بحار الأنوار: 63/ 450، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الأخلاق: 156.
(23)- بحار الأنوار: 63/ 450- 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الاخلاق: 156.
(24)- بحار الأنوار: 63/ 450- 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الاخلاق: 156.
(25)- بحار الأنوار: 63/ 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الأخلاق: 157.
(26)- بحار الأنوار: 63/ 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الأخلاق: 157.
(27)- بحار الأنوار: 63/ 450- 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الاخلاق: 156.
(28)- بحار الأنوار: 63/ 450- 451، باب 1، ذيل حديث 16؛ مكارم الاخلاق: 157.
(29)- بحار الأنوار: 63/ 451، باب 1، ذيل حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 17/ 18، باب 13، حديث 20617.
(30)- بحار الأنوار: 63/ 451، باب 1، حديث 18؛ مستدرك الوسائل: 17/ 5، باب 13، حديث 20566.
(31)- بحار الأنوار: 63/ 453، باب 1، حديث 24؛ وسائل الشيعة: 25/ 33، باب 10، حديث 31089.
(32)- بحار الأنوار: 63/ 453، باب 1، حديث 26؛ وسائل الشيعة: 25/ 29، باب 10، حديث 31077.
(34)- بحار الأنوار: 63/ 453، باب 1، حديث 27؛ الكافى: 6/ 387، حديث 2.
(36)- بحار الأنوار: 63/ 457، باب 1، حديث 44؛ المحاسن: 2/ 574، باب 3، حديث 24.
(39)- بحار الأنوار: 45/ 8، بقية الباب 37؛ العوالم، عبداللّه بحرانى: 251.
(42)- وسائل الشيعة: 25/ 280، باب 1، حديث 31910؛ الأمالى، شيخ طوسى: 381، حديث 818.
(43)- وسائل الشيعة: 25/ 296، باب 9، حديث 31947؛ تهذيب الاحكام: 9/ 103، باب 2، حديث 183.
(44)- وسائل الشيعة: 25/ 297، باب 9، حديث 31949؛ تهذيب الاحكام: 9/ 105، باب 2، حديث 191.
(45)- وسائل الشيعة: 25/ 298، باب 9، حديث 31953؛ تهذيب الاحكام: 9/ 108، باب 2، حديث 202.
(46)- وسائل الشيعة: 25/ 305، باب 9، حديث 31970، علل الشرايع: 2/ 476، حديث 2.
(47)- وسائل الشيعة: 25/ 310، باب 11، حديث 31981؛ الكافى: 6/ 396، حديث 4.
(48)- وسائل الشيعة: 25/ 315، باب 12، حديث 31993؛ الكافى: 6/ 402، حديث 3.
(49)- وسائل الشيعة: 25/ 315، باب 12، حديث 31994؛ الكافى: 6/ 403، حديث 5.
(50)- وسائل الشيعة: 25/ 318، باب 13، حديث 32002؛ الكافى: 6/ 404، حديث 4.
(51)- وسائل الشيعة: 25/ 324، باب 14، حديث 32021؛ الكافى: 6/ 400، حديث 1.
(52)- وسائل الشيعة: 25/ 337، باب 17، حديث 32062؛ الكافى: 6/ 409، حديث 7.
(53)- وسائل الشيعة: 25/ 345، باب 20، حديث 32085؛ الكافى: 6/ 414، حديث 8.
(54)- وسائل الشيعة: 25/ 345، باب 20، حديث 32086؛ بحار الأنوار: 59/ 90، باب 52، حديث 21.
(55)- وسائل الشيعة: 25/ 374، باب 33، حديث 32162؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 57، حديث 5090.
(59)- وسائل الشيعة: 21/ 451، باب 67، حديث 27557؛ الأمالى، شيخ صدوق: 411، حديث 7.
(60)- وسائل الشيعة: 21/ 452، باب 68، حديث 27559؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 475، حديث 4663.
(61)- بحار الأنوار: 59/ 290، باب 89، كتاب السماء و العالم.
(62)- بحار الأنوار: 63/ 249، باب 20، حديث 12؛ الكافى: 6/ 375، حديث 2.
(63)- مستدرك الوسائل: 16/ 432، باب 100، حديث 20464؛ مكارم الاخلاق: 182.
(64)- بحار الأنوار: 63/ 241، باب 16؛ الكافى: 6/ 368، حديث 2.
(65)- بحار الأنوار: 63/ 118، باب 2، حديث 7؛ الكافى: 6/ 350، حديث 4.
(66)- بحار الأنوار: 63/ 149، باب 5، حديث 8، با كمى اختلاف؛ المحاسن: 2/ 547، باب 112، حديث 867.
(67)- بحار الأنوار: 63/ 149، باب 5، حديث 9؛ المحاسن: 2/ 548، باب 112، حديث 86.
(72)- مستدرك الوسائل: 11/ 187، باب 6، حديث 12701؛ مكارم الاخلاق: 8؛ بحار الأنوار: 16/ 210، باب 9.
(73)- بحار الأنوار: 70/ 272، باب 132؛ الأمالى، شيخ صدوق: 340، حديث 25.
(74)- الكافى: 2/ 303، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 15/ 358، باب 53، حديث 20733.
(75)- الكافى: 2/ 305، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 15/ 360، باب 53، حديث 20741.
(76)- الكافى: 2/ 305، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 15/ 360، باب 53، حديث 20741.
(77)- الكافى: 2/ 112، حديث 6؛ بحار الأنوار: 68/ 404، باب 93، حديث 16.
(78)- الكافى: 2/ 339، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 244، باب 138، حديث 16206.
(79)- بحار الأنوار: 70/ 256، باب 131، ذيل حديث 26؛ جامع الاخبار: 159.
(80)- غرر الحكم: 299، حديث 6795؛ مستدرك الوسائل: 12/ 21، باب 55، ذيل حديث 13401.
(81)- غرر الحكم: 299، حديث 6789؛ مستدرك الوسائل: 12/ 17، باب 55، ذيل حديث 13388.
(82)- غرر الحكم: 301، حديث 6850؛ مستدرك الوسائل: 12/ 22، باب 55، ذيل حديث 13401.
(83)- غرر الحكم: 300، حديث 6817؛ مستدرك الوسائل: 12/ 21، باب 55، ذيل حديث 13401.
(84)- بحار الأنوار: 70/ 257، باب 131، حديث 30؛ عوالى اللآلى: 1/ 104، حديث 36.
(85)- بحار الأنوار: 69/ 315، باب 117، حديث 19؛ علل الشرايع: 2/ 560، باب 352، حديث 1.
(86)- بحار الأنوار: 75/ 229، باب 23، حديث 107؛ تحف العقول: 316.
(87)- الكافى: 2/ 364، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 165، باب 109، حديث 15965.
(88)- الكافى: 2/ 290، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 15/ 339، باب 49، حديث 20687.
(89)- مستدرك الوسائل: 15/ 226، باب 9، ذيل حديث 18072؛ روضة الواعظين: 2/ 456.
(90)- بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حديث 2؛ الأمالى، شيخ صدوق: 21، حديث 4.
(91)- وسائل الشيعة: 15/ 258، باب 23، حديث 20443؛ مستدرك الوسائل: 15/ 223، باب 9، حديث 18063.
(92)- وسائل الشيعة: 15/ 258، باب 23، حديث 20443؛ مستدرك الوسائل: 15/ 223، باب 9، حديث 18063.
(95)- بحار الأنوار: 59/ 63، باب 50، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 2/ 409، باب 4، حديث 2493.
(96)- بحار الأنوار: 59/ 64، باب 50، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 2/ 409، باب 4، حديث 2492.
(97)- بحار الأنوار: 59/ 65، باب 50، حديث 9؛ وسائل الشيعة: 25/ 226، باب 136، حديث 31754.
(98)- بحار الأنوار: 59/ 73، باب 50، حديث 29؛ مستدرك الوسائل: 16/ 436، باب 106، حديث 20475.
(99)- بحار الأنوار: 59/ 73، باب 50، حديث 31؛ دعائم الاسلام: 2/ 144، باب 4، حديث 501.
(100)- بحار الأنوار: 59/ 73، باب 50، حديث 32؛ دعائم الاسلام: 2/ 144، باب 4، حديث 502.
(101)- بحار الأنوار: 59/ 66، باب 50، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 2/ 409، باب 4، حديث 2495.
(102)- بحار الأنوار: 59/ 66، باب 50، حديث 14؛ وسائل الشيعة: 2/ 409، باب 4، حديث 2494.
(103)- بحار الأنوار: 59/ 68، باب 50، حديث 20؛ مستدرك الوسائل: 16/ 440، باب 106، حديث 20491.
(104)- بحار الأنوار: 59/ 66، باب 50، حديث 15؛ وسائل الشيعة: 2/ 409، باب 4، حديث 2496.
(105)- بحار الأنوار: 95/ 72، باب 50، حديث 26؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 175، حديث 3660.
(106)- بحار الأنوار: 59/ 74، باب 50، حديث 33؛ دعائم الاسلام: 2/ 144، باب 4، حديث 503.
(107)- بحار الأنوار: 59/ 84، باب 52، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 25/ 114، باب 59، حديث 31362.
(108)- بحار الأنوار: 59/ 93، باب 53، حديث 1؛ المحاسن: 2/ 551، باب 115، حديث 889.
(109)- بحار الأنوار: 59/ 93، باب 53، حديث 2؛ المحاسن: 2/ 551، باب 115، حديث 890.
(110)- بحار الأنوار: 59/ 93، باب 53، حديث 4؛ المحاسن: 2/ 551، باب 115، حديث 891.
(111)- بحار الأنوار: 59/ 95، باب 53، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 2/ 432، باب 21، حديث 2560.
(112)- بحار الأنوار: 59/ 97، باب 53، حديث 12؛ الخصال: 1/ 250، حديث 115.
(113)- بحار الأنوار: 59/ 99، باب 53، حديث 20؛ مستدرك الوسائل: 16/ 442، باب 108، حديث 20495.
(114)- سعوط: داروئى است كه در بينى كشند.
(115)- بحار الأنوار: 59/ 108، باب 54، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 17/ 117، باب 13، حديث 22134.
(116)- بحار الأنوار: 59/ 112، باب 54، حديث 12؛ معانى الاخبار: 247، حديث 1.
(117)- بحار الأنوار: 59/ 126، باب 54، حديث 82؛ مكارم الاخلاق: 76.
(118)- بحار الأنوار: 59/ 135، ذيل حديث 107؛ مستدرك الوسائل: 16/ 438، باب 106، حديث 20483.
(119)- بحار الأنوار: 59/ 141، باب 55، حديث 4؛ مستدرك الوسائل: 16/ 451، باب 109، حديث 20518.
(120)- بحار الأنوار: 63/ 334، باب 5، حديث 17، با كمى اختلاف.
(121)- بحار الأنوار: 59/ 142، باب 55، حديث 11؛ الكافى: 8/ 291، حديث 443.
(122)- بحار الأنوار: 59/ 143، باب 56، حديث 1؛ الكافى: 6/ 524، حديث 1.
(123)- بحار الأنوار: 73/ 129، باب 18، حديث 14؛ الكافى: 6/ 496، حديث 6.
(124)- بحار الأنوار: 59/ 161، باب 59، حديث 6؛ علل الشرايع: 2/ 575، حديث 1.
(125)- بحار الأنوار: 59/ 165، باب 60، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 25/ 25، باب 10، حديث 31058.
(126)- بحار الأنوار: 59/ 165، باب 60، حديث 2؛ مستدرك الوسائل: 16/ 390، باب 57، حديث 20281.
(127)- بحار الأنوار: 59/ 171، باب 62، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 25/ 170، باب 96، حديث 31555.
(128)- بحار الأنوار: 59/ 172، باب 63، حديث 1؛ المحاسن: 2/ 502، باب 83، حديث 631.
(129)- بحار الأنوار: 78/ 170، باب 1، حديث 1؛ الخصال: 1/ 34، حديث 5.
(130)- بحار الأنوار: 78/ 171، باب 1، حديث 4؛ مكارم الاخلاق: 199.
(131)- بحار الأنوار: 78/ 172، باب 1، حديث 7؛ معانى الأخبار: 230، حديث 1.
(132)- معانى الاخبار: 408، حديث 87؛ بحار الأنوار: 92/ 135، باب 97، حديث 7.
(133)- بحار الأنوار: 78/ 173، باب 1، حديث 9؛ الكافى: 8/ 222، حديث 279.
(134)- بحار الأنوار: 78/ 173، باب 1، الدّعوات، راوندى: 114، حديث 260.
(135)- بحار الأنوار: 78/ 175، باب 1، حديث 12؛ مستدرك الوسائل: 2/ 143، باب 39، حديث 1652.
(136)- بحار الأنوار: 78/ 174، باب 1؛ الدّعوات، راوندى: 115، حديث 263.
(137)- بحار الأنوار: 78/ 176، باب 1، ذيل حديث 13؛ مستدرك الوسائل: 2/ 51، باب 1، حديث 1378.
(138)- بحار الأنوار: 78/ 176، باب 1، حديث 14؛ مستدرك الوسائل: 2/ 52، باب 1، حديث 1381.
(139)- بحار الأنوار: 78/ 176، باب 1، حديث 15؛ مستدرك الوسائل: 2/ 52، باب 1، حديث 1382.
(140)- بحار الأنوار: 78/ 177، باب 1، حديث 16؛ مستدرك الوسائل: 2/ 53، باب 1، حديث 1383.
(141)- بحار الأنوار: 78/ 177، باب 1، حديث 17؛ وسائل الشيعة: 2/ 407، باب 3، حديث 2485.
(142)- بحار الأنوار: 78/ 177، باب 1، حديث 18؛ الخصال: 1/ 20، حديث 70.
(143)- بحار الأنوار: 78/ 178، باب 1، حديث 20؛ الخصال: 1/ 13، حديث 45.
(145)- تفسير القمى: 2/ 276، ذيل آيه 30 سوره شورى؛ بحار الأنوار: 78/ 179، باب 1، حديث 25.
(146)- قرب الاسناد: 33؛ الكافى: 2/ 258، حديث 26.
(147)- بحار الأنوار: 78/ 182، باب 1، حديث 30؛ مستدرك الوسائل: 2/ 54، باب 1، حديث 1386.
(148)- بحار الأنوار: 78/ 183، باب 1، حديث 33؛ وسائل الشيعة: 2/ 404، باب 1، حديث 2474.
(149)- بحار الأنوار: 78/ 183، باب 1، ذيل حديث 35؛ وسائل الشيعة: 2/ 401، باب 1، حديث 2465.
(150)- بحار الأنوار: 78/ 184، باب 1، ذيل حديث 35؛ ثواب الاعمال: 193.
(151)- بحار الأنوار: 78/ 185، باب 1، حديث 37؛ الأمالى، شيخ صدوق: 467، حديث 9.
(152)- بحار الأنوار: 78/ 186، باب 1، ذيل حديث 39؛ وسائل الشيعة: 2/ 402، باب 1، حديث 2471.
(153)- بحار الأنوار: 78/ 186، باب 1، حديث 40؛ وسائل الشيعة: 2/ 404، باب 2، حديث 2475.
(154)- بحار الأنوار: 78/ 186، باب 1، حديث 41؛ مستدرك الوسائل: 2/ 54، باب 1، حديث 1387.
(155)- بحار الأنوار: 78/ 189، باب 1، ذيل حديث 45؛ الدّعوات، راوندى: 224، حديث 617.
(156)- بحار الأنوار: 78/ 189- 190، باب 1، حديث 46؛ مستدرك الوسائل: 2/ 58، باب 1، حديث 1402.
(157)- بحار الأنوار: 78/ 191، باب 1، ذيل حديث 49؛ مستدرك الوسائل: 2/ 60، باب 1، حديث 1406.
(158)- بحار الأنوار: 78/ 193، باب 1، ذيل حديث 50؛ مستدرك الوسائل: 2/ 66، باب 2، حديث 1430.
(159)- بحار الأنوار: 78/ 194، باب 1، ذيل حديث 52؛ أعلام الدين: 277.
(160)- بحار الأنوار: 78/ 198، باب 1، حديث 55؛ مستدرك الوسائل: 2/ 438، باب 65، حديث 2400.
(161)- بحار الأنوار: 78/ 201، باب 1، حديث 59؛ الكافى: 1/ 470، حديث 3.
(162)- بحار الأنوار: 78/ 208، باب 2، حديث 23؛ مستدرك الوسائل: 2/ 68، باب 3، حديث 1435.
(163)- بحار الأنوار: 78/ 209، باب 2، ذيل حديث 25؛ مستدرك الوسائل: 2/ 58، باب 1، حديث 1401.
(164)- بحار الأنوار: 78/ 210، باب 2، ذيل حديث 25؛ دعائم الاسلام: 1/ 217.
(165)- بحار الأنوار: 78/ 211، باب 2، ذيل حديث 29؛ مستدرك الوسائل: 2/ 69، باب 3، حديث 1437.
(167)- بحار الأنوار: 78/ 212، باب 2، ذيل حديث 30؛ مكارم الاخلاق: 389.
(168)- بحار الأنوار: 78/ 214، باب 4، حديث 1؛ مكارم الاخلاق: 361.
(169)- بحار الأنوار: 78/ 214، باب 4، حديث 2؛ قرب الاسناد: 34.
(170)- بحار الأنوار: 78/ 215، باب 4، حديث 6؛ مستدرك الوسائل: 2/ 73، باب 6، حديث 1449.
(171)- بحار الأنوار: 78/ 216، باب 4، ذيل حديث 7؛ وسائل الشيعة: 2/ 415، باب 10، حديث 2511.
(172)- بحار الأنوار: 78/ 217، باب 4، حديث 9؛ مكارم الاخلاق: 431.
(173)- بحار الأنوار: 78/ 217، باب 4، حديث 11؛ الكافى: 3/ 121، حديث 9.
(174)- بحار الأنوار: 78/ 218، باب 4، حديث 14؛ ثواب الاعمال: 292.
(175)- بحار الأنوار: 78/ 219، باب 4، حديث 18؛ وسائل الشيعة: 2/ 417، باب 10، حديث 2518.
(176)- بحار الأنوار: 78/ 225، باب 4، ذيل حديث 35؛ مستدرك الوسائل: 2/ 93، باب 12، حديث 1512.