نفس آدمى اين گونه است كه بدون قناعت، آسايش و آرامش ندارد.
در روايات آمده است: انسان اگر مىتواند يك اتاق براى خود و يك اتاق براى كارهاى دنيوى و يك اتاق براى خانواده داشته باشد اتاق چهارم در اختيار شيطان است. يعنى اگر بخواهد بيش از اين داشته باشد گرفتار مالپرستى و نگهدارى آن مىشود و در نتيجه او نگهبان؛ مال خود است.
قناعت در جان ما جا نيفتاده است و در تهيه امكانات بايد كفايت را در خانه جا داد چون مىخواهيم ماشين و تلفن و جهيزيه را از راه حلال و حرام فراهم كنيم و در حد كفايت تلاش نمىشود؛ اگر آنها را جمع كنى مشتى؛ رها كنى دشتى است. يعنى بيشتر از آن زياد است و دشت رها شده انسانى كه نمىشناسد؛ و روز به روز بيشتر در افزون خواهى فرو مىرود.
آدم قانع كه از خواسته خود مىگذرد و اهل كفايت است نسبت به زيادى درخواستى ندارد تا از آن بگذرد و اين كمال بالاترى است، مانند مقام تسليم و رضا كه در مقام تسليم مىگويى: خدايا، تو عطا و بخشش بنما؛ من چيزى نمىگويم. ولى در مقام رضا مىگويى: خدايا، تو هر لطفى انجام بدهى، من راضى هستم. به هر حال خداوند در برابر لطف و بخشش خود از بندهاش انتظار جبران يا حق متقابل درخواست نمىكند ولى به اقتضاى بزرگوارى حق، وظيفه هر انسانى است كه به تكاليف دينى خود عمل كند.
خداوند در اين زمينه به كرامت لطف خويش اشاره مىفرمايد:
هر كه بدى كند جز به مانند آن كيفر نيابد، و از مردان يا زنان كسانى كه كار شايسته انجام دهند در حالى كه مؤمن باشند، آنان در بهشت درآيند و در آن بىحسابْ روزى يابند.
حضرت رب دراين آيه به لطف حساب شده خويش اشاره مىكند و از يكسو با عدالت در مورد مجرمان به مقدار جرمشان جريمه مىشوند.
و از سوى ديگر با فضل بىانتهاى خود؛ در برابر يك عمل صالح پاداش بىحساس به مؤمنان مىدهد و هيچ گونه موازنهاى در آن رعايت نخواهد شد.
پاداشى كه هيچ چشمى نديده و گوشى نشنيده و حتى به فكر بشرى خطور نكرده است و حضرت حق در برابر اين همه پاداشها در دنيا و آخرت دريافتى ندارد.
وقتى كه مىفرمايد: ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ اشاره به اين نكته است كه محاسبه عطا و بخشش مخصوص كسانى است كه مواهب محدود دارند، مىترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار كمبود شوند، اما كسى كه گنجينه نعمتهاى او نامعلوم و بىپايان است هر قدر ببخشد كاستى در آن پيدا نمىشود تا نياز به حسابگرى داشته باشد و در برابرش از ديگران حساب بكشد، بنابراين كسى كه در برابر يك عمل نيك ده برابر پاداش مىدهد ولى در برابر يك گناه يك چوب مىزند و يا در برابر احسان به هفتصد پاداش و بيشتر بالا مىبرد و يا ثواب نماز جماعت ده نفر به بالا به حساب فرشته هم در نمىآيد؛ چگونه مىتواند خواهشى داشته باشد؟
علّامه طباطبائى رحمه الله در توضيح رابطه عمل و پاداش مىنويسد:
«امر و نهىهاى عقلايى و قوانينى كه در ميان عقلا حكمفرماست چنانچه به كار بسته شوند پيامدهاى خوب و زيبايى دارند كه همان ثواب و پاداش است. چنانچه از آنها نافرمانى شود پيامدهاى بد و ناپسندى دارند كه به نام كيفر خوانده مىشود.
اين پاداش و كيفر به مانند راه چارهاى است كه براى كار بستن امر و نهىها انديشيده مىشوند. پاداش خوب در برابر اطاعت از دستورهاى الهى و كيفر بد در برابر سرپيچى و مقابله با حق است و ترساندن از پيروى راه باطل كه سرانجام آن گمراهى و سرنگونى است ...
پس كمى و زيادى و شدت و ضعف پاداش و كيفر، نسبت به نياز به كار تفاوت مىكند. هر چه نياز بيشتر باشد، مزد و پاداش افزايش مىيابد و هر چه نياز كمتر باشد، پاداش كمتر است؛ زيرا فرمانده و فرمانبر و تكليف دهنده و فرد مكلف به منزله فروشنده و خريدار هستند ...
اين چيزى است كه در ميان عاقلان جامعه وجود دارد. خداوند سبحان نيز در سخنان خود با ما همان شيوهاى را در پيش گرفته كه ما با يكديگر در پيش گرفتهايم و خوشبختى ما را كه از طريق دين خود به سوى آن راهنمايى فرموده، در قالب سنتها و قوانين اجتماعى ريخته است و امر و نهى و پاداش و تنبيه و بشارت و بيم و وعده پاداش و كيفر داده است، پس با همان سادگى كه قوانين اجتماعى را پذيرفتهايم، دين را هم دريافت مىكنيم و خداوند متعال پس از هشدار به ما فرموده است:
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدى از شما [از عقايد باطل و اعمال و اخلاق ناپسند] پاك نمىشد.
تنها تكيه و اميد همه بايد رحمت و عطاى نعمت بىمنت او باشد تا در دايره لطف او قرار گيريم.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
خداوند متعال مىفرمايد: عمل كنندگان به اعمالى كه براى كسب پاداش من انجام مىدهند، تكيه نكنند؛ زيرا اگر تمام عمرشان را در عبادت من بكوشند و به زحمت افتند باز كوتاهى كرده باشند و به كنه عبادتم به سبب آن كرامتى كه نزد من است و نعمتهاى بهشتم و درجهاى بلند مرتبه را مىجويند؛ نرسند بلكه بايد به رحمت و بخشايش من تكيه كنند؛ و به لطف من اميدوار باشند و با خوش گمانى به من اطمينان كنند.
بنابراين نيكوكاران را از سخنانى مىتوان شناخت كه خداوند درباره آنان بر زبان بندگان خويش جارى مىسازد، پس بايد كه دوست داشتنىترين اندوخته در زندگى، كار نيك باشد كه ره توشه آخرت و نور راه تاريك محشر است.
______________________________
(3)- تفسير الميزان: 6/ 374- 375، ذيل آيه 118 سوره مائده.
(4)- الكافى: 2/ 71، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 385، باب 59، حديث 45.