آگاه باشيد! يقيناً دوستان خدا نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند. * آنان كه ايمان آوردهاند و همواره پرهيزكارى دارند.* آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است [در دنيا به وسيله وحى و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان] در كلمات خدا [كه وعدهها و بشارتهاى اوست] هيچ دگرگونى نيست؛ اين است كاميابى بزرگ.
«بنابراين اولياى الهى كسانى هستند كه ميان آنان و خدا حايل و فاصلهاى نيست.
حجابها از قلبشان كنار رفته و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان مىبينند كه هيچ گونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمىيابد و به خاطر همين آشنايى با خدا كه وجود بى انتها و قدرت بى پايان و كمال مطلق است ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بى مقدار است.
كسى كه با اقيانوس آشناست قطره در نظرش ارزشى ندارد و كسى كه خورشيد را مىبيند نسبت به يك شمع بى فروغ بى اعتناست.
روشن مىشود كه چرا آنان ترس و اندوهى ندارند؛ زيرا خوف و ترس انسان از نابودى نعمتهائى كه انسان در اختيار دارد و يا خطراتى كه ممكن است در آينده او را تهديد كند ناشى مىشود، همان گونه كه غم و اندوه نسبت به گذشته و فقدان امكاناتى مىباشد كه در اختيار داشته است.
اوليا و دوستان راستين خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند و زهد به معنى حقيقيش بر وجود آنها حكومت مىكند، نه با از دست دادن امكانات مادى جزع و فزع مىكنند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل افكارشان را به خود مشغول مىدارد.
بنابراين غمها و ترسهايى كه ديگران را دائماً در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آينده نگه مىدارد در وجود آنها راه ندارد.
يك ظرف كوچكى آب از دميدن يك انسان متلاطم مىشود، ولى در پهنه اقيانوس كبير حتى طوفانها كم اثر است. و به همين دليل اقيانوس آرامش مىنامند.
تا [با يقين به اين كه هر گزند و آسيبى و هر عطا و منعى فقط به اراده خداست و شما را در آن اختيارى نيست] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخوريد، و بر آنچه به شما عطا كرده است، شادمان و دلخوش نشويد.
كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى [چون شرك] نياميختند، ايمنى [از عذاب] براى آنان است، و آنان راه يافتگانند.
و يا:
دلهايشان به ياد خدا آرام مىگيرد.
اولياى الهى آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاك او مىباشند كه غير او را به دست فراموشى مىسپرند.
روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت نياز به تصور از دست دادن چيزى و يا مواجهه با دشمن و موجود خطرناكى وجود دارد، كسى كه غير خدا در دل او نمىگنجد و به غير او نمىانديشد و جز او را در روح خود پذيرا نمىشود، چگونه ممكن است غم و اندوه وترس و وحشتى داشته باشد.
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز آشكار شد كه منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است، و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظايف و مسئوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده، كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقّى اوست، به عكس ترس و اندوههاى مادى كه مايه انحطاط و تنزل است.
اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه معروف «همّام» كه حالات اولياى خدا، در آن به عالىترين وجه ترسيم شده، مىفرمايد:
دلهايشان محزون، همگان از آزارشان در امان.
و نيز مىفرمايد:
و اگر خداوند براى اقامتشان در دنيا زمان معينى را مقرّر نكرده بود از شوق به ثواب و بيم از عذاب به اندازه چشم بر هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمىگرفت.
قرآن مجيد نيز درباره مؤمنان مىفرمايد:
همانان كه در پنهانى از پروردگارشان مىترسند و از قيامت هم بيمناكند.
بنابراين اولياى الهى خوف و ترس ديگرى دارند، ماوراى خوف و ترس كه مردم عادى با آن دست بگريبانند.
اولياى الهى كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و به طور مداوم تقوا و پرهيزگارى را پيشه خود ساختهاند.
ايمان را به صورت فعل ماضى آورده و تقوا را به صورت ماضى استمرارى، اشاره به اين كه ايمان آنها به سرحد كمال رسيده ولى مسئله تقوا كه در عمل روزمره منعكس مىشود هر روز و هر ساعت كار تازهاى مىطلبد و جنبه تدريجى دارد براى آنها به صورت يك برنامه و وظيفه دائمى در آمده است.
آنان با داشتن اين دو ركن اساسى دين و شخصيت، چنان آرامشى در درون جان خود احساس مىكنند كه هيچ يك از طوفانهاى زندگى آنها را تكان نمىدهد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين باره مىفرمايد:
همچون كوه در برابر تندباد حوادث استقامت به خرج مىدهند.
﴿لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ﴾
آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است.
مؤمنان نه تنها ترس و غمى ندارند، بلكه بشارت و خوشحالى و سرور به خاطر نعمتهاى فراوان و مواهب بى پايان الهى، هم در اين زندگى و هم در آن زندگى نصيب آنان مىشود.
﴿البشرى﴾ با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده و انواع بشارتها را شامل مىشود.باز براى تأكيد اضافه مىكند: سخنان پروردگار و وعدههاى الهى تغيير و تبديل ندارد و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش وفا مىكند.
درباره بشارتى كه خداوند در آيات فوق به دوستانش در دنيا و آخرت ارزانى داشته، ميان مفسران اختلاف است:
بعضى آن را مخصوص به بشارتى دانستهاند كه فرشتگان در آستانه مرگ و انتقال از اين جهان به مؤمنان مىدهند و مىگويند:
و شما را به بهشتى كه وعده مىدادند، بشارت باد.
و بعضى ديگر آن را اشاره به وعدههاى پيروزى پروردگار و غلبه بر دشمنان و حكومت در روى زمين مادام كه مؤمنند و صالحند، مىدانند.
در بعضى از روايات اين بشارت به خوابهاى خوش كه مؤمنان مىبينند تفسير شده است
احتمالًا منظور حضرت زين العابدين (عليه السلام) از جمله:
در آخر جملات دعا از اين نمونه خوابها باشد، كه در معارف اسلامى از آن تعبير به رؤياى صادقه و بخشى اندك از نبوت شده است.
حضرت عبدالمطلب خواب ديد درختى بر پشتش روئيده كه سربه آسمان دارد، و شاخه هايش شرق و غرب را گرفته، و نورى از آن جلوه گر است كه از نور خورشيد عظيمتر مىباشد. اين خواب را براى كاهنى نقل كرد، او خواب را تفسير كرد:
از صلب تو فرزندى به وجود مىآيد كه مالك شرق و غرب مىشود و در ميان مردم از جانب خداوند به عنوان پيامبر ظاهر مىگردد.
قرآن مجيد مىفرمايد:
[ياد كن] آنگاه كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم سجده كردند!
«يعقوب سالخورده با دقت به سخنان يوسف نورستهاش گوش داد و ماجراى رؤياى پر معناى فرزند عزيزش را درست در نظر عقل خود مجسم ساخت و با كمك استعداد فطرى و صفاى صاحبان وحى و رجال آسمانى دريافت كه رؤياى يوسف پاك طينت و مهذّب نه از قبيل خوابهاى آلوده است كه از افكار روزانه و خيالات مختلف تلفيق مىشود و نه از رؤياهايى است كه از هيجانات عصبى و نظير اينها به وجود مىآيد، بلكه يك رؤياى صد در صد صحيح وملكوتى و الهى است و دل با صفاى يوسف عزيز در عالم خواب كه تا حدودى از جهان طبيعت و ماده جدا گشته و با عالم ديگرى ارتباط دارد؛ دورنمايى از حقايق و واقعيتهاى آينده در نظرش مجسم گشته است و اين خواب ملكوتى مژده موفقيت بزرگ و آينده درخشانى را مىدهد.
يعقوب بزرگوار به بيان آنچه كه به كمك معلومات خود از خواب يوسف استنباط كرده بود پرداخت و به وى گفت:
يوسفا! همان گونه كه آن منظره ملكوتى و آسمانى با آن جلال و كبريا در آن محيط با صفاى ماوراى ماده در نظرت مجسم گشت و اين لطفى بود كه مستقيماً از عالم غيب نصيب تو شد.
از اين خواب چنين مىفهم كه: سه لطف ديگر نيز در انتظار توست:
1- همان دست توانايى كه تو را تربيت كرد؛ تو را بر مىگزيند و يك نوع حقيقت و خلوص و جلالت شأن و عظمت مقام به تو مىدهد كه از شخصيتهاى ممتاز و برجسته اجتماع گردى.
2- قسمتى از تعبير خواب را به تو مىآموزد.
3- نعمت و رحمتش را بر تو و خانواده من تمام مىكند، چنانچه در سابق بر دو جد بزرگوارت ابراهيم و اسحاق لطف و عنايتش را تمام كرد، بدون ترديد پروردگارت هر چه مىكند از روى علم و حكمت مىكند
بشارتى براى اولياى الهى در دنياست كه مىفرمايد:
آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است.
يكى از نمونه واقعىاش همين خواب يوسف و خواب حضرت عبدالمطلب است كه در قرآن و روايات آمده است.
حضرت فيض مىسرايد:
دوشم آن دلبر غمخوار به بالين آمد
شاد و خندان بگشاد دل غمگين آمد
گفت برخيز زجا فيض سحر را درياب
ملك از بام سماوات به پايين آمد
بوى رحمان كه در آفاق جهان مستتر است
عطر آن روحفزاى دل مسكين آمد
بر هوا نفخهاى از گلشن فردوس وزيد
عطر پيماى گلستان و رياحين آمد
با عروسان حقايق كه نه جن ديده نه انس
موسم خطبه و گستردن كابين آمد
خيز از جاى و سر نافه اسرار گشاى
كه ز صحراى قدس آهوى مشكين آمد
جامى از چشمه تسنيم بكش از كف حور
شادى آن كه دلت، رازكش دين آمد
تا كى از غم به فغان آمده شادى طلبى
مژده بادت كه بكام آن بشد و اين آمد
از ره فقر بخواه آنچه تو را مىبايد
صدقات از همه جا بهر مساكين آمد
مژدگانى بده اى غم زده اى باده طلب
كه زميخانه معنى مىرنگين آمد
سخن فيض تماشا كن و بنگر در او
دُرَرِ بحر معانى به چه آيين آمد
اين جواب غزل حافظ هشيار كه گفت
سحرم دولت بيدار به بالين آمد
______________________________
(5)- نهج البلاغه: خطبه 184، خطبه همام.
(6)- نهج البلاغه: خطبه 184، خطبه همام.
(8)- شرح اصول الكافى: 9/ 181؛ الفضايل و الرذايل: 45.
(11)- تفسير نمونه: 8/ 333- 337، ذيل آيه 62 سوره يونس.