حضرت زين العابدين (عليه السلام) در مناجاتى به پيشگاه حضرت حق عرضه مىدارد:
خداوندا! به تو شكايت مىآورم از دشمنى كه مرا به ضلالت مىكشد، و شيطانى كه مرا به گمراهى مىبرد، سينهام را به وسواس پر كرده، و دلم را از صداهاى پنهانش در احاطه خود گرفته، هواى نفس را در اين راه براى به هلاكت انداختن من به يارى گرفته، عشق به ماديات را در برابرم آرايش داده، و بين من و طاعت و سعادتم فاصله شده است.
اوصاف و اعمال شيطان و راه مبارزه با او و استعاذه به حضرت حق با اسلحه عبادت و محبت و رحمت و تقوا يعنى خويشتن دارى و پرهيز از گناه ميسر است.
كسى كه در اين صحنه با عظمت حيات، و با بودن اين همه وسايل سعادت و خوشبختى، خود را از ولايت حضرت رب و انبيا و امامان معصوم، به خاطر دو روز زود گذر دنيا و لذات و شهوات آن محروم سازد، و سرپرستى و هدايت آنان را قبول نكند، و به جاى آن زير چتر ولايت شيطان برود كه البته تنها ماندن از خدا و انبيا و امامان و كثرت گناه، قهراً انسان را در سايه شوم ولايت و دوستى شيطان برده و آدمى را مستحق عذاب شديد الهى در قيامت خواهد كرد، و از نور عقل و عدل و ايمان و آخرت و رحمت الهى به ظلمت جهل و ظلم و بى اعتقادى و ماديت و لعنت ابدى سوق خواهد داد.
در اين زمينه به دو آيه از آيات قرآن توجه كنيد:
بر آن شيطان، لازم و مقرّر شده است كه هر كس كه او را به سرپرستى و دوستى خود گيرد، حتماً او گمراهش مىكند، و به آتش سوزنده راهنمايىاش مىنمايد.
و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكىها بيرون مىبرند؛ آنان اهل آتشاند و قطعاً در آن جا جاودانهاند.
امير المؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
فتنهها سه چيز است: عشق بىحد به زنان كه انسان را تبديل به حيوان شهوتران مىكند، و آن شمشير شيطان است. خوردن شراب كه دام و تله و تور و قفس شيطان است. و عشق مفرط به دينار ودرهم و طلا و نقره كه انسان را برده و بنده ثروت كند و آن تير شيطان به قلب و جان آدمى است.
از ابن عباس روايت شده:
آنچه در زندگانى مخالف قرآن مجيد است آن را از گامهاى شيطان به حساب بياوريد.
نظام خلقت انسان كه نظام احسن تقويمى است، و عقل و شعور او، و اين همه نعمت ظاهرى وباطنى كه از باب رحمت حق به انسان عنايت شده، نشانگر اين حقيقت است كه انسان متعهد به عبادت حق است، متعهد به عهد تكوينى و متعهد به عهد تشريعى.
پس اگر عبادت حضرت حق را رها كند و در گردونه عبادت و پيروى شيطان قرار گيرد، خلاف عهد تكوين و تشريع نموده، و به خيانت بزرگى دست زده است!!
در عبادت خدا سعادت دنيا و آخرت به دست مىآيد، و در عبادت شيطان شقاوت ابدى نصيب انسان مىشود.
در عبادت خدا، خشنودى حق و بهشت ابد و كرامت و شخصيت به انسان اضافه مىشود، و در اطاعت از شيطان تمام خدا دادهها از دست مىرود، و جز فقر و بدبختى و تيره روزى و تهيدستى چيزى در بساط حيات باقى نمىماند.
خداوند بزرگ در روز قيامت بندگان و بردگان و مطيعان شيطان را مورد سرزنش و ملامت قرار مىدهد و به آنان اين چنين نهيب سخت مىزند:
و [ندا آيد:] اى گناهكاران! امروز [از صف نيكان] جدا شويد.* اى فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بىترديد دشمن آشكارى براى شماست؟
در تفسير نمونه آمده است:
«جدا شويد امروز اى گنهكاران، شما بوديد كه در دنيا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بوديد و گاه به رنگ آنان در مىآمديد، و از حيثيت و اعتبارشان استفاده مىكرديد، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازيد، و در چهره اصلى خود ظاهر شويد.
آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را پرستش و اطاعت مكنيد كه او دشمن آشكار شماست.
اين عهد و پيمان الهى از طرق مختلف از انسان گرفته شده و بارها اين معنى را به او گوشزد كرده است.
نخست آن روز كه فرزندان آدم در زمين نشو و نما كردند، اين خطاب به آنها شد:
اى فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد چنانكه پدر و مادرتان را [با فريبكاريش] از بهشت بيرون كرد، لباسشان را از اندامشان بر مىكشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند، او و دار و دستهاش شما را از آن جا كه شما آنان را نمىبينيد مىبينند، ما شياطين را سرپرست و ياران كسانى قرار داديم كه ايمان نمىآورند.
سپس همين اخطار به طور مكرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، چنانكه فرموده است:
و شيطان شما را [از راه راست] باز ندارد، بىترديد او براى شما دشمنى آشكار است.
در سوره بقره است:
و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است.
از سوى ديگر اين پيمان در عالم تكوين به زبان اعطاى عقل به انسان نيز گرفته شده است، چرا كه دلايل عقلى به روشنى گواهى مىدهد انسان نبايد فرمان كسى را اطاعت كند كه از روز نخست كمر به دشمنى او بسته، او را از بهشت بيرون كرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
و ديگر با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحيد، و انحصار اطاعت براى ذات پاك پروردگار، نيز اين پيمان از انسان گرفته شده است، و به اين ترتيب نه با يك زبان كه با چندين زبان اين توصيه الهى تحقق يافته و اين عهد و پيمان سرنوشت ساز امضا شده است.
عبادت در جمله ﴿لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ﴾ به معنى اطاعت است؛ زيرا عبادت هميشه به معنى پرستش و ركوع و سجود نمىآيد، بلكه يكى از صورتهاى آن همان اطاعت كردن است.
فرعون و اطرافيان بعد از مبعوث شدن موسى و هارون گفتند:
آيا به دو بشرى كه مانند خودمان هستند ايمان بياوريم در حالى كه قوم [و قبيله] آن دو بردگان ما هستند؟
و در سوره توبه آمده است:
آنان دانشمندان و راهبانشان و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به خدايى گرفتند؛ در حالى كه مأمور نبودند مگر اين كه معبود يگانه را كه هيچ معبودى جز او نيست بپرستند؛ منزّه و پاك است از آنچه شريك او قرار مىدهند.
از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) در ذيل اين آيه آمده است:
به خدا سوگند دانشمندان و راهبان، ملّت يهود و نصارى را به عبادت خويشتن دعوت نكردند، و اگر دعوت مىكردند هرگز يهود و نصارى دعوتشان را اجابت نمىنمودند، ولى آنها حرامى را براى ايشان حلال و حلالى را حرام كردند، و آنهاپذيرا شدند و به اين ترتيب بدون توجه آنان را پرستش كردند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
كسى كه انسانى را در معصيت پروردگار اطاعت كند اورا پرستش كرده است.
و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) است:
كسى كه به سخن گوئى گوش فرا دهد و سخنش را بپذيرد اورا پرستش كرده، اگر ناطق حكم خدا را مىگويد پرستش خدا كرده، و اگر از طرف شيطان سخن مىگويد پرستش شيطان كرده است
مولاى متقيان اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره پيروان و عبادت كنندگان شيطان مىفرمايد:
شيطان را ملاك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرده، در درونشان لانه كرد، و در دامنشان پرورش يافت، چشمشان در ديدنْ چشم شيطان، و زبانشان در گفتنْ زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد، كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده و با زبان او به ياوه سرايى برخاسته است.
و نيز مىفرمايد:
شيطان موكل آدمى است كه معصيتش را در نظرش مىآرايد تا مرتكب آن شود، و توبه را به صورت آرزو براى آينده جلوه مىدهد تا آن را به تأخير افكند، تا مرگ بر آدمى بتازد زمانى كه نسبت به آن غافلتر از هر چيز باشد.
در فرازى ديگر مىفرمايد:
بدون شك شيطان راههاى خود را براى شما هموار مىكند، و مىخواهد گرههاى محكم دينتان را از پى هم باز كند، و به جاى اتفاق، پراكندگى ايجاد نمايد، و از پراكندگى فتنه به پا كند، از وساوس و افساد او روى بگردانيد، و از آنان كه پند و خيرخواهى به شما هديه مىدهند پذيرش داشته باشيد، و آن را محكم بر خود ببنديد.
او پس از آن كه از اطاعت حق نسبت به سجده آدم سرپيچى كرد، و مورد غضب و لعنت و رجم حضرت ربّ قرار گفت در پيشگاه خداوند از باب لجبازى با خدا و حسادت نسبت به آدم و فرزندانش قسم ياد كرد كه تا روز قيامت به گمراه كردن انسانها به جز مخلصين از عباد خدا اقدام كند.
خداوند در آيات سوره اعراف و حجر و اسرا و ص
گفت: به سبب اين كه مرا به بيراهه و گمراهى انداختى، يقيناً بر سر راه راست تو [كه رهروانش را به سعادت ابدى مىرساند] در كمين آنان خواهم نشست.* سپس از پيش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان مىتازم و [تا جايى آنان را دچار وسوسه و اغواگرى مىكنم كه] بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت.
او در ابتداى كلامش با كمال وقاحت و بى شرمى، گمراهى خود را به حضرت حق كه رحمت بىنهايت است نسبت داد و در اين زمينه مرتكب جنايت شد.
حضرت باقر (عليه السلام) در ذيل اين آيه مىفرمايد:
منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از پيش رو ساده جلوه دادن آخرت در نظر آدمى است، تا جائى كه براى آبادى عالم آخرت كارى انجام ندهد.
و منظور از پشت سر اين است كه آنان را به جمع آورى مال و ثروت و بخل ورزى از پرداخت حقوق واجب و باقى گذاردن درهم و دينار براى ورثه سوق مىدهم.
و مقصود از طرف راست، ضايع كردن امور معنوى است به وسيله ايجاد شك و ترديد و شبهات، و آرايش دادن امور ضلالت و گمراهى در نظر اولاد آدم است. و طرف چپ جلوه دادن لذّات مادى و شهوات در برابر انسان است.
با اين چهار برنامه وضع انسان به گونهاى شود كه تمام نعمتهاى الهى به دست او، در مسير غلط قرار گيرد، و از دايره شكر كه عالىترين خصلت است خارج گردد.
الهى! راه دور، ايمان ضعيف، دشمن بسيار، عمل اندك، اخلاق فاسد، قلب رنجور، سينه تنگ، دست خالى است.
الهى! اگر لطف و عنايت و كرم و رحمتت دست ما را نگيرد، به چاه هلاكت درافتيم.
الهى! با قدرتت دشمن را از ما بران، دست ما را به دامن رضا و خشنودى خود رسان.
الهى ده اثر بر اشك و آهم
تو باش اندر همه حالى پناهم
مهيا ساز اسباب نجاتم
ده از مهر على بر كف براتم
مبر دستم از اين شاخ ولايت
به توحيدم ده آن سان استقامت
كه اصل و فرع و نخل و برگ و بارم
يك آيد در نظر از صد هزارم
مرا در بندگى ثابت قدم كن
كريما از كرم بر ما كرم كن
در هر صورت مواظب باشيم ابليس و جنود او بر ما ولايت و حكومت پيدا نكنند كه قبول اين ولايت مساوى با خسران و زيان و ضرر جبرانناپذير است.
﴿وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً﴾
و هر كس شيطان را به جاى خدا سرپرست ويار خود گيرد، مسلماً به زيان آشكارى دچار شده است.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
ابليس به لشگرش مىگويد مردم را دچار حسد و تجاوز كنيد كه بار سنگين اين دو گناه در نزد خداوند مساوى شرك است.
و نيز از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
شيطان گويد: پنج كس اند كه در آنها برايم چاره نيست؛ زيرا آن پنج چيز حصن محكم الهى است كه هر كس در آن است به او دسترسى ندارم، و ديگر مردم در سايه ولايت و حكومت منند.
كسى كه با نيتى راستين به خدا متوسل شود و در تمام امورش به جناب او تكيه كند، كسى كه تسبيحش در شب و روز فراوان باشد، و آن كه آنچه براى خود رضايت مىدهد براى برادر مؤمنش رضايت دهد، و هر كه در مصيبت جزع نكند، و آن كه به داده خدا در روزى خشنود باشد، و براى به دست آوردن آن خودكشى نكند.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
موسى نشسته بود، ابليس نزد او آمد، موسى به او فرمود: مرا آگاه كن از گناهى كه وقتى انسان مرتكب مىشود به او چيره مىگردى، پاسخ داد: وقتى دچار خود بزرگ بينى شود، و عمل نيكش را زياد ببيند، و گناه در نظرش كوچك آيد.
آثار ولايت شيطان آن قدر زياد است كه شمردن و توضيحش كتاب مستقلى مىطلبد، به همين خاطر در هر فصلى به گوشهاى ناچيز از جنايات او اشاره مىكنم، تا عبرتى براى جامعه جهانى باشد.
كسانى كه تصوّر مىكنند در قيامت تمام گناهان خود را به گردن شيطان مىاندازند، و خود را در پيشگاه حق معذور نشان مىدهند، و خداوند هم عذر آنان را مىپذيرد، تصوّر باطل و بى جائى دارند، چرا كه براى شيطان در برابر اراده و اختيار انسان تسلّطى نيست، انسان با كمال قدرت مىتواند با شيطان مخالفت كند و نسبت به او كفر بورزد، و او در دادگاه عدل الهى همين معنا را به رخ گناهكاران و عاصيان مىكشد و عذر آنان را در پيشگاه حق، عذرى باطل و پوچ مىنماياند.
و شيطان [در قيامت] هنگامى كه كار [محاسبه بندگان] پايان يافته [به پيروانش] مىگويد: يقيناً خدا [نسبت به برپايى قيامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [كه آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مىبينيد كه وعده خدا تحقّق يافت] و [من] در وعدهام نسبت به شما وفا نكردم، مرا بر شما هيچ غلبه و تسلّطى نبود، فقط شما را دعوت كردم [به دعوتى دروغ و بىپايه] و شما هم [بدون انديشه و دقت دعوتم را] پذيرفتيد، پس سرزنشم نكنيد، بلكه خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شمايم، و نه شما فريادرس من، بىترديد من نسبت به شركورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد [كه اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار داديد] بيزار و منكرم؛ يقيناً براى ستمكاران عذابى دردناك است.
شيطان دردادگاه الهى به اين ترتيب پاسخ دندان شكنى به همه كسانى كه گناهان خويش را به گردن او مىاندازند و او را عامل انحرافات خود مىشمرند و به او لعنت مىفرستند مىدهد، و اين طرز منطق عوامانه را كه گروهى از گنهكاران براى تبرئه خويش دارند، مىكوبد.
از آيه شريفه استفاده مىشود براى شيطان نسبت به اراده و اختيار انسان تسلّطى نيست، در هنگامى كه گرفتار دعوت شيطان شديد با پناه بردن به خدا و ياد قيامت، و قرار گرفتن در عبادت و عمل صالح و كار خير، با او مقابله كنيد كه در اين جنگ و جهاد اكبر، حضرت حق پشتيبان شماست، و پيروزى شما بر اين دشمن نابكار حتمى است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به يارانش فرمود: شما را خبر ندهم به چيزى كه اگر انجام دهيد شيطان ازشما فاصله مىگيرد، چون فاصله مشرق از مغرب؟ گفتند: چرا فرمود: روزه رويش را سياه مىكند، صدقه پشتش را مىشكند، دوستى براى خدا و همدستى با عمل صالح ريشهاش را قطع مىنمايد، و استغفار از گناه رگش را مىزند.
اجراى برنامههاى الهى، و عمل به دستورهاى انبيا، و پيروى از آل محمّد صلوات اللَّه عليهم، و حركت در صراط مستقيم، باعث شكست قطعى شيطان، در زمان حمله و هجوم به انسان است.
و افتادن در شهوات و لذات حرام، و بىپروايى در گناه عامل پيروزى اين دشمن خطرناك بر انسان است.
حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه زير مىفرمايد:
و با آنان [از راه سوق دادنشان به حرام] در اموال و [از طريق وسوسه كردنشان به زنا] در اولاد شريك شو، و به آنان وعده [دروغ] بده [كه از قيامت، حسابرسى، بهشت و دوزخ خبرى نيست].
كسى كه باك ندارد چه مىگويد و دربارهاش چه مىگويند، شريك شيطان است. كسى كه باك ندارد، مردم او را بدكار ببينند، شريك شيطان است و كسى كه بدون عذر شرعى و خصومت فقهى و جدائى مجاز، از برادر مؤمنش غيبت كند، و آن كه دل به محبت حرام و لذت زنا داده، شريك شيطان است.
ميل به خوبىها، و شوق عبادت و ذوق اطاعت، و آراستگى به حسنات باعث جلب رحمت حق و كمك حضرت ربّ العزّه به انسان، و شوق به حرام و ذوق به معصيت، و آلودگى به رذايل، علّت سلطه شيطان و شريك شدن او در زندگى انسان است.
ما مىتوانيم با روى آوردن به خدا از طريق ايمان و اخلاق و عمل صالح او را كه دشمنى آشكار است از خود برانيم و از شرّش در دنيا و آخرت راحت شويم.
صفت هايى كه در انسان ضرور است
بدين سان در بروز و در ظهور است
حميّت، برّو تجريد و توكّل
ورع، استار سر عفو و تحمّل
وقار و كسر نفس و حلم و شفقت
سخا و عدل باصمت است و همت
مروت، شكر و حزم و حسن گفتار
سياست با مكافاتست هشدار
ادب، انصاف و اخلاص و امانت
رضا صدق و فنا صبر و صداقت
سهولت آدميت مهر و تقوا
ثبات و جدّ و جهد است و تولّا
تواضع، علم و حكمت با شهامت
صله ارحام آنگه دان قناعت
علو همتت گر رهبر آيد
عبادت با كرامت همسر آيد
نباشد گر بدين اوصاف همسر
نه انسان بل زحيوانست كمتر
«آنچه در نظام آفرينش بهرهاى از هستى دارد، و جنبه وجودى براى او مىباشد، آفريده خدا و خير و رحمت است. ولى هر چه نقص است نظير زشتى و نازيبايى جنبه فقدان و عدمى و كمبود و نارسايى داشته كه نتوانسته فيض را از اللَّه دريافت كند.
يك اصل است كه اين قبيل نقصها به خدا برنمى گردد، چون جنبه هستى و وجودى ندارد.
شيطان در جهان آفرينش يك موجود است، و وجود او در كل نظام هستى خير و رحمت است، كار او كه براى آن كار آفريده شده است خير و رحمت است، چنانكه وجود فرشته در نظام خلقت خير و رحمت است.
كار شيطان جز وسوسه و دعوت به بدى نيست، ولى وسوسه و دعوت به بدى براى انسانى كه بايد با نبرد در جهاد اكبر پيروز شود، خير و رحمت است.
اگر گناه در عالم نمىبود، اگر دعوت به گناه نمىبود، اگر وسوسه به گناه نمىبود، فقط و فقط راه صواب بود كه در آن صورت ارج و ارزشى نبود، قهراً اطاعت هم نبود؛ زيرا اطاعت براى آن است كه داعى و انگيزهاى ايجاد شود تا انسان ميان راه صواب و گناه، راه معينى را طى كند.
اگر راه يك طرفه باشد و راه خلاف بسته باشد جائى براى تكليف و دين باقى نمىماند، لذا آنها كه به گناه راه ندارند، براى آنها تكاليفى از قبيل دين، رسالت، شريعت و مانند آن نيست.
براى فرشتهها تكليف نيست، رسالت و دستورالعملى نيست كه با قوانين شرعى و اعتبار شرعى و امر اعتبارى تنظيم شود.
چون انسان كمالش از راه افعال اختيارى اوست، و فعل اختيارى نيز دو بعدى است، يعنى هم راه بدى دارد، و هم راه خوبى، به عبارت ديگر راه راست و بيراهه دارد، آن عاملى كه در انسان ايجاد وسوسه و انحراف مىكند وجودش در نظام آفرينش بركت است.
شيطان جز در حدّ دعوت سمتى ندارد، در مقابل شيطان فطرت و عقل، انسان را به فضيلت دعوت مىكند.
براى تكميل اين دعوت، انبيايى هم مبعوث شدهاند كه آن فطرت را شكوفا و آن عقل را كامل كنند.
سود و زيانِ انسان را روشن و راه و چاه را براى او مقرر سازند.
اين انسان در بين دو راه قرار گرفته، و دو عامل او را به سير در اين دو راه كه يكى راه راست و يكى بيراهه است دعوت مىكند، و اوست كه در بين اين دو راه ايستاده و مسؤول است.
در اين جا انبيا او را هدايت مىكنند، و عقل هم رهبرى او را برعهده مىگيرد، اگر او حرف عقل، نداى فطرت، رهبرى دل و پيامِ پيام آوران الهى را شنيد، آن لذتهاى زودگذر را رها كرد و در مسير فضيلت افتاد و قدم برداشت، گذشته از آن كه پاداش الهى در جهان حساب و قيامت نصيبش مىشود، بعلاوه الطاف الهى نيز نصيبش خواهد شد، يعنى براى او امكانات سعادت بيشتر فراهم مىشود، لذت وارستگى را بهتر مىچشد، علاقه به كمال را بهتر احساس مىكند و دلبستگى به تقوا در او بيشتر مىشود و ...
ولى اگر با سوء اختيارِ خود، نه به نداى دل و فطرت از درون جواب دهد، و نه به پيام انبيا از بيرون اعتنا كند، نه بينديشد كه مصلحت در چيست، بلكه شتابزده به دنبال شهوت يا غضب بيراهه رود، تا آن جا كه زمان مهلت است او را مهلت مىدهند، تا جايى كه ديگر قابل الطاف الهى نباشد، در اين صورت شيطان را بر او مسلّط مىكنند تا بيشتر در او ايجاد وسوسه كند، زشتىها را براى او زيبا جلوه دهد، و خوبىها را براى او بد بنمايد و مانند آن.
اين گمراهى كيفرى است و خداى متعال كسى را در ابتدا گمراه نكرده و نمىكند، بلكه همه را هدايت فرموده است، اين هدايت، هدايت ابتدايى است، اگر كسى به راه فضيلت بيايد، گذشته از آن هدايت ابتدائى به عنوان پاداش، هدايت ثانوى نصيبش مىشود، ولى اگر كسى با اراده به بيراهه برود و از الطاف الهى بىنصيب بماند خداى متعال او را گمراه مىكند.
و جز فاسقان را به آن گمراه نمىكند.
خدا به عنوان كيفر، يك بنده تبهكار را گمراه مىكند نه به آن حد كه او مجبور به انحراف بشود، بلكه باز هم اختيار باقى است، هم فطرت و نداى خفقان گرفته درونى، او را به فضيلت دعوت مىكند و هم پيام انبيا به گوشش مىرسد.
اين چنين نيست كه خدا انسان تبهكار را گمراه كند، يعنى او را مجبور به عصيان نمايد، بلكه تا زنده است اختيار دارد.
شيطان مانند سگ شكارى است، يعنى فقط براى پارس كردن است، تا معلوم شود چه كسى راه بلد است و چه كسى از بيراهه آمده، و اگر كسى عمداً بيراهه رفت اين سگ شكارى او را تعقيب مىكند و احياناً مىگزد. راه درمان و معالجه نيز هست، تا زنده است راه درمان وراه برگشت و توبه و انابه و تكامل هست.
چه اين كه اگر در راه فضيلت حركت كرد، فرشتهها به او كمك مىكنند، البته نه به آن حد كه او را مجبور به اطاعت كنند، بلكه تا زنده است راه گناه باز است، و احتمال خطر دگرگونى مىرود.
بنابراين انسان تا زنده است مختار است، اگر مسير فضيلت را طى مىكند از توفيقات الهى بيشتر برخوردار و بهرهمند مىگردد، ولى اگر از روى قصد به بيراهه برود از الطاف الهى بى نصيب مىماند و شيطان بر او مسلّط مىشود، با اين حال راه برگشت باز است و رهبرى انبيا همچنان ادامه دارد.
بنابراين وجود شيطان در مجموعه نظام آفرينش خير و رحمت است.
شيطان، خود به موجب نافرمانى و عصيانى كه كرده مرتكب گناه شده و اما وسوسه او نه موجب جبر است و نه مانع تكامل كسى مىشود، حال اگر او اين مأموريت را انجام مىدهد مسئله ديگرى است. بر خلاف آنچه گفته مىشود:
اگر كسى مأمور كار بدى شد در اثر بدرفتارى خودش باز هم معذور نيست؛ زيرا چون مرتكب خلاف شد او را مأمور وسوسه كردند و چون تبهكار بود، او را مأمور وسوسه براى تبهكارى كردند، مانند آن كه كسى عمداً خودش را از بالا پرت كند و در بين راه آسيب ببيند، اين آسيب ديدن محصول آن تعهّد در سقوط است، بنابراين معذور هم نيست؛ زيرا اين مأموريت به دنبال آن عصيان و تبهكارى او صورت گرفته است.
سؤال اين است كه اگر شيطان به اذن خدا كار كند، بنابراين گناهى را مرتكب نمىشود، در صورتى كه هر چه خير است از جانب خداست!!
شيطان به اذن خدا كار مىكند. و گناهى را هم مرتكب شده است، آن گناه و عصيان استكبارى او در برابر خدا و «من گفتن او» باعث شده كه مأمور وسوسه شود، اين وسوسه بد است و اين كار بد در اثر بدرفتارى شيطان مىباشد، ولى وجود شيطان در جمع و اصل وسوسه در كل نظام انسانى خير و رحمت است؛ زيرا وسوسه جز دعوت به شر چيزى نيست، اگر دعوت به شرّ نمىبود انسان يا در حد حيوان بود و يا در حد فرشته، در حالى كه اديان، شرايع، كتابها براى حدّ ميانگين مطرح مىشود، در همين حدّ ميانگين امكان گناه است، چون انسان مىتواند گناه كند و مىتواند اطاعت نمايد و مىتواند نجد فضيلت را طى كند يا نجد رذيلت را:
و او را به راه خير و شر هدايت نكرديم؟ [تا راه خير را بگزيند و راه شر را واگذارد؟]
در اين ميانگين است كه دين، رسالت، شريعت، نبوت و مانند آن مطرح مىشود و گرنه، نه بالاتر از حدّ انسانيّت صحبت دين است و نه پائينتر از آن.
دين به معناى قوانين اعتبارى، يعنى امر و نهى و ثواب و عقاب محدود به شريعت و مقررات است.
وجود شيطان در مجموعه نظام هستى خير است، وجود جهنم نيز همانند وجود شيطان خير است.
عالمى كه جهنم نداشته باشد ناقص است، جهنم همانند بهشت در جمع نظام آفرينش از بركات الهى است، لذا وقتى حق تعالى در سوره مباركه الرحمن نعمتهاى قيامت را مىشمارد و بعد از شمارش نعمتهاى آن مىفرمايد:
پس [اى انس و جن!] كداميك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
و مىفرمايد:
اين همان دوزخى است كه گنهكاران آن را دروغ مىپنداشتند.* آنان در ميان آتش و آب جوشان رفت و آمد مىكنند.
وجود جهنّم نيز در جهان خلقت نعمت است؛ زيرا بسيارى از مردم براى پرهيز از جهنم سعى مىكنند مرتكب گناه نشوند، بعلاوه اگر ظالم به جهنم نرود محكمه عدل مستقر نخواهد بود.
اگر جهنم را نسبت به بهشت بسنجيم مىبينيم شرّ است، ولى اگر آن را در جمع نسبت به كل نظام آفرينش بسنجيم خواهيم ديد؛ جز خير و رحمت چيز ديگرى نيست. همچنين شيطان را در برابر فرشته مىسنجيم، لذا آن را موجودى بد و شر مىبينيم، ولى اگر در مجموع هستى بسنجيم مىبينيم موجودى خوب و خير است.
آنچه كه به خدا منسوب است يعنى جنبه هستى اشيا، هستى فرشتهها و هستى شيطان همگى خير و رحمت است، آنچه با نسبت و مقياس سنجيده مىشود كه يك موجودى به كمال رسيده و موجود ديگر به كمال نرسيده آن جا مسئله خير نسبى و شرّ نسبى مطرح است.
بنابراين خداوند دو رحمت دارد:
1- رحمت مطلقه كه فراگير است، و عالم با آن ديد يك پارچه رحمت است:
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.
از اين رو هر چيزى كه بر او شىء اطلاق شود مشمول رحمت خداوند است.جهان آفرينش زير پوشش رحمت مطلقه است.
2- در مقابل، رحمت نسبى و غضب نسبى است، بهشت رحمت نسبى و جهنم غضب نسبى است، عفو، رحمت نسبى و قصاص غضب نسبى است، خداى رئوف و خداى منتقم يكى است كه هر دو زير پوشش مقام والاى رحمت مطلقه اللَّه ظهور مىكند.
در يك جاى قرآن مىفرمايد:
خدا آفريننده هر چيزى است.
در جاى ديگر مىفرمايد:
همان كسى كه آنچه را آفريد نيكو ساخت.
اين دو آيه و اصل بنيادى در تفسير و برداشت و شناخت قرآن كريم است كه بر اساس آن هيچ نازيبائى در جهان نيست، هر چه آفريده و مخلوق خداست زيباست.
اگر يك جا خطاست و جاى ديگر صواب، اين خطا و صواب نسبى است، يعنى شيئى را كه نسبت به شىء ديگرى مىسنجيم مىبينيم خطاست.
اگر جائى غضب است و جائى عفو، به خاطر سنجش اين شىء به آن شىء است كه به غضب و انتقام معلوم مىشود.
ولى آن رهبرى جامع كه مىگويد اين جا عفو كن زيرا جاى پاداش است و آن جا انتقام بگير چون جاى كيفر است، اين جا جاى بهشت است و آن جا جاى جهنم، آن رهبرى رحمت مطلقه است، ولى آن جهان بينى محدود است كه اين خطاها و غضبهاى نسبى را مىبيند و مىگويد اين جا غضب و آن جا عفو است.
در حالى كه دستور در جهان بينى كلّى است كه مىگويد: يك جا رگ بزن، يك جا مرهم بنه، چه جراح هم رگزن است و هم مرهم گذار.
اگر كار جراحى را در هنگام بريدن ببينيم مىگوئيم اين قساوت و درد است، ولى اگر هنگام مالش و مرهم نهادن ببينيم مىگوئيم عاطفه و رقت است، ولى طب مىگويد هر دو بايد باشد.
اگر از ديد طب ببينيم هر دو بجاست، ولى اگر از موضعى ببينيم كه بيمار در آن حال مىنالد مىگوئيم اين جا جاى درد است و نابجاست و هنگام درمان يافتن و مرهم نهادن را گوارا مىدانيم.
پس اگر آن رحمت مطلقه را ببينيم، مىگوئيم آفرين بر نظر پاك و بلند آن رهبرى كه اين رحمت خطا پوش را داده است، رحمت مطلقهاى كه خطا و صواب نسبى را پوشانده است.
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
وقتى بخواهيم بر اساس عدل خداوندى جهان را ببينيم در آن صورت هم جهنم را مىبينيم و هم بهشت را؛ زيرا اگر جهنمى نبود ظالم و طاغوت كيفر نمىديد، پس در اين عالم، جهنم در جاى خود زيباست.
پس مشخص است كه شيطان بر هيچ كس مسلّط نيست:
[ولى آگاه باش كه] يقيناً تو را بر بندگانم هيچ تسلّطى نيست، و كافى است كه پروردگارت نگهبان و كارساز [آنان] باشد.
و در سوره ابراهيم
در سوره حجر مىفرمايد:
قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نيست، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مىكنند.
محدوده كار شيطان، مشخص شده كه چه كسى تابع شيطان است؟ آن كس كه گوش به حرف شيطان مىدهد تحت سلطه اوست، نه اين كه شيطان در ابتدا بر كسى مسلّط باشد.
و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جن قرار داديم كه براى فريب مردم همواره گفتارى باطل ولى به ظاهر آراسته و دلپسند به يكديگر القاء مىكنند، و اگر پروردگارت مىخواست چنين نمىكردند، پس آنان و آنچه را به دروغ به هم مىبافند واگذار.
دشمن قرار دادن براى هر رهبر و پيامبرى جزء رحمت مطلقه است، انسان تا در جهاد اصغر و اكبر تلاش نكند، كامل نمىشود.
در ادامه آيه مىفرمايد:
حرف شيطنتآميز شياطين را فقط يك گروه گوش مىدهند.
و [ما به عنوان آزمايش بندگان از القاى گفتار باطل توسط شياطين انس و جن به يكديگر مانع نشديم] تا دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن القائات متمايل شود، و آن را بپسندد و [براى رسيدن به منتهاى شقاوت كه كيفر لجاجت و عناد آنان است] هر عمل زشتى را كه بخواهند انجام دهند، نهايتاً انجام دهند.
پس كار شيطان وسوسه است، آن كه به عمد بى ايمان شد به دنبال حرف شيطان و وسوسه او حركت مىكند.
قطعاً شياطين [شبهات ناروايى را به ضد احكام خدا] به دوستانشان القاء مىكنند تا با شما [درباره احكام خدا] مجادله و ستيزه كنند.
بنابراين اگر در سوره ابراهيم مىفرمايد: شيطان بر كسى مسلّط نيست، و در سوره اسرا مىگويد: شيطان بر احدى سلطه ندارد، و در سوره حجر گوشزد مىكند: سلطه شيطان بر كسى است كه او را به عنوان متبوع و ولى مىپذيرند، و در سوره انعام بيان مىدارد: نفوذ شيطان در كسانى است كه عمداً ايمان نياوردهاند، و باز در سوره انعام مىفرمايد: وحى شيطان الهام فريبكارانه او نسبت به اولياى خود اوست، از اين همه بايد نتيجه گرفت كه:
پس آنها كه تولّى شيطان دارند و از خدا و انبياى الهى تبرّى مىجويند، آنها كه از خدا و از رسول خدا متنفر شدهاند، و شيطان را به عنوان ولى انتخاب كردهاند، وسوسه شيطان در نهاد و دلهاى آنها موثّر است.
در سوره شعرا نيز محدوده سلطه شيطان را مشخص كرده و فرموده است:
آيا شما را خبر دهم كه شيطانها بر چه كسانى نازل مىشوند؟* بر هر دروغپرداز گنهپيشهاى نازل مىشوند،* كه گوش [بر القائات و اغواگرىهاى شيطان] مىسپرند، و بيشتر شيطانها دروغگويند.
اين تهمت زنندهها و دروغ پردازها، محل نزول شياطين جنى و انسى هستند.
بنابراين، اصل وجود شيطان در نظام آفرينش خير است، و اين مأموريتى كه به او داده شد در اثر آن تبهكارى بود كه مرتكب شد، و مأموريت او در ابتدا جز دعوت چيز ديگرى نيست و اين دعوت به بدى، خير است.
زيرا اگر دعوت به بدى و امكان بد كردن و تبهكارى نمىبود، خوب بودن ضرورى مىشد، و وقتى خوب بودن ضرورى باشد جاى تكليف نيست.
در عبور يك طرفه دستور نمىدهند كه راه ديگر نرو، و راه ديگرى ممنوع است، بلكه وقتى دو يا چند راه باشد آنگاه دستور لازم است. اين دستور است، چون دو راه است، دو طرز فكر، دو نحوه برداشت و دو نحوه اراده و انتخاب و اختيار. در نتيجه، اطاعت و عصيان در عالم حركت و جهان انسانى ممكن است، و دين و شريعت براى رهبرى آمده است. پس مأموريت شيطان براى همه وسوسه است و اين خير است.
اگر كسى با داشتن همه امكانات رهبرى صحيح، عمداً از درون به بيرون و بيراهه برود به حدى كه از هدايت الهى بى نصيب بماند، به همان اندازه براى او شيطان به منزله سگ شكارى است كه اين وسوسه را به صورت گزيدن درمى آورد و او را مىگزد ولى در عين حال اختيارش محفوظ است، و هنوز هم برايش هدايت الهى، عقل، انبيا هستند تا راه را به او بنمايانند، و تا زنده است راه برگشت و توبه وجود دارد.
اگر كسى عمداً راه فضيلت را طى كند، از امكانات و توفيقات بيشتر و از كمكهاى فرشتگان برخوردار است. ولى بايد متوجه بود كه نه آن تبهكار بايد نااميد بشود، و نه اين وارسته بايد مغرور گردد؛ زيرا اين پارسا با يك غرور از پاى در مىآيد، و آن گنهكار با يك توبه بپا مىايستد.
اين تا زنده است در لبه خطر، و آن تا زنده است در لبه نجات مىباشد. انسان تا زنده است اين دو راه را دارد، منتهى توبه كردن دشوار و بعد از توبه، راه فضيلت رفتن آسان مىباشد.
اين هميشه در معرض خطر غرور و خودبينى است، و آن هميشه به اميد توبه در معرض تعالى است.
در سوره مباركه زمر پيرامون موضوع انابه مىفرمايد:
اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود زياده روى كرديد!
زيرا انسان هر چه مىكند، و هر عملى را كه انجام مىدهد يا به جانش خدمت مىكند و يا بر او ستم روا مىدارد، انسانها به خودى خود به يكديگر نه خدمت مىكنند و نه خيانت.
اگر كسى خيانت كرد، آن چاه بدبو را در نهاد خودش كنده است.
بوى بد اين چاه به ديگرى رسيده و ديگرى را كشته است، اگر كسى خدمتى به ديگران كرد، اين بوستان فضيلت را در نهاد خود كشت كرده و بوى اين گلستان به مشام ديگرى رسيده است.
اگر كسى مدرسهاى ساخت، مسجدى ساخت، پلى احداث كرد، قناتى حفر كرد، بيمارى را درمان كرد، كتابى نوشت، درسى گفت، كارى كرد كه ديگران طرفى بستند، اين نسيم احسان است كه از او به ديگرى مىرسد آن اصل عمل در جان انسان است كه براى ابد زنده است، و با همان عمل انسان مىرود، احدى حق ندارد بگويد من به فلان شخص، يا در فلان امر احسان كردم؛ زيرا قرآن كريم فرموده:
اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد، و اگر بدى كنيد به خود بدى كردهايد.
در گناه فرمود: براى شماست در فضيلت هم فرمود: براى شماست. فرمود: عمل پيوند با عامل دارد. هيچ ممكن نيست خلاف انسان و يا صواب انسان به ديگرى برسد.
انسان در تمام مدت عمر يا مشغول پرنيان ريسيدن است، يا سرگرم آبيارى درختان پرتيغ، اما هر دو را در شبستان جان خود مىپرورد.
ممكن نيست كسى از دست ديگرى تيغ بخورد، و يا پوشاك پرنيانى بگيرد.
انسان حرفى را كه مىزند، و قلبى را كه مىرنجاند به منزله آن است كه به پاى درخت پرتيغى در جان خودش يك سطل آب بريزد، اما اگر بارى از دوش ديگرى كم مىكند، در كنار دوك ريسندگى پرنيانى، حرير بهشتى رشته مىكند، آن جا حرير استبرق را كرم ابريشم نمىسازد؛ زيرا مثل دنيا نيست كه بهترين محصولش از چند كرم باشد.
روزى جابر بن عبداللّه در حضور حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نفس بلند و عميقى كشيد. حضرت فرمود: اين نفس افسون باز براى چه بود؟ خوشا به حالت، اگر براى آخرت است، ولى اگر براى دنياست من دنيا را برايت تشريح كنم تا بدانى آنچه كه تو را از اللّه باز مىدارد چيست؟
فرمود: دنيا پوشاكى دارد، خوراكى دارد و اعمال غرايزى، در بين پوشاكها بهترين پوشاكها ابريشم است كه محصول كار يك كرم است.
در بين خوراكها بهترين خوراكها عسل است كه محصول كاريك حيوان است، واى بر حال انسانى كه تمام تلاشها و فخر فروشىهايش اين باشد كه از كار يك كرم و يك حيوان لذّت ببرد.
به اين فكر مباش كه مرتبه انسانيت را اين قدر پايين آورى كه كرم ابريشم كوشش كند و تو فخر كنى، زنبور عسل تلاش كند و تو افتخار كنى كه در كنار اين سفره عسل نشستهاى يا زير پوشش جامههاى پرنيانى قرار گرفتهاى.
آنچه كه انسان را از مسير اصلى باز مىدارد دنياى اوست كه در آن سرگرم فخرفروشى از كار كرم هاست، ولى حرير و استبرق كه قرآن از آن در بهشت نويد مىدهد محصول كار كرم ابريشم نيست، عسل مصفّى كه در بهشت است محصول زنبور نيست.
كار اين زنبور گاهى نوش و گاهى نيش است، آن حرير و آن عسل محصول عمل صالح هستند، عمل مخصوص عامل است نه چيز ديگر. انسانى كه در منزل خودش درختى غرس كرد، نسيم و سايهاش به رهگذر مىرسد.
اگر كسى نسبت به كسى كار خيرى كرد نبايد بگويد من نسبت به او احسان كردم، عملى را كه انسان انجام داد، اين عمل حىّ و زنده است و از جان بيرون نيست، نسيم اين عمل به آن عابر رهگذر مىرسد، چه در فضيلت و چه در رذيلت
الهى اى عطايت بى حد و مرّ
خداى قادر و حىّ توانگر
به آه عاشقان سينه خسته
كه از هجران رگ دلشان شكسته
به اشك چشم آن بيچاره مردم
كه خون گريد بدين احوال انجم
به آنانى كه در راه تو خوارند
شب و روز از فراقت اشكبارند
به وصل واصلان و قرب ايشان
به مهجوران از هجران پريشان
به آنانى كه غافل از تو آنى
نگرديدند اندر هر مكانى
به حق حاى حمد و ميم محمود
بعين و لام و يا از بود و نابود
به سه چار و دو حرف اسم اعظم
بدان عرشى نشينان معظم
به حق دوستى دوستداران
كه در راهت گذشتند از سرو جان
كه رفعت را از اين ذلّت به عزّت
رسان از راه لطف و فضل و رحمت
الهى روبه درگاه كه آريم
پناهى غير درگاهت نداريم
اگر چه معصيت بنياد ما كند
تويى در مغفرت بيچون و بى چند
به توحيد تو مودرمو زبانيم
احد جز ذات پاكت را ندانيم
نوابخشا تويى ما بىنواييم
تو عين رحمت و ما هم گداييم
همه لطفى و يكسر فضل و رحمت
ز رحمت يك نظر فرما به رفعت
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 91/ 143، باب 32، مناجاة الشاكرين.
(4)- بحار الأنوار: 2/ 107، باب 15، حديث 4؛ الخصال: 1/ 113، حديث 91.
(5)- الدر المنثور:، 1/ 167؛ فتح القدير: 1/ 168.
(12)- الكافى: 1/ 53؛ حديث 1؛ وسائل الشيعة: 27/ 124، باب 10، حديث 33382.
(13)- الكافى: 2/ 398، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 27/ 127، باب 10، حديث 33389.
(14)- الكافى: 6/ 434، حديث 24؛ وسائل الشيعة: 17/ 317، باب 101، حديث 22645.
(15)- تفسير نمونه: 18/ 423- 426، ذيل آيه 59 و 60 سوره يس.
(19)- اعراف (7): 16- 17؛ حجر (15): 39؛ اسرا (17): 62؛ ص (38): 82.
(21)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 4/ 228، ذيل آيه 17 سوره اعراف؛ بحار الأنوار: 60/ 152، باب 3.
(23)- بحار الأنوار: 72/ 278، باب 70، حديث 17؛ وسائل الشيعة: 16/ 38، باب 74، حديث 20914.
(24)- بحار الأنوار: 66/ 378، باب 38، حديث 32؛ الخصال: 1/ 285، حديث 37.
(25)- بحار الأنوار: 69/ 317، باب 117، حديث 28؛ مستدرك الوسائل: 1/ 137، باب 21، حديث 197.
(27)- بحار الأنوار: 66/ 380، باب 38، حديث 39؛ تهذيب الاحكام: 4/ 191، باب 46، حديث 6.
(46)- بحار الأنوار: 75/ 11، باب 15، حديث 69؛ مستدرك سفينة البحار: 9/ 246.