گاهى انسان به دست خود بر اثر جهالت، يا طغيان شهوات، يا مستى غرور، بر سر خود بلا مىآورد، و خود را درگير امراض و رنجها مىنمايد كه بايد گفت از ابتداى اين برنامه تا انتهايش نه اين كه ثواب و بهرهاى ندارد، بلكه ايجاد مقدماتش حرام و معصيت است.
گاهى ابتلائات و بلاها به خاطر پرورش زمينه رشد و كمال، و ترفيع درجه، و آمرزش گناهان از جانب حضرت حق است كه در حقيقت اين ابتلائات عين رحمت و لطف است و به تعبير حضرت سجّاد (عليه السلام) حسن قضاء است.
بلادهنده و بلاگردان حضرت محبوب است كه مؤمن بيدار اين گونه بلا را با جان و دل مىخرد و بر حسن قضايش سپاس مىگويد، و بر بلا گردانيش و ارائه عافيت از جانب حضرتش شكرگزارى مىكند و به درگاهش عرضه مىدارد: اين عافيتى كه به اين سرعت به من دادى، باعث كم شدن عافيتم در آخرت نباشد كه در اين صورت بدبخت مىشوم.
اى محبوب من، اى معشوق من، اين بندهات به اين خوش است كه اگر بلائى در آينده دارد، آن را به امروز انداز، و اگر عافيت امروز به جاى سلامت فرداست، اين عافيت و سلامت امروز را به فردا انداز؛ زيرا خوشىهاى امروز كه پايانپذير است هر چند زياد و فراوان باشد اندك، و چيزى كه پايان ندارد هر چند كم باشد بسيار زياد است.
صفات درونى انسان به تنهايى نمىتواند، ملاكى براى پاداش يا كيفر باشد؛ بلكه آن زمانى كه در لابلاى اعمال انسان خودنمايى مىكند، خداوند با ابزار مادى و معنوى به سراغ بندگان مىرود و آنچه در درون دارند در عمل آشكار كنند، استعدادها را از قوّه و خامى به فعليت و كمال برسانند و پس از آزمايش در نعمت و بلا، انسانها شناخته مىشوند.
اگر امتحان در آسايش و مشكلات نباشد؛ شكوفايى در استعداد و توانايىها رخ نمىدهد؛ پس كارايى و شخصيت افراد در عرصههاى زندگى معلوم نمىگردد.
اميرمؤمنان على (عليه السلام)، بيان شگفتانگيز در زمينه فلسفه امتحانات الهى دارد؛ كه مىفرمايد:
اگرچه خداوند سبحان از خود آنها به آنها آگاهتر است، ولى آزمايش براى اين است كه كارهايى كه سزاوار ثواب و اعمالى كه موجب كيفر است آشكار گردد.
مردم در برابر آزمايشهاى سخت خداوند به دو گروه تقسيم مىشوند:
عدّهاى از عهده آزمايشها برآمده و سرافراز و پيروز مىگردند.
عدّهاى از صحنههاى آزمايش برآشفته و سرافكنده و مردود مىشوند.
به عنوان نمونه مسأله ترس كه پيش مىآيد گروهى خود را مىبازند و به خاطر اين كه كوچكترين ضررى به آنها نرسد شانه از زير بار مسؤوليت خالى مىكنند، در جنگها فرار مىكرده، يا راه سازشكارى پيش مىگيرند و با عذر تراشى از اين كه ما ترس ضرر داريم عقب نشينى مىكنند، اين شيوه افراد بيمار دل و خودباخته است كه براى توجيه ارتباطهاى نامشروع با بيگانگان، انتخاب مىكنند.
قرآن مجيد در اين باره مىفرمايد:
كسانى كه در دلهايشان بيمارى [دورويى] است، مىبينى كه در دوستى با يهود و نصارى شتاب مىورزند و [بر پايه خيال باطلشان كه مبادا اسلام و مسلمانان تكيهگاه استوارى نباشند] مىگويند: مىترسيم آسيب و گزند ناگوارى به ما برسد [به اين سبب بايد براى دوستى به سوى يهود و نصارى بشتابيم]. اميد است خدا از سوى خود پيروزى يا واقعيّت ديگرى [به نفع مسلمانان] پيش آرد تا اين بيماردلان بر آنچه در دل هايشان پنهان مىداشتند، پشيمان شوند.
با بيان حقيقت در آيه، دو راه در پيش روى انسانِ مبارز است:
نخست روشى كه برگرفته از افكار و قلبهاى بيمار منافقانه است و كسانى كه ايمانشان متزلزل و نسبت به خدا بدگمانى دارند. اين روش در پايان راه به پشيمانى و فرار مىانجامد.
راه ديگر شيوهاى كه در اثر استقامت و ايمان و پايمردى آشكار و تحمل فشارهاى درونى با خوشبينى به راه حق انتخاب مىگردد و به فضل و نعمت الهى و سربلندى ختم مىشود. كه قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد:
همان كسانى كه مردمِ [منافق و عوامل نفوذى دشمن] به آنان گفتند: لشكرى انبوه از مردم [مكه] براى جنگ با شما گرد آمدهاند، از آنان بترسيد. ولى [اين تهديد] بر ايمانشان افزود، و گفتند: خدا ما را بس است، و او نيكو وكيل و [نيكو كارگزارى] است.* پس با نعمت و بخششى از سوى خدا [از ميدان جنگ] بازگشتند، در حالى كه هيچ گزند و آسيبى به آنان نرسيده بود، و از خشنودى خدا پيروى كردند؛ و خدا داراى فضلى بزرگ است.
گرچه شأن نزول آيات فوق در مورد دو نفر يعنى «عبادة بن صامت» و «عبداللّه بن أبى» آمده است، ولى بدون ترديد اين دو نماينده دو ديدگاه فكرى و اجتماعى هستند.
يك مكتب مىگويد: از بيگانه بايد بريد و به كمكهاى او نبايد اعتماد كرد.
ديگرى مىگويد: در اين دنياى پرهياهو هر ملتى تكيه گاهى مىخواهد و گاهى مصلحت سبب مىشود كه تكيه گاه از ميان بيگانگان انتخاب شود و رابطه با آنان روزى ثمربخش باشد. كه قرآن اين انديشه خودباختگى را محكوم مىكند؛ زيرا تاريخ نشان مىدهد كه بسيارى از شكستها و بدبختىهاى مسلمين از همين نقطه ضعفها آغاز مىگردد.
فتح اندلس، نمونه تابلوى روشنى از اين سست فكرىهاست. مسلمانان به نيروى الهى و توان فكرى و جسمى خود، درخشانترين تمدّنها را در اندلس ديروز و اسپانياى كنونى پديد آوردند. امّا به جهت باورهاى غلط و نقشههاى دشمنان و تكيه كردن بر بيگانه، اين نيرو را سهل و آسان به باطل فروختند.
شاهد ديگر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) به قدرى تيزبين در اين موضوع بود كه در جنگ احُد هنگامى كه سيصد نفر از يهوديان براى همكارى با مسلمانان در برابر مشركان آماده شدند، حضرت همه آنها را از نيمه راه بازگرداند و كمك آنها را نپذيرفت، در حالى كه اين عدد در جنگ احُد مىتوانست نقش كارسازى ايفا كند؛ ولى احتمال زياد داشت كه آنها در زمان حساسِ نبرد با دشمن همكارى كرده و باقيمانده لشكر اسلام را نابود سازند. هر چند در همان جنگ؛ لشكر مسلمانان به دست خودىهاى فريب خورده مال و غنيمت دنيا، به خاطر رهاكردن تنگهاى كه راه نفوذ دشمن را مىبست؛ شكست خوردند و قهرمانى چون سيدالشهداء، حمزه عموى پيامبر به شهادت رسيدند. اين برنامه، نتيجه فروختن دين به دنياست كه انسانهاى پاكى در اين راه قربانى مىشوند.
امام حسين (عليه السلام) در مسير پر از درد به كربلا؛ رو به اصحابش فرمود:
به راستى كه مردمان بنده دنيايند و دين بر سر زبانهاست تا زمانى كه زندگى آنها را مىچرخاند و چون به بوته آزمايشهاى سخت و بلا گذاشته شوند آن گاه دينداران كمياب مىشوند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
حق پرستان هميشه در سختى بودهاند؛ ولى بدانيد كه دوره اين سختىها كوتاه است و سرانجامش آسايشى بسيار مىباشد.
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد:
شما هرگز مؤمن نباشيد مگر آن كه بلا را نعمت شماريد و آسايش و رفاه را مصيبت؛ زيرا صبر بر بلا و گرفتارى، ارزشمندتر از غفلت در هنگام آسايش و خوشى است.
مصيبتها، هدايا و بخششهايى گرانبها از سوى خداوند و فقر و تنگدستى در خزانه خداوند نگهدارى مىشود و به بندگان خاص مىرسد همچنان كه مرد خانه با آوردن خوراك يا هديه از سفر؛ خانواده خود را مىنوازد، خداوند نيز مؤمن را به بلا و سختى نوازش مىدهد. و با آنها تغذيه مىكند، همچنان كه مادر نوزاد خود را شير مىدهد؛ زيرا بلاياى خداوند آكنده از كرامتهاى جاودانه اوست و رنج و تلخىهايش، گرچه پس از مدتى، خشنودى و تقرب او را در پى دارد و بندهاى نزد خداوند گرامى مىشود كه بلا و گرفتارى، او را افزونتر يابد.
حضرت على (عليه السلام) در خطبه قاصعه به آزمون بزرگ الهى اشاره مىفرمايد:
كه هر چه آزمايش و امتحان بزرگتر، پاداش و جزايش فراوانتر است. آيا نمىبينيد خداوند پاك گذشتگان را از زمان آدم- درود خدا بر او باد- تا آخرين انسان اين جهان به سنگهايى آزمايش نموده كه نه زيان مىرساند و نه سود مىدهد، نه مىبيند، و نه مىشنود؟! آن جا را خانه حرمت خود و جايگاه قيام مردم به عبادت قرار داد.
ولى خداوند بندگانش را به انواع سختىها امتحان مىكند، و با كوششهاى گوناگون به عبادت وامىدارد، و به امور ناخوشايند مىآزمايد، تا كبر را از دلهايشان بيرون كند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با اين گونه آزمايشها ابواب فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد، و اسباب عفو خود را به راحتى به آنان عنايت فرمايد.
چه باك از آزمايش با بيمارى يا ثروتمندى يا فقيرى و يا هزاران بلا و عافيت، آنگاه كه بدانيم؛ خداوند فرموده است: من با مؤمن كارى نمىكنم مگر كه آن كار برايش بهتر و سودمندتر است.
امام صادق (عليه السلام) درباره سودمندىِ دچار شدن به گرفتارىها مىفرمايد:
از وحىهاى خدا به موسى (عليه السلام) اين كه آفريدهاى نيافريدهام كه نزد من محبوبتر از بنده مؤمنم باشد، او را مبتلا مىسازم چون برايش بهتر است؛ به او عافيت مىبخشم چون برايش بهتر است، از او مىگيرم و محرومش مىسازم چون برايش بهتر است. من بهتر مىدانم كه چه چيز بنده مرا اصلاح مىكند؛ پس بايد كه بر بلاى من صبور باشد و از نعمتهايم سپاسگزارى نمايد و از تقدير و قضاى من خشنود باشد؛ تا او را در شمار بندگان صدّيق خود بنويسم؛ هر گاه عمل او به رضايت من باشد و فرمانبرى فرمانم كند.
حال كه همه انسانها در يك امتحان گسترده و همگانى الهى شركت دارند؛ راه موفقيت و عافيت در آزمايشها چيست؟
پاسخ را در آيات و روايات مىيابيم كه به شرح زير است:
1- رمز پيروزى در اين راه، صبر و پايدارى است كه بشارت و شادكامى تنها به صابران و راست قامتان داده شده است.
2- توجه به گذرا بودن حوادث جهان و سختىها و مشكلات دنيا كه گذرى بيش نيست و همه ما از گذرگاهى چند روزه عبور مىكنيم، پس به خود بگوييم «ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا بازمىگرديم
اين جمله كه به كلمه استرجاع معروف است، عصارهاى از بهترين درسهاى توحيد و انقطاع الى اللّه و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر زمان است.
3- استمداد از نيروى ايمان و الطاف و امداد الهى در بروز حوادث دشوار كه انسان را از پاى در مىآورد؛ زيرا هر انسان معمولى در مشكلات گرفتار اضطراب و ترس و سردرگمى مىشود؛ اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنى دارند آرام به راه خود ادامه مىدهند.
4- توجه به تاريخ گذشتگان و بررسى موقعيت آنان در برابر آزمايشهاى خداوند، جهت آماده سازى روحى و روانى در برابر امتحانات پروردگار موثّر است.
چون گاهى انسان در تنهايى احساس نااميدى و شكست مىكند و از نيروى مقاومت او كم مىشود؛ پس دقت در حقيقت گذشته اقوام و ملّتها، سبب عبرت و افزايش نيروى پايدارى مىگردد. به همين دليل خداوند در قرآن بارها براى دلدارى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) و تقويت روحيه ايشان و مؤمنان، به گذشته دردناك پيامبران اشاره مىكند كه: اگر تو را مسخره كنند نگران مباش، پيامبران پيشين نيز گرفتار اهانت جاهلان بودند. اما با نيروى استقامت بر آنها پيروز شدند.
5- توجه به اين حقيقت كه همه آزمايشها و بلاها در پيشگاه خداوند مهربان رخ مىدهد و او از همه چيز آگاه است. مثل كسانى كه در ميدان مسابقهاند تا گروهى تماشاگر و تشويق كننده در اطراف ميدان كه آنها را تحت نظر داشته و حمايت مىكنند، به كار شوق و عشق بيشترى نشان مىدهند.
جايى كه چند نفر انسان چنين اثرى در روح انسان دارند؛ پس آن حقيقتى كه ما را مىبيند و كوششهاى ما را در صحنههاى آزمايش مىسنجد، چه عشق و شورى در كار مىآفريند.
خداوند به حضرت نوح (عليه السلام) كه زير شديدترين فشارهاى روحى از سوى قومش بود؛ در حال ساختن كشتى فرمود: كشتى را در برابر نگاه ما بساز.
اين جمله چنان قوت قلبى به نوح (عليه السلام) بخشيد كه هيچ فشارى براى او اهميت نداشت.
سالار شهيدان، فرزند عزيز كوچك او على اصغر (عليه السلام) با فجيعترين حالت شربت شهادت نوشيد؛ امّا حضرت حسين (عليه السلام) فرمود:
همين كه اين امور در برابر ديدگان خداوند انجام مىگيرد، تحمّل آن بر من آسان است.
اگر مسجد اگر ميخانه گر دير مغان خواهم
به هر جا بگذرم مقصود من يارست آن خواهم
گدائى در ميخانه مىخواهم نه دارائى
نه ملك كيقباد و دولت نوشيروان خواهم
اگر حنظل اگر شكر اگر مرهم اگر نشتر
بجانم هر چه جانان مىپسندد من همان خواهم
سر زلفت كه شيران را به زنجير گران بندد
سزاى اين دل ديوانه زنجيرى چنان خواهم
از اين زندان پر وحشت مگر يكدم بياسايم
نسيمى همره باد صبا زان گلستان خواهم
زمين و آسمان را آزمودم هر دو بى حاصل
جهانى ماوراى اين زمين و آسمان خواهم
سرديوانگى دارد هما با اين دل شيدا
ز زلف تابدار يار زنجيرى گران خواهم
______________________________
(4)- بحار الأنوار: 44/ 383، باب 37، ذيل حديث 2؛ تحف العقول: 245.
(5)- الكافى: 2/ 255، حديث 16؛ بحار الأنوار: 64/ 213، باب 12، حديث 18.
(6)- بحار الأنوار: 78/ 199، باب 1، حديث 56؛ جامع الأخبار: 115.
(9)- بحار الأنوار: 69/ 331، باب 119، حديث 14؛ الكافى: 2/ 61، حديث 7.