فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 3 از دعای 20 ( مشکلات و موانع رشد انسان )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الاِهْتَِمامُ بِهِ ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيما خَلَقْتَنِي لَهُ ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ .
پروردگارا! به روان محمد و آل محمد رحمت فرست و در مشكلات زندگى يار و ياور من باش. كمك كن تا اين بار سنگين بر شانه‌هاى من فشار نياورد و مرا به خويشتن مشغول ندارد. خداى من! فردا كه به روز رستاخيز از خاك برخيزم در پيشگاه عدل و انتقام تو از گفتار و كردارم بازخواست خواهم شد. مقدر فرماى كه هم امروز به فرداى خود بينديشم و مسئوليت خويش را آنچنانكه تو خواهى ايفا كنم. مقدر فرماى كه روزگار من در طاعت و عبادت و به پايان رسد. مرا از ثروت ديگران بى‌نياز دار و روزى مرا فراوان رسان. از فتنه‌ها بركنارم دار و فطرت مرا عزيز و غنى گردان تا چشم طمع به دست مردم ندوزم. مگذار كه به آزار نخوت و كبريا دچار شوم و بگذار تو را آنچنانكه شايسته‌ى ذات مقدس تو باشد بندگى كنم و رنج مرا در اداى عبادت و طاعت بيهوده مساز. پروردگار من! مقرر فرماى كه دستهاى من در خير و صلاح مردم به كار افتد و همچنان دست كارگر مرا از منتگذارى و دل آزارى ايمن دار و زبان مرا از خودستائى و تفاخر خاموش فرماى.

باب نجات در دنيا و آخرت‌

حضرت سجّاد (عليه السلام) به امورى بسيار مهم كه باب نجات دنيا و آخرت است اشاره دارد:

1- كفايت حق از عبد

2- عمل براى قيامت‌

3- خرج كردن وقت در راه هدف‌

4- مصون بودن از فقر و وسعت رزق‌

5- بى نيازى از چشم داشت‌

6- عزّت واقعى و دورى از كبر

7- عبادت بى عجب

‌ 8- انجام خير بدون منّت‌

9- معالى اخلاق‌

10- دورى از فخر وناز بر مردم‌


1- كفايت حق از عبد

زمان و وقت، گوهر گران‌بهايى است كه از جانب حضرت حق از باب رحمت و لطف در اختيار انسان قرار داده شده است.

با اين سرمايه بسيار سنگين الهى، مى‌توان دست به تجارتى زد كه سود و منفعت دنيايى و آخرتى نصيب شود.

بسيارى از مردم با كرامتى كه علاقه دارند از لحظه لحظه عمر خود در بهترين كارها بهره‌مند شوند.

عده‌اى به اندوختن علم و دانش براى رشد خود و هدايت ديگران عشق مى‌ورزند.

گروهى علاقه دارند دست به تأليف كتب سودمند اسلامى و تربيتى بزنند. جمعيتى عاشق تحصيل علوم مادى براى خدمت به وطن و حلّ مشكلات مردم هستند. پاره‌اى از مردم با تمام وجود دلبسته به كار خيرند و مى‌خواهند از مقدار فرصتى كه در جنب زندگى براى آنها هست درهر زمينه‌اى براى مردم كار خيرى انجام دهند.

گاهى اشتغالات فكرى، بدنى، كارى، اجتماعى، خانوادگى مانع از اين همه امور مفيد است.

اما وقتى انسان مؤمن از حضرت حق بخواهد كه او را از آن همه اشتغالات كه همچون سدّى در برابر آن همه برنامه‌هاى پرمنفعت قرار دارد نجات دهد، تا بتواند در كمال آسايش خاطر، دست به انجام برنامه‌هاى مثبت بزند، پروردگار مهربان خواسته‌اش را اجابت مى‌نمايد، و زمينه هائى از باب لطف و عنايتش فراهم مى‌آورد كه انسان بتواند در كمال آسايش و اطمينان و امنيّت خاطر به مسيرى كه در آن قدم گذاشته ادامه دهد، و به هدف عالى برسد.

از بسيارى از بزرگان دين همچون حضرت آيت اللَّه بروجردى و علّامه طباطبائى نقل شده است كه رشد علمى و تأليفات و تربيت شاگردان ما از بركت همسران بوده است، آنان آرامشى در زندگى فراهم آوردند، و چنان براى حل مشكلات داخلى، و فراهم آوردن وسايل و برنامه‌هاى لازم فداكارى كردند كه ما توانستيم وقت خود را در علم و عمل و تأليف و تصنيف و تربيت شاگردانى سودمند صرف كنيم.

گاهى خداوند دوستان بزرگوار و با كرامتى مرحمت مى‌كند كه عمده كارهاى شخصى و امور اضافى را در كمال عشق و دلبستگى انجام دهند، تا وقت پر بهاى آنان در هدف مقدس و مباركى صرف شود، و اين كفايت حق از بنده‌اش نسبت به اشتغالات اوست.

كفايت حق از عبد، جلوه رحمت خاصه الهيه به انسان مؤمن است.

نعمت كفايت را بايد قدردانى كرد، و نسبت به آن در مقام شكر برآمد. نعمت كفايت حق از عبد سرمايه عظيمى است كه مى‌توان به وسيله آن به تجارت معنوى دست يافت، و از بركت آن خير دنيا و آخرت را تأمين كرد.

رفع و منع اشتغالاتى كه مزاحم وقت پرقيمت انسانند، به وسيله حضرت كافى المهمّات در زندگى اهل خدا تجلى كامل داشت، و اين همه منفعتى كه در امور دنيايى و آخرتى نصيب انسان‌ها شده، از بركت اين نعمت عظيم است.

به راستى اگر در مسير كمال هستيد، و حسّ مى‌كنيد كه وجود شما مى‌تواند براى خود شما و عباد الهى منبع خير و بركت باشد ولى گرفتارى‌ها و اشتغالات مربوط به زن و فرزند، و امور داخلى خانه و مسائل بيرونى مانع از راه و هدف شماست به پيروى از حضرت سجّاد (عليه السلام)، در كمال تضرّع و زارى و حال، دست نياز به درگاه بى نياز برداريد و به حضرتش عرضه بداريد:

«وَاكْفِنى ما يَشْغَلُنِى الْاهْتِمامُ بِهِ»

و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمى و مشغوليت مى‌كند، كفايت كن.

بود يا رب كه از پروانه جود

بر افروزى دلم را شمع مقصود

زتوفيقم نمايى راه تحقيق‌

چراغى بخشيم از نور توفيق‌

دلم پروانه جانسوز سازى‌

به شمع دل شب من روز سازى‌

چراغ دل كه مرد از ظلمت تن‌

زبرق عشق بازش ساز روشن‌

چو شمعم گرميى از سوختن ده‌

مرا از سوختن افروختن ده‌

دل پرسوز من از سوز داغى‌

برافروزان چو فانوس چراغى‌

رهان زين ظلمتم از برق آهى‌

ببخش از بخت سبزم خضر راهى‌

دل من مخزن اسرارخود كن‌

چو شمعش روشن از انوار خود كن‌

رهى بنمايم از شمع معانى‌

مرا روشن كن اسرار نهانى‌

به چشم من نما از سرمه غيب‌

پرى رويان معنيهاى بى عيب‌

حديث روشنم عِقد گهر كن‌

چراغ مجلس اهل نظر كن‌


آيات كفايت حق از عبد

قرآن مجيد در باب كفايت حق از عبد در آياتى مى‌فرمايد:

﴿وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا﴾«1»

و بس است كه خدا سرپرست شما باشد.

﴿وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا﴾«2»

و كافى است كه خدا ياور شما باشد.

﴿وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾«3»

و بر خدا توكّل كن؛ و كارساز بودنِ خدا [نسبت به امور بندگان‌] كافى است.

﴿وَ كَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا﴾«4»

و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.

﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾«5»

كه ما [شرّ] استهزا كنندگان را از تو بازداشته‌ايم.

﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾«6»

آيا خدا براى بنده‌اش [در همه امور] كافى نيست؟


2- عمل براى قيامت‌

قيامت روزى است كه حضرت حق در كتاب‌هاى آسمانى، و صد و بيست و چهار هزار پيامبر صادق در گفتار خود، و دوازه امام معصوم در كلمات حكيمانه خويش، وقوع و تحقق آن را خبر داده‌اند.

قيامت روزى است كه هيچ شك و ترديدى در وقوعش براى قلوب صافيّه و ارواح صالحه وجود ندارد.

قيامت روزى است كه اگر برپا نمى‌شد عدالت بى مفهوم مى‌ماند.

قيامت روزى است كه تنها آن روز ظرفيّت جزاى نيكوكاران و بدكاران را دارد.

قيامت روزى است كه خداوند در آن روز با رحمت و عدالت به حساب تمام بندگان خواهد رسيد، و به هر كسى برابر اعمالى كه انجام داده اجر و مزد خواهد داد.

قيامت روزى است كه براى تمام حركات بندگان دادگاه تشكيل مى‌شود، و از همگان نسبت به تمام اعمالشان بازپرسى خواهد شد، و به قول حضرت حق در قرآن مجيد، در آن روز همه انسان‌ها بازپرسى خواهند شد.

حضرت سجّاد (عليه السلام) در اين قسمت از دعا از حضرت حق درخواست مى‌كند:

و مرا وادار به برنامه هائى كن كه فرداى قيامت از آن برنامه‌ها از من بازپرسى خواهى كرد كه اگر انجام گرفته باشد سرافراز و اهل سعادت، و اگر كوتاهى شده باشد خجالت زده و مستحق عذاب خواهم بود.

آن برنامه‌هائى كه در قيامت از آن بازپرسى مى‌شود، عبارت است از عقايد، اخلاقيات، اجراى اوامر و نواهى حضرت حق و انبيا و امامان، انسان نسبت به تمام اعضا و جوارح و حركات و اعمال و نسبت به تمام مردم و خلاصه نسبت به زمين و زمان و تمام نعمت‌هاى الهى دنيا و آخرت مسؤول است. انسان مكلف به اين حقيقت است كه از تمام نعمت‌هاى الهى، هماهنگ با دستورها و فرامين وحى استفاده كند.


سؤال از اعمال در قرآن مجيد

قرآن در باره مسؤوليّت انسان در صحراى قيامت مى‌فرمايد:

﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اجْمَعينَ* عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ﴾«7»

به پروردگارت سوگند، قطعاً از همه آنان بازخواست مى‌كنيم.* از اعمالى كه همواره انجام مى‌داده‌اند.

﴿وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾«8»

آنان را نگه داريد كه حتماً مورد بازپرسى قرار مى‌گيرند.

﴿وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾«9»

و مسلماً ازآنچه همواره انجام مى‌داديد، بازپرسى خواهيد شد.

﴿وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمّا كانُوا يَفْتَرُونَ﴾«10»

و روز قيامت از آنچه [به خدا و پيامبر و قرآن‌] افترا مى‌بستند، حتماً بازپرسى خواهند شد،

﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ﴾«11»

آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسى خواهيد شد.


سؤال از اعمال در روايات‌

حضرت صادق (عليه السلام) از قول لقمان در نصيحت به فرزندش روايت مى‌فرمايد:

وَ اعْلَمْ انَّكَ سَتُسْألُ غَداً اذا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَنْ ارْبَعٍ: شَبابِكَ فيما ابْلَيْتَهُ، وَ عُمْرِكَ فيما افْنَيْتَهُ، وَ مالِكَ مِمَّا اكْتَسَبْتَهُ وَ فيما انْفَقْتَهُ.«12»

فرزندم، آگاه باش فرداى قيامت در موقف حساب، در پيشگاه حضرت حق از چهار چيز باز پرسى خواهى شد:جوانيت را چگونه گذراندى؟ عمرت را در كجا و در چه برنامه‌هائى تمام نمودى؟ ثروتت را از چه راهى به دست آوردى و در كجا خرج كردى؟

در هر صورت با تمام وجود بايد مواظب تمام لحظات عمر بود كه به اين خرمن پرقيمت الهى آتش مخالفت با برنامه‌هاى الهى نيفتد كه هستى را بر باد مى‌دهد و در آخرت، آدمى را با تهيدستى و تنگدستى رسواكننده‌اى روبرو مى‌نمايد. وقت پر ارزش خود را در قسمتى صرف عبادات و در قسمتى صرف معاش، و در قسمتى صرف تحصيل معرفت و در قسمتى صرف لذّت‌هاى حلال كنيد، تا در روز قيامت در برخورد به بازپرسى با سربلندى جواب داده و با كمال آرامش و امنيّت به سوى رضوان حق و بهشت عنبر سرشت حركت كنيد.

كه بهشت محصول چه عقايد و اخلاق و اعمالى است، و جهنّم نتيجه چه برنامه‌هائى است؟ در اين زمينه به روايت بسيار مهمى اشاره مى‌شود:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در حديثى كه مردم را از بسيارى از امور نهى كرده، فرموده است:

مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَةٌ اوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَها مَخافَةَ اللّهِ عَزّوَجَلَّ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ النّارَ، وَآمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاكْبَرِ، وَ انْجَزَ لَهُ ما وَعَدَهُ فِى كِتابِهِ فِى قَوْلِهِ تَعالى: ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾«13»الا وَمَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْيا وَآخِرَةٌ فَاخْتارَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِىَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَيْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ يَتَّقِى بِها النّارَ. وَ مَنِ اخْتارَ الْآخِرَةَ وَ تَرَكَ الدُّنْيا رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ، وَغَفَرَلَهُ مَساوِىَ عَمَلِهِ.«14»

اگر كسى در معرض گناه كبيره‌اى واقع شود، يا به شهوت حرامى برخورد كند و به خاطر ترس از خدا به اجتناب برخيزد، خداوند متعال وجود او را به آتش جهنم حرام كند، و وى را از فزع قيامت امان دهد، و به آنچه در قرآنش وعده داده وفا كند آن جا كه فرموده، براى آنان كه به وقت برخورد با گناه از خدا بترسند دو بهشت مقرر شده است.

بدانيد هر كس در معرض دنيا و آخرت قرار بگيرد، پس آخرت را بگذارد و به دامن دنيا بياويزد، روز قيامت خدا را ملاقات كند در حالى كه وسيله‌اى براى حفظ وجودش از آتش جهنم ندارد، و آن كه آخرت را انتخاب و دنياى حرام را بگذارد، از لذت رضايت حق بهره برد، و گناهانش مورد آمرزش قرار گيرد.

اى گرفتار جهان پيچ پيچ‌

هيچ دانى كاين جهان هيچ است هيچ‌

اى تو از بيراه ره نشناخته‌

توسن شهوت به هر سو تاخته‌

راه بيراه است و دزدان آگهند

همرهان راه، دزدان رهند

پشت بر مقصود پوئى تا به كى‌

مقصد از بيراهه جويى تا به كى‌

اى ره از بيره به تو نزديك تر

مقصدت از ره به تو نزديك تر

ديو غفلت سوى اين راهت كشاند

مقصد و مقصود تو درخانه ماند

بازگرد اى بى خبر از راه خويش‌

بازجو انجام خود زآغاز خويش‌

(نشاط اصفهانى)


3- خرج كردن وقت در راه هدف‌

مسئله‌اى كه براى اهل بصيرت از آفتاب روشن‌تر مى‌باشد اين است كه خاك مرده به قدرت حق تبديل به موجودى با شعور و مكلّف و مسؤول به نام انسان شد، تا ظرف معرفت حق و ايمان به قيامت و عمل صالح و متخلّق به اخلاق الهى گردد، تا از اين طريق به مقام قرب و لقا و وصال حضرت محبوب برسد.

﴿وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْانْسَ الّا لِيَعْبُدُونِ﴾«15»

و جن و انس را جز براى اين كه مرا بپرستند نيافريديم.

﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾«16»

پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب‌] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.

قيمت وقت و ارزش كسب ايمان و اخلاق و عمل صالح، در صفحات گذشته در تفسير مسؤوليت و قيامت گذشت.


4- مصون بودن از فقر و وسعت رزق‌

آنان كه بر اثر غفلت و اشتباه در زندگى، و به خصوص كثرت گناه از معيشت بازمانده و دچار تنگدستى و نياز به مردم مى‌شوند، در حقيقت گرفتار انواع بلاها و سختى‌ها و رنج‌ها هستند، و دائم در درون خود مبتلاى به حسرت و اندوه و غم و غصّه‌اند.

آنان كه هماهنگ با مسائل الهى به حركت آمدند، و زمينه معيشت را متصل به رحمت حضرت حق كردند و در حدّ خود از وسعت رزق بهره مندند، كمتر دچار مشكل و زحمتند، و به همين سبب با آسودگى خاطر به عبادت و كسب معرفت و كار خير موفقند.

راستى، بايد به پيروى از حضرت سجّاد (عليه السلام) از حضرت محبوب درخواست كرد كه انسان را از نعمت غنا و وسعت رزق آنهم به صورتى كه عامل گناه و معصيت نگردد، و بلكه غنا و رزق او كمكى به كار خير و ثواب و اجر آخرت شود، بهره‌مند سازد.


5- بى نيازى از چشمداشت‌

چشمداشت به آنچه در دست مردم است، از قبيل مال و منال، حشمت وجاه، شهرت و مقام، خانه و مركب، علاوه بر اين كه روح را عذابى اليم است، باعث شعله ور شدن صفت حسد، و خطرناك‌تر از آن زبانه كشيدن آتش طمع است.

اين مرض خطرناك روانى، چون عارض كسى شود، او را به انواع گناهان و اشتغالات فكرى و درونى دچار سازد، و وى را از هر كار خير و گاهى از عبادات الهيّه باز دارد، و زمينه هلاك و ضلالت او را فراهم آورد.

قناعت به آنچه حضرت حق از طريق كسب حلال نصيب انسان فرموده، گنجى است كه خير دنيا و آخرت انسان را تأمين مى‌نمايد.

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴾«17»

ديدگانت را به آنچه برخى از اصناف آنان را بهره‌مند كرديم مدوز، [آنچه به آنان داده‌ايم‌] شكوفه [بى‌ميوه و زيور و زينت‌] دنياست تا آنان را در آن بيازماييم، و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.

تصوّر نكنيد كه فرومايگان پست، و آنان كه در غفلت و بى خبرى از حقايق به سر مى‌برند، آنچه از مال و منال و جاه و مقام در اختيار دارند، براى آنان عزّت و آبرو و خير و سعادت است.

بيخبران از حق، با نعمت فراوانى كه در اختيار دارند، ميدان وسيع‌ترى، جهت انواع لذايذ حيوانى و حركات شيطانى براى خود مى‌سازند، و از اين راه عذاب بيشتر و سنگين‌ترى را براى خود تهيه مى‌بينند.

به آنچه حضرت حق از راه حلال نصيب فرموده قناعت كنيد و بر تنگدستى موقت كه جز امتحان الهى براى مردم مؤمن چيزى نيست صبر و استقامت ورزيد، و باطن خود را با نور عفت نفس از هر نوع اضطراب و ناامنى حفظ كنيد كه خداوند مهربان در دنيا و آخرت با اهل تقواست.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مَنْ اتْبَعَ بَصَرَهُ ما فِى ايْدِى النّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ يُشْفَ غَيْظُهُ.«18»

آن كه چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم ديگران بدوزد اندوهش طولانى، و خشم و غضبش بى شفا مى‌ماند.

مردى نزد حضرت صادق (عليه السلام) شكايت برد: به دنبال مال مردم مى‌روم و آن را به دست مى‌آورم ولى به درآمد خود قانع نيستم، دائماًبا خود در جنگم، چرا كه در طلب ثروت بيشترى هستم، به من چيزى بياموزيد كه مرا از اين ناراحتى نجات دهد.

حضرت فرمود:

اگر آن اندازه درآمد كه معيشت تو را كفايت مى‌كند بى نيازت سازد، اندك از مال دنيا تو را غنى كند، و اگر درآمد كافى تو، بى نيازت نمى‌كند با جمع كردن تمام ثروت دنيا هم راحت نخواهى شد!«19»

راستى، چشمداشت به وضع ديگران و وادار شدن نفس به اين كه انسان را تا حدّ آنان و بلكه بيش از آن بالا ببرد عجب مرض خطرناك و بيمارى مهلكى است!!

اين حالت عذاب آور شيطانى، انسان را به خوارى و ذلّت، و خم كردن پشت مردم پيش نامرد، و آوارگى و در بدرى، و پايمال كردن حقوق ديگران مبتلا مى‌كند.


غناى نفس در روايات‌

حضرت جواد (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْغِنى قِلَّةُ تَمَنِّيكَ وَ الرِّضا بِما يَكْفِيكَ، وَ الْفَقْرُ شِرَّةُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ.«20»

بى نيازى، قلّت و كمى خواهش‌هاى درون و راضى بودن به عنايت الهى است. و فقر نفس، شدّت نااميدى از قدرت خويش و يأس از واقعيت‌ها است.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

مَنِ اسْتَغْنى‌ عَنِ النّاسِ اغْناهُ اللّهُ سُبْحانَهُ.«21»

هر كس بانگ بى‌نيازى از مردم را بزند، خداوند پاك، او را مستغنى مى‌كند.

به حضرت داود خطاب شد:

وَضَعْتُ الْغِنى فِى الْقَناعَةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِى كَثْرَةِ الْمالِ فَلا يَجِدُونَهُ.«22»

بى نيازى را در قناعت قرار دادم، مردم در زيادى مال مى‌جويند، ولى نمى‌يابند.

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله عليه و آله) فَقالَ: احِبُّ انْ اكُونَ اغْنَى النّاسِ. قالَ: كُنْ قَنِعاً تَكُنْ اغْنَى النّاسِ.«23»

مردى به رسول خدا عرضه داشت، دوست دارم بى نيازترين مردم باشم فرمود: قناعت پيشه كن تا بى نيازترين مردم باشى.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

مَنْ رُزِقَ ثَلاثاً نالَ ثَلاثاً وَ هُوَ الْغِنَى الْاكْبَرُ: الْقَناعَةُ بِما اعْطِىَ، وَ الْيَأْسُ مِمّا فى ايْدِى النّاسِ، وَ تَرْكُ الْفُضُولِ.«24»

به آن كه سه چيز روزى شود، به سه چيز رسيده و آن بى نيازى بزرگ تر است. قناعت به آنچه به او داده شده، دل بريدن از آنچه در دست مردم است، و ترك آنچه اضافه است.


6- عزّت واقعى و دورى از كبر

عزّت مايه الهى و سرمايه‌اى است ملكوتى كه به صورت حالتى نورانى بر اثر ايمان واقعى به خداوند و يقين به قيامت، و اتصال به نبوت و امامت، و تخلّق به اخلاق الهى، و اجراى فرامين حق، و دورى از حرام در درون انسان تجلّى مى‌كند، و نمى‌گذارد هيچ خطرى و هيچ عاملى انسان را مغلوب و محكوم خود كند، و به ذلّت و حقارت و پستى دچار نمايد. كسب چنين شخصيت با عظمت باطنى جز از طريق پيمودن راه دين و محور قرار دادن حق در زندگى ميسر نيست.

عناصر مادى عامل عزّت نيست، جاه و مقام مايه شخصيت نمى‌باشد، شهرت و آبروى ظاهرى سربلندى درونى نمى‌سازد.

﴿مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً الَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾«25»

كسى كه عزّت مى‌خواهد، پس [بايد آن را از خدا بخواهد؛ زيرا] همه عزت ويژه خداست. حقايق پاك [چون عقايد و انديشه‌هاى صحيح‌] به سوى او بالا مى‌رود و عمل شايسته آن را بالا مى‌برد.

﴿لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾«26»

عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او و مؤمنان است.

آن كه از اين مايه درونى و حالت ملكوتى و سرمايه عرشى بى بهره است، در مقابل اندكى از مال دنيا، يا جاه ومقام، يا هجوم شهوات و غرايز، و لذت‌هاى مادى به سرعت محكوم و مغلوب مى‌شود، و به مرض خطرناك ذلّت و حقارت و پستى دچار مى‌گردد.

چنين افرادى از آزادى به معناى واقعى و حرّيت و كرامت و شرافت نفس و بزرگى و وقار و ادب و تربيت محرومند. اين گونه مردم بودند كه بر اثر پوكى درون به بند بردگى طاغوت‌ها درآمدند، و مشكلات زيادى را براى مردم و به خصوص آزادگان تاريخ و خاصه انبيا و اوليا فراهم آوردند، و مبدء جنايات بى شمار، و خيانت‌هاى بى عدد در تاريخ انسان شدند.

عزّت نفس محصول آزادى از شهوات غلط، و خلقيات شيطانى، و وقار و آقائى در برابر حوادث، و تذلّل و خضوع در برابر حضرت رب العزّة است.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

اعْلَمْ انَّهُ لاعِزَّ لِمَنْ لايَتَذَلَّلُ لِلّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى، و لارِفْعَةَ لِمَنْ لايَتَواضَعُ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ.«27»

آن كه در برابر حضرت حق بندگى نكند عزّت ندارد، و هر كس نسبت به وجود مقدّس خداوند و فرامين سعادت بخش حضرت او تواضع ننمايد بلندى و سرفرازى براى او نيست.

فراهم آوردن موجبات ذلّت و خوارى، و باز كردن ميدان اهانت به انسان مؤمن حرام است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

لَيْسَ لِلْمُؤْمِنِ انْ يُذِلَّ نَفْسَهُ.«28»

سزاوار نيست، مؤمن زمينه خوارى براى خود فراهم كند.

ميدان دادن به شهوات غلط، زمينه ايجاد كردن براى حكومت هواى نفس، تكرار گناه، رها كردن خويش در دست افراد ناباب، دورى از تقوا، ضعف ايمان، استقامت نياوردن در برابر حوادث، مهجورى از نور نبوت و ولايت، همه و همه باعث ذلّت و خوارى و پستى و سستى نفس است.

امام على (عليه السلام) به فرزندش حضرت مجتبى (عليه السلام) مى‌فرمايد:

وَاكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ انْ ساقَتْكَ الَى الرَّغائِبِ، فَانَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً، وَ لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ و قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً.«29»

از هر نوع پستى و زبونى بپرهيز، هر چند آن ذلّت و پستى وسيله رسيدنت به آرزوها باشد؛ زيرا در برابر پرداخت شرف نفس عوضى كه با آن برابر باشد به دست نخواهى آورد، و بنده ديگران مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.

تواضع مشروع و به عبارت ديگر احترام به مردم، به خصوص به افراد مؤمن، هيچ گونه منافاتى با عزّت نفس و كرامت انسانى ندارد.

احترام به مردم از آن جا كه دستور دين است، يك نوع عبادت محسوب مى‌شود، و باعث رفعت و سربلندى و محبوبيت انسان در ميان مردم است.

از طرفى بايد اين معنا را در نظر داشت كه صفت ناپسند تكبّر باعث متلاشى شدن شخصيت انسان، و ميراث عذاب الهى در عالم آخرت است.

كبر در برابر دستورهاى الهى، و بزرگى نشان دادن بى جهت در بين مردم حالتى ناپسند و از اخلاق شيطان، و صفت بسيار بدى است كه انسان را مبغوض و منفور حضرت حق مى‌كند.

نى همى از خود به راه يار مى‌بايد گذشت‌

كز دو عالم در رهش يك بار مى‌بايد گذشت‌

گر حقيقت عاشقى بر هر دو عالم پاى زن‌

يار اگر مى‌جوئى از اغيار مى‌بايد گذشت‌

عشق را راهيست ناهموار و اين باشدعجب‌

كزسر از اين راه ناهموار مى‌بايد گذشت‌

خاك شد بس استخوان‌ها زير ديوار هوس‌

با شتاب از پاى اين ديوار مى‌بايد گذشت‌

اندك و بسيار اين عالم همه رنج است و غم‌

اندك اندك ز اندك و بسيار مى‌بايد گذشت‌

چيست دانى توشه عقبى‌صغيرااز صراط

با ولاى حيدر كرّار مى‌بايد گذشت‌

(صغير)


كبر در آيات قرآن‌

خداوند بزرگ در قرآن مجيد فرعون و كارگزاران حكومتش را به خاطر تكبّر در برابر حق به سختى سرزنش كرده و مورد عتاب قرار مى‌دهد:

﴿وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِى الْارْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا انَّهُمْ الَيْنا لايُرْجِعُونَ﴾«30»

او و سپاهيانش به ناحق در زمين سركشى و تكبّر كردند، و پنداشتند كه آنان را به سوى ما بازنمى‌گردانند.

﴿وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ الَيْهِ جَمِيعاً﴾«31»

و كسانى كه از بندگى او امتناع كنند و تكبّر ورزند، به زودى همه آنان را [براى حسابرسى‌] به سوى خود گردآورى خواهد كرد.

﴿وَ امَّا الَّذينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً اليماً﴾«32»

و اما كسانى كه [از ايمان و عمل شايسته‌] امتناع كردند و تكبّر ورزيدند، به عذاب دردناكى عذاب مى‌كند. نخواهند يافت.

﴿فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ﴾«33»

پس آنان تكبّر ورزيدند و آنان گروهى گنهكار بودند.


كبر در روايات‌

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

اجْتَنِبُوا الْكِبْرَ فَانَّ الْعَبْدَ لايَزالُ يَتَكَبَّرُ حَتّى‌ يَقُولَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اكْتُبُوا عَبْدى هذا فِى الْجَبّارينَ.«34»

از تكبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهيزيد كه تكبر كار را به جائى مى‌رساند كه حضرت حق به ملائكه امر مى‌فرمايد نام اين متكبّر را در گروه زورگويان ثبت كنيد.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

احْذَرِ الْكِبْرَ فَانَّهُ رَأسُ الطُّغْيانِ وَ مَعْصِيَةُ الرَّحْمنِ.«35»

از كبر حذر كنيد كه سرآغاز طغيان و گناه و معصيت در برابر حضرت رحمن است.

و نيز مى‌فرمايد:

شَرُّ آفاتِ الْعَقْلِ الْكِبْرُ.«36»

بدترين آفات براى عقل، كبر است.

و باز مى‌فرمايد:

ايّاكَ وَ الْكِبْرَ فَانَّهُ اعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ الْأَمُ الْعُيُوبِ، وَ هُوَ حِلْيَةُ ابْليسَ.«37»

از كبر دورى كنيد كه از بزرگترين گناهان و پست‌ترين عيوب و لباس ابليس است.

عبداللَّه بن مسعود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌كند:

لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ.«38»

وارد بهشت نمى‌شود، كسى كه در دلش به وزن يك ذرّه كبر باشد.

عيسى گذاشت دنيا قارون اسير او شد

آن بر فلك برآمد اين در زمين فرو شد

آب حيات وصلت تا روزى كه گردد

نقد حيات ما را بارى به جستجو شد

با صولجان عشقت ما را چه چاره باشد

جائى كه چرخ گردون سرگشته همچو گوشد

ساقى ز درد دوشين جز درد سر چه گوهى‌

مى‌ده كه عمر اهلى ضايع به گفتگو شد

(اهلى شيرازى)


7- عبادت بى عجب‌

حضرت سجّاد (عليه السلام) به پيشگاه مقدس حضرت حق عرضه مى‌دارد:

مرا در برابر وجود مقدّست به بندگى وادار، و عبادتم را از آلوده شدن به عجب حفظ فرما.

بندگى حق مايه عزّت و سرافرازى، و باعث رشد و كمال، و شكوفائى تمام استعدادها، و شرف و كرامت دنيا و آخرت است.

بندگى حق، عامل رساننده انسان به تقوا و پاكى، سلامت و امنيّت، اصالت و معرفت است.

بندگى حق، مورّث به چنگ آوردن لقا و وصال محبوب، و زمينه ساز حيات طيبه، و عافيت امروز و فرداست. بندگى حق، ايجاد كننده امنيّت از عذاب جهنم و كليد هشت در بهشت و وسيله آمرزش گناهان و معاصى است.

بندگى حق، در حقيقت هماهنگى نمودن با تمام موجودات خلقت و عناصر هستى است؛ زيرا قرآن مجيد تمام موجودات را در مدار سجده و تذلّل و عبادت نسبت به حق مى‌داند:

﴿إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا﴾«39»

هيچ كس در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه [ذاتاً] بنده [و مملوك‌] به سوى [خداى‌] رحمان مى‌آيد.

بندگى حق وسيله آزادى از شهوات غلط، و نجات يافتن از بند ابليس و حيله‌گرى‌هاى شيطان است.

عبادت يعنى اطاعت و فرمانبرى از اوامر حضرت سبحان، و خضوع و خشوع در برابر آفريننده آسمان‌ها و زمين.

عبادت يعنى مملو بودن قلب از ايمان، آراسته بودن نفس به اخلاق حسنه و پيراسته بودن وجود از گناه، و اتصال به عمل صالح.

عبادت يعنى رعايت حقوق حق و حقوق خلق، و انجام خير و دورى از شر.

عبادت يعنى تحصيل علم و دانش، رسيدگى به يتيم، دستگيرى از مسكين، جبران فقر فقير، و اداى حقوق مالى جهت ترويج دين.

عالى‌ترين حقيقتى كه حضرت حق در قرآن مجيد انبياى خود را به آن معرفى فرموده، عبادت است.

بهترين صفتى كه حضرت محبوب در قرآن كريم اوليايش را به آن ستوده، عبادت است.

برترين وصفى كه خداوند براى ملائكه در كتاب عظيمش آورده، عبادت است.

عابد محبوب خدا، و متكبر از عبادت مورد نفرت حق و انبياء و امامان است.

عبادت باعث آبادى دنيا و به دست آوردن خير مطلق در عالم آخرت است.

عبادت غير خدا كفر، شرك، زندقه و فساد و مورّث تسلّط جبّاران و زورگويان نسبت به مظلومان و مستضعفان است.


عبادت غير خدا از بيان قرآن‌

عبادت غير خدا نهايت ذلّت و خوارى و بيچارگى انسان است.

﴿قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ﴾«40»

بگو: من از پرستيدن كسانى كه شما به جاى خدا مى‌پرستيد نهى شده‌ام. بگو:من از هواهاى نفسانى شما پيروى نمى‌كنم كه در آن صورت گمراه شده‌ام‌ و از راه يافتگان نخواهم بود.

﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾«41»

بگو: اى مردم! اگر شما در [حقّانيّت‌] دين من ترديد داريد [من در حقّانيّت دينم و بطلان آيين شما هيچ ترديدى ندارم‌] من آنهايى را كه شما به جاى خدا مى‌پرستيد، نمى‌پرستم، بلكه خدايى را مى‌پرستم كه جان همه شما را مى‌ستاند، و من مأمورم كه از مؤمنان باشم.

﴿يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّا﴾«42»

پدرم! شيطان را مپرست؛ زيرا شيطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾«43»

اى مردم! پروردگارتان را كه شما و پيشينيان شما را آفريده است، بپرستيد تا [با پرستيدن او] پروا پيشه شويد.

آيات قرآن در زمينه عبادت بسيار است، قسمتى از آيات امر به عبادت رب، و قسمتى نهى از عبادت غير رب، و دسته‌اى بيان كننده سود دنيايى و آخرتى عبادت، و دسته ديگر روشن كننده ضررها و خسارت‌هاى غير قابل جبران بندگى غير خدا است.

الهى، به راستى و درستى، و بر اساس حق و حقيقت، و برمبناى شوق و ذوق، و بر پايه عشق و محبت، ما را در عبادت و بندگى خود تا لحظه خروج از دنيا مشغول كن، و از عبادت و بندگى، و اطاعت و پرستش بت‌هاى درونى و برونى بازدار.

جانا نظرى كه دل فكارست‌

بخشاى كه خسته نيك زاراست‌

بشتاب كه جان بلب رسيدست‌

درياب كنون كه وقت كار است‌

رحم آر كه بى تو زندگانى‌

از مرگ بتر هزار بار است‌

ديريست كه بر در قبولست‌

بيچاره دلم كه نيك خوار است‌

نوميد چگونه باز گردد

از درگهت آن كاميدوار است‌

ناخورده دلم شراب وصلت‌

از دُردى هجر در خمار است‌

مگذار بكام دشمن اى دوست‌

بيچاره مرا كه دوستدار است‌

رسواش مكن بكام دشمن‌

كوخود ز رخ تو شرمسار است‌

خرم دل آن كسى كه او را

اندوه و غم تو غمگسار است‌

ياديش از اين و آن نيايد

آن را كه چو تو نگار يار است‌

كار آن دارد كه بر در تو

هر لحظه و هر دميش بار است‌

نى آن كه هميشه چون عراقى‌

بر خاك درت چو خاك خوار است‌

(فخرالدين عراقى)


عبادت در روايات‌

امام صادق (عليه السلام) از حضرت حق روايت مى‌كند:

يا عِبادِىَ الصِّدّيقينَ تَنَعَّمُوا بِعِبادَتى فِى الدُّنْيا فَانَّكُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِى الْآخِرَةِ.«44»

اى بندگان صديق من، در دنيا به عبادت و بندگيم متنعّم شويد كه در آخرت از نعمت‌هاى جاويدم به مزد عبادتتان بهره‌مند شويد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

افْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ، فَعانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِهِ، وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لايُبالِى عَلى ما اصْبَحَ مِنَ الدُّنْيا عَلى عُسْرٍ امْ عَلى يُسْرٍ.«45»

برترين مردم كسى است كه عاشق بندگى حق باشد، پس آن را در آغوش كشد، و با قلبش نسبت به آن مهر بورزد، و جسم و جسدش را مركب آن نمايد، و خود را براى آن از همه چيز خالى نمايد، عبادت كننده واقعى نبايد نسبت به دنيا باكى داشته باشد كه با سختى با آن روبروست يا به آسانى.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

تَفَرَّغُوا لِطاعَةِ اللّهِ وَعِبادَتِهِ قَبْلَ انْ يَنْزِلَ بِكُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما يَشْغَلُكُمْ عَنِ الْعِبادَةِ.«46»

خود را براى طاعت و عبادت الهى، از هر چيزى فارغ نماييد، قبل از اين كه بلاى بازدارنده از عبادت بر شما فرود آيد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرموده است:

پروردگارتان مى‌فرمايد: اى فرزند آدم! خود را براى بندگى من از همه چيز فارغ كن كه از پى عبادت دلت را بى نياز كنم و دستت را از رزق خود پر نمايم.

اى فرزند آدم! از من دورى مكن كه قلبت را پر از فقر كنم، و آن چنان به‌ گرفتارى دچارت سازم كه از عبادتم دوربمانى.«47»


برترين عبادت در كلام امام على (عليه السلام)‌

امام على (عليه السلام) در فرازهائى ملكوتى مى‌فرمايد:

افْضَلُ الْعِبادَةِ الْعِفافُ.«48»

برترين عبادت خود نگاه داشتن از گناه است.

افْضَلُ الْعِبادَةِ الزَّهادَةُ.«49»

برترين عبادت بى رغبتى به هر چيزى است كه خدا نمى‌پسندد.

افْضَلُ الْعِبادَةِ الْفِكْرُ.«50»

برترين عبادت انديشه در هستى است.

افْضَلُ الْعِبادَةِ غَلَبَةُ الْعادَةِ.«51»

برترين عبادت غالب شدن بر عادت است.

ما تَقَرَّبَ مُتَقَرِّبٌ بِمِثْلِ عِبادَةِ اللّهِ.«52»

نزديك شونده‌اى به خدا، به مانند عبادت به حضرت حق نزديك نشده است.


عجب در عبادت در روايات‌

امام سجّاد (عليه السلام) پس از درخواست بندگى و عبادت از حضرت حق، عرضه‌ مى‌دارد: عنايتى كن كه عبادت من با آلودگى عجب و خودپسندى فاسد نشود.

محدث قمى در كتاب سفينة البحار در مادّه عجب مى‌فرمايد:

الْعُجْبُ فِى الْعِبادَةِ اسْتِعْظامُ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اسْتِكْبارُهُ، وَ انْ يَرَى الْمُعْجَبُ نَفْسَهُ خارِجاً عَنْ حَدِّ التَّقْصيرِ، وَهذا هُوَ الْعُجْبُ الْمُفْسِدُ لِلْعِبادَةِ.«53»

عجب در عبادت به اين است كه شخص عابد، بندگى و طاعت خود را بسيار بزرگ بشمارد، و گمان كند عبادتش تام و تمام و كامل است، و كمبودى در بندگى او وجود ندارد، اين همان حالتى است كه عبادت را فاسد مى‌كند!

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

ثَلاثٌ مُهْلِكاتٌ: شُحٌّ مُطاعٌ، وَهَوىً مُتَّبَعٌ، وَاعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ.«54»

مايه‌هاى هلاكت سه چيز است، بخلى كه از آن اطاعت شود، هواى نفسى كه پيروى گردد. اين كه شخص به اعمال خود با ديده غرور و اعجاب بنگرد.

على بن سهيل مى‌گويد از حضرت رضا (عليه السلام) درباره عجبى كه باعث فاسد شدن عمل است پرسيدم، حضرت فرمود:

عجب را درجاتى است، يكى آن كه عمل زشت آدمى در نظرش نيكو جلوه كند، و آن را خوب پندارد و نسبت به آن مغرور گردد، و ديگر اين كه اهل ايمان به عبادت خود دچار خودپسندى و عجب گردند كه با عبادتشان بر خداى منّت آورند، در حالى كه خداوند بر بنده‌اش منّت دارد؟«55»

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ يُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لايَدْرِى بِما يُخْتَمُ لَهُ، فَمَنْ اعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشدِ وَ ادَّعى ما لَيْسَ لَهُ.«56»

عجب است تمام عجب، از كسانى كه به عمل خود اعجاب مى‌ورزند و دچار غرور مى‌شوند، با اين كه خبر ندارند پايان كارشان چگونه است؟ كسى كه به خود و عملش مغرور شود از صراط مستقيم هدايت خارج شده و چيزى را ادعا كرده كه ندارد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

لَيْسَ عَبْدٌ يُعْجَبُ بِالْحَسَناتِ إلّا هَلَكَ.«57»

بنده‌اى نيست كه به حسناتش دچار عجب شود، مگر اين كه به هلاكت برسد.


8- انجام خير بدون منّت‌

امام سجّاد (عليه السلام) به حضرت حق عرضه مى‌دارد:

«الهى خير و نيكى را براى تمام مردم به دست من جارى ساز، و مرا از منّت گذاردن به مردم در مسئله خير كه باعث باطل شدن عمل است در پناهت امان ده».

خير به آن عملى گفته مى‌شود كه هماهنگ با دستور خدا و به قصد قربت انجام گيرد. خير حقيقتى است كه براى انسان موجب ثواب آخرتى، و نسبت به ديگران كليد حلّ مشكلات است.

انجام كار خير به خاطر خدا براى نجات دادن مردم از سختى‌ها، دليل بر نوع دوستى انسان، و وسعت روح و نظر آدمى، و علامت پاكى باطن و كرامت و شرافت نفس است.

انجام عمل خير در حقيقت، بندگى خدا و اطاعت از او، و اقتداى به انبياى الهى و امامان معصوم، و پيروى از روش اولياى الهى است.

هدايت مردم به حق، امر به معروف، نهى از منكر، پرداخت خمس و زكات، نوشتن كتاب مفيد، ساختن مسجد، آب انبار، حمام، مدرسه، دانشگاه، رسيدگى به يتيم، فقير، مسكين، مستضعف، خانه سازى براى بى خانه، ساختن راه، متكفّل شدن مخارج خانواده‌هاى ناتوان، شوهردادن دختران مانده، زن دادن پسران، تشييع جنازه، عيادت مريض، امانت دارى، وفاى به عهد، و ... همه و همه كار خير است كه وقتى انجام مى‌گيرد و به نيّت خالص پيچيده مى‌گردد، نزد حضرت حق محفوظ مى‌ماند، و در قيامت به صورت رضوان الهى و بهشت عنبر سرشت به انسان باز مى‌گردد.


اعمال خير در آيات و روايات‌

آيات قرآن و روايات و اخبار اشاره بر خير و نيكى مى‌كنند:

﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾«58»

روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مى‌يابد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

اطْلُبُوا الْخَيْرَ دَهْرَكُمْ، وَ اهْرَبُوا مِنَ النّارَ جَهْدَ كُمْ فَانَّ الْجَنَّةَ لايَنامُ طالِبُها، وَانَّ النّارَ لايَنامُ هارِبُها.«59»

تمام روزگارِ خود را به دنبال خير باشيد، با كوشش خود در راه خدا از جهنم‌ بگريزيد، به حقيقت كه طالب بهشت خواب ندارد، و گريزنده از آتش نيز به خواب نمى‌رود.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

فِعْلُ الْخَيْرِ ذَخيرةٌ باقِيَةٌ، وَثَمَرَةٌ زاكِيَةٌ.«60»

انجام خير، گنج ماندنى، و ميوه رشد كننده است.

و نيز آن حضرت مى‌فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِاعْمالِ الْخَيْرِ فَتَبادَرُوها، وَلايَكُنْ غَيْرُكُمْ احَقَّ بِها مِنْكُمْ.«61»

بر شما باد به اعمال خير، پس براى انجام آن بشتابيد كه ديگران نسبت به انجام آن سزاوارتر از شما نيستند.

امير المؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

بادِرُوا بِعَمَلِ الْخَيْرِ قَبْلَ انْ تَشْتَغِلُوا عَنْهُ بِغَيْرِهِ.«62»

به انجام خير بشتابيد، قبل از اين كه وقت شما به كارديگرى مشغول شود.

امام صادق (عليه السلام) از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مى‌كند:

اذا هَمَمْتَ بِخَيْرٍ فَبادِرْ فَانَّكَ لاتَدْرى‌ ما يَحْدُثُ.«63»

چون به كار خيرى همت گماردى، در انجام آن بشتاب؛ زيرا نمى‌دانى كه در آينده چه رخ خواهد داد.

خيرى كه به دست انسان انجام مى‌گيرد، اگر بخواهد از بهره الهى و آخرتى آن‌ بهره‌مند شود بايد بدون منّت گذارى انجام گيرد، خير با منّت به حكم قرآن مجيد باطل است و هيچ گونه سود آخرتى بر آن مترتب نيست.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ﴾«64»

اى اهل ايمان! صدقه‌هايتان را با منت و آزار باطل نكنيد.

واجب است در خيرى كه نسبت به مردم انجام مى‌گيرد كرامت و آقائى و حيثيت مسلمان رعايت شود، قرآن مى‌فرمايد:

﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذًى﴾«65»

گفتارى پسنديده [در برابر تهيدستان‌] و عفو [ى كريمانه نسبت به خشم و بد زبانى مستمندان‌] بهتر از بخششى است كه دنبالش آزارى باشد.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْمَنُّ يَهْدِمُ الصَّنيعَةُ.«66»

منتّ گذارى كار خير انسان را نابود مى‌كند و بهره آخرتى آن را فنا مى‌سازد.

از قرآن مجيد استفاده مى‌شود كه منّت و اذيت، در باطل كردن عمل خير، مستقيم و غير مستقيمش فرق نمى‌كند، چه اين كه انسان به شخصى كه كمك كرده رو در رو منّت گذارد، چه اين كه عمل خيرش را بر ديگران بازگو كند كه غير مستقيم افراد محترم در معرض منّت و اذيت قرار گيرند، اين هر دو نابود كننده عمل، و باطل كننده كار خير است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مَنْ اسْدى‌ الى مُؤْمِنٍ مَعْرُوفاً ثُمَّ آذاهُ بِالْكَلامِ اوْ مَنَّ عَلَيْهِ فَقَدْ ابْطَلَ صَدَقَتَهُ.«67»

كسى كه به مؤمنى چيزى عطا كند، سپس وى را با زبانش بيازارد، يا بر وى منّت بگذارد، بدون شك كار خيرش را باطل و نابود ساخته است.

و نيز آن حضرت فرمود:

مَنِ اصْطَنَعَ الى اخيِهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ احْبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ، وَثَبَّتَ وِزْرَهُ، وَ لَمْ يَشْكُرْ لَهُ سَعْيَهُ.«68»

آن كه به برادر دينى خود خدمتى كند، آنگاه بر وى منّت گذارد حضرت حق عملش را محو و نابود نمايد، و بار سنگين آن عمل بر دوشش بجا ماند، و از عمل خيرش بهره‌اى نبرد.

دنيا زكف گذار چو دعوىّ دين كنى‌

آن قدر از آن بخواه كه تا صرف اين كنى‌

گر ديو نفس را چو سليمان كنى اسير

ملك مراد را همه زير نگين كنى‌

اى مرغ قدس دام تعلق زپا گسل‌

تا خود هم آشيانه روح الامين كنى‌

بس دانه‌ها كه هست بظاهر به هم شبيه‌

هان تا خزف تميز ز درّثمين كنى‌

مهرجهان مگير به دل كين محيل دون‌

نگذاردت كه ياد جهان آفرين كنى‌

زاهد بهوش باش كه دارد بسى قصور

آن طاعتى كه در طلب حور عين كنى‌

سر منزل وصال گرت باشد آرزو

بايد كه خويش پيرو اهل يقين كنى‌

دنيا و آخرت به مكافات برخورى‌

هشدار تا چه دانه نهان در زمين كنى‌

عمرت صغير صرف هوا گشته و هنوز

دارى به دل هوس كه چنين و چنان كنى‌

(صغير)


9- معالى اخلاق‌

آنچه در دعاى مكارم الاخلاق آمده عبارت از معالى اخلاق است، واقعيت‌هايى كه انبياى الهى براى تحقق آن در باطن انسان جهت تأمين خير دنيا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقايقى كه مورد عشق و علاقه حضرت حق است.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:

انَّما بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَكارِمَ الْاخْلاقِ.«69»

من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را تكميل كنم.

انَّ اللّهَ يُحِبُّ مَعالِىَ الْاخْلاقِ، وَيَكْرَهُ سَفْسافَها.«70»

خداوند عاشق فضيلت‌هاى اخلاق، و بيزار و متنفر از خلقيّات پست و فرومايه است.


مكارم و معالى اخلاق در روايات‌

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الْاخْلاقِ فَانَّها رِفْعَةٌ، وَايّاكُمْ وَالْاخْلاقَ الدَّنِيَّةَ فَانَّها تَضَعُ الشَّريفَ وَتَهْدِمُ الْمَجْدَ.«71»

بر شما باد به مكارم اخلاق كه رفعت و سربلندى است، و حذر كنيد از خلقيّات پست كه شريف را سرشكسته و مجد و بزرگوارى را منهدم مى‌نمايد.

و نيز آن حضرت مى‌فرمايد:

اذا رَغِبْتَ فِى الْمَكارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحارِمَ.«72»

چون رغبت در مكارم نمودى از محرمات الهى بپرهيز.

حضرت صادق (عليه السلام) در روايتى مكارم اخلاق را اينچنين بيان مى‌فرمايد: يقين، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، مروّت.«73»

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در روايتى مى‌فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الْاخْلاقِ، فَانَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنِى بِهَا، وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الْأخْلاقِ انْ يَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِىَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ انْ يَعُودَ مَنْ لايَعُودُهُ.«74»

بر شما باد به مكارم اخلاق كه من مبعوث به آن شده‌ام، از جمله مكارم اخلاق اين است كه از كسى كه به تو بدى كرده درگذرى، و به كسى كه تو را منع كرده ببخشى، و با آن كه با تو قطع كرده رابطه برقرار كنى، و به ديدن كسى كه به ديدنت نيامده بروى.


مكارم اخلاق در كلام امام على (عليه السلام)‌

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

خَيْرُ الْمَكارِمِ الْإيثارُ.«75»

بهترين مكارم، ديگران را بر خود مقدم داشتن است.

مِنْ احْسَنِ الْمَكارِمِ تَجَنُّبُ المَحارِمِ.«76»

از بهترين مكارم اجتناب از حرام است.

مِنْ احْسَنِ الْمَكارِمِ بَثُّ الْمَعْرُوفِ.«77»

از نيكوترين مكارم پخش خوبى‌هاست.

احْسَنُ الْمَكارِمِ الْجُودُ.«78»

بهترين مكارم بخشش است.

احْسَنُ الْمَكارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ، وَ جُودُ الْمُفْتَقِرِ.«79»

نيكوترين مكارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.

الْعَفْوُ تاجُ الْمَكارِمِ.«80»

گذشت از مردم تاج مكارم است.

حُسْنُ الخُلْقِ يَزيدُ فى الرِّزْقِ.«81»

اخلاق خوب روزى را زياد مى‌كند.


10- دورى از فخر و ناز بر مردم‌

يكى از زشتى‌ها خودپسندى و خود بزرگ بينى است كه انسان را مجبور مى‌كند به ديگران فخر فروشى كند، و در برابر مردم تكبر ورزد.

سرچشمه اين خوى ناپسند، غفلت از خدا و قيامت، و بى‌توجّهى به اين معناست كه انسان عبدى ضعيف و ذليل و مسكين و حقير و مستكين است كه‌ حضرت على (عليه السلام) فرمود:

وَ انَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ.«82»

و حال آن كه من بنده ناتوان، خوار و كوچك، زمين‌گير و درمانده توام.

اسلام عزيز به احدى اجازه ناز و فخر فروشى را به مردم نمى‌دهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شريف، مشهور، همه و همه مأمور به تواضع و فروتنى نسبت به تمام مردمند.

قرآن مجيد اعلام مى‌كند كه حضرت حق متكبر فخرفروش و نازكننده به مردم را دوست ندارد.

﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾«83»

همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.

انسان هر حسن و خوبى در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلًا از خود چيزى ندارد، و در وجود جز فقر محض چيزى نيست، آنچه را خدا داده وقتى بخواهد از انسان بگيرد، در يك چشم به هم زدن مى‌گيرد، پس جائى براى كبر و فخر براى هيچ انسانى نمى‌ماند.


فخر فروشى در روايات‌

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

انَّ اللّهَ تَعالَى اوْحى‌ الَىَّ انْ تَواضَعُوا حَتّى‌ لايَفْخَرَ احَدٌ عَلى احَدٍ، وَ لايَبْغِىَ احَدٌ عَلى احَدٍ.«84»

خداوند متعال به من وحى كرد كه نسبت به هم متواضع و فروتن باشيد، تا كسى را بر كسى فخر و مباهات و ناز و كبر نباشد، و كسى بر كسى ستم ننمايد.

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

اهْلَكَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.«85»

دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهيدستى كه عامل حرص و طمع شد، و ديگر فخر فروشى به مردم.

ونيز آن حضرت فرمود:

لاحُمْقَ اعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ.«86»

حماقتى بزرگ‌تر از فخر فروشى نيست.

امام عارفان على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

ما لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ، اوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَآخِرُهُ جيفَةٌ، لايَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلايَدْفَعُ حَتْفَهُ.«87»

بيچاره فرزند آدم را چه رسد به فخر فروشى، موجودى كه اولش نطفه و آخرش مردار گنديده است، قدرت بر روزى دادن به خود را ندارد، و قدرت دفع مرگ را از خويش دارا نمى‌باشد!

آدمى را زشرف تاج كرامت به سرامت‌

حيف و صد حيف كه بيچاره ز خود بى خبر است‌

بنگر انسان و مقامش كه بود محرم راز

خلوتى را كه فلك حلقه بيرون در است‌

هست انسان به مثل آينه‌اى در بر دوست‌

او به خود ناظر از اين آينه پاتابه سر است‌

خار و گل هر دو ز يك شاخ برآيند ولى‌

اين يكى مرهم جان و ان دگرى نيشتر است‌

ره به خلوتگه وحدت بر و معنى درياب‌

بگذر از عالم صورت كه نزاع صور است‌

هر بد و نيك به نسبت بود البته صغير

باشد از بحر وجود آنچه خزف يا گهر است‌

(صغير)

______________________________

(1)- نساء (4): 45.

(2)- نساء (4): 45.

(3)- نساء (4): 81.

(4)- فرقان (25): 31.

(5)- حجر (15): 95.

(6)- زمر (39): 36.

(7)- حجر (15): 92- 93.

(8)- صافّات (37): 24.

(9)- نحل (16): 93.

(10)- عنكبوت (29): 13.

(11)- تكاثر (102): 8.

(12)- بحار الأنوار: 13/ 425، باب 18، حديث 19؛ قصص الأنبياء، جزائرى: 329.

(13)- الرحمن (55): 46.

(14)- من لايحضره الفقيه: 4/ 13، حديث 4968؛ وسائل الشيعة: 15/ 209، باب 9، حديث 20297.

(15)- ذاريات (51): 56.

(16)- كهف (18): 110.

(17)- طه (20): 131.

(18)- تفسير الصافى: 3/ 327، ذيل آيه 131 سوره طه؛ كتاب الزّهد، حسين بن سعيد كوفى: 46، حديث 125؛ بحار الأنوار: 67/ 317، باب 58، حديث 25.

(19)- بحار الأنوار: 70/ 178، باب 129، حديث 22؛ الكافى: 2/ 139، حديث 10.

(20)- بحار الأنوار: 75/ 368، باب 28، حديث 3؛ نهج السعادة: 7/ 437.

(21)- غرر الحكم: 197، حديث 3876.

(22)- بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حديث 21؛ عدة الدّاعى: 179.

(23)- كنز العمال: 16/ 128، حديث 44154؛ ميزان الحكمة: 3/ 2305.

(24)- بحار الأنوار: 75/ 229، باب 23، حديث 107؛ تحف العقول: 318.

(25)- فاطر (35): 10.

(26)- منافقون (63): 8

(27)- الكافى: 8/ 243، حديث 337؛ تحف العقول: 366.

(28)- مستدرك الوسائل: 12/ 210، باب 11، حديث 13908.

(29)- نهج البلاغه: نامه 31.

(30)- قصص (28): 39.

(31)- نساء (4): 172.

(32)- نساء (4): 173.

(33)- يونس (10): 75.

(34)- الكامل، عبدالله بن عدى: 5/ 165.

(35)- ميزان الحكمة: 3/ 2651؛ سر الاسرار فى شرح حديث المعراج: 300، حديث 10.

(36)- مستدرك الوسائل: 12/ 29، باب 58، غرر الحكم: 65، حديث 849.

(37)- مستدرك الوسائل: 12/ 29، باب 58، ذيل حديث 13422؛ غرر الحكم: 309، حديث 7124.

(38)- بحار الأنوار: 70/ 194، باب 130؛ مجموعة ورّام: 1/ 203.

(39)- مريم (19): 93.

(40)- انعام (6): 56.

(41)- يونس (10): 104.

(42)- مريم (19): 44.

(43)- بقره (2): 21.

(44)- بحار الأنوار: 8/ 155، باب 33، حديث 93؛ الكافى: 2/ 83، حديث 2.

(45)- بحار الأنوار: 67/ 253، باب 55، حديث 10؛ الكافى: 2/ 83، حديث 3.

(46)- مجموعة ورّام: 2/ 120.

(47)- الكافى: 2/ 83، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 1/ 83، باب 19، حديث 191.

(48)- الكافى: 2/ 80، حديث 3؛ مستدرك الوسائل: 5/ 171، باب 3، حديث 5592.

(49)- عيون الحكم و المواعظ: 113؛ ميزان الحكمة: 3/ 1802.

(50)- غرر الحكم: 56، حديث 532.

(51)- غرر الحكم: 199، حديث 3947.

(52)- غرر الحكم: 199، حديث 3942.

(53)- سفينة البحار: 6/ 152، با كمى اختلاف.

(54)- بحار الأنوار: 69/ 321، باب 117، حديث 37؛ وسائل الشيعة: 1/ 102، باب 23، حديث 245.

(55)- الكافى: 2/ 313، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 1/ 100، باب 23، حديث 238.

(56)- بحار الأنوار: 69/ 320، باب 117، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 1/ 139، باب 21، حديث 204.

(57)- بحار الأنوار: 69/ 321، باب 117، ذيل حديث 37.

(58)- آل عمران (3): 30.

(59)- كنز العمال: 15/ 931، حديث 43597؛ المعجم الكبير: 19/ 200.

(60)- عيون الحكم و المواعظ: 357؛ ميزان الحكمة: 1/ 838.

(61)- غرر الحكم: 105، حديث 1879.

(62)- بحار الأنوار: 68/ 215، باب 66، ذيل حديث 15؛ وسائل الشيعة: 7/ 261، باب 12، حديث 9283.

(63)- الكافى: 2/ 142، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 1/ 111، باب 27، حديث 274.

(64)- بقره (2): 264.

(65)- بقره (2): 263.

(66)- الكافى: 4/ 22، حديث 2؛ من لايحضره الفقيه: 2/ 71، حديث 1760.

(67)- وسائل الشيعة: 9/ 454، باب 37، حديث 12485؛ مستدرك الوسائل: 7/ 233، باب 34، حديث 8121.

(68)- بحار الأنوار: 93/ 141، باب 15، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 431.

(69)- بحار الأنوار: 68/ 282، باب 92، ذيل حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 11/ 187، باب 6، حديث 12701.

(70)- وسائل الشيعة: 17/ 73، باب 25، ذيل حديث 22020؛ عوالى اللآلى: 1/ 67، حديث 117.

(71)- بحار الأنوار: 75/ 53، باب 16، حديث 89؛ تحف العقول: 215.

(72)- غرر الحكم: 317، حديث 7317.

(73)- من لايحضره الفقيه: 3/ 554، حديث 4901؛ وسائل الشيعة: 15/ 180، باب 4، حديث 20227.

(74)- بحار الأنوار: 66/ 375، باب 38، حديث 24؛ الأمالى، شيخ طوسى: 477.

(75)- غرر الحكم: 376، حديث 8470.

(76)- غرر الحكم: 318، حديث 7335.

(77)- غرر الحكم: 318، حديث 7334.

(78)- غرر الحكم: 375، حديث 8454.

(79)- غرر الحكم: 246، حديث 5039.

(80)- غرر الحكم: 245، حديث 5001.

(81)- مستدرك الوسائل: 8/ 445، باب 87، ذيل حديث 9947؛ مشكاة الانوار: 221، الفصل الأول.

(82)- مصباح المتهجّد: 847، دعاى كميل.

(83)- لقمان (31): 18.

(84)- صحيح مسلم: 8/ 160؛ المعجم الكبير: 17/ 365.

(85)- بحار الأنوار: 69/ 39، باب 94، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 12/ 91، باب 75، حديث 13602.

(86)- غرر الحكم: 311، حديث 7185.

(87)- نهج البلاغه: حكمت 454؛ غرر الحكم: 311، حديث 7184.

و اعلم انك ستسال غدا اذا وقفت بين يدى الله عز و جل عن اربع: شبابك فيما ابليته، و عمرك فيما افنيته، و مالك مما اكتسبته و فيما انفقته.
(فرزندم آگاه باش فرداى قيامت در موقف حساب، در پيشگاه حضرت حق از چهار چيز بازپرسى خواهى شد: جوانيت را چگونه گذراندى، عمرت را در كجا و در چه برنامه‌هائى تمام نمودى، ثروتت را از چه راهى به دست آوردى و در كجا خرج كردى؟)
شرح مكارم الاخلاق، ص 107

من اتبع بصره بما فى ايدى الناس طال همه و لم يشف غيظه.
(آنكه چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم ديگران بدوزد اندوهش طولانى، و خشم و غضبش بى‌شفا مى‌ماند.)
صافى، ج 2، ص 350

وضعت الغنى فى القناعه و هم يطلبونه فى رضا النفس فلا يجدونه.
(بى‌نيازى را در قناعت قرار دادم، مردم در خوشنودى نفس مى‌جويند، ولى نمى‌يابند.)
ميزان‌الحكمة، ج 7، ص 294-293

اعلم انه لا عز لمن لا يتذلل لله تبارك و تعالى، و لا رفعه لمن لا يتواضع لله عز و جل.
(آنكه در برابر حضرت حق بندگى نكند عزت ندارد، و هر كس نسبت به وجود مقدس خداوند و فرامين سعادتبخش حضرت او تواضع ننمايد بلندى و سرفرازى براى او نيست.)
شرح مكارم الاخلاق، ص 141

اجتنبوا الكبر فان العبد لا يزال يتكبر حتى يقول الله عز و جل: اكتبوا عبدى هذا فى الجبارين.
(از تكبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهيزيد، كه تكبر كار را به جائى مى‌رساند كه حضرت حق به ملائكه امر مى‌فرمايد نام اين متكبر را در گروه زورگويان ثبت كنيد.)
ميزان‌الحكمة، ج 8، ص 300-299

احذر الكبر فانه راس الطغيان و معصيه الرحمن.
(از كبر حذر كنيد كه سر طغيان و گناه و معصيت در برابر حضرت رحمن است.)
ميزان‌الحكمة، ج 8، ص 300-299

شر آفات العقل الكبر.
(بدترين آفات براى عقل كبر است.)
ميزان‌الحكمة، ج 8، ص 300-299

العجب كل العجب ممن يعجب بعمله و هو لا يدرى بما يختم له. فمن اعجب بنفسه و فعله فقد ضل عن نهج الرشاد و ادعى ما ليس له.
(عجب است تمام عجب از كسانى كه به عمل خود اعجاب مى‌ورزند و دچار غرور مى‌شوند ، با اينكه خبر ندارند پايان كارشان چگونه است؟ كسى كه به خود و عملش معجب شود از صراط مستقيم هدايت خارج شده و چيزى را ادعا كرده كه ندارد.)
جامع السعادات، ج 1، ص 326

ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك.
(بنده‌اى نيست كه نسبت به حسناتش دچار عجب شود، مگر اينكه به هلاكت برسد.)
ميزان‌الحكمة، ج 6، ص 52

فعل الخير ذخيره باقيه، و ثمره زاكيه.
(انجام خير، گنج ماندنى، و ميوه رشدكننده است.)
ميزان‌الحكمة، ج 3، ص 201

المن يهدم الصنيعه.
(منت‌گذارى كار خير انسان را نابود مى‌كند و بهره آخرتى آن را فنا مى‌سازد.)
كافى، ج 4، ص 22

انما بعثت لاتمم مكارم‏الاخلاق.
(من مبعوث شدم تا مكارم‌الاخلاق را كه هدف انبياء قبل از من بوده در وجود شما تكميل كنم.)
مستدرك الوسائل، ج 2، ص 282

اذا رغبت فى المكارم فاجتنب المحارم.
(چون رغبت در مكارم نمودى از محرمات الهى بپرهيز.)
غررالحكم، باب الف

خير المكارم الايثار.
(بهترين مكارم، ديگران را بر خود مقدم داشتن است.)
ميزان‌الحكمة، ج 3، ص 150

ان الله تعالى اوحى الى ان تواضعوا حتى لا يفخر احد على احد، و لا يبغى احد على احد.
(خداوند متعال به من وحى كرد كه نسبت به هم متواضع و فروتن باشيد، تا كسى را بر كسى فخر و مباهات و ناز و كبر نباشد، و احدى بر احدى ستم ننمايد.)
ميزان‌الحكمة، ج 7، ص 415

لا حمق اعظم من الفخر.
(حماقتى بزرگتر از فخرفروشى نيست.)
ميزان‌الحكمة، ج 7، ص 414


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - روح الله خاتمي - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقي فلسفی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^