حضرت سجّاد (عليه السلام) به امورى بسيار مهم كه باب نجات دنيا و آخرت است اشاره دارد:
1- كفايت حق از عبد
2- عمل براى قيامت
3- خرج كردن وقت در راه هدف
4- مصون بودن از فقر و وسعت رزق
5- بى نيازى از چشم داشت
6- عزّت واقعى و دورى از كبر
7- عبادت بى عجب
8- انجام خير بدون منّت
9- معالى اخلاق
10- دورى از فخر وناز بر مردم
زمان و وقت، گوهر گرانبهايى است كه از جانب حضرت حق از باب رحمت و لطف در اختيار انسان قرار داده شده است.
با اين سرمايه بسيار سنگين الهى، مىتوان دست به تجارتى زد كه سود و منفعت دنيايى و آخرتى نصيب شود.
بسيارى از مردم با كرامتى كه علاقه دارند از لحظه لحظه عمر خود در بهترين كارها بهرهمند شوند.
عدهاى به اندوختن علم و دانش براى رشد خود و هدايت ديگران عشق مىورزند.
گروهى علاقه دارند دست به تأليف كتب سودمند اسلامى و تربيتى بزنند. جمعيتى عاشق تحصيل علوم مادى براى خدمت به وطن و حلّ مشكلات مردم هستند. پارهاى از مردم با تمام وجود دلبسته به كار خيرند و مىخواهند از مقدار فرصتى كه در جنب زندگى براى آنها هست درهر زمينهاى براى مردم كار خيرى انجام دهند.
گاهى اشتغالات فكرى، بدنى، كارى، اجتماعى، خانوادگى مانع از اين همه امور مفيد است.
اما وقتى انسان مؤمن از حضرت حق بخواهد كه او را از آن همه اشتغالات كه همچون سدّى در برابر آن همه برنامههاى پرمنفعت قرار دارد نجات دهد، تا بتواند در كمال آسايش خاطر، دست به انجام برنامههاى مثبت بزند، پروردگار مهربان خواستهاش را اجابت مىنمايد، و زمينه هائى از باب لطف و عنايتش فراهم مىآورد كه انسان بتواند در كمال آسايش و اطمينان و امنيّت خاطر به مسيرى كه در آن قدم گذاشته ادامه دهد، و به هدف عالى برسد.
از بسيارى از بزرگان دين همچون حضرت آيت اللَّه بروجردى و علّامه طباطبائى نقل شده است كه رشد علمى و تأليفات و تربيت شاگردان ما از بركت همسران بوده است، آنان آرامشى در زندگى فراهم آوردند، و چنان براى حل مشكلات داخلى، و فراهم آوردن وسايل و برنامههاى لازم فداكارى كردند كه ما توانستيم وقت خود را در علم و عمل و تأليف و تصنيف و تربيت شاگردانى سودمند صرف كنيم.
گاهى خداوند دوستان بزرگوار و با كرامتى مرحمت مىكند كه عمده كارهاى شخصى و امور اضافى را در كمال عشق و دلبستگى انجام دهند، تا وقت پر بهاى آنان در هدف مقدس و مباركى صرف شود، و اين كفايت حق از بندهاش نسبت به اشتغالات اوست.
كفايت حق از عبد، جلوه رحمت خاصه الهيه به انسان مؤمن است.
نعمت كفايت را بايد قدردانى كرد، و نسبت به آن در مقام شكر برآمد. نعمت كفايت حق از عبد سرمايه عظيمى است كه مىتوان به وسيله آن به تجارت معنوى دست يافت، و از بركت آن خير دنيا و آخرت را تأمين كرد.
رفع و منع اشتغالاتى كه مزاحم وقت پرقيمت انسانند، به وسيله حضرت كافى المهمّات در زندگى اهل خدا تجلى كامل داشت، و اين همه منفعتى كه در امور دنيايى و آخرتى نصيب انسانها شده، از بركت اين نعمت عظيم است.
به راستى اگر در مسير كمال هستيد، و حسّ مىكنيد كه وجود شما مىتواند براى خود شما و عباد الهى منبع خير و بركت باشد ولى گرفتارىها و اشتغالات مربوط به زن و فرزند، و امور داخلى خانه و مسائل بيرونى مانع از راه و هدف شماست به پيروى از حضرت سجّاد (عليه السلام)، در كمال تضرّع و زارى و حال، دست نياز به درگاه بى نياز برداريد و به حضرتش عرضه بداريد:
و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمى و مشغوليت مىكند، كفايت كن.
بود يا رب كه از پروانه جود
بر افروزى دلم را شمع مقصود
زتوفيقم نمايى راه تحقيق
چراغى بخشيم از نور توفيق
دلم پروانه جانسوز سازى
به شمع دل شب من روز سازى
چراغ دل كه مرد از ظلمت تن
زبرق عشق بازش ساز روشن
چو شمعم گرميى از سوختن ده
مرا از سوختن افروختن ده
دل پرسوز من از سوز داغى
برافروزان چو فانوس چراغى
رهان زين ظلمتم از برق آهى
ببخش از بخت سبزم خضر راهى
دل من مخزن اسرارخود كن
چو شمعش روشن از انوار خود كن
رهى بنمايم از شمع معانى
مرا روشن كن اسرار نهانى
به چشم من نما از سرمه غيب
پرى رويان معنيهاى بى عيب
حديث روشنم عِقد گهر كن
چراغ مجلس اهل نظر كن
قرآن مجيد در باب كفايت حق از عبد در آياتى مىفرمايد:
و بس است كه خدا سرپرست شما باشد.
﴿وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا﴾و كافى است كه خدا ياور شما باشد.
﴿وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾و بر خدا توكّل كن؛ و كارساز بودنِ خدا [نسبت به امور بندگان] كافى است.
﴿وَ كَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا﴾و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.
﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾كه ما [شرّ] استهزا كنندگان را از تو بازداشتهايم.
﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾آيا خدا براى بندهاش [در همه امور] كافى نيست؟
قيامت روزى است كه حضرت حق در كتابهاى آسمانى، و صد و بيست و چهار هزار پيامبر صادق در گفتار خود، و دوازه امام معصوم در كلمات حكيمانه خويش، وقوع و تحقق آن را خبر دادهاند.
قيامت روزى است كه هيچ شك و ترديدى در وقوعش براى قلوب صافيّه و ارواح صالحه وجود ندارد.
قيامت روزى است كه اگر برپا نمىشد عدالت بى مفهوم مىماند.
قيامت روزى است كه تنها آن روز ظرفيّت جزاى نيكوكاران و بدكاران را دارد.
قيامت روزى است كه خداوند در آن روز با رحمت و عدالت به حساب تمام بندگان خواهد رسيد، و به هر كسى برابر اعمالى كه انجام داده اجر و مزد خواهد داد.
قيامت روزى است كه براى تمام حركات بندگان دادگاه تشكيل مىشود، و از همگان نسبت به تمام اعمالشان بازپرسى خواهد شد، و به قول حضرت حق در قرآن مجيد، در آن روز همه انسانها بازپرسى خواهند شد.
حضرت سجّاد (عليه السلام) در اين قسمت از دعا از حضرت حق درخواست مىكند:
و مرا وادار به برنامه هائى كن كه فرداى قيامت از آن برنامهها از من بازپرسى خواهى كرد كه اگر انجام گرفته باشد سرافراز و اهل سعادت، و اگر كوتاهى شده باشد خجالت زده و مستحق عذاب خواهم بود.
آن برنامههائى كه در قيامت از آن بازپرسى مىشود، عبارت است از عقايد، اخلاقيات، اجراى اوامر و نواهى حضرت حق و انبيا و امامان، انسان نسبت به تمام اعضا و جوارح و حركات و اعمال و نسبت به تمام مردم و خلاصه نسبت به زمين و زمان و تمام نعمتهاى الهى دنيا و آخرت مسؤول است. انسان مكلف به اين حقيقت است كه از تمام نعمتهاى الهى، هماهنگ با دستورها و فرامين وحى استفاده كند.
قرآن در باره مسؤوليّت انسان در صحراى قيامت مىفرمايد:
به پروردگارت سوگند، قطعاً از همه آنان بازخواست مىكنيم.* از اعمالى كه همواره انجام مىدادهاند.
آنان را نگه داريد كه حتماً مورد بازپرسى قرار مىگيرند.
و مسلماً ازآنچه همواره انجام مىداديد، بازپرسى خواهيد شد.
و روز قيامت از آنچه [به خدا و پيامبر و قرآن] افترا مىبستند، حتماً بازپرسى خواهند شد،
آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسى خواهيد شد.
حضرت صادق (عليه السلام) از قول لقمان در نصيحت به فرزندش روايت مىفرمايد:
فرزندم، آگاه باش فرداى قيامت در موقف حساب، در پيشگاه حضرت حق از چهار چيز باز پرسى خواهى شد:جوانيت را چگونه گذراندى؟ عمرت را در كجا و در چه برنامههائى تمام نمودى؟ ثروتت را از چه راهى به دست آوردى و در كجا خرج كردى؟
در هر صورت با تمام وجود بايد مواظب تمام لحظات عمر بود كه به اين خرمن پرقيمت الهى آتش مخالفت با برنامههاى الهى نيفتد كه هستى را بر باد مىدهد و در آخرت، آدمى را با تهيدستى و تنگدستى رسواكنندهاى روبرو مىنمايد. وقت پر ارزش خود را در قسمتى صرف عبادات و در قسمتى صرف معاش، و در قسمتى صرف تحصيل معرفت و در قسمتى صرف لذّتهاى حلال كنيد، تا در روز قيامت در برخورد به بازپرسى با سربلندى جواب داده و با كمال آرامش و امنيّت به سوى رضوان حق و بهشت عنبر سرشت حركت كنيد.
كه بهشت محصول چه عقايد و اخلاق و اعمالى است، و جهنّم نتيجه چه برنامههائى است؟ در اين زمينه به روايت بسيار مهمى اشاره مىشود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در حديثى كه مردم را از بسيارى از امور نهى كرده، فرموده است:
اگر كسى در معرض گناه كبيرهاى واقع شود، يا به شهوت حرامى برخورد كند و به خاطر ترس از خدا به اجتناب برخيزد، خداوند متعال وجود او را به آتش جهنم حرام كند، و وى را از فزع قيامت امان دهد، و به آنچه در قرآنش وعده داده وفا كند آن جا كه فرموده، براى آنان كه به وقت برخورد با گناه از خدا بترسند دو بهشت مقرر شده است.
بدانيد هر كس در معرض دنيا و آخرت قرار بگيرد، پس آخرت را بگذارد و به دامن دنيا بياويزد، روز قيامت خدا را ملاقات كند در حالى كه وسيلهاى براى حفظ وجودش از آتش جهنم ندارد، و آن كه آخرت را انتخاب و دنياى حرام را بگذارد، از لذت رضايت حق بهره برد، و گناهانش مورد آمرزش قرار گيرد.
اى گرفتار جهان پيچ پيچ
هيچ دانى كاين جهان هيچ است هيچ
اى تو از بيراه ره نشناخته
توسن شهوت به هر سو تاخته
راه بيراه است و دزدان آگهند
همرهان راه، دزدان رهند
پشت بر مقصود پوئى تا به كى
مقصد از بيراهه جويى تا به كى
اى ره از بيره به تو نزديك تر
مقصدت از ره به تو نزديك تر
ديو غفلت سوى اين راهت كشاند
مقصد و مقصود تو درخانه ماند
بازگرد اى بى خبر از راه خويش
بازجو انجام خود زآغاز خويش
و جن و انس را جز براى اين كه مرا بپرستند نيافريديم.
پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
قيمت وقت و ارزش كسب ايمان و اخلاق و عمل صالح، در صفحات گذشته در تفسير مسؤوليت و قيامت گذشت.
آنان كه بر اثر غفلت و اشتباه در زندگى، و به خصوص كثرت گناه از معيشت بازمانده و دچار تنگدستى و نياز به مردم مىشوند، در حقيقت گرفتار انواع بلاها و سختىها و رنجها هستند، و دائم در درون خود مبتلاى به حسرت و اندوه و غم و غصّهاند.
آنان كه هماهنگ با مسائل الهى به حركت آمدند، و زمينه معيشت را متصل به رحمت حضرت حق كردند و در حدّ خود از وسعت رزق بهره مندند، كمتر دچار مشكل و زحمتند، و به همين سبب با آسودگى خاطر به عبادت و كسب معرفت و كار خير موفقند.
راستى، بايد به پيروى از حضرت سجّاد (عليه السلام) از حضرت محبوب درخواست كرد كه انسان را از نعمت غنا و وسعت رزق آنهم به صورتى كه عامل گناه و معصيت نگردد، و بلكه غنا و رزق او كمكى به كار خير و ثواب و اجر آخرت شود، بهرهمند سازد.
چشمداشت به آنچه در دست مردم است، از قبيل مال و منال، حشمت وجاه، شهرت و مقام، خانه و مركب، علاوه بر اين كه روح را عذابى اليم است، باعث شعله ور شدن صفت حسد، و خطرناكتر از آن زبانه كشيدن آتش طمع است.
اين مرض خطرناك روانى، چون عارض كسى شود، او را به انواع گناهان و اشتغالات فكرى و درونى دچار سازد، و وى را از هر كار خير و گاهى از عبادات الهيّه باز دارد، و زمينه هلاك و ضلالت او را فراهم آورد.
قناعت به آنچه حضرت حق از طريق كسب حلال نصيب انسان فرموده، گنجى است كه خير دنيا و آخرت انسان را تأمين مىنمايد.
ديدگانت را به آنچه برخى از اصناف آنان را بهرهمند كرديم مدوز، [آنچه به آنان دادهايم] شكوفه [بىميوه و زيور و زينت] دنياست تا آنان را در آن بيازماييم، و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
تصوّر نكنيد كه فرومايگان پست، و آنان كه در غفلت و بى خبرى از حقايق به سر مىبرند، آنچه از مال و منال و جاه و مقام در اختيار دارند، براى آنان عزّت و آبرو و خير و سعادت است.
بيخبران از حق، با نعمت فراوانى كه در اختيار دارند، ميدان وسيعترى، جهت انواع لذايذ حيوانى و حركات شيطانى براى خود مىسازند، و از اين راه عذاب بيشتر و سنگينترى را براى خود تهيه مىبينند.
به آنچه حضرت حق از راه حلال نصيب فرموده قناعت كنيد و بر تنگدستى موقت كه جز امتحان الهى براى مردم مؤمن چيزى نيست صبر و استقامت ورزيد، و باطن خود را با نور عفت نفس از هر نوع اضطراب و ناامنى حفظ كنيد كه خداوند مهربان در دنيا و آخرت با اهل تقواست.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
آن كه چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم ديگران بدوزد اندوهش طولانى، و خشم و غضبش بى شفا مىماند.
مردى نزد حضرت صادق (عليه السلام) شكايت برد: به دنبال مال مردم مىروم و آن را به دست مىآورم ولى به درآمد خود قانع نيستم، دائماًبا خود در جنگم، چرا كه در طلب ثروت بيشترى هستم، به من چيزى بياموزيد كه مرا از اين ناراحتى نجات دهد.
حضرت فرمود:
راستى، چشمداشت به وضع ديگران و وادار شدن نفس به اين كه انسان را تا حدّ آنان و بلكه بيش از آن بالا ببرد عجب مرض خطرناك و بيمارى مهلكى است!!
اين حالت عذاب آور شيطانى، انسان را به خوارى و ذلّت، و خم كردن پشت مردم پيش نامرد، و آوارگى و در بدرى، و پايمال كردن حقوق ديگران مبتلا مىكند.
حضرت جواد (عليه السلام) مىفرمايد:
بى نيازى، قلّت و كمى خواهشهاى درون و راضى بودن به عنايت الهى است. و فقر نفس، شدّت نااميدى از قدرت خويش و يأس از واقعيتها است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
هر كس بانگ بىنيازى از مردم را بزند، خداوند پاك، او را مستغنى مىكند.
به حضرت داود خطاب شد:
بى نيازى را در قناعت قرار دادم، مردم در زيادى مال مىجويند، ولى نمىيابند.
مردى به رسول خدا عرضه داشت، دوست دارم بى نيازترين مردم باشم فرمود: قناعت پيشه كن تا بى نيازترين مردم باشى.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
به آن كه سه چيز روزى شود، به سه چيز رسيده و آن بى نيازى بزرگ تر است. قناعت به آنچه به او داده شده، دل بريدن از آنچه در دست مردم است، و ترك آنچه اضافه است.
عزّت مايه الهى و سرمايهاى است ملكوتى كه به صورت حالتى نورانى بر اثر ايمان واقعى به خداوند و يقين به قيامت، و اتصال به نبوت و امامت، و تخلّق به اخلاق الهى، و اجراى فرامين حق، و دورى از حرام در درون انسان تجلّى مىكند، و نمىگذارد هيچ خطرى و هيچ عاملى انسان را مغلوب و محكوم خود كند، و به ذلّت و حقارت و پستى دچار نمايد. كسب چنين شخصيت با عظمت باطنى جز از طريق پيمودن راه دين و محور قرار دادن حق در زندگى ميسر نيست.
عناصر مادى عامل عزّت نيست، جاه و مقام مايه شخصيت نمىباشد، شهرت و آبروى ظاهرى سربلندى درونى نمىسازد.
كسى كه عزّت مىخواهد، پس [بايد آن را از خدا بخواهد؛ زيرا] همه عزت ويژه خداست. حقايق پاك [چون عقايد و انديشههاى صحيح] به سوى او بالا مىرود و عمل شايسته آن را بالا مىبرد.
عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او و مؤمنان است.
آن كه از اين مايه درونى و حالت ملكوتى و سرمايه عرشى بى بهره است، در مقابل اندكى از مال دنيا، يا جاه ومقام، يا هجوم شهوات و غرايز، و لذتهاى مادى به سرعت محكوم و مغلوب مىشود، و به مرض خطرناك ذلّت و حقارت و پستى دچار مىگردد.
چنين افرادى از آزادى به معناى واقعى و حرّيت و كرامت و شرافت نفس و بزرگى و وقار و ادب و تربيت محرومند. اين گونه مردم بودند كه بر اثر پوكى درون به بند بردگى طاغوتها درآمدند، و مشكلات زيادى را براى مردم و به خصوص آزادگان تاريخ و خاصه انبيا و اوليا فراهم آوردند، و مبدء جنايات بى شمار، و خيانتهاى بى عدد در تاريخ انسان شدند.
عزّت نفس محصول آزادى از شهوات غلط، و خلقيات شيطانى، و وقار و آقائى در برابر حوادث، و تذلّل و خضوع در برابر حضرت رب العزّة است.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
آن كه در برابر حضرت حق بندگى نكند عزّت ندارد، و هر كس نسبت به وجود مقدّس خداوند و فرامين سعادت بخش حضرت او تواضع ننمايد بلندى و سرفرازى براى او نيست.
فراهم آوردن موجبات ذلّت و خوارى، و باز كردن ميدان اهانت به انسان مؤمن حرام است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
سزاوار نيست، مؤمن زمينه خوارى براى خود فراهم كند.
ميدان دادن به شهوات غلط، زمينه ايجاد كردن براى حكومت هواى نفس، تكرار گناه، رها كردن خويش در دست افراد ناباب، دورى از تقوا، ضعف ايمان، استقامت نياوردن در برابر حوادث، مهجورى از نور نبوت و ولايت، همه و همه باعث ذلّت و خوارى و پستى و سستى نفس است.
امام على (عليه السلام) به فرزندش حضرت مجتبى (عليه السلام) مىفرمايد:
از هر نوع پستى و زبونى بپرهيز، هر چند آن ذلّت و پستى وسيله رسيدنت به آرزوها باشد؛ زيرا در برابر پرداخت شرف نفس عوضى كه با آن برابر باشد به دست نخواهى آورد، و بنده ديگران مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.
تواضع مشروع و به عبارت ديگر احترام به مردم، به خصوص به افراد مؤمن، هيچ گونه منافاتى با عزّت نفس و كرامت انسانى ندارد.
احترام به مردم از آن جا كه دستور دين است، يك نوع عبادت محسوب مىشود، و باعث رفعت و سربلندى و محبوبيت انسان در ميان مردم است.
از طرفى بايد اين معنا را در نظر داشت كه صفت ناپسند تكبّر باعث متلاشى شدن شخصيت انسان، و ميراث عذاب الهى در عالم آخرت است.
كبر در برابر دستورهاى الهى، و بزرگى نشان دادن بى جهت در بين مردم حالتى ناپسند و از اخلاق شيطان، و صفت بسيار بدى است كه انسان را مبغوض و منفور حضرت حق مىكند.
نى همى از خود به راه يار مىبايد گذشت
كز دو عالم در رهش يك بار مىبايد گذشت
گر حقيقت عاشقى بر هر دو عالم پاى زن
يار اگر مىجوئى از اغيار مىبايد گذشت
عشق را راهيست ناهموار و اين باشدعجب
كزسر از اين راه ناهموار مىبايد گذشت
خاك شد بس استخوانها زير ديوار هوس
با شتاب از پاى اين ديوار مىبايد گذشت
اندك و بسيار اين عالم همه رنج است و غم
اندك اندك ز اندك و بسيار مىبايد گذشت
چيست دانى توشه عقبىصغيرااز صراط
با ولاى حيدر كرّار مىبايد گذشت
خداوند بزرگ در قرآن مجيد فرعون و كارگزاران حكومتش را به خاطر تكبّر در برابر حق به سختى سرزنش كرده و مورد عتاب قرار مىدهد:
او و سپاهيانش به ناحق در زمين سركشى و تكبّر كردند، و پنداشتند كه آنان را به سوى ما بازنمىگردانند.
و كسانى كه از بندگى او امتناع كنند و تكبّر ورزند، به زودى همه آنان را [براى حسابرسى] به سوى خود گردآورى خواهد كرد.
و اما كسانى كه [از ايمان و عمل شايسته] امتناع كردند و تكبّر ورزيدند، به عذاب دردناكى عذاب مىكند. نخواهند يافت.
پس آنان تكبّر ورزيدند و آنان گروهى گنهكار بودند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
از تكبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهيزيد كه تكبر كار را به جائى مىرساند كه حضرت حق به ملائكه امر مىفرمايد نام اين متكبّر را در گروه زورگويان ثبت كنيد.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
از كبر حذر كنيد كه سرآغاز طغيان و گناه و معصيت در برابر حضرت رحمن است.
و نيز مىفرمايد:
بدترين آفات براى عقل، كبر است.
و باز مىفرمايد:
از كبر دورى كنيد كه از بزرگترين گناهان و پستترين عيوب و لباس ابليس است.
عبداللَّه بن مسعود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
وارد بهشت نمىشود، كسى كه در دلش به وزن يك ذرّه كبر باشد.
عيسى گذاشت دنيا قارون اسير او شد
آن بر فلك برآمد اين در زمين فرو شد
آب حيات وصلت تا روزى كه گردد
نقد حيات ما را بارى به جستجو شد
با صولجان عشقت ما را چه چاره باشد
جائى كه چرخ گردون سرگشته همچو گوشد
ساقى ز درد دوشين جز درد سر چه گوهى
مىده كه عمر اهلى ضايع به گفتگو شد
مرا در برابر وجود مقدّست به بندگى وادار، و عبادتم را از آلوده شدن به عجب حفظ فرما.
بندگى حق مايه عزّت و سرافرازى، و باعث رشد و كمال، و شكوفائى تمام استعدادها، و شرف و كرامت دنيا و آخرت است.
بندگى حق، عامل رساننده انسان به تقوا و پاكى، سلامت و امنيّت، اصالت و معرفت است.
بندگى حق، مورّث به چنگ آوردن لقا و وصال محبوب، و زمينه ساز حيات طيبه، و عافيت امروز و فرداست. بندگى حق، ايجاد كننده امنيّت از عذاب جهنم و كليد هشت در بهشت و وسيله آمرزش گناهان و معاصى است.
بندگى حق، در حقيقت هماهنگى نمودن با تمام موجودات خلقت و عناصر هستى است؛ زيرا قرآن مجيد تمام موجودات را در مدار سجده و تذلّل و عبادت نسبت به حق مىداند:
هيچ كس در آسمانها و زمين نيست مگر اين كه [ذاتاً] بنده [و مملوك] به سوى [خداى] رحمان مىآيد.
بندگى حق وسيله آزادى از شهوات غلط، و نجات يافتن از بند ابليس و حيلهگرىهاى شيطان است.
عبادت يعنى اطاعت و فرمانبرى از اوامر حضرت سبحان، و خضوع و خشوع در برابر آفريننده آسمانها و زمين.
عبادت يعنى مملو بودن قلب از ايمان، آراسته بودن نفس به اخلاق حسنه و پيراسته بودن وجود از گناه، و اتصال به عمل صالح.
عبادت يعنى رعايت حقوق حق و حقوق خلق، و انجام خير و دورى از شر.
عبادت يعنى تحصيل علم و دانش، رسيدگى به يتيم، دستگيرى از مسكين، جبران فقر فقير، و اداى حقوق مالى جهت ترويج دين.
عالىترين حقيقتى كه حضرت حق در قرآن مجيد انبياى خود را به آن معرفى فرموده، عبادت است.
بهترين صفتى كه حضرت محبوب در قرآن كريم اوليايش را به آن ستوده، عبادت است.
برترين وصفى كه خداوند براى ملائكه در كتاب عظيمش آورده، عبادت است.
عابد محبوب خدا، و متكبر از عبادت مورد نفرت حق و انبياء و امامان است.
عبادت باعث آبادى دنيا و به دست آوردن خير مطلق در عالم آخرت است.
عبادت غير خدا كفر، شرك، زندقه و فساد و مورّث تسلّط جبّاران و زورگويان نسبت به مظلومان و مستضعفان است.
عبادت غير خدا نهايت ذلّت و خوارى و بيچارگى انسان است.
بگو: من از پرستيدن كسانى كه شما به جاى خدا مىپرستيد نهى شدهام. بگو:من از هواهاى نفسانى شما پيروى نمىكنم كه در آن صورت گمراه شدهام و از راه يافتگان نخواهم بود.
﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾بگو: اى مردم! اگر شما در [حقّانيّت] دين من ترديد داريد [من در حقّانيّت دينم و بطلان آيين شما هيچ ترديدى ندارم] من آنهايى را كه شما به جاى خدا مىپرستيد، نمىپرستم، بلكه خدايى را مىپرستم كه جان همه شما را مىستاند، و من مأمورم كه از مؤمنان باشم.
﴿يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّا﴾پدرم! شيطان را مپرست؛ زيرا شيطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾اى مردم! پروردگارتان را كه شما و پيشينيان شما را آفريده است، بپرستيد تا [با پرستيدن او] پروا پيشه شويد.
آيات قرآن در زمينه عبادت بسيار است، قسمتى از آيات امر به عبادت رب، و قسمتى نهى از عبادت غير رب، و دستهاى بيان كننده سود دنيايى و آخرتى عبادت، و دسته ديگر روشن كننده ضررها و خسارتهاى غير قابل جبران بندگى غير خدا است.
الهى، به راستى و درستى، و بر اساس حق و حقيقت، و برمبناى شوق و ذوق، و بر پايه عشق و محبت، ما را در عبادت و بندگى خود تا لحظه خروج از دنيا مشغول كن، و از عبادت و بندگى، و اطاعت و پرستش بتهاى درونى و برونى بازدار.
جانا نظرى كه دل فكارست
بخشاى كه خسته نيك زاراست
بشتاب كه جان بلب رسيدست
درياب كنون كه وقت كار است
رحم آر كه بى تو زندگانى
از مرگ بتر هزار بار است
ديريست كه بر در قبولست
بيچاره دلم كه نيك خوار است
نوميد چگونه باز گردد
از درگهت آن كاميدوار است
ناخورده دلم شراب وصلت
از دُردى هجر در خمار است
مگذار بكام دشمن اى دوست
بيچاره مرا كه دوستدار است
رسواش مكن بكام دشمن
كوخود ز رخ تو شرمسار است
خرم دل آن كسى كه او را
اندوه و غم تو غمگسار است
ياديش از اين و آن نيايد
آن را كه چو تو نگار يار است
كار آن دارد كه بر در تو
هر لحظه و هر دميش بار است
نى آن كه هميشه چون عراقى
بر خاك درت چو خاك خوار است
اى بندگان صديق من، در دنيا به عبادت و بندگيم متنعّم شويد كه در آخرت از نعمتهاى جاويدم به مزد عبادتتان بهرهمند شويد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
برترين مردم كسى است كه عاشق بندگى حق باشد، پس آن را در آغوش كشد، و با قلبش نسبت به آن مهر بورزد، و جسم و جسدش را مركب آن نمايد، و خود را براى آن از همه چيز خالى نمايد، عبادت كننده واقعى نبايد نسبت به دنيا باكى داشته باشد كه با سختى با آن روبروست يا به آسانى.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
خود را براى طاعت و عبادت الهى، از هر چيزى فارغ نماييد، قبل از اين كه بلاى بازدارنده از عبادت بر شما فرود آيد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرموده است:
پروردگارتان مىفرمايد: اى فرزند آدم! خود را براى بندگى من از همه چيز فارغ كن كه از پى عبادت دلت را بى نياز كنم و دستت را از رزق خود پر نمايم.
اى فرزند آدم! از من دورى مكن كه قلبت را پر از فقر كنم، و آن چنان به گرفتارى دچارت سازم كه از عبادتم دوربمانى.
امام على (عليه السلام) در فرازهائى ملكوتى مىفرمايد:
برترين عبادت خود نگاه داشتن از گناه است.
برترين عبادت بى رغبتى به هر چيزى است كه خدا نمىپسندد.
برترين عبادت انديشه در هستى است.
برترين عبادت غالب شدن بر عادت است.
نزديك شوندهاى به خدا، به مانند عبادت به حضرت حق نزديك نشده است.
امام سجّاد (عليه السلام) پس از درخواست بندگى و عبادت از حضرت حق، عرضه مىدارد: عنايتى كن كه عبادت من با آلودگى عجب و خودپسندى فاسد نشود.
محدث قمى در كتاب سفينة البحار در مادّه عجب مىفرمايد:
عجب در عبادت به اين است كه شخص عابد، بندگى و طاعت خود را بسيار بزرگ بشمارد، و گمان كند عبادتش تام و تمام و كامل است، و كمبودى در بندگى او وجود ندارد، اين همان حالتى است كه عبادت را فاسد مىكند!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
مايههاى هلاكت سه چيز است، بخلى كه از آن اطاعت شود، هواى نفسى كه پيروى گردد. اين كه شخص به اعمال خود با ديده غرور و اعجاب بنگرد.
على بن سهيل مىگويد از حضرت رضا (عليه السلام) درباره عجبى كه باعث فاسد شدن عمل است پرسيدم، حضرت فرمود:
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
عجب است تمام عجب، از كسانى كه به عمل خود اعجاب مىورزند و دچار غرور مىشوند، با اين كه خبر ندارند پايان كارشان چگونه است؟ كسى كه به خود و عملش مغرور شود از صراط مستقيم هدايت خارج شده و چيزى را ادعا كرده كه ندارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
بندهاى نيست كه به حسناتش دچار عجب شود، مگر اين كه به هلاكت برسد.
امام سجّاد (عليه السلام) به حضرت حق عرضه مىدارد:
«الهى خير و نيكى را براى تمام مردم به دست من جارى ساز، و مرا از منّت گذاردن به مردم در مسئله خير كه باعث باطل شدن عمل است در پناهت امان ده».
خير به آن عملى گفته مىشود كه هماهنگ با دستور خدا و به قصد قربت انجام گيرد. خير حقيقتى است كه براى انسان موجب ثواب آخرتى، و نسبت به ديگران كليد حلّ مشكلات است.
انجام كار خير به خاطر خدا براى نجات دادن مردم از سختىها، دليل بر نوع دوستى انسان، و وسعت روح و نظر آدمى، و علامت پاكى باطن و كرامت و شرافت نفس است.
انجام عمل خير در حقيقت، بندگى خدا و اطاعت از او، و اقتداى به انبياى الهى و امامان معصوم، و پيروى از روش اولياى الهى است.
هدايت مردم به حق، امر به معروف، نهى از منكر، پرداخت خمس و زكات، نوشتن كتاب مفيد، ساختن مسجد، آب انبار، حمام، مدرسه، دانشگاه، رسيدگى به يتيم، فقير، مسكين، مستضعف، خانه سازى براى بى خانه، ساختن راه، متكفّل شدن مخارج خانوادههاى ناتوان، شوهردادن دختران مانده، زن دادن پسران، تشييع جنازه، عيادت مريض، امانت دارى، وفاى به عهد، و ... همه و همه كار خير است كه وقتى انجام مىگيرد و به نيّت خالص پيچيده مىگردد، نزد حضرت حق محفوظ مىماند، و در قيامت به صورت رضوان الهى و بهشت عنبر سرشت به انسان باز مىگردد.
آيات قرآن و روايات و اخبار اشاره بر خير و نيكى مىكنند:
روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مىيابد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
تمام روزگارِ خود را به دنبال خير باشيد، با كوشش خود در راه خدا از جهنم بگريزيد، به حقيقت كه طالب بهشت خواب ندارد، و گريزنده از آتش نيز به خواب نمىرود.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
انجام خير، گنج ماندنى، و ميوه رشد كننده است.
و نيز آن حضرت مىفرمايد:
بر شما باد به اعمال خير، پس براى انجام آن بشتابيد كه ديگران نسبت به انجام آن سزاوارتر از شما نيستند.
امير المؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
به انجام خير بشتابيد، قبل از اين كه وقت شما به كارديگرى مشغول شود.
امام صادق (عليه السلام) از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مىكند:
چون به كار خيرى همت گماردى، در انجام آن بشتاب؛ زيرا نمىدانى كه در آينده چه رخ خواهد داد.
خيرى كه به دست انسان انجام مىگيرد، اگر بخواهد از بهره الهى و آخرتى آن بهرهمند شود بايد بدون منّت گذارى انجام گيرد، خير با منّت به حكم قرآن مجيد باطل است و هيچ گونه سود آخرتى بر آن مترتب نيست.
اى اهل ايمان! صدقههايتان را با منت و آزار باطل نكنيد.
واجب است در خيرى كه نسبت به مردم انجام مىگيرد كرامت و آقائى و حيثيت مسلمان رعايت شود، قرآن مىفرمايد:
گفتارى پسنديده [در برابر تهيدستان] و عفو [ى كريمانه نسبت به خشم و بد زبانى مستمندان] بهتر از بخششى است كه دنبالش آزارى باشد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
منتّ گذارى كار خير انسان را نابود مىكند و بهره آخرتى آن را فنا مىسازد.
از قرآن مجيد استفاده مىشود كه منّت و اذيت، در باطل كردن عمل خير، مستقيم و غير مستقيمش فرق نمىكند، چه اين كه انسان به شخصى كه كمك كرده رو در رو منّت گذارد، چه اين كه عمل خيرش را بر ديگران بازگو كند كه غير مستقيم افراد محترم در معرض منّت و اذيت قرار گيرند، اين هر دو نابود كننده عمل، و باطل كننده كار خير است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
كسى كه به مؤمنى چيزى عطا كند، سپس وى را با زبانش بيازارد، يا بر وى منّت بگذارد، بدون شك كار خيرش را باطل و نابود ساخته است.
و نيز آن حضرت فرمود:
آن كه به برادر دينى خود خدمتى كند، آنگاه بر وى منّت گذارد حضرت حق عملش را محو و نابود نمايد، و بار سنگين آن عمل بر دوشش بجا ماند، و از عمل خيرش بهرهاى نبرد.
دنيا زكف گذار چو دعوىّ دين كنى
آن قدر از آن بخواه كه تا صرف اين كنى
گر ديو نفس را چو سليمان كنى اسير
ملك مراد را همه زير نگين كنى
اى مرغ قدس دام تعلق زپا گسل
تا خود هم آشيانه روح الامين كنى
بس دانهها كه هست بظاهر به هم شبيه
هان تا خزف تميز ز درّثمين كنى
مهرجهان مگير به دل كين محيل دون
نگذاردت كه ياد جهان آفرين كنى
زاهد بهوش باش كه دارد بسى قصور
آن طاعتى كه در طلب حور عين كنى
سر منزل وصال گرت باشد آرزو
بايد كه خويش پيرو اهل يقين كنى
دنيا و آخرت به مكافات برخورى
هشدار تا چه دانه نهان در زمين كنى
عمرت صغير صرف هوا گشته و هنوز
دارى به دل هوس كه چنين و چنان كنى
آنچه در دعاى مكارم الاخلاق آمده عبارت از معالى اخلاق است، واقعيتهايى كه انبياى الهى براى تحقق آن در باطن انسان جهت تأمين خير دنيا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقايقى كه مورد عشق و علاقه حضرت حق است.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را تكميل كنم.
خداوند عاشق فضيلتهاى اخلاق، و بيزار و متنفر از خلقيّات پست و فرومايه است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
بر شما باد به مكارم اخلاق كه رفعت و سربلندى است، و حذر كنيد از خلقيّات پست كه شريف را سرشكسته و مجد و بزرگوارى را منهدم مىنمايد.
و نيز آن حضرت مىفرمايد:
چون رغبت در مكارم نمودى از محرمات الهى بپرهيز.
حضرت صادق (عليه السلام) در روايتى مكارم اخلاق را اينچنين بيان مىفرمايد: يقين، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، مروّت.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در روايتى مىفرمايد:
بر شما باد به مكارم اخلاق كه من مبعوث به آن شدهام، از جمله مكارم اخلاق اين است كه از كسى كه به تو بدى كرده درگذرى، و به كسى كه تو را منع كرده ببخشى، و با آن كه با تو قطع كرده رابطه برقرار كنى، و به ديدن كسى كه به ديدنت نيامده بروى.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
بهترين مكارم، ديگران را بر خود مقدم داشتن است.
از بهترين مكارم اجتناب از حرام است.
از نيكوترين مكارم پخش خوبىهاست.
بهترين مكارم بخشش است.
نيكوترين مكارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.
گذشت از مردم تاج مكارم است.
اخلاق خوب روزى را زياد مىكند.
يكى از زشتىها خودپسندى و خود بزرگ بينى است كه انسان را مجبور مىكند به ديگران فخر فروشى كند، و در برابر مردم تكبر ورزد.
سرچشمه اين خوى ناپسند، غفلت از خدا و قيامت، و بىتوجّهى به اين معناست كه انسان عبدى ضعيف و ذليل و مسكين و حقير و مستكين است كه حضرت على (عليه السلام) فرمود:
و حال آن كه من بنده ناتوان، خوار و كوچك، زمينگير و درمانده توام.
اسلام عزيز به احدى اجازه ناز و فخر فروشى را به مردم نمىدهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شريف، مشهور، همه و همه مأمور به تواضع و فروتنى نسبت به تمام مردمند.
قرآن مجيد اعلام مىكند كه حضرت حق متكبر فخرفروش و نازكننده به مردم را دوست ندارد.
همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.
انسان هر حسن و خوبى در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلًا از خود چيزى ندارد، و در وجود جز فقر محض چيزى نيست، آنچه را خدا داده وقتى بخواهد از انسان بگيرد، در يك چشم به هم زدن مىگيرد، پس جائى براى كبر و فخر براى هيچ انسانى نمىماند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
خداوند متعال به من وحى كرد كه نسبت به هم متواضع و فروتن باشيد، تا كسى را بر كسى فخر و مباهات و ناز و كبر نباشد، و كسى بر كسى ستم ننمايد.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهيدستى كه عامل حرص و طمع شد، و ديگر فخر فروشى به مردم.
ونيز آن حضرت فرمود:
حماقتى بزرگتر از فخر فروشى نيست.
امام عارفان على (عليه السلام) مىفرمايد:
بيچاره فرزند آدم را چه رسد به فخر فروشى، موجودى كه اولش نطفه و آخرش مردار گنديده است، قدرت بر روزى دادن به خود را ندارد، و قدرت دفع مرگ را از خويش دارا نمىباشد!
آدمى را زشرف تاج كرامت به سرامت
حيف و صد حيف كه بيچاره ز خود بى خبر است
بنگر انسان و مقامش كه بود محرم راز
خلوتى را كه فلك حلقه بيرون در است
هست انسان به مثل آينهاى در بر دوست
او به خود ناظر از اين آينه پاتابه سر است
خار و گل هر دو ز يك شاخ برآيند ولى
اين يكى مرهم جان و ان دگرى نيشتر است
ره به خلوتگه وحدت بر و معنى درياب
بگذر از عالم صورت كه نزاع صور است
هر بد و نيك به نسبت بود البته صغير
باشد از بحر وجود آنچه خزف يا گهر است
______________________________
(12)- بحار الأنوار: 13/ 425، باب 18، حديث 19؛ قصص الأنبياء، جزائرى: 329.
(14)- من لايحضره الفقيه: 4/ 13، حديث 4968؛ وسائل الشيعة: 15/ 209، باب 9، حديث 20297.
(19)- بحار الأنوار: 70/ 178، باب 129، حديث 22؛ الكافى: 2/ 139، حديث 10.
(20)- بحار الأنوار: 75/ 368، باب 28، حديث 3؛ نهج السعادة: 7/ 437.
(21)- غرر الحكم: 197، حديث 3876.
(22)- بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حديث 21؛ عدة الدّاعى: 179.
(23)- كنز العمال: 16/ 128، حديث 44154؛ ميزان الحكمة: 3/ 2305.
(24)- بحار الأنوار: 75/ 229، باب 23، حديث 107؛ تحف العقول: 318.
(27)- الكافى: 8/ 243، حديث 337؛ تحف العقول: 366.
(28)- مستدرك الوسائل: 12/ 210، باب 11، حديث 13908.
(34)- الكامل، عبدالله بن عدى: 5/ 165.
(35)- ميزان الحكمة: 3/ 2651؛ سر الاسرار فى شرح حديث المعراج: 300، حديث 10.
(36)- مستدرك الوسائل: 12/ 29، باب 58، غرر الحكم: 65، حديث 849.
(37)- مستدرك الوسائل: 12/ 29، باب 58، ذيل حديث 13422؛ غرر الحكم: 309، حديث 7124.
(38)- بحار الأنوار: 70/ 194، باب 130؛ مجموعة ورّام: 1/ 203.
(44)- بحار الأنوار: 8/ 155، باب 33، حديث 93؛ الكافى: 2/ 83، حديث 2.
(45)- بحار الأنوار: 67/ 253، باب 55، حديث 10؛ الكافى: 2/ 83، حديث 3.
(47)- الكافى: 2/ 83، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 1/ 83، باب 19، حديث 191.
(48)- الكافى: 2/ 80، حديث 3؛ مستدرك الوسائل: 5/ 171، باب 3، حديث 5592.
(49)- عيون الحكم و المواعظ: 113؛ ميزان الحكمة: 3/ 1802.
(50)- غرر الحكم: 56، حديث 532.
(51)- غرر الحكم: 199، حديث 3947.
(52)- غرر الحكم: 199، حديث 3942.
(53)- سفينة البحار: 6/ 152، با كمى اختلاف.
(54)- بحار الأنوار: 69/ 321، باب 117، حديث 37؛ وسائل الشيعة: 1/ 102، باب 23، حديث 245.
(55)- الكافى: 2/ 313، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 1/ 100، باب 23، حديث 238.
(56)- بحار الأنوار: 69/ 320، باب 117، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 1/ 139، باب 21، حديث 204.
(57)- بحار الأنوار: 69/ 321، باب 117، ذيل حديث 37.
(59)- كنز العمال: 15/ 931، حديث 43597؛ المعجم الكبير: 19/ 200.
(60)- عيون الحكم و المواعظ: 357؛ ميزان الحكمة: 1/ 838.
(61)- غرر الحكم: 105، حديث 1879.
(62)- بحار الأنوار: 68/ 215، باب 66، ذيل حديث 15؛ وسائل الشيعة: 7/ 261، باب 12، حديث 9283.
(63)- الكافى: 2/ 142، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 1/ 111، باب 27، حديث 274.
(66)- الكافى: 4/ 22، حديث 2؛ من لايحضره الفقيه: 2/ 71، حديث 1760.
(67)- وسائل الشيعة: 9/ 454، باب 37، حديث 12485؛ مستدرك الوسائل: 7/ 233، باب 34، حديث 8121.
(68)- بحار الأنوار: 93/ 141، باب 15، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 431.
(69)- بحار الأنوار: 68/ 282، باب 92، ذيل حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 11/ 187، باب 6، حديث 12701.
(70)- وسائل الشيعة: 17/ 73، باب 25، ذيل حديث 22020؛ عوالى اللآلى: 1/ 67، حديث 117.
(71)- بحار الأنوار: 75/ 53، باب 16، حديث 89؛ تحف العقول: 215.
(72)- غرر الحكم: 317، حديث 7317.
(73)- من لايحضره الفقيه: 3/ 554، حديث 4901؛ وسائل الشيعة: 15/ 180، باب 4، حديث 20227.
(74)- بحار الأنوار: 66/ 375، باب 38، حديث 24؛ الأمالى، شيخ طوسى: 477.
(75)- غرر الحكم: 376، حديث 8470.
(76)- غرر الحكم: 318، حديث 7335.
(77)- غرر الحكم: 318، حديث 7334.
(78)- غرر الحكم: 375، حديث 8454.
(79)- غرر الحكم: 246، حديث 5039.
(80)- غرر الحكم: 245، حديث 5001.
(81)- مستدرك الوسائل: 8/ 445، باب 87، ذيل حديث 9947؛ مشكاة الانوار: 221، الفصل الأول.
(82)- مصباح المتهجّد: 847، دعاى كميل.
(84)- صحيح مسلم: 8/ 160؛ المعجم الكبير: 17/ 365.
(85)- بحار الأنوار: 69/ 39، باب 94، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 12/ 91، باب 75، حديث 13602.