جملات اين دعا لرزه بر اندام انسان مىاندازد، قلب را تا مرز از كار ايستادن مىبرد، باطن را از خوف و وحشت مالامال مىكند، اشك ديده را بر گونه شرمسار و بر چهره خجالت زده جارى مىسازد، سخن از موجودى ضعيف و ناتوان در برابر قدرتى بىنهايت در بىنهايت است، بحث درباره آلوده دامن و گنهكار شرمنده در مقابل آفريننده هستى است، كلام در اين مقوله است:
انسانى كه استعداد مقام خلافت از جانب ربّ را داشته، بر اثر معصيت به اسفل سافلين بدبختى رسيده، و خود را از همه موجودات بيگانه نموده، و از رحمت حضرت حق تنها مانده، براى او يارى نيست، و وى را قدرت تحمل غضب حضرت منتقم نمىباشد، مرگش نزديك شده و تسكين دهندهاى براى ترس و خوفش نمىبيند، به اين خاطر چارهاى جز دست نياز بردن به درگاه بى نياز ندارد، و راهى جز گدائى از حضرت دوست برايش نمىباشد، و لازم است كه باتوبه و انابه و زارى و تضرّع، و اظهار عجز و فقر و ذلت و مسكنت و آه و ناله به درگاه غنى بالذّات و حضرت ارحم الرّاحمين تنهايى و بى كسى و ضعف و ناتوانى، و ترس و وحشتش را جبران نمايد.
ساقى بنما رخ نكويت
تا جام طرب كشم ببويت
ناخورده شراب مست گردد
نظارگى از رخ نكويت
گر صاف نمىدهى كه خاكم
يادآر به دُردى سبويت
مگذار زتشنگى بميرم
نايافته قطرهاى زجويت
آيا بود آن كه چشم تشنه
سيراب شود ز آب رويت
يا هيچ بود كه ناتوانى
يا بد سحرى نسيم كويت
دل جست و تو را نيافت افسوس
وامانده كنون زجستجويت
خوى تو نكوست با همه كس
با من زچه بد فتاد خويت
مىگريم روز در فراقت
مىنالم شب در آرزويت
بر بوى تو روزگار بگذشت
از بخت نيافتم چو بويت
درميكده مىكشم سبوئى
باشد كه بيابم از تو بوئى
اعلام داشتهاى انسان از نظر خلقت موجودى ضعيف و ناتوان است؟!
مگر نفرمودهاى: به خاطر اين ضعف و ناتوانى، ارادهام بر اين تعلّق گرفت كه كار را بر انسان به خصوص در نظام شريعت آسان بگيرم؟
خدا مىخواهد [با تشريع ازدواج با زنان مؤمن، و ازدواج با كنيزان مؤمن، و ازدواج موقت، بار مشكلات زندگى و مشقتهاى روابط نامشروع جنسى را] بر شما سبك كند؛ و انسان [در برابر مشكلات و شهوات جنسى] ناتوان آفريده شده است.
راستى، بدن ما از چه توان و قدرتى برخوردار است، و در مقابل حوادث داراى چه اندازه مقاومت است؟ اگر در برابر سيل، آتش سوزى، طوفان، رعد و برق، گردباد، تصادف، ميكرب، مرض، گرسنگى، تشنگى، برهنگى و مرگ قرار گيرد چه اندازه توان دفاع از خود را دارد؟
سيل او را مىبرد، آتش او را به محاصره مىكشد ومى سوزاند، رعد و برق او را خشك مىنمايد، گردباد وى را از جاى برداشته و چنان پرتابش مىكند كه از او اثرى نماند، با فرو افتادن هواپيما و برخورد دو قطار، و تصادف با ماشين، قطعه قطعه مىشود، ميكرب ضعيف، هيكل او را از پا درآورده به آستانه مرگ مىبرد، مرض توان او را از دست گرفته او را مىكشد، گرسنگى و تشنگى وى را از پا مىاندازد، برهنگى در برابر حرارت و سرما او را از بين مىبرد، و پنجه مرگ گلويش را در يك لحظه فشار داده، او را به خانه قبر منتقل مىنمايد.
تاكنون ميلياردها نفر در برخورد با اين گونه مسائل جان خود را از دست داده، بدون اين كه توانسته باشند حتى براى يك لحظه بين خود و حادثه فاصله بيندازند!!
بدن فوق العاده ضعيف است كه براى جبران گرسنگى اش به غذا و رفع تشنگى اش به آب، و زدودن سرما و گرما به لباس و منابع حرارتى و خنكى، و براى آرامشش به مسكن و منزل پناه مىبرد، ولى در عين همه اين نيروها باز ضعيف وناتوان است.
بدن به اندك غذاى نابابى زمين گير مىشود، در برابر لباس نامناسب به آلرژى پوستى دچار مىگردد، با شنيدن حادثهاى غير مترقبه از پا مىافتد، با دچار شدن به اندك رنجى تب مىكند و خسته مىشود، واز كم خواب و بى خوابى عاجز مىگردد، و خلاصه اگر لطف حضرت او نباشد به اندازه يك لحظه توان زنده ماندن ندارد!!
اين موجود ضعيف الجسم، در برابر هجوم غرايز و شهوات، و زرق و برق امور مادى، و حوادث اجتماعى، و مصايب و ابتلائات، و حالات و روحيات و احوالات نيز ضعيف و ناتوان و بى قدرت است.
در صورتى كه حضرت حق در اين گونه امور باطنى و روحى و به خصوص دربرابر حملات سخت غرايز و شهوات و مصايب و ابتلائات به فريادش نرسد، خود را مىبازد، و به انواع گناهان و آلودگىها به وقت طغيان غرايز مبتلا، و به مرض جنون و ديوانگى، يا بهت زدگى و فراموشى و يا خود كشى، به هنگام هجوم مصايب و آزمايشهاى الهى دچار مىگردد!!
اگر حضرت محبوب اين موجود ضعيف و ناتوان را كفايت نكند و امور مخوف را از وى باز ندارد، به ذلّت و خوارى و شقاوت و ننگ، و آلودگى و عصيان، و تنهايى و بى كسى، و محكوميت به غضب و سخط و عذاب اليم حق دچار مىشود، و براى ابد روى آسايش و آرامش را نخواهد ديد، و درى براى نجات نخواهديافت، و راهى براى فرار از آتش دوزخ پيدا نخواهد كرد.
تنها كفايت كننده عبد و بى نياز كننده بنده، در تمام عالم هستى حضرت اوست، به شرطى كه اين موجود ضعيف كه ضعف ظاهرى و باطنى وى را محاصره كرده، بلكه ماهيت و ذات خلقتش را تشكيل داده به او پناه ببرد و با ايمان به حضرت حق و اعتقاد به انبيا و ملائكه و كتب آسمانى و امامان معصوم و فرداى قيامت، و با آراسته شدن به حسنات اخلاقى، و اعمال صالحه ضعف خود را جبران نمايد كه راهى براى جبران ناتوانى و فرار از عوامل خوف، و به درآمدن از تنهايى، و پاك شدن از آلودگىها، و ايمن شدن از غضب و سخط حضرت جبار جز اين نيست، و اين همه را بايد از قرآن كريم اين خزانه بى بديل حضرت حق تحصيل كرد.
امام خمينى رحمه الله درباره قرآن مىگويد:
«ديگر از مقاصد و مطالب آن دعوت به تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت است.
و بالجمله، كيفيت سير و سلوك الى اللَّه و اين مطلب شريف به دوشعبه منقسم است:
يكى: تقوا به جميع مراتب آن كه مندرج در آن است تقوا از غير حق و اعراض مطلق از ما سوى اللَّه، و ديگر: ايمان به تمام مراتب و شؤون كه در آن مندرج است اقبال به حق و رجوع و انابه به آن ذات مقدس، و اين از مقاصد مهمه اين كتاب شريف است كه اكثر مطالب آن بلاواسطه يا مع الواسطه به اين مقصد رجوع كند.
و يكى ديگر از مطالب قرآن شريف، بيان قوانين ظاهر شريعت، و آداب و سنن الهيه است كه در اين كتاب نورانى كليات و مهمات آن ذكر شده، و عمده در اين قسم دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است، مثل باب صلاة و زكات، و خمس و حج و صوم و جهاد و نكاح و ارث و قصاص و حدود و تجارت و امثال آن، و چون اين قسم كه علم ظاهر شريعت است عام المنفعه، و براى جميع طبقات از حيث تعمير دنيا و آخرت مجعول است، و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت كنند، از اين جهت در كتاب، دعوت به آن بسيار است، و در احاديث شريفه و اخبار نيز خصوصيات و تفاصيل آنها به حد وافر است، و تصانيف علماى شريعت در اين قسمت بيشتر و بالاتر از ساير قسمت هاست.
و يكى ديگر از مطالب قرآن شريف احوال معاد و براهين بر اثبات آن و كيفيت عذاب و عقاب و ثواب آن و تفاصيل جنّت و نار و تعذيب و تنعيم است و در اين قسمت حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربين و از اهل رياضت و سالكين، و از اهل عبادت و ناسكين، و همين طور حالات و درجات اهل شقاوت از كفار و محجوبين و جاحدين و منافقين و اهل معصيت و فاسقين مذكور است.
اكنون كه مقاصد و مطالب اين صحيفه الهى را دانستى، يك مطلب مهمى را بايد در نظر بگيرى كه باتوجه به آن راه استفاده از كتاب شريف بر تو باز شود، و ابواب معارف و حكم بر قلبت مفتوح گردد، و آن اين كه به كتاب شريف الهى نظر تعليم داشته باشى و آن را كتاب تعليم و افاده بدانى، و خود را موظّف به تعليم و استفاده از آن دانسته براى تحقق معارف اين كتاب خود را تسليم آن كنى.
مقصود ما از تعليم و تعلّم و افاده و استفاده آن نيست كه جهات ادبيت و نحو و صرف را از آن تعليم بگيرى، يا حيث فصاحت و بلاغت و نكات بيانيه و بديعيه را از آن فراگيرى، يا در قصص و حكايات آن به نظر تاريخى و اطلاع بر امم سابقه بنگرى، هيچ يك از اينها داخل در مقاصد قرآن نيست و از منظور اصلى كتاب الهى به مراحلى دور است، و اين كه استفاده ما از اين كتاب بزرگ بسيار كم است براى همين است كه يا به آن نظر تعليم و تعلم نداريم، چنانچه غالباً اينطوريم، قرائت قرآن مىكنيم براى ثواب و اجر، لهذا جز به جهت تجويد آن اعتنائى نداريم، مىخواهيم قرآن را صحيح بخوانيم كه ثواب به ما عنايت شود، و در همين حد واقف مىشويم و به همين امر قناعت مىكنيم، لذا چهل سال قرآن شريف را مىخوانيم و به هيچ وجه از آن استفاده حاصل نشود جز اجر و ثواب و قرائت و يا اگر نظر تعليم داشته باشيم با نكات بديعه و بيانيه و وجوه اعجاز آن و قدرى بالاتر جهات تاريخى و سبب نزول آيات و اوقات نزول و مكى و مدنى بودن آيات و سور و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرين از عامه و خاصه، وديگر امور عرضيّه خارج از مقصد كه خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذكر الهى است، سروكار داريم.
خود حق مىفرمايد:
در [وحى بودن و حقّانيّت] اين كتابِ [با عظمت] هيچ شكى نيست؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است.
بالجمله، مقصود ما از اين بيان نه انتقاد به قارى و تفاسير است، چه كه هر يك از مفسرين زحمتهاى فراوان كشيده و رنجهاى بى پايان برده تاكتابى شريف فراهم آورده، بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را كه تنها كتاب سلوك الى اللَّه و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيه است، وبزرگتر وسيله رابطه بين خالق و خلق وعروة الوثقى و حبل المتين تمسّك به عزّ ربوبيت است بايد به روى مردم مفتوح نمود.
علما و مفسرين تفاسير فارسى و عربى بنويسند، و مقصود آنها بيان تعاليم و دستورهاى عرفانى و اخلاقى و بيان كيفيت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دارالغرور به دار السّرور و الخلود باشد
بر اساس اين واقعيتهايى كه در آيات الهى است و گوشهاى از آن را در سطور زير قرائت مىكنى ضعف و ناتوانيت را با تكيه بر او و ازدياد عشق و ايمان به او، و دفع هجوم شهوات و غرايز حرام را، با عمل به دستورهاى او، و رفع مشكلات و سنگينى مصايب را با آراسته شدن به اخلاق او علاج كن كه حضرت او كافى فرد ضعيف و واقى امر مخوف است، و جناب او مصاحب بى كس، و بردارنده ترس و وحشت از قلب است.
آيا خدا براى بندهاش [در همه امور] كافى نيست؟
﴿وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾و خدا براى محاسبه كافى است.
﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا﴾و خدا به دشمنان شما داناتر است. و بس است كه خدا سرپرست شما باشد،
﴿وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا﴾
و كافى است كه خدا ياور شما باشد.
﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾و بر خدا توكّل كن؛ و كارساز بودنِ خدا [نسبت به امور بندگان] كافى است.
﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا﴾و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.
اين است آياتى كه به انسان دلگرمى مىدهد، و راه جبران آنچه را بايد جبران كند به روى او باز مىنمايد.
او بايد به انسان از عوامل خوف امان دهد، اما اگر انسان كارى كند كه حضرت حق وى را بترساند آن وقت از چه كسى امان بخواهد؟
او بايد ضعف و ناتوانى را جبران كند، اما اگر كارى كرديم كه او باعث ضعف ما شد، آن وقت ضعف خود را با چه چيز بايد جبران كنيم؟
______________________________