قرب بنده به پروردگار مانند نزديكى آهن به آتش است كه هر اندازه آهن به مركز شعله آتش نزديكتر شود، آثار و ويژگىهاى آتش، بيشتر در آهن آشكار مىشود. تا جايى كه آهن در اثر نزديكى به آتش، آن چنان سرخ و تفتيده مىشود كه همه ويژگىهاى آتش را از خود بروز مىدهد.
حرارت و گرما و سوزش و نور و روشنايى در قلب بنده خدا در اثر قرب به حق همچنين است؛ همان طور كه زمين به نور پروردگارش منور گرديد.
و زمين به نور پروردگارش روشن مىشود.
و يا در زيارت جامعه كبيره خطاب به ائمه اطهار (عليهم السلام) آمده است:
و زمين به نور شما (اهل بيت) روشنايى يافته است.
بنده در اثر نزديك شدن به حضرت حق، اسما و صفات و آثار پروردگار در او نمايان شده، به گونهاى كه در همه صفات كمالى، ظهورى در آفريدگانش مىشود و همه اعضا و جوارح از جمله قلب كه جايگاه خوف و رجاست هم آينه نماى حق مىشود و خوف از او هم سبب خوف ديگر موجودات مىگردد.
حضرت صادق (عليه السلام) به نقل از نوشته تورات فرمود:
اى فرزند آدم! خود را براى بندگى من مهيا نما. در اين صورت قلب تو را بىنياز خواهم كرد و تو را به سوى خواستههايت واگذار نخواهم كرد و بر من واجب خواهد بود كه حاجت تو را به جا آورم. و قلب تو را مملو از خوف و ترس از خود مىكنم و اگر براى بندگى من خود را آماده نسازى، قلب تو را مشغول به دنيا خواهم كرد. سپس حاجت تو را بجا نخواهم آورد و تو به خواستههايت واگذار خواهم كرد.
ابن شهر آشوب مىنويسد:
«روزى امام سجّاد (عليه السلام) در نزديكى چاه خانهاش مشغول نماز بود، فرزندش محمّد كه تازه با دست و زانو راه مىرفت، در حياط خانه، بازى مىكرد. ناگهان مادر فرزند ديد كه كودك به سر چاه عميقى رسيده ميان چاه افتاد. مادر او فرياد كشيد و خود را كنار چاه رسانيد و ناراحت كمك مىطلبيد و گفت: اى پسر رسول خدا! پسرت محمد در چاه غرق شد. اما با اين كه صداى مادر كودك و حالت بچّه را در چاه مىشنيد نمازش را كامل و تمام به پايان رسانيد، مادر بچه گفت: شما فرزندان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) چقدر سخت دل هستيد. حضرت به كنار چاه رفت و دست به درون چاه برد، فرزند خود محمد را بيرون آورد و به مادرش فرمود: بگير، اى كسى كه يقينت ضعيف است. مادر به خاطر سلامتى فرزند خوشحال شد ولى به جهت اين كه امام فرموده بود يقين تو اندك است؛ گريه نمود.
امام فرمود: امروز ملامتى بر تو نيست اگر مىدانستى، من در پيشگاه خداى جبّار بودم اگر رويم را از وى مىگرداندم، او رويش را از من برمىگرداند. آيا رحيم و مهربانى غير از او ديده مىشود
اولياى خدا چنان غرق صفات جمال و جلال او و محو مشاهده ذات پاك او مىباشند كه غير او را به دست فراموشى مىسپارند، در غم و ترس و وحشت؛ تصوّر نيستى و نابودى و حمله دشمن يا ضرر موجودى خطرناك؛ انديشه انتقام يا فرار همه ذهن و وجود آدمى را فرا مىگيرد. كسى كه غير خدا در دل او نمىگنجد و به غير او نمىانديشد، چگونه ممكن است كه اندوه و ترس و پناهندگى به بيگانه داشته باشد.
البته روشن است مقصود از غمها و ترسها از امور مادى و دنيوى مىباشد وگرنه دوستان خدا كه وجودشان پر از شوق و اشتياق خوفناكى است به خاطر ترس از انجام ندادن تكاليف و مسئوليتها و آنچه از موفقيتها كه از دست آنان مىرود و اين ترس اشتياقى جنبه معنوى دارد كه مايه تكامل و رشد وجود انسان است.
برخلاف ترسهاى مادى كه مايه سقوط و گمراهى است.
اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه همّام كه حالات اولياى خدا را در آن به عالىترين وجه ترسيم كرده؛ مىفرمايد:
آنان را در بلا و سختى و آسايش و راحت حالتى يكسان است، و اگر خداوند براى اقامتشان در دنيا زمان معينى را مقرر نكرده بود از شوق به ثواب و بيم از عذاب به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمىگرفت ...دلهايشان محزون، همگان از آزارشان در امان، بدنهايشان لاغر، نيازهايشان سبك، ونفوسشان با عفت است.
سوز اشتياق كه همراه با درد و واهمه است، دواى اميد رسيدن به محبوب است كه هر عارفى را از لذتها و شيرينىها دور مىسازد و سختىها و اضطرابها او را آماده مىكند.
امام صادق (عليه السلام) در باب شوق و حب خداوند؛ مشتاق را چنين توصيف مىفرمايد:
مشتاق كسى است كه اشتهاى غذا نداشته و از آشاميدنىهاى لذيذ بهره نبرده.هرگز خواب راحت نداشته و با كسى انس به گرمى پيدا نكرده و خانهاى براى خود اختيار ننموده و در ميان آبادىها سكونت نگرفته، پوشاك نرم و لطيف در برنگرفته، بريك حال قرار ندارد، شب و روز سرگرم عبادت است. تمام اميدها و هدف او رسيدن به مطلوب شوق اوست و در همه حال با زبان شوق از دل آرزومند مناجات مىكند.
______________________________
(2)- بحار الأنوار: 99/ 132، باب 8، حديث 4؛ البلد الأمين: 302.
(3)- الكافى: 2/ 83، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 252، باب 55، حديث 8.
(4)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 135؛ بحار الأنوار: 46/ 34، باب 3، حديث 29.
(6)- بحار الأنوار: 67/ 24، باب 43، حديث 24؛ مصباح الشريعة: 196، باب 94.