فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 12 از دعای 21 ( درخواست آرامش دل )

وَ لَا تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لَا كَافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً ، وَ لَا لَهُ عِنْدِي يَداً ، وَ لَا بِي إِلَيْهِمْ حَاجَةً ، بَلِ اجْعَلْ سُكُونَ قَلْبِي وَ أُنْسَ نَفْسِي وَ اسْتِغْنَائِي وَ كِفَايَتِي بِكَ وَ بِخِيَارِ خَلْقِكَ .
خدايا منت بدكاران و كفار را بر دوش من قرار مده و نه نعمتى از من نزد آنها مگذار و حاجت مرا به آنها نيانداز بلكه آرامش قلب مرا در نياز به خود و كفايت امر مرا به اراده خود قرار ده و به اخيار و نيكان بندگانت محول كن.

منّت نداشتن فاجر و كافر بر مؤمن‌

بندگان شايسته خداوند، به اعتبار مرتبه عبوديت، نزد خدا مراتب گوناگون دارند؛ زيرا هر بنده‌اى از بندگان درستكار به اعتبار اسمى كه در او غلبه ظهورى دارد، مرتبه و مقام ويژه آن اسم را پيدا مى‌كند. بنابراين كسى كه عبداللّه است با كسى كه عبدالرحمن و عبدالرزاق است از نظر مرتبه فرق دارد.

خداوند درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى‌فرمايد:

﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾«1»

و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمان‌ها و زمين به ابراهيم نشان مى‌دهيم تا از يقين‌كنندگان شود.

و درباره حضرت موسى (عليه السلام) مى‌فرمايد:

﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى‌ لِمِيقتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ﴾«2»

زمانى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وى سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! جمال با كمال ذات بى‌نهايتت را [به قلب من‌] بنماى تا تو را [به رؤيت ويژه باطنى‌] بنگرم.

ولى در شأن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

﴿وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ * فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ‌﴾«3»

در حالى كه در افق اعلا بود.* سپس نزديك رفت و نزديك‌تر شد،* پس [فاصله‌اش با پيامبر] به اندازه فاصله دو كمان گشت يا نزديك‌تر شد.* آن گاه به بنده‌اش آنچه را بايد وحى مى‌كرد، وحى كرد.

در آيه فوق اضافه عبد به ضمير «هاء» كه مقام احديّت است، اشاره به مقام عبد محض دارد كه بسيار بلند مرتبه است. بر اين پايه، بنده هر اندازه از مراتب بندگى و ربوبيّت ظهورى حق برخوردار باشد. به همان اندازه از مقام صلح، صفا، اصلاح و صلاح بهره مى‌گيرد و نقش بيشترى نسبت به هدايت مردم و مظاهر لطف الهى برعهده دارد و اگر اين مراتب تا حد ناسوتى و پست مادى برسد؛ انسان در جايگاه حيوانات قرار مى‌گيرد و مقام او در پايين‌ترين درجه وجود از شأنيّت و صلاحيّت بيرون مى‌شود كه خداوند در حق چنين موجوداتى مى‌فرمايد:

﴿أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾«4»

آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه‌ترند؛ اينانند كه بى‌خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى‌] اند.

اينان همان كافران و منافقان هستند كه درهاى هدايت و سعادت را به سوى خود بسته‌اند و تنها از راه شكم و شهوت و مال اندوزى اتلاف عمر مى‌كنند.

خداوند منان از جمله منت‌هايى كه بر سر ما مسلمانان گذاشته است اين كه پيامبر راهنمايى براى هدايت ما برگزيده است:

﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾«5»

يقيناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى‌خواند و [از آلودگى‌هاى فكرى و روحى‌] پاكشان مى‌كند، و كتاب و حكمت به آنان مى‌آموزد، و به راستى كه آنان پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

منّت از منّ به معناى سنگى است كه براى وزن كردن اجناس به كار مى‌برند.

اعطاى هر نعمت سنگين و گران بهايى را منت مى‌گويند. بنابراين بخشيدن نعمت بزرگ، نيكوست. ولى بزرگ جلوه دادن نعمت كوچك، ناپسند است. يعنى كسى كه كار كوچكى را با سخن بزرگ كند و به رخ ديگران بكشد بسيار نكوهيده است.

پروردگار ما بر مؤمنان نعمت سنگينى گذارده و در عمل، شخص بزرگوارى را مسؤول هدايت مردم قرار داده است. و سپاسگزار و قدردان اين نعمت بزرگ تنها مؤمنان هستند هر چند هدف از رسالت، عموم بشر است.

يكى از منّت‌هايى كه در كنار رسالت دين بر مسلمانان قرار گرفته است اين است كه خداوند قهار هيچ گونه سلطه و بهره‌اى از كفار و منافقان بر جان و مال و ناموس مؤمنان قرار نداده است؛ حتى راهى كه به برترى و امتياز دهى برسد، را هم بسته است و همه كافران و منافقان اهل كتاب و ذمّيان بايد تحت نظر حكومت اسلامى باشند؛ زيرا خداوند شرافت و عزّت و مغفرت و نجات و پاداش را در ايمان و اخلاص و تقوا و ولايت و دين محورى مقرر فرموده است.

در سوره نساء چند آيه در مورد برترى مطلق مؤمنان بر كفار و منافقان آمده است كه ملاك اصلى آنها عزت و احترام داشتن مؤمن است.

به ويژه خداوند در غلبه جنگى با معجزات و امدادهاى غيبى بسيار منت بزرگى بر مسلمانان گذاشته است، از جمله براى منكوب كردن كفار مى‌فرمايد:

﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ۚ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾«6»

آنان كه همواره حوادثى را براى شما انتظار مى‌برند، اگر از سوى خدا برايتان‌ فتح و پيروزى رسد، مى‌گويند: مگر ما با شما [در ميدان جنگ‌] نبوديم؟[پس سهم ما را از غنايم جنگى بپردازيد.] و اگر براى كافران بهره‌اى اندك [از غلبه و پيروزى‌] باشد، به آنان مى‌گويند: آيا [ما كه در ميان ارتش اسلام بوديم‌] بر شما چيره و مسلّط نبوديم؟ [ولى ديديد كه ازضربه زدن به شما خوددارى كرديم‌] و شما را [ازآسيب و زيان مؤمنان‌] مانع مى‌شديم [پس سهم غنيمت ما را بدهيد.] خدا روز قيامت ميان شما داورى مى‌كند؛ و خدا هرگز هيچ راه سلطه‌اى به سود كافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.

يا درباره منافقان مى‌فرمايد:

﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَٰلِكَ لَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَلَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا﴾«7»

منافقان ميان كفر و ايمان متحيّر و سرگردانند، نه [با تمام وجود] با مؤمنانند و نا با كافران. و هر كه را خدا [به كيفر اعمال زشتش‌] گمراه كند، هرگز براى او راهى [به سوى هدايت‌] نخواهى يافت.

به هر حال بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤمنان براى هميشه مأيوس باشند.

يعنى هر گونه طرح و عهدنامه و رفت و آمد و قراردادى كه راه نفوذ كفار را بر مسلمانان و اهل ايمان باز كند حرام است، حتى در بناى ساختمان و معاملات بايد برترى مسلمانان مشهود باشد. پس اهل اسلام بايد در تمام جهات اقتصادى و فرهنگى و نظامى و سياسى از استقلال كامل برخوردار باشند تا عزت ملى همواره حفظ گردد و نبايد با خودباختگى و احساس ضعف و زبونى و القائات شيطانى و هياهوى دشمنان، عزت اسلام را به باطل فروخت و زيان دنيا و آخرت را خريد.

مرزى كه بين كفر و ايمان است به مانند مرزهاى خاكى و جغرافيايى نيست تا آن‌ را با جنگ يا صلح كم و زياد نمود، بلكه اين مرز در قلب آدمى بر پايه تكوين و فطرت بنا نهاده شده است.

پس به اين خاطر درست گفته‌اند كه: نجاست كافر، ذاتى است تا حد و مرز روشنى در بين مردم با ايمان و اهل كفر وجود داشته باشد. اگر مسلمانان جهان از همه ابعاد از كافران تبرى ودورى مى‌جستند، هرگز سلطه، آنان بر مناطق مسلمان نشين ميسر نمى‌شد، ولى غافل از اين كه آميزش دولت‌ها و روابط ملت‌ها سبب نفوذ ناپاكان در حريم مسلمانان شده است و بسيارى از ارزش‌هاى معنوى و عزت و حرمت ميهنى و پاكى دانش و تغذيه و معاشرت، به آتش كفر و فتنه نابوده شده است.

پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه و آله) به چنين مسأله‌اى بسيارى حسّاس بود كه منّتى از مشركان بر سر مسلمانان نباشد، حتى در جنگ‌ها كمترين كمكى كه تأييد كفر و شرك باشد درخواست ننمود و ذمّه و امان را از كسانى كه پشتيبان و همزيست آنان باشند، برداشتند.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:

إِنَّا لانَسْتَعينُ بِمُشْرِكٍ ...، إِنَّا لانَسْتَعِينُ بِالْمُشْرِكينَ عَلَى الْمُشرِكينُ.«8»

ما از مشرك كمك نمى‌گيريم ... ما در برابر مشركان از مشركان يارى نمى‌جوييم.

و نيز فرمود:

لاتَستَضيئُوا بِنارِ الْمُشرِكينَ.«9»

از روشنايى آتش مشركان، بهره نگيريد.

در تفسير جمله فوق، ابن اثير در ماده ضوء آورده است:

«يعنى آنان را به مشاوره و همفكرى نخوانيد و نظرات آنان را اهميت ندهيد؛ زيرا رأى و نظر مانند روشنايى نور در سرگردانى و گمراهى است«10»

بنابراين مقصود حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) برائت از مشركين و نرفتن زير بار پرچم كفار است. كه به نوعى نهى از منكر و تبرّى از هر گونه تسلط عقيدتى و ملكى و مالى و جانى و ناموسى كفّار بر مسلمانان است؛ تا مرز حق و باطل مشخص بماند؛ زيرا كه مسلمانان با هر گونه اعتماد و ارتباط و علاقمندى و سكونت با اهل كفر و باطل از ذمه اهل اسلام خارج مى‌شوند، و در آخرت هم با آنان محشور مى‌شوند.

تا سراسيمه آن طرّه پيچان نشوى‌

آگه از حالت هر بى سر و سامان نشوى‌

جمعى از صورت حال تو پريشان نشوند

تا زجمعيت آن زلف پريشان نشوى‌

دستگيرت نشود حلقه مشكين رسنش‌

تا نگونسار در آن چاه زنخدان نشوى‌

بخت برگشته‌ات از خواب نخواهد برخاست‌

تا كه افتاده آن صف زده مژگان نشوى‌

داخل سلسله اهل جنون نتوان شد

تا كه از سلسله عقل گريزان نشوى‌

هرگز انگشت تو شايسته خاتم نشود

تا زسر پنجه اقبال سليمان نشوى‌


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^