حق در لغت: به معنى مطابقت و موافقت، ضدّ باطل، صدق و وجود ثابت، گفته شده است.
در تفسير نمونه آمده است:
«حق يعنى توحيد و اسلام و عدالت و آزادى بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم، تثبيت و جاىگير شود و باطل يعنى شرك و كفر و بىايمانى و ظلم و فساد ابطال گردد و از ميان برود
و در ترجمه تفسير الميزان آمده است كه:
«حق يكى از اسماى حسناى خداوند است؛ زيرا خداى تعالى ثبوت و ذات و صفاتش طورى است كه هرگز قابل زوال و دگرگونى و انتقال نيست
پس از توضيح فوق اين نتيجه به دست مىآيد كه حق يعنى مطابقت با واقع و صدق و غيرقابل تغيير و دگرگونى و انتقال.
امّا چطور مىتوان حق را اجرا كرد و مجرى واقعى حق بود، آنهم با توصيف زيبايى كه حضرت على (عليه السلام) درباره اجرا كننده حق فرموده است:
هر گاه خداوند بخواهد بندهاى را گرامى بدارد، او را براى برپاداشتن حق يارى مىكند.
براى اجراى حق بايد حق را به درستى بشناسيم و ضد آن يعنى باطل را مورد بررسى قرار داده آن گاه براى اقامه حق قدم برداريم.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
حق با اشخاص شناخته نمىشود، پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى.
آرى، شناخت حق و باطل كه همان شناخت واقعيتها از پندارها است، گاهى براى انسان چنان مشكل و پيچيده مىشود كه نياز مبرم به شناخت نشانههاى حق و باطل پيدا خواهد شد و تا سراغ نشانه نرويم نمىتوان حق را از باطل تشخيص داد.
خداوند در قرآن در اين رابطه با مثال روشن و زيبايى بيان فرمودند:
اين گونه خدا حق و باطل را [به امور محسوس] مَثَل مىزند. اما آن كفِ [روى سيل و روى فلز گداخته در حالى كه كنارى رفته] به حالتى متلاشى شده از ميان مىرود، و اما آنچه [چون آب و فلز خالص] به مردم سود مىرساند، در زمين مىماند. خدا مَثَلها را اين گونه بيان مىكند [تا مردم در همه امور حق را از باطل بشناسند.]
قرآن نشانهها را چنين بيان كرده است.
«الف: حق، هميشه مفيد و سودمند است همچون آب زلال كه مايه حيات و زندگى است، امّا باطل، بىفايده و بيهوده است، نه كفهاى روى آب هرگز كسى را سيراب مىكنند و درختى را مىرويانند، و نه كفهايى كه در كورههاى ذوب فلزات ظاهر مىشود، مىتوان از آنها زينتى ويا وسيلهاى براى زندگى ساخت و اگر هم مصرفى داشته باشند، مصارف بسيار پست و بىارزشند كه به حساب نمىآيند، همانند صرف كردن خاشاك براى سوزاندن.
ب: باطل همواره مستكبر، بالانشين، پر سر و صدا، پر قال و غوغا، ولى توخالى و بىمحتوا است، امّا حق متواضع، كم سر و صدا، اهل عمل و پرمحتوا و وزين است.
ج: حق، هميشه متكى به نفس است، امّا باطل از آبروى حق مدد مىگيرد و سعى مىكند خود را به لباس او درآورد و از حيثيت او استفاده كند، همان گونه كه هر دروغى از راست فروغ مىگيرد كه اگر سخن راستى در جهان نبود، كسى دروغى را باور نمىكرد، و اگر جنس خالصى در جهان نبود، كسى فريب جنس قلابى را نمىخورد، بنابراين حتى فروغ زودگذر باطل و آبرو و حيثيت موقت او، به بركت حق است، امّا حق همه جا متكى به خويشتن و آبرو و اثر خويش است
آرى، باطل هميشه دنبال بازار آشفته مىگردد تا از آن بهره بگيرد، اما هنگامى كه آرامش پيدا شود و هر كسى به جاى خويشتن نشست و معيارها و ضوابط در جامعه آشكار گشت، باطل جايى براى خود نمىبيند و به سرعت كنار مىرود، و باطل هميشه و هر لحظه به شكلى و لباسى در مىآيد، برخلاف حق كه هميشه به يك شكل و يك رنگ باقى بوده و تغييرناپذير است.
بعد از شناخت حق، شخص مجرى بايد دلها را آماده براى اجراى حق نمايد تا دلها آماده نباشد حق برپا نخواهد شد.
مَثَل حق و آمادگى دلها مَثَل كشاورزى مىماند كه مىخواهد بذرافشانى كند.
كشاورز متخصص و دانا ابتدا زمين را مورد بررسى قرار داده، زمين مرغوب را آماده كرده و تمام جوانب آن را مىبيند، آن گاه بذر را مىكارد و در غير اين صورت اگر كشاورز، متخصص و آشنا نباشد و بذر را بدون آماده كردن زمين بكارد، كارى بيهوده كرده و چيزى درو نخواهد كرد، چون زمينها مختلف است، گاهى تمام زمين سنگ سفت و سخت است، به طور يقين چيزى در آن نمىرويد، گاهى زمين خاك نرم دارد ولى كافى نيست، ممكن است ابتدا بذر رشد كند ولى بعد خشك خواهد شد و گاهى زمين خاك نرم دارد و سنگ هم ندارد، ولى علفهاى هرز اطراف بذر فراوان است، از اين رو ممكن است چند صباحى رشد و نمو داشته باشند ولى عاقبت خشك خواهد شد. ولى اگر كشاورز با دقت و مطالعه زمين را بررسى كند و زمين را آماده كند كه نه سنگ داشته باشد نه علف هرز و ديگر موانع، اگر در اين هنگام بذرافشانى كند محصولى خوب و مناسب برداشت خواهد كرد.
قلبهاى انسانها هم در مقابل پذيرش حق اين گونه است، اگر دلى پر از تعصب و جهل باشد، حق در دل او اثر نمىكند و گاهى دلهايى كه نرمش و آمادگى ضعيفى دارد، به طور موقت مىپذيرد ولى بعد آن را بيرون مىافكند و گاهى دلها آماده پذيرش است ولى خارهاى هوا و هوس و شهوت و صفات رذيله ديگر در آن روئيده كه تأثير آن را خنثى مىكند.
و فقط دلهايى سخنان خداوند و پيشوايان الهى و جانشينهاى آنان را مىپذيرد و بارور كرده و مىپروراند كه روح حقجويى و حقطلبى بدان حاكم باشد و از صفات رذيله و ناپسند خالى باشد كه به فرمايش خداوند در قرآن:
و پند ده؛ زيرا پند به مؤمنان سود مىدهد.
به هر حال براى اجراى حق بايد تلاش حساب شده و فراوان انجام داد و احيا و اجراى حق مسئوليتى بسيار سنگين و لازم است كه اگر كسى حق را ترك كند دچار معصيت و بلا خواهد شد.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
هر كه با حق عناد و دشمنى ورزد، خوار گردد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
نفس خود را به شكيبايى و پايدارى بر حق وادار كن؛ زيرا اگر كسى چيزى را در انجام حق دريغ كند چند برابر آن را در باطل بپردازد.
امام عسگرى (عليه السلام) مىفرمايد:
هر عزيزى كه حق را ترك كرد خوار گرديد و هر ذليلى كه به حق عمل كرد، عزيز شد.
آرى، انسانها و گروهها و مكتبها و برنامهها به همان اندازه كه مفيد و سودمند و همراه حق هستند، باقى و پايدارند و حق هميشه حيات دارد ولى باطل متغير و فناپذير است و اگر طرفداران حق و مجريان حق در مقابل باطل پر جنب و جوش و فعال باشند، ديگر اثرى از باطل باقى نخواهد ماند.
______________________________
(1)- تفسير نمونه: 7/ 101، ذيل آيه 8 سوره انفال.
(2)- ترجمه تفسير الميزان: 7/ 188، ذيل آيه 62 سوره انعام.
(3)- غرر الحكم: 69، حديث 982؛ عيون الحكم و المواعظ: 133.
(4)- بحار الأنوار: 40/ 125، باب 92، حديث 18؛ الطرائف: 1/ 136، حديث 215.
(6)- تفسير نمونه: 10/ 167، ذيل آيه 17 سوره رعد.
(8)- غرر الحكم: 70، حديث 1005؛ مجموعة ورّام: 2/ 40.
(9)- بحار الأنوار: 75/ 176، باب 22؛ تحف العقول: 296.
(10)- بحار الأنوار: 69/ 232، باب 113، حديث 3؛ تحف العقول: 489.