فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 4 از دعای 22 ( درخواست بخشش در حد بی‌نیازی )

فَبِفَضْلِكَ ، اللَّهُمَّ ، فَأَغْنِنِي ، وَ بِعَظَمَتِكَ فَانْعَشْنِي ، وَ بِسَعَتِكَ ، فَابْسُطْ يَدِي ، وَ بِمَا عِنْدَكَ فَاكْفِنِي.
پس (بارالها!) به فضل خويش (از عطا و منت ديگران) بى‌نيازم كن، و به بزرگى عظمت (ذاتى) خويش مرتبت و منزلت مرا بلند گردان، و به توانگرى خويش دست مرا (در امور معيشتى) گشاده دار، و (به رحمت و قدرت خويش) و به آنچه در توست (انجام) امور مرا بر عهده گير (و از ديگرانم بى‌نياز فرما.)

دستگيرى خداوند از عبد

اگر خداوند دست كسى را بگيرد و او را يارى و مورد توجه و لطف و كرم خود قرار دهد، به هيچ وجه كسى نمى‌تواند او را ذليل و از اين عزت و سربلندى به ذلت و سرافكندگى بكشاند و عزيز واقعى هم يعنى همين.

اهل لغت در معناى عزيز گفته‌اند: شكست‌ناپذير، آرى، اگر كسى خدا پشتيبان او باشد و از او حمايت كند، هرگز طعم شكست و ذلّت را نخواهد چشيد.

حضرت على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

العزيزُ مَنِ اعْتَزَّ بِالطَّاعَةِ.«1»

عزيز كسى است كه به سبب طاعت و فرمانبردارى حق، عزيز شده باشد.

اگر خداوند عزّت به انسان داد و حامى عبدش بود اين عزّت خدايى قابل زوال نخواهد بود و به خلاف عزّت‌هاى دنيوى كه به حسب ظاهر عزّت است ولى قابل زوال و تغيير و تحول مى‌باشد، اگر خداوند بخواهد كسى را عزيز كند و او را دوست داشته باشد از روى لطف و مرحمت خود آنچه را راست باشد، در دل او مى‌اندازد از براى او، جهت رسيدن او به آنچه صلاح حال او باشد و موجب رشد و توفيق او شود.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

اذا احَبَّ اللَّهُ عَبْداً الْهَمَهُ الطَّاعَةَ وَ الْزَمَهُ الْقَناعَةَ وَفَقَّهَهُ فِى الدّينِ وَ قَوَّاهُ بِالْيَقينِ فَاكْتَفى‌ بِالْكَفافِ وَ اكْتَسى‌ بِالْعَفافِ.«2»

چون خداوند بنده‌اى را دوست بدارد، شوق عبادت در دل او مى‌افكند و قناعت را پيشه او مى‌سازد و او را به فهم بصيرانه دين موفق مى‌دارد و به دل او با يقين نيرو مى‌بخشد و چنين انسانى به كفاف بسنده مى‌كند و در جامه عفاف مى‌خرامد.

و نيز آن حضرت در تفسير آيه 160 سوره آل عمران:

﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ ۖ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾«3»

اگر خدا شما را يارى كند، هيچ كس بر شما چيره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه كسى بعد از او شما را يارى خواهد داد؟ و مؤمنان بايد فقط بر خدا توكّل كنند.

مى‌فرمايد:

اذا افْعَلَ الْعَبْدُ ما امَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الطَّاعَةِ كانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سُمِّىَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ اذا أَرادَ الْعَبْدُ انْ يَدْخُلَ فى‌ شَى‌ءٍ مِنْ مَعاصِى اللَّهِ فَحالَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى‌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَها كانَ تَرْكُهُ لَها بِتَوْفيقِ اللَّهِ تَعالى‌ وَ مَتى‌ خُلِّىَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حَتَّى يَرْتَكِبَها فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ‌يُوَفِّقْهُ.«4»

هر گاه بنده آنچه را كه خداوند عزّوجلّ او را به آن امر فرموده از اطاعت، به‌ جا آورد كردارش با امر خدا موافق باشد، آن بنده را موفّق مى‌نامند و چون بنده اراده كند كه در چيزى از معصيت‌هاى خداوند داخل شود، خداوند ميانه او و آن معصيت حايل و مانع شود و بنده، آن معصيت را ترك كند، به توفيق الهى ترك كرده باشد و هرگاه ميان او و ميان آن معصيت جدائى افتد و سبب شود آن معصيت را مرتكب شود، خداوند او را واگذاشته و توفيق خود را از او سلب نموده است.


دورى از حسد

در ادامه دعا امام زين العابدين (عليه السلام) مى‌فرمايد: خداوندا! مرا از حسد دور نگه دار.

حسد: عبارت از اين است كه انسانى نسبت به انسان ديگر بدخواه باشد، از اين جهت كه خداوند به وى نعمتى عطا فرموده و او از عطيه الهى رنج مى‌برد و در دل تمنا دارد، موجباتى فراهم آيد تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آن قدر به تمناى خويش علاقمند است كه از ميان رفتن نعمتِ صاحبِ نعمت را براى خويش نعمت مى‌پندارد.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْحاسِدُ يَرى‌ انَّ زَوالَ النِّعْمَةِ عَمَّنْ يَحْسُدُهُ نِعْمَةٌ عَلَيْهِ.«5»

حسود از بين رفتن نعمت از ديگران را، براى خودش نعمت مى‌بيند.

اگر در فرمايش حضرت على (عليه السلام) كمى انديشه كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حسود در واقع دشمن نعمت است نه صاحب نعمت، او از خداوند و تقسيم عطيه‌اش ناراحت و خشمگين است.

آرى، اصل حسد، كورى قلب و انكار فضل الهى كه دو بال كفرند را به دنبال دارد به اين جهت ضرر حاسد قبل از آن كه به محسود برسد به خودش مى‌رسد، مانند ابليس كه ضررش به خودش رسيد و لعنت ابدى شامل حال او شد و آدم به مقام نبوت رسيد و خدا نكند كه اين صفت رذيله در كسى ملكه شود كه ديگر موفق به توبه نشده و هميشه آرزوى ضرر به ديگران- كه از او بهترند يا بيشتر دارند- را دارد.


جرأت بر معاصى‌

امام سجّاد (عليه السلام) از جرأت بر معاصى و عادى دانستن خطا و گناه، نيز به خداوند متعال پناه مى‌برد و درخواست مقام رضاى الهى را مى‌نمايد.

نعمتى بالاتر از رضايت خدا نيست كه امام صادق (عليه السلام) در تفسير رضا مى‌فرمايد:

صِفَةُ الرِّضا انْ يَرْضَى الْمَحْبُوبَ وَ الْمَكْرُوهَ وَ الرِّضا شُعاعُ نُورِ الْمَعْرِفَةِ، وَ الرَّاضى‌ فانٍ عَنْ جَميعِ اخْتِيارِه وَ الرَّاضى‌ حَقيقَةً هُوَ الْمَرْضِىُّ عَنْهُ وَ الرِّضا اسْمٌ يَجْتَمِعُ فيهِ مَعانِى الْعُبُودِيَّةِ وَ تَفْسيرُ الرِّضا سُرُورُ الْقَلْبِ.«6»

رضا آن است كه انسان از چيزى راضى باشد، خواه آن چيز مطلوب او باشد يا نامطلوب و رضا شعاعى است از نور معرفت و شخص راضى كسى است كه از خواسته‌ها و تمايلات خود دست بردارد و در مقابل خواسته خدا اعمال نظر نكند و تسليم خواسته خدا باشد، شخص راضى در حقيقت كسى است كه خدا از او راضى باشد و رضا اسمى است كه جميع مراتب عبوديّت و بندگى در او جمع است و معنى رضا، سرور قلب است.

در بلاها مى‌چشم لذات او

مات اويم مات اويم مات او

(مولوى)


حفظ آبرو

امام زين العابدين (عليه السلام) در قسمت ديگرى از فراز دعا، درخواست حفظ آبرو و سلامتى مى‌نمايد و از خداوند مى‌خواهد او را در حصن و دژ محكم خود قرار داده به طورى كه آبروى او در امان و سلامتى وى تضمين شده باشد.

اگر شخصى بخواهد در كمال آرامش و طمأنينه باشد بايد كارى كند كه در حصار حضرت حق قرار بگيرد، چون فقط دژ محكم الهى است كه محكم و زوال‌ناپذير است برخلاف بعضى‌ها كه خودشان را در پناه دژهاى واهى و پوشالى و خيالى مال و ثروت و رياست و مقام قرار داده‌اند و روزى به اين نتيجه خواهند رسيد كه اين دژها سرابى بيش نبوده و فقط در سايه لطف و امنيّت الهى است كه آرامش خاطر حاصل مى‌شود.

انَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ اوْحى‌ الى‌ داوُدَ (عليه السلام) مَا اعْتَصَمَ بى‌ عَبْدٌ مِنْ عِبادى‌ دُونَ احَدٍ مِنْ خَلْقى‌، عَرَفْتُ ذلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ ثُمَّ يَكيدُهُ اهْلَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فيهِنَّ الَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَيْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عَبيدى‌ بِاحَدٍ مِنْ خَلْقٍ دُونى‌، عَرَفْتُ ذلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ الَّا قَطَعْتُ اسْبابَ السَّمواتِ مِنْ يَدَيْهِ وَ اسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ ابالِ بِاىِّ وادٍ هَلَكَ.«7»

خداوند متعال به داود پيغمبر فرمود: اى داود! هر بنده از بندگان من كه مرا پناهگاه خود بداند و به من توسّل جويد و به مخلوقات من روى نياورد و به آنها چنگ نزند و آنان را در پناهگاه خود نگيرد و نيّت خود را هم پاك كند، اگر همه اهل آسمان‌ها و زمين او را اذيت و آزار كنند، من راه خروج از آن فتنه‌ها را برايش بازكنم.

اما اگر بنده‌اى از بندگانم به يكى از مخلوقات پناه ببرد و او را بر مقدّرات‌ خود حاكم گرداند و نيّت او نيز بر اين گواهى دهد، همه اسباب و وسايل دنيا را از وى قطع خواهم كرد و زمين را زير پايش سست خواهم نمود و با كى نخواهم داشت كه در كجا به هلاكت برسد.


امنيّت‌

امنيّت، نعمت بزرگ خداوند است چون در محيط ناامن، نه اطاعت خداوند مقدور است نه زندگى توأم با سربلندى و آسودگى فكر و نه تلاش و كوشش و جهاد براى پيشبرد اهداف اجتماعى، بدان جهت يوسف (عليه السلام) از ميان تمام مواهب و نعمت‌هاى خداوند در مصر، مسأله امنيّت را بيان كرد و به پدر و مادر و برادران خود فرمود:

﴿ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ﴾«8»

همگى با خواست خدا [آسوده خاطر و] در كمال امنيّت وارد مصر شويد.

آرى، نعمت امنيّت اساس و ريشه همه نعمت‌ها است.

گر عارف حق بينى چشم از همه بر هم زن‌

چون دل به يكى دادى آتش به دو عالم زن‌

هم نكته وحدت را با شاهد يكتا گو

هم بانگ انا الحق را بردار معظم زن‌

ذكر از رخ رخشانش با موسى عمران گو

حرف از لب جانبخشش با عيسى مريم زن‌

حال دل خونين را با عاشق صادق گو

رطل مى‌صافى را با صوفى محرم زن‌

چون آب بقا دارى بر خاك سكندر ريز

چون جام بچنگ آرى با ياد لب جم زن‌

چون گرد حرم گشتى با خانه خدا بنشين‌

چون مى‌بقدح كردى بر چشمه زمزم زن‌

گر تكيه دهى وقتى بر تخت سليمان ده‌

ور پنجه زنى روزى در پنجه رستم زن‌

گر دردى از او بردى صد خنده به درمان كن‌

ور زخمى از او خوردى صد طعنه به مرهم زن‌

يابنده عقبا شو يا خواجه دنيا شو

يا ساز عروسى كن يا حلقه ماتم زن‌

گر همدمى او را پيوسته طمع دارى‌

هم اشك پياپى ريز هم آه دمادم زن‌

تا چندفروغى‌را مجروح توان ديد

يا مرهم زخمى كن يا ضربت محكم زن‌

(فروغى بسطامى)

______________________________

(1)- غرر الحكم: 184، حديث 3495.

(2)- بحار الأنوار: 100/ 26، باب 2، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 13/ 36، باب 11، حديث 14671.

(3)- آل عمران (3): 160.

(4)- بحار الأنوار: 5/ 200، باب 7، حديث 21؛ التوحيد: 242، باب 35، حديث 1.

(5)- غرر الحكم: 301، حديث 6840؛ مستدرك الوسائل: 12/ 22، باب 55، ذيل حديث 13401.

(6)- بحار الأنوار: 68/ 149، باب 63، حديث 45.

(7)- بحار الأنوار: 68/ 144، باب 63، ذيل حديث 42؛ فقه الرضا: 358، باب 96، ذيل حديث 96.

(8)- يوسف (12): 99.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^