فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 6 از دعای 22 ( توفیق برای انجام واجبات )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اقْضِ عَنِّي كُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِيهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَيَّ لَكَ فِي وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِكَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِكَ بَدَنِي ، وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِي ، وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِي ، وَ لَمْ يَسَعْهُ مَالِي وَ لَا ذَاتُ يَدِي ، ذَكَرْتُهُ أَوْ نَسِيتُهُ .
خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و توفيقم ده كه هر چه را بر من لازم گردانده‌اى و در پيوند با خودت يا آفريدگانت بر من واجب كرده‌اى، به جاى آورم، اگرچه تنم از انجام دادن آن ناتوان باشد و نيرويم به سستى گرايد و وسع من بدان نرسد و مال و دارايى‌ام تحمل آن نتواند؛ خواه آن وظيفه را به ياد داشته باشم يا فراموشم شده باشد.

گستردگى كرامت خدا

﴿وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ۗ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴾«1»

دانش پروردگارم همه چيز را فراگرفته است، آيا [براى فهم توحيد] متذكّر نمى‌شويد؟

آرى، بى جان و با جان جهان، نمى‌توانند منشأ سود و نفع و پيشگير از ضرر نسبت به انسان شوند؛ زيرا علم و آگاهى به مصالح و مفاسد ندارد، و اگر هم داراى دانش باشند، دانش آنان دانش وسيع و احاطى نيست كه بتوانند تمام مصالح و مفاسد را درك كنند، علاوه بر اين از رساندن مصالحى كه آگاهند و دفع مفاسدى كه به آن علم دارند، عاجزند.

وجود مقدّس اوست كه علم و ديگر صفاتش علم و صفات وسيع است، به اين معنى كه به ملك و ملكوت و تمام ظاهر و باطن هستى احاطه دارد.

مى‌داند پس به مقتضاى دانستنش نفعى كه به مصلحت موجودات است به آنان مى‌رساند، و ضررى كه متوجه موجودات هستى است، دفع مى‌كند.

﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾«2»

و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.

در ظاهر و باطن هستى، در غيب و شهود، در ملك و ملكوت در ميان هسته اتم، در سطح كهكشان‌ها، در عالم جامدات، نباتات، حيوانات، انسان‌ها، خلاصه در كجاست كه از رحمت او اثر و نشانه‌اى نباشد.

هستى عين رحمت است، شؤون هستى، ملك وملكوت هستى، اجزاى هستى محض رحمت و رحمت محض است. رحمت او همه چيز را در برگرفته، اگر كسى‌ محروم از آن باشد تقصير خود اوست كه شرايط جلب رحمت را در خود تحقق نداده، و خود را از رحمت حضرت محبوب دور داشته است.


جلوه‌هاى رحمت خداوند در كلام امام سجّاد (عليه السلام)‌

حضرت سجّاد (عليه السلام) جلوه‌هاى رحمت او را چنين بيان مى‌كند:

انَا الصَّغيرُ الَّذى رَبَّيْتَهُ، وَ انَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ، وَ انَا الضّالُّ الَّذى هَدَيْتَهُ، وَ انَا الْوَضيعُ الَّذى رَفَعْتَهُ، وَ انَا الْخائِفُ الَّذى آمَنْتَهُ، وَ الْجائعُ الَّذى اشْبَعْتَهُ، وَالْعَطْشانُ الَّذى ارْوَيْتَهُ، وَ الْعارِى الَّذى كَسَوْتَهُ، وَ الْفَقيرُ الَّذى اغْنَيْتَهُ، وَالضَّعيفُ الَّذى قَوَّيْتَهُ، وَالذَّليلُ الَّذى اعْزَزْتَهُ، وَ السَّقِيمُ الَّذى شَفَيْتَهُ، وَ السّائِلُ الَّذى اعْطَيْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذى سَتَرْتَهُ، وَ الْخاطِى‌ءُ الَّذى اقَلْتَهُ، وَ انَا الْقَليلُ الَّذى كَثَّرْتَهُ، وَ المُسْتَضْعَفُ الَّذى نَصَرْتَهُ، وَ انَا الطَّريدُ الَّذى آوَيْتَهُ.«3»

من آن صغير و كوچكم كه توام پرورانيدى، و آن نادانم كه توام دانش بخشيدى، و آن گمراهم كه توام هدايت كردى، و آن خوار و ذليلم كه توام عزت و رفعت دادى، و آن ترسانم كه توام ايمن ساختى، و آن گرسنه‌ام كه توام سير كردى، و آن تشنه‌ام كه سيرابم نمودى، و برهنه‌ام كه پوشاندى، و فقيرى كه بى نيازش كردى، و ناتوانى كه تواناييش دادى، و ذليلى كه عزيزش گرداندى، و مريضى كه شفايش دادى، و سائلى كه به او عطا كردى، و گنهكارى كه بر گناهش پرده پوشيدى، و خطاكارى كه عذرش را پذيرفتى، و اندكى كه بسيارش نمودى، و مغلوب و ناتوانى كه ياريش كردى، و گريخته و آواره‌اى كه جايگاهش دادى.

قرآن مى‌فرمايد:

﴿رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً﴾«4»

[و مى‌گويند:] پروردگارا! از روى رحمت و دانش همه چيز را فرا گرفته‌اى.

﴿إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾«5»

يقيناً خدا بسيار عطا كننده و داناست.

﴿وَ كانَ اللّهُ واسِعاً حَكيماً﴾«6»

و خدا همواره بسيار عطا كننده و حكيم است.

﴿فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ﴾«7»

زيرا پروردگارم بى‌نياز و كريم است.

﴿هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ﴾«8»

[او] پروردگار عرش نيكو و باارزش است.

اوضاع عالم هستى چه درغيب و چه در شهادت، آيات انفس و آفاق، و آيات قرآن، و وضع مردم مؤمن در دنيا و آخرت و درجات بهشت و به خصوص رضوان الهى همه و همه ذرّه‌اى از آثار كرم آن وجود مقدس است.

جانا حديث شوقت در داستان نگنجد

رمزى ز راز عشقت در صد بيان نگنجد

جولانگه جلالت در كوى دل نباشد

خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد

سوداى زلف و خالت جز در خيال نايد

انديشه وصالت جز در گمان نگنجد

در دل چو عشقت آيد سوداى جان نماند

در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد

دل كز تو بوى يابد در گلستان نپويد

جان كز تو رنگ بيند اندر جهان نگنجد

پيغام خستگانت در كوى تو كه آرد

كانجا زعاشقانت باد وزان نگنجد

آن دم كه عاشقان را نزد تو بار باشد

مسكين كسى كه آن جا در آستان نگنجد

(فخرالدين عراقى)

______________________________

(1)- انعام (6): 80.

(2)- اعراف (7): 156.

(3)- المصباح، كفعمى: 593، دعاى ابوحمزه ثمالى.

(4)- غافر (40): 7.

(5)- بقره (2): 115.

(6)- نساء (4): 130.

(7)- نمل (27): 40.

(8)- مؤمنون (23): 116.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^