فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 8 از دعای 22 ( میل و رغبت در عمل )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْزُقْنِي الرَّغْبَةَ فِي الْعَمَلِ لَكَ لآِخِرَتِي حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِي ، وَ حَتَّى يَكُونَ الْغَالِبُ عَلَيَّ الزُّهْدَ فِي دُنْيَايَ ، وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً ، وَ آمَنَ مِنَ السَّيِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً ، وَ هَبْ لِي نُوراً أَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ ، وَ أَهْتَدِي بِهِ فِي الظُّلُمَاتِ ، وَ أَسْتَضِي‌ءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ وَ الشُّبُهَاتِ
خدايا! بر محمد و آل محمد درود و رحمت بفرست، و مرا شوق در عمل كردن براى تو، جهت آخرتم روزى كن، تا اينكه از ته دل راستى آن را دريابم و بى‌اعتنايى و بى‌رغبتى به دنيا براى من پيش آيد. و كارهاى پسنديده و عمل‌هاى نيك را با ميل درونى و اشتياق قلبى به جا آورم. و از پليدى‌ها و زشتى‌ها و گناهان به جهت ترس و بيم از تو، آسوده و در امان باشم. و براى من روشنايى و نورى ببخش كه با آن نور، در ميان مردم راه بروم؛ و در تاريكى‌ها با آن راه را پيدا كنم. و با آن نور، از ترديد و موارد شبهه، روشنى بگيرم.

خلوص، زهد و نور باطن‌

در جملات عرشى و نورانى دعا به سه موضوع اشاره شده است:

1- اخلاص‌

2- زهد در دنيا

3- نور باطن‌ اين سه واقعيت را از دريچه آيات قرآن و روايات اگر بنگريم حظّ وافر و نصيب كامل متوجه ما مى‌گردد، و زمينه‌اى براى دنيا و آخرت ما مى‌شود، و قلب را به اشتياق عمل صالح و نفرت از سيئات به حركت مى‌آورد.


1- اخلاص‌

تا كسى بر مراتب كفر و شرك و فسق اطلاع نداشته باشد، و از اين بندهاى شيطانى و هوائى آزاد نگردد، و مفهوم واقعى‌لا اله الّا اللَّه، و لاحَوْلَ و لاقُوَّةَ الَّا بِاللَّه، وَ لامُؤَثِّرَ فِى الوُجُودِ الّا اللَّه، وَ لَيْسَ فِى الدّارِ غَيْرُهُ دَيّارٌ ، در ذات جانش تجلّى نكند، و علماً و عملًا وارد اين فضاى عرشى و ميدان ملكوتى، و سرزمين معنوى، و مملكت روحانى نگردد، مزه شيرين اخلاص را چه در ايمان و چه در اخلاق و چه در عمل نخواهد چشيد.

مگر ممكن است انسان دچار هزار حجاب ظلمانى باشد، و قدرت ديدن يار را از پس آن همه حجاب داشته، و بتواند محض او حركت كند.

امام خمينى رحمه الله كه خود مزه اخلاص در عمل را چشيده بود در كتاب «آداب الصلاة» مى‌گويد:

«يكى از مهمات آداب نيّت كه از مهمات جميع عبادات و از دستورهاى كليّه شامله است، اخلاص مى‌باشد و حقيقت آن تصفيه نمودن عمل است از شائبه غير خدا و صافى نمودن سرّ است از رؤيت غير حق تعالى در جميع اعمال صوريه و لبّيّه و ظاهريه و باطنيّه و كمال آن ترك غير است مطلقاً و پانهادن بر انيّت و انانيت و غير و غيريت است يكسره. قال اللَّه تعالى:

﴿أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾«1»

آگاه باشيد! كه دين خالص ويژه خداست.

اگر يكى از حظوظ نفسانيه و شيطانيه در دين باشد خالص نخواهد بود، و آنچه خالص نيست حق تعالى اختيار نفرموده و آنچه شائبه غيريت و نفسانيّت دارد از حدود دين خارج است.

﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾«2»

در حالى كه فرمان نيافته بودند جز آن كه خدا را بپرستند، و ايمان و عبادت را براى او از هرگونه شركى خالص كنند.

﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ﴾«3»

كسى كه زراعت دنيا را بخواهد، اندكى از آن را به او مى‌دهيم، ولى او را در آخرت هيچ بهره و نصيبى نيست.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

لِكُلِّ امْرِئٍ مانَوى‌، فَمَنْ كانَ هِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ كانَ هِجْرَتُهُ الى دُنْيا يُصيبُها، اوِ امْرَأةٍ يَنْكَحُها فَهِجْرَتُهُ الى ما هاجَرَ الَيْهِ.«4»

براى هر كس همان است كه نيّت آن را كرده است، پس هر آن كس كه نيتش از هجرت، خدا و رسول او باشد، پس هجرت او به خدا و رسول است، و اگر نيتش از هجرت رسيدن به دنيا يا ازدواج با يك زن باشد، بدون شك هجرتش به سوى همان خواهد بود.


[هجرت صورى و معنوى‌]

﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾«5»

و كسى كه از خانه خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبرش بيرون رود، سپس مرگ او را دريابد، مسلّماً پاداشش بر خداست.

آيه شريفه ممكن است متكفّل جميع مراتب اخلاص باشد، يكى هجرت صورى كه به بدن واقع نشود، و اين هجرت اگر خالص براى خدا و رسول نباشد، بلكه براى حظوظ نفسانى انجام گيرد، هجرت الى اللَّه و رسوله نيست و اين مرتبه اخلاص صورى فقهى است.

و ديگر هجرت معنوى و مسافرت باطنى است كه مبدء آن بيت مظلمه نفس است و غايت آن خداى تعالى و رسول اوست كه آنهم به حق برگردد؛ زيرا كه رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلكه آيت و مرآت و نماينده است، پس هجرت او هجرت به حق است، حبّ خاصان خدا حب خداست.

پس محصل معناى آيه شريفه به حسب اين احتمال آن است كه كسى كه به مهاجرت معنوى و سفر قلبى عرفانى از بيت نفس و منزل انانيّت خارج شد و مهاجرت الى اللَّه كرد بدون ديد خود و نفسانيت و حيثيت خود جزاى او با حق تعالى است، و اگر سالك در سلوك الى اللَّه يكى از حظوظ نفسانيه را طالب باشد ولو وصول به مقامات، بلكه گرچه وصول به قرب حق كه براى رسيدن خود به قرب حق باشد، اين سلوك الى اللَّه نيست بلكه سالك خارج از بيت نشده، بلكه مسافر در جوف بيت است، از گوشه‌اى به گوشه‌اى، و از زاويه‌اى به زاويه‌اى!

پس سفر اگر در مراتب نفس شد، و براى رسيدن به كمالات نفسانيه، سفر الى اللَّه نيست بلكه من النفس الى النفس است، ولى سالك را براى سفر الى اللَّه، اين سفر ناچار پيش آمد كند، و جز كمّل از اوليا (عليهم السلام) نتواند كسى سفر ربانى بى سفر نفسانى كند فقط اين شأن براى كمّل است و شايد آيه شريفه:

﴿سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾«6»

اين شب تا برآمدن سپيده‌دم [سراسر] سلام و رحمت است.

اشاره به اين سلامت از تصرّفات شيطانى و نفسانى باشد در جميع مراتب سير در ليالى مظلمه طبيعت كه براى كمّل ليلة القدر است تا طلوع فجر القيامة كه براى كمّل رؤيت جمال احديت است، و اما غير آنها در جميع مراتب سير به سلامت نيستند، بلكه در اوائل امر هيچ سالكى از تصرفات شيطانيه خارج نيست.

پس معلوم شد كه اين مرتبه از اخلاص كه سلامت از اول مرتبه سير الى اللَّه تا آخر مراتب آن كه حصول موت حقيقى است، بلكه پس از حيات ثانوى حقانى كه صحو بعد المحو است براى اهل سلوك و متعارف از اصحاب معرفت و رياضت دست ندهد، و علامت اين نحو از خلوص آن است كه غوايت شيطان را درراهى نيست، و طمع شيطان از آنها يكسره بريده است.

چنانچه در آيه شريفه مى‌فرمايد:

﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾«7»

گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى‌كنم* مگر بندگان خالص شده‌ات را.

و در اين جا اخلاص به عين عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد و اين مقامى است بالاتر از اخلاص در عمل.

و شايد حديث معروف نبوى كه مى‌فرمايد:

مَنْ اخْلَصَ لِلّهِ ارْبَعينَ صَباحاً جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ الَى لِسانِهِ.«8»

هر كس چهل روز عمل خود را براى خداوند خالص كند چشمه‌هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى‌شود.

مراد جميع مراتب اخلاص باشد يعنى اخلاص عملى و صفتى و ذاتى، و شايد هم ظهور در اخلاص ذاتى داشته باشد كه مراتب اخلاص ديگر از لوازم اوست.


[مراتب اخلاص‌]

يكى از مراتب اخلاص تصفيه عمل است، چه عمل قلبى يا قالبى از شائبه رضاى مخلوق، و جلب قلوب آنها چه براى محمدت يا براى منفعت يا براى غير آن، و در مقابل اين اتيان عمل است رياءً، و اين رياى فقهى است، و از همه مراتب ريا پست‌تر و صاحب آن از همه مرائى‌ها بى ارزش‌تر و خسيس‌تر است.

مرتبه دوم: تصفيه عمل است از حصول مقصودهاى دنيوى و مآرب زائله فانيه، گرچه داعى آن باشد كه خداى تعالى به واسطه اين عمل عنايت كند، مثل خواندن نماز شب براى توسعه روزى و اتيان صلاة اول ماه مثلًا براى سلامت از آفات آن ماه و دادن صدقات براى سلامتى و ديگر مقصدهاى دنيوى.

و اين مرتبه از اخلاص را بعضى از فقها عليهم الرحمة شرط صحت عبادات شمرده‌اند، در صورتى كه اتيان عمل براى رسيدن به آن مقصود باشد، و اين خلاف‌ تحقيق است به حسب قواعد فقهيه، گرچه پيش اهل معرفت اين نماز را به هيچ وجه ارزش نيست، و مثل ساير كسب‌هاى مشروعه است بلكه شايد از آن نيز كمتر باشد.

مرتبه سوم: تصفيه آن است از رسيدن به جنّات جسمانيه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانيه، و مقابل آن عبادات اجيران است، چنانچه در روايات شريفه است، و اين نيز در نظر اهل اللّه چون ساير كسب هاست، الّا اين كه اين كاسب اجرتش بيشتر و بهتر است، در صورتى كه قيام به امر كند و از مفسدات صوريه عمل را تخليص كند.

مرتبه چهارم: آن است كه عمل را تصفيه كند از خوف عقاب و عذاب‌هاى جسمانى موعود، و مقابل آن عبادت عبيد است چنانچه در روايت است، و اين عبادت نيز در نظر اصحاب قلوب قيمتى ندارد، و از نطاق عبوديت خارج است و در نظر اهل معرفت فرق نكند كه انسان عملى را بكند از خوف حدود و تعزيرات در دنيا يا خوف عقاب و عذاب آخرتى، يا براى رسيدن به زن‌هاى دنيايى، يا براى رسيدن به زن‌هاى بهشتى، در اين كه هيچ يك براى خدا نيست و داعى بر داعى امر است كه مطابق قواعد فقهيّه عمل را از بطلان صورى خارج كند، ولى دربازار معرفت اين متاع را ارزشى نباشد.

مرتبه پنجم: تصفيه عمل است از رسيدن به سعادات عقليه و لذّات روحانيه دائمه ازلّيه ابديه، و منسلك شدن در سلك كروبيّين و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائكه مقربين. و در مقابل آن عمل نمودن براى اين مقصد است، و اين درجه گرچه درجه بزرگ عالى و مهمى است و حكما و محققين به اين مرتبه از سعادت خيلى اهميّت دادند و براى آن ارزش قائل شدند، ولى در مسلك اهل اللَّه اين مرتبه نيز از نقصان سلوك، و سالك آن نيز كاسب و از اجيران به شمار مى‌رود، گرچه در متجر و مكسب با سايرين فرق‌ها دارد.

و در ازاى اين مرتبه كه مرتبه ششم است، تصفيه آن است از خوف عدم وصول به اين لذات و حرمان از اين سعادات و در مقابل عمل براى اين مرتبه از خوف است، و اين نيز گرچه مرتبه عاليه‌اى است و از حد اشتهاى امثال نويسنده خارج است، ولى در نظر اهل اللّه اين نيز عبادت عبيد است و عبادت معلّل است.

مرتبه هفتم: تصفيه آن است از وصول به لذات جمال الهى و رسيدن به بهجت‌هاى انوار سبحات غير متناهى كه عبارت از جنّت لقا است، و اين مرتبه يعنى جنت لقا از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن كوتاه است و اوحدى از اهل معرفت به سعادت اين شرف مشرفند.

و اهل حب و جذبه از كمّل اهل اللَّه و اصفياء اللَّه هستند ولكن اين كمال مرتبه كمّل اهل اللَّه نيست بلكه از مقامات معمولى سرشار آنهاست.

و اين كه در ادعيه مثل مناجات شعبانيه حضرت امير المؤمنين و اولاد طاهرينش اين مرتبه را خواسته، يا اشاره به داشتن آن نموده نه آن كه مقامات آنها منحصر به همين مرتبه است، چنانچه مرتبه هشتم كه در ازاى اين مرتبه است و آن عبارت است از تصفيه عمل از خوف فراق نيز از كمال مقامات كمّل نيست.

و اين كه جناب امير المؤمنين (عليه السلام):

كَيْفَ اصْبِرُ عَلى فِراقِكَ.«9»

چگونه دورى تو را تحمل كنم.

گويد: از مقامات معمولى سرشار او و مثل اوست. بالجمله تصفيه عمل از اين دو مرتبه نيز در نزد اهل اللَّه لازم است و عمل به آن معلل و از حظوظ نفسانيه خارج نيست، و اين كمال خلوص است و پس از اين مراتب ديگرى است كه از حدود خلوص خارج و در تحت ميزان توحيد و تجريد و ولايت است. و بيان آن اين جا مناسب نيست«10»

از اشك روان آب بده مزرع طاعت‌

تا لاله و ريحان دمد از كشت و زراعت‌

صد سال اگر در ره طاعت ببرى رنج‌

چون عشق ندارى ندهد فائده طاعت‌

مقبول شود سجده طاعات تو آندم‌

گر زمزمه عشق بود ذكر و سماعت‌

گويند كه در كنج قناعت همه رنج است‌

من گنج روان يافتم از كنج قناعت‌

گر روى عنايت تو زما باز بپيچى‌

ما گردن تسليم نپيچيم زطاعت‌

هر كس به شفيعى ز تو عذر گنه آرد

من عشق تو در پيش تو آرم به شفاعت‌

(رضاقلى خان شيرازى، هما)

2- زهد در دنيا

بهره‌گيرى از دنيا و آنچه كه از اين سفره گسترده بر انسان حلال است، به نحوى كه آبروى انسان را محفوظ بدارد، و اهل و عيال برابر شأنشان در گشايش باشند، و از اين طريق آخرت انسان آباد گردد، امرى است مشروع و طبيعى و ممنوع نمودن خويش از دنيا و نعمت‌هايى كه در آن قرار دارد، مسئله‌اى است خلاف شرع و برنامه‌اى است غير طبيعى، و اگر كسى به نيّت رسيدن به كمالات ملكوتى و مقامات معنوى خود را از امور دنيا و كسب و كار و معيشت و بهره برى از نعمت‌هاى الهى و الطاف ربانى محروم سازد، بايد بداند كه اين برنامه علت رسيدن به مقامات الهى و ميدان قرب حق نيست، بلكه محروميت صرف است، و تحمّل زجر و مشقت بيهوده و بى ثواب، و آنان كه زهد را به اين معنا گرفته‌اند مرتكب اشتباه و خطا شده‌اند.

زهد آن چنان كه از معارف الهى و قواعد اسلامى، و روايات نورانى استفاده‌ مى‌شود امرى قلبى و حقيقتى باطنى است كه نسبت به امور حرام و برنامه‌هاى باطل جنبه بازدارندگى دارد.

كسى با توفيق حق و عنايت الهى، قلب خود را منور به نور زهد مى‌كند كه از حلال خدا به اندازه استفاده مى‌كند، و از حرام الهى مانند گوسپند از گرگ فرار مى‌نمايد، و مازاد درآمد خود را در جائى كه خداوند مهربان مقرر فرموده، خرج مى‌كند.

زاهد كسى است كه قانع به حلال حق، و خوددار از حرام الهى، و در صرف مال و ثروت در راه خدا، انسانى سهل و آسان است. زهد از اخلاق انبيا و امامان و اولياى خاص الهى و طالبان سعادت دنيا و آخرت است.

بدون زهد نمى‌توان سالم زيست، و دامن از حرام الهى پاك داشت.


زهد در روايات‌

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه و آله) عَنِ الزُّهْدِ، قالَ: تَرْكُ ما يَشْغَلُكَ عَنِ اللّهِ.«11»

از رسول خدا از زهد پرسيدند فرمود: رها كردن آنچه كه تو را از خدا به چيز ديگر سرگرم مى‌كند.

فى حَديثٍ عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه و آله) عَنْ جَبْرِئيلَ حينَ سَألَهُ عَنْ تَفسيرِ الزُّهْدِ، قالَ: يُحِبُّ ما يُحِبُّ خالِقُهُ، وَ يُبْغِضُ ما يُبْغِضُ خالِقُهُ، وَيَتَحَرَّجُ مِنْ حَلالِ الدُّنْيا، وَ لايَلْتَفِتُ الى حَرامِها.«12»

در روايتى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است به هنگامى كه از امين وحى تفسير زهد را پرسيد، جبرئيل گفت: دوست داشته باشيد آنچه را خداوند دوست دارد، و دشمن داشته باشد آنچه را خدا دشمن دارد، در حلال دنيا دچار عسرت و مشكل و سختى مى‌شود ولى توجه به حرام آن نمى‌كند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

مَنِ اجْتَهَدَ مِنْ امَّتى بِتَرْكِ شَهْوَةٍ مِنْ شَهَواتِ الدُّنْيا فَتَرَكَها مِنْ مَخافَةِ اللّهِ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاكْبَرِ وَ ادْخَلَهُ الْجَنَّةَ.«13»

هر كس از امّت من براى ترك شهوتى از شهوات دنيايى بكوشد، و آن را محض ترس از حق ترك كند، خداوند او را از فزع اكبر امان دهد، و وى را وارد بهشت نمايد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا ثَلاثَةُ احْرُفٍ: زاءٌ وَهاءٌ وَدالٌ: فَامَّا الزّاءُ فَتَرْكُ الزّينَةِ، وَ امَّا الْهاء فَتَرْكُ الْهَواءِ، وَ امَّا الدّالُ فَتَرْكُ الدُّنْيا.«14»

زهد در دنيا سه حرف است زاء و هاء و دال، اما زاء ترك زينت است، هاء ترك هواى نفس و دال ترك دنياست.

از يحيى بن معاذ درباره زاهد نقل شده است:

زاهد صادق قوت غذايش همان است كه از زحمت بازو و حلال الهى به دست مى‌آيد، و لباسش همان است كه او را از سرما و گرما و ديد ديگران حفظ مى‌كند، و مسكنش همان است كه نصيب او مى‌گردد، دنيا زندان اوست، خلوت مجلس اوست، قبر خوابگاه او، عبرت گرفتن فكرت او، قرآن گفتار او، پروردگار انيس او، ذكر رفيق او، زهد همنشين او، حزن شأن او، حيا شعار او، جوع خورشت او، حكمت كلام او، خاك فرش او، تقوا زاد و توشه او، سكوت غنيمت او، صبر تكيه‌ گاه او، توكّل حسب او، عقل راهنماى او، عبادت حرفه او، و بهشت آخرين نقطه حركت و سفر اوست.«15»

حضرت حق به رسولش خطاب فرمود:

انْ احْبَبْتَ انْ تَكُونَ اوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِى الدُّنْيا، وَ ارْغَبْ فِى الْآخِرَةِ.«16»

اگر علاقه دارى پاك دامن‌ترين مردم و پارساترين آنان باشى در دنيا زهد و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.

از عشق به دنيايى كه مورد نظر حق نيست چند صفت پديد مى‌آيد:

حرص، حسد، كبر، حبّ رياست، حبّ راحت، حبّ كلام، حبّ برترى، و حبّ ثروت، و همين است كه رسول خدا فرمود:

حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ.«17»

عشق به دنيا آغاز و ابتداى تمام معاصى و خطاهاست.

اهل اللَّه و اهل عرفان فرموده‌اند:

الزُّهْدُ هُوَ الْخُرُوجُ مِنْ مَتاعِ الدُّنْيا وَ شَهَواتِها قَليلِها وَ كَثيرِها وَ مالِهَا وَ جاهِها كَما انَّ بِالْمَوْتِ يَخْرُجُونَ مِنْها.

زهد خروج از متاع دنيا و شهوات آن است، اندك و بسيار آن ثروت و منصب آن، چنانكه با مرگ از همه اينها خارج مى‌شوند.

الزُّهْدُ خُرُوجُ النَّفْسِ عَنْ حَلاوَةِ اللَّذّاتِ الْجِسمانِيَّةِ وَ الْمَتاعِ الدُّنْيَوىِّ، وَ حَقيقَتُهُ خُرُوجُ حُبِّ ما سِوَى اللّهِ عَنِ الْقَلْبِ.

زهد بيرون رفتن نفس از شيرينى لذت‌هاى جسمى و متاع دنيوى است، و حقيقت آن خارج كردن عشق غير خدا از دل است.

حضرت زين العابدين (عليه السلام) فرمود:

الا وَانَّ الزُّهْدَ فِى آيَةٍ مِنْ كِتابِ اللّهِ: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾«18»«19»

آگاه باشيد كه زهد در يك آيه قرآن بيان شده است و آن اين كه: از آنچه از دست شما رفت متأسف و ناراحت نشويد، و به آنچه كه نزد شما مى‌آيد خوشحال نگرديد.

حضرت باقر (عليه السلام) مى‌فرمايد:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمِى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، كَيْفَ لا يَحْتَمِى مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النّارِ.«20»

در عجبم از كسى كه به خاطر مرض از غذا خوددارى مى‌كند، ولى از ترس عذاب از گناه خوددارى نمى‌كند.


3- نور باطن‌

عشق ورزيدن به حق، اجراى دستورهاى حضرت او، توجّه قلبى و عملى به نبوت انبيا و امامت امامان، آراستگى به حسنات اخلاقى، عبادت با حال، خدمت به خلق الهى، دورى از محرمات، تقوا و پرهيزكارى، همه و همه باعث تجلّى نور بينش و بصيرت در باطن انسان است، نورى كه همچون پيامبر راه را از چاه‌ مى‌نمايد، و حق را از باطل باز مى‌شناساند، و مسير صحيح زيستن و پاك زندگى كردن را در ميان مردم روشن مى‌نمايد، اين نور جز نور الهى كه محصول عبوديت خالص است چيز ديگرى نيست، قرآن مجيد و روايات به اين نور اشاره كرده‌اند، و اين نور را ميوه حيات الهى انسان، و محصول تقوا و ايمان به خدا و رسول دانسته‌اند.


نور باطن در قرآن مجيد

﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾«21»

آيا كسى كه [از نظر عقلى و روحى‌] مرده بود و ما او را [به وسيله هدايت و ايمان‌] زنده كرديم، و براى وى نورى قرار داديم تا در پرتو آن در ميان مردم [به درستى و سلامت‌] حركت كند، مانند كسى است كه در تاريكى‌ها [ىِ جهل و گمراهى‌] است و از آن بيرون شدنى نيست؟!

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾«22»

اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد كه به وسيله آن [در ميان مردم‌] راه سپاريد و شما را بيامرزد، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

انسان با آراسته شدن به اين نور از طايفه صديقون و شهدا مى‌شود و از اجر مطلق‌ در پيشگاه حق برخوردار مى‌گردد و تا ابد از اين نور بهره‌مند مى‌گردد.

﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ ۖ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ﴾«23»

و كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند، آنانند كه صدّيقان و گواهان [اعمال‌] نزد پروردگارشان هستند، [و] براى آنان است پاداش [اعمال‌] شان و نور [ايمان‌] شان.

اين نور در قيامت كبرى ظهور مى‌كند و راهنماى صاحب نور به سوى عنايت حق مى‌شود.

﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾«24»

[اين پاداش نيكو و باارزش در] روزى [است‌] كه مردان و زنان باايمان را مى‌بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى‌كند، [به آنان مى‌گويند:] امروز شما را مژده باد به بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه‌ايد، اين است آن كاميابى بزرگ.

منبع مسائل ايمانى و اخلاقى و عملى و آنچه كه مربوط به تقوا و حق و حقيقت مى‌باشد قرآن مجيد است، قرآنى كه جز نور چيز ديگرى نيست.

﴿قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾«25»

اى مردم! يقيناً از سوى پروردگارتان براى شما برهان [و دليلى چون پيامبر و معجزاتش‌] آمد؛ و نور روشنگرى [مانند قرآن‌] به سوى شما نازل كرديم.

منظور از نور در بعضى از آيات قرآن مجيد ائمه طاهرين (عليهم السلام) هستند كه مردم به واسطه آنان در صراط مستقيم قرار مى‌گيرند، و به عنايت و رحمت خاص حضرت حق در دنيا و آخرت مى‌رسند. آنان كه پس از وفات رسول خدا داراى زندگى درست و زيست صحيح و حكيمانه بودند از بركت پيروى از ائمه معصومين (عليهم السلام) و آنان كه درتاريكى فرو رفتند، به خاطر جدائى از ولايت امامان معصوم به اين بدبختى و شقاوت ابدى دچار شدند.

ملت‌هايى كه دچار بلاهاى سخت و گرفتارى‌هاى طاقت فرساى داخلى و خارجى هستند به علت آن است كه حيات آنان جداى از آهنگ حيات اولياى و اصفياى الهى است و اين همان است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) قبل از وفاتش اعلام فرمود:

انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِى، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدِى ابَداً.«26»

من دو چيز گران‌بها در ميان شما گذاشتم: قرآن و اهل بيتم، اين دو تا ورود به من در كنار حوض از هم جدا نمى‌شوند، اگر درباطن و ظاهر متمسك به اين دو حقيقت شويد هرگز روى گمراهى كه اساس همه گرفتارى‌هاست نخواهيد ديد.

ولى امروز مى‌بينيم اكثر مسلمانان جهان دچار انواع گرفتارى‌هايى هستند، گرفتارى‌ها و بلاهائى كه محصول گمراهى و ضلالت است. و اين نيست مگر جدا زيستن آنان از آهنگ قرآن و امامت و رهبرى الهى.

امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه:

﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا﴾«27»

پس به خدا و پيامبرش و نورى كه نازل كرديم، ايمان آوريد.

مى‌فرمايد:

وَاللّهِ الْائِمَّةُ، وَ هُمْ يُنَوِّرُونَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ، يَحْجُبُ اللّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ.«28»

به خدا سوگند كه نور مذكور در اين آيه نور امامان معصوم است، و آنان باطن مردم مؤمن را روشن مى‌نمايند، و خداوند نور ائمه را از كسانى كه لياقت آن را ندارند محبوب مى‌دارد، پس دل‌هاى آنان تاريك مى‌شود.

در هر صورت از ايمان به خدا و قيامت و عمل صالح و اخلاق حسنه و تقوا و پرهيزكارى غفلت نكنيد كه اين همه سبب نور خدا و نور محمد و نور امامان (عليهم السلام) در قلب است، نورى كه از بركت آن مى‌توان حيات طيّبه كسب كرد و از تاريكى‌هاى جهل و گمراهى و غفلت و فسق و عصيان به توفيق الهى بيرون آمد، و در سايه ولايت الهى قرار گرفت، و از ولايت شيطان در امان ماند:

﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾«29»

خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده‌اند؛ آنان را از تاريكى‌ها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى‌برد. و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى‌ها بيرون مى‌برند؛ آنان اهل آتش‌اند و قطعاً در آن جا جاودانه‌اند.

كرده شهنشاه عشق در حرم دل ظهور

قد زميان برفراشت رايت اللّهُ نور

موسى جان مى‌شتافت در طلب جذوه‌اى‌

كرد تجلّى زغيب بارقه نخل طور

شرح بيان قاصر است در صفت اشتياق‌

انَّكَ انْتَ الْخبير تَعْلَمُ ما فِى الصُّدور

اى زتو مشتاق را، وى ز تو عشّاق را

ديده بساط نشاط، سينه سراى سرور

اى زشؤون صفات، وى ز تقاضاى ذات‌

با همه نزديك تو در همه پيوسته دور

حسن تو در هر زمان جلوه ديگر كند

افكند اندر جهان فتنه و غوغا و شور

هر كه در آن راه شد با قدم نيستى‌

هستى جاويد يافت از تو ببزم حضور

آن كه جمال تو ديد جام وصالت كشيد

باده جنّت نخواست از كف غلمان و حور

نور على راهبر تا نشود در نظر

زين ره خوف و خطر كس ننمايد عبور

(نورعلى شاه اصفهانى)


نور باطن در روايات‌

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

انَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللّهِ وَ هُوَ النُّورُ الْمُبينُ.«30»

اين قرآن ريسمان الهى و نور روشنگر است.

حضرت مجتبى (عليه السلام) مى‌فرمايد:

انَّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ.«31»

به حقيقت كه در اين قرآن چراغهاى نور است.

امير المؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَانَّهُ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ.«32»

به نور قرآن طلب شفا براى تمام دردهاى باطنى و معنوى كنيد كه اين منبع كرامت شفاى دردهاى باطن است.

امام على (عليه السلام) درباره رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

فَهُوَ امامُ مَنِ اتَّقى، وَبَصيرَةُ مَنِ اهْتَدى‌، سِراجٌ لَمَعَ ضُوْؤُهُ وَ شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ.«33»

او امام كسى است كه تقوا پيشه كند، و بصيرت انسانى است كه پذيراى هدايت باشد، چراغى است كه فروغش مى‌درخشد، و ستاره‌اى است كه نورش پخش مى‌شود.

امير المؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

انَّما مَثَلى‌ بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ.«34»

جز اين نيست كه من در ميان شما مانند چراغ در تاريكى هستم.

امام على (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌كند:

اكْثَرُ دُعائى وَ دُعاءُ الْانْبِياءِ قَبْلى بِعَرَفَةَ: لا الهَ الَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيى وَ يُميتُ، و هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‌ءٍ قَديرٌ.

اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِى سَمْعى نُوراً، وَ فِى بَصَرى نُوراً، وَ فِى قَلْبى نُوراً، اللَّهُمَّ اشْرَحْ لِى صَدْرى، وَيَسِّرْ لى امْرى، وَ اعُوذُ بِكَ مِنْ وِسْواسِ الصُّدُورِ وَ شَتاتِ الْامر.«35»

اكثر دعاى من و دعاى انبياى قبل از من در عرفه اين بود: خدائى جز اللَّه نيست، براى او شريك نمى‌باشد، حمد وملك براى اوست، زنده مى‌كند و مى‌ميراند، او بر هر چيز تواناست.

خداوندا! در گوش و چشم و قلبم نور قرار بده، الهى شرح صدر به من عنايت كن، كارم را آسان فرما، من از وسواس سينه و بهم خوردگى امورم به حضرت تو پناه مى‌آورم.

حضرت صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِى التَّفَكُّرِ وَ الْبُكاءِ، وَ طَلَبْتُ الْجَوازَ عَلَى الصِّراطِ فَوَجَدْتُهُ فِى الصَّدَقَةِ، وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِى صَلاةِ اللَّيْلِ.«36»

به دنبال نور قلب شدم، آن را در انديشه و گريه يافتم، طالب ورقه عبور از صراط شدم آن را در صدقه ديدم، خواستارنور روى و آبرو شدم آن را در نماز شب پيدا كردم.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

صَلاةُ اللَّيْلِ نُورٌ.«37»

نماز شب، روشنى است.

حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود:

طُوبى لِلَّذينَ يَتَهَجَّدُونَ مِنَ اللَّيْلِ، اولئِكَ الَّذينَ يَرِثُونَ النُّورَ الدّائِمَ مِنْ اجْلِ انَّهُمْ قامُوا فِى ظُلْمَةِ اللَّيْلِ.«38»

خوشا به حال كسانى كه شب را بيدار مى‌مانند، اينان نور دائم را از آن رو كه در تاريكى شب بپا خاسته‌اند، به ارث مى‌برند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

الصَّلاةُ نُورٌ.«39»

نماز، روشنى است.

اذا رَمَيْتَ الْجِمارَ كانَ لَكَ نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ.«40»

زمانى كه در اعمال حج رمى جمره كردى، اين رمى درقيامت براى تو نور است.

مَنْ رَمى بِسَهْمٍ فِى سَبيلِ اللّهِ كانَ لَهُ نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ.«41»

كسى كه در راه خدا تيرى بيندازد، براى او در قيامت نور است.

عَلَيْكَ بِتِلاوَةِ الْقُرآنِ فَانَّهُ ذُكْرٌ لَكَ فِى السَّماءِ، وَ نُورٌ لَكَ فِى الْارْضِ.«42»

برتو باد به تلاوت قرآن كه آن براى تو در آسمان ذكر و در زمين نور است.

مَنْ شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحْيِىَ بِها حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ اتى يَوْمَ الْقِيامَةِ وَلِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ يَعْرِفُهُ الْخَلايِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ.«43»

كسى كه شهادت حقى بدهد تا حق انسان مسلمانى را زنده كند روز قيامت وارد مى‌شود در حالى كه در صورتش نورى است كه به مسافت ديد چشم مى‌درخشد، و خلايق او را به اسم و نسب مى‌شناسند.

هر كسى را دل و جان از پى جانان نرود

تو مپندار كه بيچاره پريشان نرود

خضر اگر وصل لب دوست بيابد نفسى‌

سالها در طلب چشمه حيوان نرود

اندرين شهر نه حيران جمال تو منم‌

كس نبينم كه تو را بيند و حيران نرود

با وجود قد و رخسار و خط و زلف تو دل‌

از پى سرو و گل و سنبل و ريحان نرود

نه مرا سخت بود بار فراق غم دوست‌

مشكل آنست كه از پيش تو آسان نرود

آن كه امروز نظر بر رخ زيباى تو كرد

از پى حور به فردا سوى رضوان نرود

من بيچاره نه گريان توام كيست كه او

لب خندان تو را بيند و گريان نرود

از سر كوى تو جاى دگرى پا ننهم‌

تا مرا در طلبت عمر به پايان نرود

______________________________

(1)- زمر (39): 3.

(2)- بيّنه (98): 5.

(3)- شورى (42): 20.

(4)- كنز العمال: 3/ 792، حديث 8777؛ تاريخ مدينة دمشق: 5/ 224، حديث 120.

(5)- نساء (4): 100.

(6)- قدر (97): 5.

(7)- ص (38): 82- 83.

(8)- شرح الاسماء الحسنى‌: 1/ 262؛ جامع الأخبار: 94.

(9)- مصباح المتهجّد: 847، دعاى كميل.

(10)- آداب الصلاة، امام خمينى: 176.

(11)- تاريخ مدينة دمشق: 26/ 247؛ تاريخ الاسلام، ذهبى: 21/ 197.

(12)- وسائل الشيعة: 15/ 194، باب 4، حديث 20257؛ مستدرك الوسائل: 12/ 49، باب 62، حديث 13484.

(13)- ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 189.

(14)- جامع الأخبار: 109.

(15)- احياء علوم الدين: 13/ 132.

(16)- بحار الأنوار: 74/ 22، باب 2، حديث 6؛ مستدرك الوسائل: 12/ 48، باب 62، حديث 13483.

(17)- بحار الأنوار: 67/ 315، باب 58، ذيل حديث 20؛ مستدرك الوسائل: 12/ 45، باب 62، حديث 13477.

(18)- حديد (57): 23.

(19)- بحار الأنوار: 75/ 136، باب 21؛ الكافى: 2/ 128، حديث 4.

(20)- بحار الأنوار: 70/ 347، باب 137، حديث 34؛ كشف الغمّة: 2/ 107.

(21)- انعام (6): 122.

(22)- حديد (57): 28.

(23)- حديد (57): 19.

(24)- حديد (57): 12.

(25)- نساء (4): 174.

(26)- تفسير الميزان: 4/ 399، ذيل آيه 69 سوره نساء؛ كنز العمال: 1/ 187، حديث 953؛ المعجم الكبير: 5/ 154، حديث 4923.

(27)- تغابن (64): 8.

(28)- تفسير القمى: 1/ 372، ذيل آيه 8 سوره تغابن؛ بحار الأنوار: 23/ 308، باب 18، حديث 5؛ الكافى: 1/ 194، حديث 1، با كمى اختلاف.

(29)- بقره (2): 257.

(30)- مستدرك الوسائل: 4/ 258، باب 10، حديث 4638؛ جامع الأخبار: 40.

(31)- بحار الأنوار: 89/ 32، باب 1، حديث 35؛ كشف الغمة: 1/ 573.

(32)- نهج البلاغه: خطبه 109.

(33)- نهج البلاغه: خطبه 93.

(34)- نهج البلاغه: خطبه 229؛ غرر الحكم: 119، حديث 208.

(35)- السنن الكبرى، بيهقى: 5/ 117؛ المصنّف، ابن ابى شيبة: 7/ 107؛ ميزان الحكمة: 4/ 3388.

(36)- مستدرك الوسائل: 12/ 173، باب 101، حديث 13810؛ مستدرك سفينة البحار: 6/ 553؛ جامع أحاديث الشيعة: 14/ 234.

(37)- بحار الأنوار: 41/ 17، باب 101؛ مستدرك الوسائل: 6/ 337، باب 33، حديث 6945.

(38)- بحار الأنوار: 14/ 312، باب 21، حديث 16؛ تحف العقول: 510.

(39)- عوالى اللآلى: 1/ 104، حديث 36؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 73.

(40)- مجمع الزوائد، هيثمى: 3/ 260؛ ميزان الحكمة: 4/ 3390، ذيل حديث 3962.

(41)- كنز العمال: 4/ 353، حديث 10858؛ المعجم الكبير: 22/ 382.

(42)- بحار الأنوار: 89/ 198، باب 23، حديث 7؛ مستدرك الوسائل: 5/ 294، حديث 5900.

(43)- بحار الأنوار: 101/ 311، باب 2، حديث 9؛ تهذيب الاحكام: 6/ 276، باب 91، حديث 161.

الا و ان الزهد فى آيه من كتاب الله: لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم.
(آگاه باشيد كه زهد در يك آيه‌ى قرآن بيان شده است و آن اينكه: تا بر آنچه از دست شما رفت متاسف و ناراحت نشويد، و به آنچه كه نزد شما مى‌آيد خوشحال نگرديد.)
كافى، ج 2، ص 128

ان هذا القرآن حبل الله و النور المبين.
(اين قرآن ريسمان الهى و نور روشنگر است.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 228، (باب نور)

ان هذا القرآن فيه مصابيح النور.
(به حقيقت كه در اين قرآن چراغهاى نور است.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 228، (باب نور)

انما مثلى بينكم كمثل السراج فى الظلمه.
(جز اين نيست كه من در ميان شما مانند چراغ در تاريكى هستم.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 231

طلبت نور القلب فوجدته فى التفكر و البكاء، و طلبت الجواز على الصراط فوجدته فى الصدقه، و طلبت نورا الوجه فوجدته فى صلاه الليل.
(به دنبال نور قلب شدم، آن را در انديشه و گريه يافتم، طالب ورقه عبور از صراط شدم آن را در صدقه ديدم، خواستار نور روى و آبرو شدم آن را در نماز شب پيدا كردم.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 234

صلاه الليل نور.
(نماز شب روشنى است.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 234

من رمى بسهم فى سبيل الله كان له نورا يوم القيامه.
(كسى كه در راه خدا تيرى بيندازد، براى او در قيامت نور است.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 235


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^