آنان كه خانه قلب را مركز تجلى ايمان به خدا و قيامت نكردند، و تن به عبادت و عمل صالح ندادند، و جان به حسنات اخلاقى نياراستند، حرمت حق را شكستند، و به تمام محرمات الهى آلوده شدند، و به كار خير رو نياوردند، و در برابر واقعيّتها و حقايق به تكبر برخاستند، و اهل فساد و افساد بودند، و به عهد و پيمان الهى وفادارى نكردند، بشارت به عذاب حق مسلّم آنان است، و كيفر الهى در دنيا و آخرت برآنان حتم و ثابت است.
آنان كه با قوانين و سنن الهى مخالفت كردند، و با انبياى بزرگوار حق مخالفت نمودند، و به برنامههاى الهى با غرورى خاص دهن كجى كردند، و ياوه گفتند و باطل سفتند، و دستيار شياطين و معاون ستمگران شدند، و خون به دل خانوادهها و جامعه كردند، بايد منتظر كيفر و جريمه و عذاب و عقاب بمانند.
آنان كه دل به خدا سپردند، و باطن را مركز عشق و علاقه و ايمان به حضرت حق كردند، قيامت را با چشم قلب ديدند، به ملائكه ايمان آوردند، و عاشقانه به دنبال انبيا و امامان دويدند، اعضا و جوارح را در گردونه عمل صالح قرار دادند، به حسنات الهى و اخلاقى آراسته شدند، غم خوار خلق خدا بودند، به اين كه منبع عشق و صفا و مهر و وفا و محبت و دوستى اند شناخته شدند، به عهد و پيمان الهى وفادار بودند، و سنن و نواميس هستى را احترام گذاشتند، و قدم به جاى قدم انبيا و امامان گذاشتند، و براى دردمندان و مستمندان تكيه گاه بودند، بشارت به نعيم ابد و رضوان الهى و حيات طيبه و عيش راضيه حق مسلم آنان است.
همان طور كه حضرت زين العابدين (عليه السلام) از خداوند مهربان درخواست كرده ترس از اندوه كيفر و شوق ثواب موعود در قلب شما تجلى كند كه اين ترس و شوق دو عامل بسيار مهم بازدارنده از گناه و محرك به سوى عمل صالح واخلاق پاك است.
چون اين شوق و ترس در خانه قلب جاى بگيرند از عبادت لذّت وافر مىبريد، و از گناه افسرده و متنفّر مىشويد، به سوى عمل صالح با تمام وجود به حركت مىآئيد، و از معصيت و طغيان باتمام قدرت فرار مىكنيد و خلاصه با اين دو بال معنوى به مقام قرب حق و لقاى محبوب مىرسيد.
اين كه ويران شده از خيل فنا خانه ماست
مخزن گنج بقا در دل ويرانه ماست
مىنمايد به جهان آنچه زپيدا و نهان
همه يك پرتو حسن رخ جانانه ماست
گرچه هرگز زبد و نيك جهان دم نزديم
از كران تا به كران قصه افسانه ماست
ساقيا گر نبود جام بلورين چه شود
گردش چشم تو هم ساغر پيمانه ماست
در گلستان سر كوى تو چون بلبل مست
همه شب تا به سحر نعره مستانه ماست
آن كه از پرتو حسنش شده ممكن موجود
روز و شب عشق رخش در دل ديوانه ماست
تا شده نورعلى جرعه كش محفل دل
محفل آراى دلش سيد رندانه ماست
﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ﴾
آن گاه خدا آرامش خود را [كه حالت طمأنينه قلبى است] بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد، و لشكريانى كه آنان را نمىديديد [براى يارى مؤمنان] فرود آورد، و كسانى را كه كفر مىورزيدند، به عذاب سختى مجازات كرد؛ و اين است كيفر كفرپيشگان.
﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا * فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا﴾چه بسيار آبادىها كه [اهلش] از فرمان پروردگارشان و فرستادگانش روى برگرداندند، پس ما آنان را به حساب سختى محاسبه كرديم و به عذاب بسيار شديدى عذاب نموديم؛* و آنان كيفر سنگين كفر و كبرشان را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود.* خدا براى آنان [در آخرت] عذابى سخت آماده كرده است، پس اى خردمندان مؤمن! از خدا پروا كنيد. به راستى خدا به سوى شما وسيله تذكّر نازل كرده است.
﴿فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ﴾اما كسانى كه كافر شدند، آنان را در دنيا و آخرت به عذابى سخت شكنجه مىكنم و براى آنان هيچ ياورى نخواهد بود.
﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ﴾و گروهى از باديه نشينانى كه پيرامونتان هستند منافقاند؛ و نيز گروهى از اهل مدينه بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمىشناسى ما آنان را مىشناسيم، به زودى آنان را دوبار عذاب مىكنيم [عذابى در دنيا و عذابى در برزخ] سپس به سوى عذابى بزرگ بازگردانده مىشوند.
﴿وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مىبرند عذاب كند؛ پيشامد بد زمانه فقط بر خودشان باد. خدا بر آنان خشم گرفته، و لعنتشان كرده است و دوزخ را براى آنان آماده نموده و بد بازگشت گاهى است.
﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا﴾و هر كس روى بگرداند او را به عذابى دردناك عذاب مىكند.
اينها حدود خداست، و هر كه از خدا و رسولش اطاعت كند، خدا او را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است درآورد؛ در آن جاودانهاند، و آن است كاميابى بزرگ.
پس به خدا و فرستادگانش ايمان آوريد. و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود.
و اگر در راه خدا شهيد شويد يا بميريد، يقيناً آمرزش و رحمتى از سوى خدا، بهتر است از آنچه [آنان از مال و منال دنيا] جمع مىكنند.
بگو: آيا شما را به بهتر از اين [امور] خبر دهم؟ براى آنان كه [در همه شؤون زندگى] پرهيزكارى پيشه كردهاند، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آن جا جاودانهاند و [نيز براى آنان] همسرانى پاكيزه و خشنودى و رضايتى از سوى خداست؛ و خدا به بندگان بيناست.
كسانى كه اموالشان را در راه خدا انفاق مىكنند، سپس منت و آزارى به دنبال انفاقشان نمىآورند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند.
يقيناً خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، در بهشتهايى در مىآورد كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است؛ مسلماً خدا هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، گناهانشان را قطعاً از آنان مىپوشانيم و بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مىدادهاند، پاداششان مىدهيم.
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند حتماً آنان را در قصرهايى رفيع و با ارزش از بهشت كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، جاى خواهيم داد، در آن جا جاودانهاند؛ چه نيكوست پاداش عملكنندگان.
و مؤمنان را مژده ده كه براى آنان از سوى خدا فضل بزرگى خواهد بود.
گسست رشته پيوند دل زهر چه كه هست
كسى كه رشته الفت به تار زلف تو بست
كسى كه رشته الفت به تار زلف توبست
خليل وار به هر جا بتى كه ديد شكست
زهرچه هست به عالم بريد رشته مهر
كسى كه دل به خم زلف دلستان توبست
به پيش روى تو گلزار و لاله باشد خار
به نزد قد تو سرو بلند گردد پست
فضيل عياض درخانه داود طائى آمد، صداى جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد، اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:
آن كه از خشيت الهى گريه كند وارد آتش نمىشود.
صحيح يافتهاى و قطرهاى از اين اشك سوزناك آتش را خاموش مىكند اين همه گريه و زارى چيست؟ آن گاه صدا زد و گفت: در به رويم باز كن تا زيارتت كنم، جواب آمد: مرا خوف و خشيت حق از زيارت ياران بازداشته است.
زنى در همسايگى داود بود، به در منزل آمد به فضيل گفت: صبر كن تا وقت نماز برسد و او عزيمت مسجد براى نماز جماعت كند، او را آن وقت زيارت كن.
وقت نماز شد، داود به مسجد رفت، آن گاه فضيل به خانه او درآمد، كوزه شكستهاى از آب ديد كه آبش آفتاب خورده و خانه و اساسش بسيار معمولى بود!
داود از مسجد برگشت، فضيل به او گفت: اين كوزه جائى بگذار تا آبش سرد شود، گفت: آن قدر به خود اطمينان ندارم كه آب سرد ميل مرا به طرف لذّات دنيا زياد نكند!
گفت: خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنيا را تمتّعات طبع است و همين بس مرا كه حال اسراف و زياده روى ندارم!
فضيل مىگويد: قبل از اين جلسه داود را به غايت حسن و جمال ديده بودم به اندازهاى كه در ميان مردم مشهور بود صاحب جمالتر از او كسى نيست، ولى اين بار او را زار ونزار و رنگ پريده و لاغر ديدم، به او گفتم: اين چه حال است؟
گفت: اى فضيل هشت غم مرا از خورد و خواب و سؤال و جواب بازداشته و به اين روزم انداخته است:
غم اول: هول مطلع يا وقت مرگ:
هر كسى مرگ را مىچشد.
﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ﴾هر كجا باشيد هر چند در قلعههاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمىيابد.
﴿فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ﴾پس چرا هنگامى كه روح به گلوگاه مىرسد،* و شما در آن وقت نظارهگر هستيد [و هيچ كارى از شما ساخته نيست!]
﴿كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ * وَقِيلَ مَنْ ۜ رَاقٍ * وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَىٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ﴾
اين چنين نيست [كه مىپندارد]، هنگامى كه جان به گلوگاه رسد،* و [كسان بيمار] گويند: درمان كننده اين بيمار كيست؟* و [بيمار] يقين مىكند [كه با رسيدن جان به گلوگاه] زمان جدايى [از دنيا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسيده است!* و [از سختى جان كندن] ساق به ساق به هم پيچد؛* آن روز، روز سوق و مسير به سوى پروردگار توست.
غم دوّم: قرار گرفتن در منزل گور است، منزل بى در و پيكر، منزل تنگ و تاريك، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با يك لباس چون كفن، منزلى كه راه گريز به جائى ندارد، و نمىدانم كدام تابلو را در اين خانه بالاى سر من زنند:
خانه گورباغى از باغهاى بهشت، يا گودالى از گودالهاى جهنّم است.
غم سوم: فرياد دو ملكى است كه در قبر به گوشم رسد:
مَنْ رَبُّكَ؟
كه نمىدانم جوابگو هستم يا نه؟ اين بستگى دارد به اين كه نهال توحيد را با عمل و اعتقاد و اخلاق آبيارى كرده و بارور كرده باشم تا بتوانم پاسخگو باشم و گرنه اگر غفلت داشته باشم، و درون تبديل به بتخانه شده باشد چه جوابى دارم بدهم؟!
غم چهارم: اى فضيل! غم نفخه صور است:
و در صور دميده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مىشتابند.
كه در آن وقت به من برگردانده شود و در قبر آمادهام كنند سپس به محشر وارد شوم، چون آماده گردم نمىدانم به چه حال وارد مىشوم.
در روزى كه چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه شود.
غم پنجم: چون از گور وارد محشر شوم، ندانم زمام امرم را به دست ساربان آتش دهند كه خود براى خود پرداختهام و يا ملائكه رحمت براى نداى:
[به آنان گويند:] با سلامت و امنيّت وارد آن جا شويد.
غم ششم: موقف حساب است كه:
يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّهاى [به احدى] ستم نمىكند.
پس هركس هم وزن ذرّهاى نيكى كند، آن نيكى را ببيند.* و هركس هموزن ذرهاى بدى كند، آن بدى را ببيند.
غم هفتم: وقت ميزان است:
ميزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است.
اما كسى كه پروندهاش را به دست راستش دهند، مىگويد: [اى مردم!] پرونده مرا بگيريد و بخوانيد.
و اما كسى كه پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مىگويد: اى كاش پروندهام را دريافت نمىكردم.
اما هركس اعمال وزن شدهاش سنگين و باارزش است؛* پس او در يك زندگى خوش و پسنديدهاى است،* و اما هركس اعمال وزن شدهاش سبك و بىارزش است،* پس جايگاه و پناهگاهش هاويه است،* و تو چه مىدانى هاويه چيست؟* آتشى بسيار داغ و سوزان است.
غم هشتم: خدا را رحمت است و قهر، تجلّى رحمتش در دنيا، قرآن و تكاليف و در آخرت، بهشت و رضوان، و تجلّى قهرش در قيامت عذاب دردناك جهنّم، و اين آخرين برنامه است كه ندانم من در آن روز عاقبتم رحمت است يا قهر؟!
هر دل كه به دام عشق افتاد
سيلاب غمش نكَنْد بنياد
سودائى عشق را مپرسيد
كو چون بكمند عشق افتاد
از هستى خويش نيست آگه
كو هستى خويش داده بر باد
عمرى كه گذشت بى رخ دوست
يارب دل دشمنان مبيناد
در زلف تو هر كه شد گرفتار
از قيد غم جهان شد آزاد
افسانه عشق بود و مستى
روز ازل آن كه پند ما داد
در عشق بناى هستى خويش
ويران كند و خانه دل آباد
______________________________
(17)- وسائل الشيعة: 7/ 76، باب 29، حديث 8771؛ عدّة الدّاعى: 168.
(22)- مستدرك الوسائل: 2/ 324، باب 21، حديث 2095؛ مشكاة الانوار: 305.