خداوند حكيم در گردش طبيعت، نيروهاى بسيارى را در اختيار بشر قرار داده است. از امدادهاى آسمانى و غيبى و يارى فرشتگان در صحنههاى خطر و حوادث تا قدرت نظامى و اقتصادى و انسانى، مانند حيوانات و اموال و فرزندان و قبيله و خانواده كه همگى در مسير حكومت انسان بر دنيا و صرف اميال و شهوات اوست.
توانايىهايى كه پروردگار در بدن و اعضاى فرماندهى آنان، مانند مغز و قلب قرار داده از او موجودى ناشناخته ساخته است كه هيچ دست هنرمند و ابزار ماشينى نتوانسته مانند او را بسازد. گرچه عدهاى از آدميان موجوداتى شبيه به آدم يا حيوانى باهوش و احساس به نام شبيه سازى و ربات هوشمند به دنياى صنعت و هنر عرضه كردهاند، ولى تا آن نفخه الهى در آن دميده نشود و حق در او جلوه نكند؛ نماينده خداوند و آينه حق نما نخواهد بود و در ديار باقى جاودان نمىماند، بنابراين بشر از توانمندىهاى ظاهرى، مانند مال و فرزند در كارهايش بسيار بهره مىگيرد و از همجنس و همزاد خود كه محصول توليد خود اوست در راه خير و شر يارى مىطلبد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
سه چيز هميشه كمياب است: برادر دينى، همسر شايسته و همراه در دين و فرزند كمال يافته؛ هر كه يكى از آن سه را داشته باشد به خير دنيا و آخرت و بهره فراوان دست يافته است.
فرزند، مونس و اميد و بازوان پدر و مادر است و به وجود و توانايى فرزندان، نسل انسانى باقى مىماند و در كهنسالى براى آنان ياور و همزبان و همدم خوبى خواهد بود.
داشتن فرزند صالح، آرزويى است كه حتى پيران و بزرگان الهى بدون فرزند هم آن را در سر مىپروراندند.
به همين دليل حضرت زكريا (عليه السلام) از خداوند درخواست فرزندى مىكند تا او را از تنهايى بيرون آورد و در قرآن مىفرمايد:
و زكريا را [ياد كن] زمانى كه پروردگارش را ندا داد: پروردگارا! مرا تنها [و بىفرزند] مگذار؛ و تو بهترين وارثانى.
همچنان حضرت ابراهيم در سن نود سالگى از خداى متعال طلب فرزند نمود و دعايش به استجابت رسيد كه: حق تعالى به ايشان مژده فرزند نيكو سيرتى را داد و فرمود:
پروردگارا! مرا فرزندى كه از صالحان باشد عطا كن.* پس ما او را به پسرى بردبار مژده داديم.
در قرآن مجيد دو مرتبه كلمه وزير در رسالت حضرت موسى (عليه السلام) آمده است و آن درباره پشتيبانى و هميارى به وسيله اهل و برادر اوست؛
و از خانوادهام دستيارى برايم قرار ده.
﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا﴾و به راستى به موسى كتاب داديم، و برادرش هارون را همراه او دستيار و كمك قرار داديم.
زيرا در امر رسالت و هدايت آدمى مانند فرعون كه ادعاى خدايى مىكند و آسمان و زمين را برده خود مىپندارد، به يقين نيازمند به ابزارها و اهرمهاى قوى مىباشد كه سنگِ سختى را از جا بكند و راه راست را هموار سازد. از اين رو در لغت وزير، به معاون و مشاور و همكار و همفكرى گفته شده كه در تدبير امور پشتيبان حاكم و مدير و سرپرست باشد.
به اين جهت در بعضى روايات معصومان (عليهم السلام)، فرزندان و خانواده هم به عنوان وزير و مشاور و خدمتگزار در زندگى تعيين شدهاند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مىفرمايد:
فرزند، هفت سال سرور و هفت سال بنده و هفت سال مشاور است.
در روايت ديگر اميرمؤمنان (عليه السلام)، فرزند را مستخدم و همكار قرار مىدهند.
كودك هفت سال آزاد، هفت سال در تربيت است، و هفت سال به كار گمارده مىشود.
زيرا فرزندان در سنين بلوغ و جوانى داراى نيرو و توان بدنى و فكرى بالايى هستند، و مىتوانند در جاده حق و حقيقت و در راه گناه و فساد قدمهاى بزرگى بردارند و بازوى قدرتمند براى خانواده و جامعه باشند. بنابراين بايد نوجوانان و جوانان را دريابيم كه آنان الگويى براى آيندگان بشر خواهند بود.
امام سجّاد (عليه السلام) از عوامل رستگارى و كامروايى يك انسان را، داشتن فرزند خدمتكار برمىشمرد و مىفرمايد:
يكى از خوشبختىهاى مرد اين است كه فرزندانى داشته باشد كه كمك كار او باشد.
و خداوند به وسيله اين نعمت دنيوى به بسيارى از مردم لطف بزرگى نموده است. و درباره امت حضرت نوح (عليه السلام) فرمود: اگر آنان طلب آمرزش و مغفرت كنند؛ پروردگار نعمتهاى معنوى و مادى را بر آنها فرو مىفرستد و نوح (عليه السلام) هم در پاسخ مىفرمايد:
پس [به آنان] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره بسيار آمرزنده است.* تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فرستد،* و شما را با اموال و فرزندان يارى كند، و برايتان باغها و نهرها قرار دهد.
به اين ترتيب خداوند منّان، با نعمت بزرگ معنوى كه بخشودگى و پاك شدن از آلودگى كفر و عصيان است و به بركت چند نعمت مادى، از جمله ريزش بارانهاى مفيد و فراوان و يارى رسانى با اموال و فرزندان و باغ و آب؛ قدرت انسانى را افزون مىكند و همه اينها پاداشهاى الهى است.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 71/ 282، باب 19، حديث 3؛ مصباح الشريعة: 150، باب 71.
(6)- بحار الأنوار: 101/ 95، باب 2، حديث 42؛ مكارم الأخلاق: 222.
(7)- بحار الأنوار: 101/ 96، باب 2، حديث 46؛ مكارم الأخلاق: 223.
(8)- الكافى: 6/ 2، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 21/ 356، باب 1، حديث 27286.