در جملات ملكوتى بالا رعايت حق دو طايفه آنهم به بهترين صورت از حضرت حق درخواست شده است:
1- ارزش و اهميت حق همسايگان
2- ارزش شيعيان
سلسله برنامه هائى را حضرت حق و انبيا و امامان نسبت به همسايگان، به مردم مؤمن سفارش كردهاند كه در صورت عمل به آن برنامهها؛
اوّل: ثواب عظيمى شامل حال انسان مىشود.
دوّم: محبت مردم نسبت به اسلام و مسلمانان جلب مىگردد.
سوّم: مشكلى يا مشكلاتى از همسايگان حل مىگردد و حل مشكل باعث خوشحالى يك خانواده مىشود و از اين راه مشكل خود انسان در گردونه حل قرار گرفته و دعاى آدمى به علّت تأمين نياز همسايه و كمك به او به استجابت نزديك مىشود.
و خدا را بپرستيد، و چيزى را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه نزديك و همسايه دور و همنشينان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نيكى كنيد؛ يقيناً خدا كسى را كه متكبّر و خودستاست، دوست ندارد.
در اين آيه نسبت به حق خود كه عبادت و اطاعت است و حق بندگان و آداب معاشرت، ده فرمان بسيار مهم صادر كرده، در قسمت ششم و هفتم و هشتم درباره همسايگان نزديك و همسايگان دور و معاشران و همنشينان سفارش فرموده كه لازم است حق همسايگى همسايه ودوستى دوستان از جانب شما رعايت شود كه اين فرمان واجب الهى است.
تفسير نمونه در ذيل اين آيه مىنويسد:
جالب توجه اين كه قرآن در آيه فوق علاوه بر ذكر همسايگان نزديك، تصريح به حق همسايگان دور كرده است؛ زيرا كلمه همسايه معمولًا مفهوم محدودى دارد و تنها نزديك را در بر مىگيرد، لذا براى توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام راهى جز اين نبوده كه نامى از همسايگان دور نيز به طور صريح برده شود.
و نيز ممكن است منظور از همسايگان دور، همسايگان غير مسلمان باشد؛ زيرا حق همسايگى در اسلام منحصر به همسايگان مسلمان نيست و غير مسلمانان را نيز شامل مىشود، مگر آنان كه با مسلمانان سرجنگ داشته باشند.
سپس درباره كسانى كه با انسان دوستى و مصاحبت دارند توصيه مىكند. ولى بايد توجه داشت كه «صاحب بالجنب» معنائى وسيعتر از دوست و رفيق دارد، و در واقع هر كسى را كه به نوعى با انسان نشست و برخاست داشته باشد در بر مىگيرد، خواه دوست دائمى باشد يا يك دوست موقت، همانند كسى كه در اثناى سفر با انسان همنشين مىگردد. و اگر مىبينيم درپارهاى از روايات «صاحب بالجنب» به رفيق سفر:
و يا كسى كه به اميد نفعى سراغ انسان مىآيد:
تفسير شده منظور اختصاص به آنها نيست، بلكه بيان توسعه مفهوم اين تعبير است كه همه اين موارد را نيز در بر مىگيرد، و به اين ترتيب آيه يك دستور جامع و كلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام كسانى كه با انسان ارتباط دارند، مىباشد.
اعم از دوستان واقعى، و همكاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.
در نصايح لقمان حكيم است:
اى پسرم! اول همسايه سپس خانه، فرزندم ابتدا رفيق و دوست آن گاه راه و طريق.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: در كتاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواندم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نوشتهاى بين مهاجر و انصار و هر كس از اهل مدينه كه ملحق به آنها مىشد، نوشت كه اين جمله در آن نامه است:
همسايه به منزله خود توست، به اندازه خودت لازم است رعايت شود و از وى حفاظت به عمل آيد، مگر همسايهاى كه براى همسايه ضرر داشته باشد، و در حقّ همسايه، جنايت و خيانت كند، و احترام و ارزش همسايه همانند احترام مادر و پدر انسان است.
حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش از امير المؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گفته شد:
آيا در مال انسان غير از زكات حقّى هست؟ فرمود: آرى، نيكى به قوم و خويش به آن هنگام كه از انسان روى بر گرداند، و خوبى به همسايه مسلمان؛ به من ايمان نياورده كسى كه شب را سير بخوابد و همسايه مسلمانش گرسنه باشد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: عبد، مؤمن نيست مگر اين كه همسايهاش از مزاحمت او در امان باشد.
و نيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه به اندازه يك وجب زمين به همسايهاش خيانت ورزد، آن يك وجب را خداوند از پوسته هفتم زمين حلقه گردن او كند، و بدين صورت خدا از در قيامت ملاقات نمايد، مگر اين كه توبه كند و از ظلم به همسايه برگردد!
در قرآن از درختى نام مىبرد به نام «زقّوم» كه شيره آن را به اهل جهنّم مىخورانند و اين خوراك براى اهل جهنّم عذابى بسيار سخت است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد: گروهى از مردم آويزه شاخههاى اين درختند از جمله:
كسى كه همسايه مريضش را محض سبك شمردن حقّ او عيادت نكند، و آن كه به خاطر سبك انگاشتن جنازه همسايه به تشييعش نرود، هر دو از آويزههاى شاخههاى درخت زقومند!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه در خانه همسايهاش ديد بيندازد، به عورت مرد يا موى زنى يا چيزى از بدن آنان بنگرد بر خدا لازم است او را با منافقينى كه در دنيا دنبال زشتىهاى مردم بودند وارد جهنّم كند، و از دنيا نمىرود مگر اين كه خدا او را رسوا كند، و زشتىهايش را در آخرت در برابر ديد مردم بگذارد.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
حريم مسجد چهل ذرع، و حريم همسايه از چهار طرف چهل خانه است.
حضرت صادق (عليه السلام) به اسحاق بن عمّار فرمود:
با منافق با زبانت مدارا كن، براى مؤمن دوستى و محبّت را خالص گردان، و اگر يك يهودى با تو همنشين شد به خوبى با او همنشينى كن.
خدا را خدا را، در رابطه با همسايگان كه مورد سفارش پيامبر شماست، پيوسته به آنان سفارش داشت تا جايى كه گمان برديم ميراث برشان خواهد ساخت!.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
خوب همسايه دارى روزى را زياد مىكند.
در روايت است كه حضرت زهرا عليها السلام از بعض از امور نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شكايت برد، حضرت جزوهاى به او مرحمت فرمود و به او گفت: آنچه در آن است به آن توجّه كن. در آن اين سه جمله ثبت بود:
هر كس ايمان به خدا و روز قيامت دارد، همسايهاش را نيازارد، و هر كس ايمان به خدا و قيامت دارد مهمانش را گرامى بدارد، و هر كس ايمان به خدا و روز جزا دارد خير بگويد ورنه ساكت شود.
امام صادق (عليه السلام) از رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
خوب همسايه دارى خانمانها را آباد سازد، و عمرها را طولانى گرداند.
ربيع شامى مىگويد: خانه حضرت صادق (عليه السلام) از حاضران پر بود كه فرمود:
بدانيد از ما نيست هر كه با همسايهاش به خوشى رفتار نكند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
بر شما باد به خوش همسايگى كه حضرت اللَّه عزّوجلّ به اين معنى امر فرموده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
از رحمت حق دور است و به لعنت الهى دچار است كسى كه همسايهاش را بيازارد.
على بن يقطين مىگويد: موسى بن جعفر (عليه السلام) به من فرمود: در بنى اسرائيل مردى مؤمن بود داراى همسايهاى كافر، اين همسايه كافر به همسايه مؤمن مهربان بود و نسبت به وى كار خير انجام مىداد، وقتى آن كافر از دنيا رفت، خداوند در جهنّم خانهاى از گل براى او بنا كرد كه او را از حرارت آتش حفظ كند، و به او از غير جهنّم روزى مىرسيد، او را گفتند: اين لطف حق به خاطر مدارا و رفق و انجام كار خير توست نسبت به همسايه مؤمنت در دنيا.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه مايحتاج زندگى را از همسايه، در صورتى كه به آن نياز دارد منع كند، خداوند در قيامت فضلش را از او دريغ نمايد، و وى را به خود واگذارد، و هر كس را خداوند به خود واگذارد هلاك مىشود، و حضرت حق از او عذرى را نمىپذيرد.
و نيز فرمود:
با همسايه نيكى كن تا مؤمن باشى.
امير المؤمنين (عليه السلام) درفرازهائى ملكوتى فرموده است:
از نشانههاى زشتى، بد همسايگى است.
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مىفرمايند:
خوش همسايگى به خوددارى از اذيّت نيست، خوش همسايگى صبر بر آزار همسايه است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
دلجوئى از همسايه از خوش همسايگى است.
حضرت سجّاد (عليه السلام) در باب حقّ همسايه در رساله حقوق مىفرمايد:
در وقتى كه غايب است حقوق او را از هر جهت حفظ كنى؛ وقتى كه حاضر است احترامش نمائى؛ اگر به او ظلم و ستمى شد به ياريش برخيزى؛ چه حاضر باشد چه غايب از كمك به او دريغ نورزى، در جستجوى عيبها و بدىهاى او نباشى.
اگر به چيزى از عيبهاى او بدون اين كه اراده داشته باشى و بخواهى بفهمى پى بردى، در مورد دانستههاى خودت نسبت به معايب او بسيار راز نگهدار و پرده پوش باشى.
از طريقى كه او بى خبر است مراقب گفتههاى او در خانهاش مباش و به عبارت ديگر استراق سمع نسبت به او نداشته باش.
اگر به كارهاى زشتى از او آگاه شدى، رازش را بر ملا مساز و چنانكه مىدانى كه تذكر تو را خواهد پذيرفت، تنها ميانه خودتان مطالب لازم را از روى خيرخواهى با او در ميان بگذار.
هنگام سختىها او را تنها نگذارى، در برابر نعمت هائى كه دارد بر او حسد نبرى، از لغزشهاى او درگذرى و با او سخت نگيرى، تقصير او را ناديده بگيرى و بدى او را ببخشى، وقتى مورد ستم قرار مىگيرد او را يارى دهى، اگر از روى نادانى رفتار نامناسبى هم از او ديدى از جا در نروى، و نيز زبان ملامتگران و ناسزاگويان را از او بازدارى، نقشههاى مكارانه را بى اثر سازى و رفتارى بزرگوارانه با او داشته باشى، و در اين كارها بايستى از خدا كمك بگيرى.
ارزش شيعه به خاطر همرنگى او در عقايد و اخلاق و اعمال با امامان معصوم (عليهم السلام) است.
شيعه پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فقط اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله) و نوّاب عامّه آنان- كه مراجع تقليد و عالمان واجد شرايطند- را واجب الاطاعه مىداند.
توحيد شيعه توحيد قرآن است، شيعه به روز جزا پايبند است، فقه شيعه فقه اهل بيت است، شيعه با ستم و ستمگران به هيچ عنوان سازش ندارد، امر به معروف و نهى از منكر را واجب مىداند گرچه به قيمت جان او تمام شود.
هر روز براى شيعه عاشورا است، يعنى روز ستيز با ظالمان و ستمگران و طاغوت هاست، و هر سرزمين براى شيعه كربلاست.
تشيع همان اسلام قرآن و آيين ناب محمّدى است، شيعه راهى جز قرآن نمىشناسد، و رهبرانى پس از پيامبر جز رهبران معصوم را اعتقاد ندارد.
شيعه براى بقاى خود و حفظ متابعت از اهل بيت، و روشن نگاه داشتن چراغ هدايت، پس از مرگ رسول خدا تاكنون از لابلاى زندانها و تبعيدها، و خاك و خون و ايثار و شهادت گذشته، و اين روش را تا ظهور امام دوازدهم و پهن شدن سفره عدل و عدالت ادامه مىدهد.
شيعه براى دفاع از هويت خود در برابر تهمتهاى ناروا و ناجوانمردانهاى كه در زمينه عقايد و اعمال از جانب علماى اهل سنّت در طول قرون و اعصار به او زده شده، بهترين كتابهاى علمى و فنى و استدلالى را نوشته، و از اين راه حجت خدا را بر تمام جهانيان تمام كرده است.
شيعه با نوشتن كتاب «الفين»، «احقاق الحق»، «شافى»، «عبقات»، «اصل الشيعة و اصولها»، «المراجعات»، و «النصّ و الاجتهاد»، «دلائل الصدق»، و كتاب جهانى «الغدير»، و «أعيان الشيعة» و «تأسيس العلوم» و «الذريعة» كه برخى از آنها از چند هزار صفحه تجاوز مىكند، صحت و سلامت و استحكام و قدرت و نيرومندى معنوى راه خود را ثابت كرده، و باب هر شك و ترديد را به روى غير بسته و دست رد بر سينه نامحرم زده، و همچون خورشيد وسط روز از نظر علمى و درستى راه در ميان تمام مذاهب اسلامى درخشيده است.
شيعه اقتداگر به تمام انبيا و رنگپذير از امامان معصوم، و بنده خدا، و تابع آيات قرآن، و تسليم فقه جعفرى است، فقهى كه سينه به سينه از رسول خدا گرفته شده، رسولى كه علم و دانشش را از حضرت حق دريافت كرده است.
شيعه فقط و فقط تابع عقايد حقّه است، عقايدى كه از چشمه زلال وحى گرفته شده، و عاشق عبادت و طاعت خداست، عبادت و طاعتى كه فرامين و دستورهايش درقرآن، و در گفتار پيامبر و اهل بيت اوست.
شيعه علاقه مند به حسنات اخلاقى و متنفّر از رذايل نفسى، و دلباخته اولياى الهى، و دشمن دشمنان خداست.
شيعه بر خلاف اهل سنّت كه فقه خود را در چهارچوب فقه چهار نفر حبس كردهاند، باب اجتهاد را مفتوح مىداند، و از مجتهد زنده اعلم و فتاوى او كه زمان و مكان و مصالح امت در آن لحاظ شده، پيروى مىكند.
شدّت و كثرت زحمات خالصانه شيعه باعث شده كه رسول الهى وائمه طاهرين (عليهم السلام) اعلام كنند:
شيعيان ما را بر ما حقوقى است لازم، چه در دنيا و چه در آخرت، بر ماست كه آن حقوق را ادا كنيم و به خصوص به هنگام مرگ و در برزخ و در آخرت به زيارت آنان آئيم و اين پاك باختگان را مشمول شفاعت خود قرار دهيم.
امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه:
مسلماً نزديكترين مردم به ابراهيم [از جهت پيوند وانتساب معنوى] كسانىاند كه [از روى حقيقت] از او پيروى كردند، و اين پيامبر و كسانى كه [به او] ايمان آوردهاند [از همه به او نزديكترند] و خدا ياور و سرپرست مؤمنان است.
فرمودند:
منظور از جمله ﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ امامان معصوم كه جانشينان بر حق پيامبرند و تابعان آنهايند.
پس از رسول خداوند، در طول اين پانزده قرن، جز شيعه كسى تابع دوازده امام معصوم نبوده است.
و نيز حضرت صادق در توضيح اين آيه فرمودند:
امام على (عليه السلام) به خدا قسم بر دين ابراهيم و طريق اوست، و شما اى شيعيان ما، سزاوارترين مردم به ابراهيم يا على هستيد.
حضرت امام حسين (عليه السلام) مىفرمودند:
من يك نفر را در اين جهان بر آيين الهى ابراهيم جز خودمان دوازده امام و پيروانمان خبر ندارم.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمود:
به خدا قسم! شما شيعيان ما بر آيين خدا و ملائكه هستيد، مرا به پاكدامنى و كوشش در عبادت و اطاعت كمك كنيد، به خدا قسم در اين جهان و آن جهان اعمال غير شما قبول نخواهد شد، پس تقواى الهى را در تمام شؤون حيات مراعات كنيد، و در مسأله زبان، مردم خوددارى باشيد، و در مساجد خود نماز بگزاريد، و چون مردم به يكسو شدند، شما هم به طرف ماآئيد.
عبّاد بن زياد مىگويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود:
اى عبّاد! احدى جز شما شيعيان ما بر آيين ابراهيم نيست، خداوند از غير شما عمل قبول نمىكند، و گناهان غير شما را نمىبخشد.
حضرت صادق (عليه السلام) پس از بيان اين حقيقت كه شيعه در راه خدا، و بر صراط ابراهيم و همه انبيا و پيرو امامان معصوم است، به خصوصيات اين طايفه اين چنين اشاره مىفرمايند:
شيعيان ما را به هنگام اوقات نماز امتحان كنيد كه محافظتشان بر نماز چگونه است و ببينيد در برابر دشمنان ما حافظ اسرار هستند يا نه، و مواسات با مال را نسبت به برادران دينى رعايت مىنمايند يا بخل مىورزند؟
حضرت باقر درباره اوصاف شيعه خطاب به يكى از شيعيان فرمود:
امام صادق (عليه السلام) خطاب به عدهاى از شيعه فرمودند:
اى جمعيت شيعه! با ورع و تقوا و عمل صالح زينت ما باشيد، كارى نكنيد كه باعث نفرت ديگران از ائمه طاهرين شويد، با مردم خوش بگوئيد، زبان از غيبت و تهمت و دروغ حفظ كنيد، از زيادى سخن و كلام بد بپرهيزيد.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
آنان كه مطيع ما هستند، خداوند مهربان گناهان آنان را مىآمرزد و اين منّتى از حق بر خوبى آنان است. به حضرت گفتند: آنان كه مطيع شمايند كيانند؟فرمود: آن مردمى كه خداوند را يكتا دانسته و شريكى براى او قائل نيستند، و او را آن چنان كه هست وصف مىكنند، و به محمّد (صلى الله عليه و آله) پيامبرش ايمان دارند، و در انجام واجبات و ترك محرمات مطيع حقّند، اوقات خود را به ياد خدا و صلوات بر محمّد و آل محمّد زنده مىكنند، خود را از حرص و بخل حفظ مىنمايند، و آنچه را خداوند از زكات بر آنان واجب نموده ادا مىنمايند. و نسبت به حقوق مالى منعى ندارند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
ياران امام صادق آنانند كه داراى ورع شديد، و عمل براى خدايند.
و نيز آن حضرت فرمود:
شيعيان ما را اين نشانه هاست:
از حضرت صادق (عليه السلام) درباره شيعه پرسيدند فرمود:
حضرت صادق (عليه السلام) به مفضّل بن عمر فرمود:
شيعه على (عليه السلام) حافظ و نگهدارنده شكم و شهوت از حرام است، داراى كوشش سخت، و مجرى برنامههاى الهى است، به ثواب حق اميد دارد و از عذاب الهى بيمناك مىباشد، چون چنين مردمى را ديدى، بدان كه اينان شيعه امام جعفر صادق (عليه السلام) هستند.
ابن عبّاس مىگويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از مفهوم آيات:
و پيشى گيرندگان [به اعمال نيك] كه پيشى گيرندگان [به رحمت و آمرزش] اند.* اينان مقرباناند.* در بهشتهاى پرنعمتاند.
پرسيدم: فرمود: جبرئيل به من گفت: مقصود على (عليه السلام) و شيعيان اوست، اينان سبقت به بهشت دارند و مقرّبان درگاه حقّند به گراميداشتى كه خدا نسبت به آنان دارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود:
يا على! تو و اصحاب تو در بهشت هستيد، اى على! تو و پيروان تو در بهشت هستيد.
حضرت صادق (عليه السلام) به جمعى از شيعيان فرمودند:
مردم به راست و چپ گرايش پيدا كردند، شما متوسل به امام حق شديد، فكر مىكنيد عاقبت شما كجاست؟ واللَّه بهشت، و اللَّه بهشت، و اللَّه بهشت است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
نماز و روزه و شب زنده دارىِ عاشق على (عليه السلام) قبول حق است، و دعايش را در پيشگاه حضرت ربوبيت، مستجاب بدانيد كه هر كس محبّ على باشد، برابر هر رگى كه در بدن دارد شهرى در بهشت از جانب خداوند به او عطا مىشود. بدانيد محب آل محمّد از حساب و ميزان و صراط در امان است.بدانيد هر كس بر عشق محمّد و آل محمّد بميرد من با انبيا كفيل بهشت او هستم. بدانيد هر كس آل محمّد را دشمن بدارد، وارد قيامت مىگردد در حالى كه بين دو چشم او نوشته: مأيوس از رحمت خداست.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود:
سلمان فارسى مىگويد:
روزى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بودم، به ناگاه على بن ابيطالب (عليه السلام) وارد شد، به او فرمود: يا على تو را بشارت ندهم؟ عرضه داشت: چرا يا رسول اللَّه. فرمود:
اين حبيب من جبرئيل است از جانب خداوند خبر مىدهد. كه حضرت حق، تو و عاشقانت را هفت خصلت عنايت فرموده:مدارا در وقت موت، انس در وحشت، نور به هنگام ظلمت، امنيّت به وقت ناامنى، عدالت به وقت ميزان، اجازه عبور بر صراط، دخول در بهشت قبل از تمام مردم از تمام امتها به هشتاد سال.
فضايل شيعه و درجات او در قيامت، و عنايتى كه حضرت حق به آنان دارد، و لطفى كه از جانب پيامبر و امامان معصوم به اين طايفه به عنوان اداى حق شيعه مىشود، در معارف اسلامى و كتب معتبره همچون دريا موج مىزند، چه خوب است در اين زمينه به تفسير «برهان»، «بشارة المصطفى»، «بحار الأنوار»، «الغدير» علّامه امينى، تفسير «نور الثقلين»، و در ميان كتب اهل سنّت به «ينابيع المودّة» مراجعه كنيد.
احتمال دارد درخواست آن امام همام از حضرت حق براى يافتن توفيق در جهت رعايت حقوق در جمله:
و دوستانى كه عارف به حق ما هستند.
حقوقى باشد كه به مقتضاى ايمان، هر مؤمنى بر مؤمن ديگر دارد.
در اين زمينه چند روايت است كه به آنها اشاره مىشود:
ابومأمون حارثى مىگويد: «به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود:
1- او را از دل و جان و صادقانه دوست بدارد.
2- با او در مال همراهى كند.
3- بجاى او از خانوادهاش سرپرستى نمايد.
4- چون به او ستم شود اورا يارى دهد.
5- در زمان عدم حضور او بهره و غنيمتى كه حق اوست بستاند و به او تحويل دهد.
6- قبر او را پس ازمرگ زيارت نمايد.
7- به او ستم نكند.
8- او را گول نزند.
9- به او خيانت نورزد.
10- او را وانگذارد.
11- وى را دروغگو نشمارد.
12- به او افّ نگويد و اگر به او افّ گويد ميان آنها رابطه معنوى بجا نماند.
13- به او نگويد: تو دشمن منى، اگر بگويد كافر شود.
14- او را متّهم ننمايد كه اگر او را متهم نمايد ايمان در دلش آب شود همچون نمك كه در آب مضمحل شود».
معلّى بن خنيس مىگويد: به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: براى او هفت حق واجب است كه اگر يكى از آنها را ضايع گذارد از ولايت و اطاعت خدا بيرون است، و براى او نزد خدا هيچ بهرهاى از بندگى نيست.
به حضرت گفتم: فدايت شوم آنها چيستند؟ فرمود: اى معلّى! به راستى كه من بر تو مهربانم و مىترسم كه آنها را ضايع كنى و محافظت ننمايى و به كار نبندى. عرضه داشتم:
فرمود: آسانتر آنها اين است:
1- دوست دارى براى او آنچه را براى خود دوست دارى، و بد دارى براى او آنچه را براى خود بد دارى.
2- از خشم او كناره كنى و خشنودى او را پيروى نمائى و فرمان او را ببرى.
3- او را كمك كنى با خودت و دارائيت و زبانت و دستت و پايت.
4- چشم او و راهنماى او و آئينه او باشى.
5- سير نباشى و او گرسنه باشد، سيراب نباشى و او تشنه بماند، نپوشى و او بىلباس بگردد.
6- اگر تو را خدمتكارى است، و برادرت از آوردن خدمتكار به خاطر تنگدستى عاجز است، خدمتكار خود را بفرستى تا جامه او را بشويد و خوراك او را مهيّا سازد، و بستر او را پهن نمايد.
7- به سوگند او وفادارى كنى، دعوت او را بپذيرى، به وقت مرض به عيادتش بروى، در جنازه او حاضر شوى، و هر گاه بدانى براى او حاجتى است به انجام آن برايش پيشدستى كنى و او را واندارى تا از تو خواهش كند، با شتاب در انجام آن بكوش. وهر گاه چنين كردى دوستى خود را به دوستى او پيوستى و دوستى او را به دوستى خود وصل كردى.
حضرت فيض در زمينه دوستى و محبّت و اداى حقوقى كه دو يار بر هم دارند مىفرمايد:
بيا تا مونس هم يار هم غمخوار هم باشيم
انيس جان غم فرسوده بيمار هم باشيم
شب آيد شمع هم گرديم و بهر يكديگر سوزيم
شود چون روز دست و پاى هم در كار هم باشيم
دواى هم شفاى هم براى هم فداى هم
دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشيم
به هم يك تن شويم و يك دل و يك رنگ و يك پيشه
سرى در كارهم آريم و دوش بارهم باشيم
جدائى را نباشد زهرهاى تا در ميان آيد
به هم آريم سربر گرد هم پرگار هم باشيم
حيات يكدگر باشيم و بهر يكدگر ميريم
گهى خندان زهم گه خسته و افگار هم باشيم
به وقت هشيارى عقل كل گرديم بهر هم
چو وقت مستى آيد ساغر سرشار هم باشيم
جمال يكدگر گرديم و عيب يكدگر پوشيم
قبا و جبّه و پيراهن و دستار هم باشيم
غم هم شادى هم دين هم دنياى هم گرديم
بلاى يكدگر را چاره و ناچار هم باشيم
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 81/ 3، باب 8، حديث 74؛ الخصال: 2/ 544، حديث 20.
(3)- جامع البيان: 5/ 114؛ تفسير ابن ابى حاتم: 3/ 949، حديث 5300.
(5)- تفسير نمونه: 3/ 423- 424، ذيل آيه 36 سوره نساء.
(6)- مستدرك الوسائل: 8/ 429، باب 75، حديث 9899؛ الاختصاص: 337.
(7)- الكافى: 5/ 31، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 12/ 126، باب 82، حديث 15838.
(8)- بحار الأنوار: 71/ 94، باب 3، حديث 22؛ وسائل الشيعة: 9/ 52، باب 7، حديث 11501.
(9)- بحار الأنوار: 73/ 154، باب 26؛ مكارم الاخلاق: 126.
(10)- من لايحضره الفقيه: 4/ 11، ذيل حديث 4968؛ وسائل الشيعة: 25/ 386، باب 1، حديث 32188.
(11)- بحار الأنوار: 8/ 168، باب 23؛ تفسير الامام العسكرى: 648.
(12)- بحار الأنوار: 73/ 361، باب 67، حديث 30؛ وسائل الشيعة: 20/ 194، باب 104، حديث 25410.
(13)- بحار الأنوار: 81/ 3، باب 8، حديث 74؛ الخصال: 2/ 544، حديث 20.
(14)- بحار الأنوار: 71/ 152، باب 9، حديث 11؛ مستدرك الوسائل: 8/ 316، باب 2، حديث 9537.
(16)- الكافى: 2/ 666، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 12/ 123، باب 85، حديث 15831.
(17)- الكافى: 2/ 667، حديث 6؛ مستدرك الوسائل: 12/ 81، باب 71، حديث 13571.
(18)- الكافى: 2/ 667، حديث 10؛ وسائل الشيعة: 12/ 128، باب 87، حديث 15844.
(19)- الكافى: 2/ 668، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 12/ 129، باب 87، حديث 15848.
(20)- بحار الأنوار: 71/ 150، باب 9، حديث 1؛ الأمالى، شيخ صدوق: 359.
(21)- بحار الأنوار: 71/ 153، باب 9، حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 8/ 422، باب 72، حديث 9867.
(22)- بحار الأنوار: 8/ 349، باب 26، حديث 11؛ ثواب الاعمال: 169.
(23)- بحار الأنوار: 73/ 363، باب 67، حديث 30؛ وسائل الشيعة: 9/ 52، باب 7، حديث 11500.
(24)- مستدرك الوسائل: 8/ 426، باب 73، حديث 9885؛ الأمالى، شيخ صدوق: 201.
(25)- غرر الحكم: 437، حديث 10011.
(26)- بحار الأنوار: 75/ 320، باب 25؛ تحف العقول: 409.
(27)- بحار الأنوار: 74/ 232، باب 8؛ تحف العقول: 85.
(28)- راه و رسم زندگى از نظر امام سجّاد: 144.
(31)- بحار الأنوار: 65/ 84، باب 16، حديث 2؛ تفسير العياشى: 1/ 177، ذيل آيه 68 سوره آل عمران.
(32)- بحار الأنوار: 65/ 84، باب 16، حديث 3؛ تفسير العياشى: 1/ 177، ذيل آيه 68 سوره آل عمران.
(33)- بحار الأنوار: 65/ 84، باب 16، حديث 4؛ تفسير العياشى: 1/ 185، حديث 88.
(34)- مستدرك الوسائل: 8/ 311، باب 1، حديث 9524.
(35)- وسائل الشيعة: 1/ 121، باب 29، حديث 307؛ المحاسن: 1/ 147، باب 16، حديث 56.
(36)- بحار الأنوار: 65/ 149، باب 19، حديث 1؛ قرب الاسناد: 38.
(37)- بحار الأنوار: 65/ 149، باب 19، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 1/ 90، باب 20، حديث 214.
(38)- بحار الأنوار: 68/ 310، باب 79، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 12/ 193، باب 19، حديث 16063.
(39)- بحار الأنوار: 65/ 163، باب 19، حديث 12؛ مستدرك الوسائل: 11/ 257، باب 18، حديث 12921.
(40)- بحار الأنوار: 65/ 166، باب 19، حديث 18؛ مستدرك الوسائل: 11/ 270، باب 21، حديث 12974.
(41)- بحار الأنوار: 65/ 167، باب 19، حديث 23؛ صفات الشيعة: 2، حديث 1.
(42)- بحار الأنوار: 65/ 169، باب 19، حديث 29؛ صفات الشيعة: 17، حديث 32.
(44)- بحار الأنوار: 35/ 335، باب 12، ذيل حديث 14؛ الأمالى، شيخ طوسى: 72، حديث 104.
(45)- بحار الأنوار: 40/ 27، باب 91، حديث 53؛ الأمالى، شيخ طوسى: 138، حديث 224.
(46)- بحار الأنوار: 65/ 21، باب 15، حديث 36؛ الأمالى، شيخ طوسى: 158، حديث 264.
(47)- بحار الأنوار: 65/ 27، باب 15، حديث 50؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 2/ 293.
(48)- بحار الأنوار: 65/ 40، باب 15، ذيل حديث 84؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 2/ 235.
(49)- بحار الأنوار: 65/ 7، باب 15، حديث 1؛ الأمالى، شيخ صدوق: 16، حديث 8.
(50)- بحار الأنوار: 65/ 9، باب 15، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 336، حديث 15.
(51)- الكافى: 2/ 171، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 12/ 207، باب 122، حديث 16100.
(52)- الكافى: 2/ 169، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 205، باب 122، حديث 16097.