در جملات زيباى بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و كوه است، كه هر يك در عرصهگاه با عظمت حيات وظايفى را با كمك فرشتگان انجام مىدهند، و اگر سايه يكى از آنها از سر زمين كم شود به حيات موجودات زنده و حتّى به حيات خود زمين خاتمه داده مىشود.
باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر يك از آنها كتابى جدا مىخواهد، در اين نوشتار با كمك آيات و روايات به توضيح مختصرى از اين حقايق اكتفا مىكنم، و شما را براى درك مسائل عمده و مفصّل اين واقعيتها به كتب علمى ارجاع مىدهم.
باران كه در لطافت و شيرينى و منافع آن خلاف نيست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشيد بر سطح درياها، و اين همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است.
قرآن مجيد در زمينه باران و ابر و باد، آيات فراوانى دارد كه به گوشهاى از آن آيات اشاره مىشود:
و از آسمان، آبى [مانند برف و باران] نازل كرد و به وسيله آن از ميوههاى گوناگون، رزق و روزى براى شما بيرون آورد.
و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگىاش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبندهاى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانههايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مىانديشند.
«آبهاى روى زمين در اثر حرارت خورشيد بخار مىشود، بخار بالا مىرود و به طبقات سردسير مىرسد، ابر مىشود، ابر هم باران مىشود. همه مىدانند كه اگر باران بر زمين نبارد چه مىشود، آيا اين را هم مىدانند كه اگر حرارت خورشيد به اندازه كافى به آبهاى روى زمين نرسد بارانى نخواهد بود.
اگر آبها جورى بودند كه براى تبخير احتياج به حرارت شديدترى داشتند بارانى نبود. اگر بخارى كه بالا مىرود نتواند خود را به طبقات سردسير برساند بارانى نبود. اگر بخار كه به طبقات سردسير مىرسيد جورى بود كه بسته نمىشد و ابر نمىگرديد، بارانى نبود.
اگر ابرها ناقص مىماندند و نمىرسيدند، بارانى نبود. اگر جاذبه زمين قطرات باران را جذب نمىكرد و به سوى خود نمىكشيد، بارانى نبود. و اگر صدها علل ديگر كه در وجود باران دخيل هستند نمىبودند بارانى نبود.
تبخير آبهاى روى زمين لطفى است از او، ابر شدن بخارها لطف ديگرى، و گردش ابر به وسيله باد عنايت فوق العادهترى. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.
از عجايب اين كه: آب درياها شور است، ولى بارانى كه از ابر ساخته شده از بخار آب دريا فرو مىريزد، شيرين است! تمام آبهاى شيرين و گواراى زمين از آب شور پيدا شده است.
حدوداً دو هفتم كره زمين خشكى است و بقيّه آن را درياهاى شور تشكيل مىدهند، و همه بارانهاى شيرين از اين آبهاى شور مىباشد.
وجود مقدّس او آبهاى درياها را تقطير كرده و آب شيرينى براى سلسله گياهان و سلسله جانوران و انسانها فرستاده است.
دستگاه تقطير آب درياها مانند دستگاه تقطير بشر كوچك نيست اين دستگاه تقطير آن قدر بزرگ است كه همه درياها در آن جاى مىگيرند.
دستگاه تقطير آب درياها ساخته او مىباشد نه ساخته دست انسان كه از زير، حرارت ببيند. دستگاه تقطير آب دريا جورى ساخته شده كه از رو حرارت مىبيند.
خورشيدى كه هزاران بار از كره زمين بزرگتر مىباشد آبهاى درياها را گرم مىكند، آب بخار مىگردد، بخار بالا مىرود، باز هم بالا مىرود، باد در بالا رفتن بخار كمك مىكند، بخار كه بالا رفت در آن جوّ پهناور تكثيف مىشود، ابر مىگردد!
ابر حركت مىكند و نزديك زمين اشباع مىشود و مىبارد، رودها جارى مىشود، جوىها روان مىگردد، زمين زنده مىشود، ديباى سبز بر تن مىكند و فرش زمرّدين مىگستراند.
بخشى ديگر از باران به زمين فرود مىرود، منابع و مخازن زيرزمينى تشكيل مىدهد، در اثر آن چشمه سارها پيدا مىشود، كاريزها آماده مىگردد.
بخشى ديگر از آب باران به وسيله رودها دوباره به درياها باز مىگردد، جريان سابق تكرار مىشود، قطرهاى از اين آبها در اثر تقطير به هوا نمىرود، چون يا انسانها و جانورها و گياهان از آن بهره برمىدارند، يا زمين مىمكد، يا بخار مىشود و يا به دريا بازمىگردد.
آب پيوسته اين مسافرت دوره را طى مىكند: دريا بخار مىشود، بخار ابر مىشود، ابر باران مىشود، باران جوى مىشود، جوى رود مىشود، رود دريا مىگردد. تا وقتى كه او بخواهد اين گردش ادامه خواهد داشت.
آيا ماده بىشعور ناتوان قادر به اين تقطير عظيم مىباشد؟ هرگز
بىترديد در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتىهايى كه در درياها [با جابجا كردن مسافر و كالا] به سود مردم روانند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگىاش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبندهاى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانههايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مىانديشند.
آب باران هم شيرين است، هم گوارا و هم در باريدن به زمين داراى اندازه معيّن است. در اين زمينهها به آياتى از كتاب حق توجّه كنيد:
به من خبر دهيد آبى كه مىنوشيد،* آيا شما آن را از ابر بارانزا فرود آوردهايد يا ما فرود آورندهايم؟* اگر بخواهيم آن را تلخ مىگردانيم، پس چرا سپاس گزارى نمىكنيد؟
و شما را آبى گوارا نوشانديم.
و از آسمان، آبى به اندازه نازل كرديم و آن را در زمين جاى داديم؛ و بىترديد به از بين بردن آن كاملًا توانمنديم.
«مىدانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملًا مختلف تشكيل يافته: طبقه نفوذ پذير، و طبقه نفوذ ناپذير. اگر تمام قشر زمين نفوذپذير بود، آبهاى باران فوراً در اعماق زمين فرو مىرفتند و بعد از يك باران ممتد همه جا خشك مىشد و قطرهاى آب پيدا نبود.
و اگر تمام قشر زمين طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رُس بود تمام آبهاى باران در سطح زمين مىماندند، آلوده و متعفن مىشدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مىكردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مىشد.
ولى خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعداً از طريق چشمهها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند بى آن كه بگندند و توليد مزاحمت كنند، يا آلودگى پيدا كنند.
اين آب گوارائى را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مىكشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مىكنيم، ممكن است از قطرات بارانى باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براى امروز ذخيره گشته است، بى آن كه فاسد شود.
به هر حال كسى كه انسان را براى زندگى آفريده و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد، منابع بسيار مهمّى براى ذخيره اين مادّه حياتى قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است
آن كه از دوست بجز دوست تقاضا دارد
لاف عشق ار بزند دعوى بىجا دارد
نازم آن شوخ كه از غمزه و طنّازى و ناز
دلبرى را همه اسباب مهيّا دارد
در غم سلسله موى تو اى ليلى جان
همچو مجنون دل ما خيمه به صحرا دارد
نكشد نيم نفس عشق تو پاى از سر ما
اين خود از غايت لطفى است كه با ما دارد
دامنم پرگهر از چشمه چشم است مدام
نازم اين چشمه كه ترجيح به دريا دارد
چرخ را عشق درآورده به گردش، يارم
زير فرمان ز ثَرى تا به ثريّا دارد
همه اجزاى جهان جاذب و مجذوب همند
راستى كارگه صنع تماشا دارد
و آن كه از آسمان آبى به اندازه نازل كرد، پس به وسيله آن سرزمينى مرده را زنده كرديم، [و] همينگونه [درقيامت از گورها] بيرون آورده مىشويد.
باران و برف اگر بيشتر از اندازه بود، همه سودهاى آنها تبديل به زيان مىگرديد، سيلابها راه مىافتاد، هر كوى و برزن را ويران مىكرد، درختان و گياهان را مىشست و مىبرد، نه شهرى مىماند، نه دهى و نه باغى و نه بوستانى.
مردابهاى بسيار در جميع مناطق پيدا مىشد و بهترين مؤسّسه توليد حشرات مىگرديد. فرآوردههاى اين مؤسّسه، زندهاى در روى زمين باقى نمىگذاردند. گلِ و لاى، آن قدر زمين را مىپوشاند كه ديگر قابل كشت و زرع نبود. براى جانوران جائى يافت نمىشد، كم كم همگى نابود مىشدند. جانوران كه مىرفتند انسانها در دنبالشان بودند.
آيا تشخيص مقدار احتياج زمين به باران و دادن همان مقدار به زمينيان، نشانه او نمىباشد؟ آيا هزارها سال به اين روش ادامه دادن نشانه او، نشانه حكمت او، نشانه دانش او و نشانه قدرت او نمىباشد؟!
اگر باران و برف كمتر بود، ذخاير آبى زمين بسيار كم مىشد. آبهاى روى زمين در اثر تبخير از آبهاى زير زمين كمتر مىگرديد، رودهاى عظيمى ديگر يافت نمىشد و به جوىها تبديل مىگرديد، سال به سال خشكسالى بيشتر مىشد، آبهاى زيرزمينى يا تمام مىشد، يا آنقدر پائين مىرفت كه ديگر قابل بهرهبردارى نبود.
قحطى سراسر جهان را مىگرفت، ديگر گياهى نمىروييد، و آنچه روييده مىشد خشك مىشد، زندگى بر جانداران بسيار سخت مىگشت و مرگ به استقبال آنان مىشتابيد. ولى لطف و مهربانى او نگذارده است كه چنين شود، باران و برف را به اندازه احتياج زمينيان داده است.
باران نه تنها بر زمين مىبارد، بلكه براى تخفيف حرارت خورشيد بارانهاى متناوب بر آن مىبارد.
به يك حديث بسيار مهم از حضرت باقر (عليه السلام) و صورتى از آخرين تحقيقات علمى بشر توجّه كنيد:
جابر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مىكند:
با توجه به اين كه سطح خارجى خورشيد محكوم به چند هزار درجه حرارت و مركزش حدود هفتاد ميليون درجه است، مىتوانيم به خوبى حدس بزنيم كه طبعاً سوخت اين بخارى محيّرالعقول نيز لازم است پر استقامتترين سوختهاى جهان باشد كه هر چه در آخرين درجه بسوزد بدان تبديل شود، و اين ماده قاعدةً سادهترين اتمهاى جهان يعنى هيدروژن و در درجه دوم هليوم است، و اين سوخت مانند ساير سوختها هر اندازه مشتعلتر گردد ايجاد حرارت بيشترى مىكند و به همين نسبت عمرش نيز كمتر مىشود.
براى جلوگيرى از اين دو حادثه بايستى آب به كمك آن آمده و از حرارت ونقصانش بكاهد. بارانهاى متناوبى كه بر چهره خورشيد على الدوام در جريان است توسط تلسكوپ نيز ديده شده، چنانكه دونالد منزل منجّم شهير آمريكايى در كنفرانس منجّمان اظهار داشت:
اختلاف اشكالى كه در تكّه هايى در چهره خورشيد نمودار است به علّت باريدن بارانهاى شديدى است كه على الدوام بر آن مىبارد. سپس فيلمى را كه از خورشيد گرفته بود نشان داد و نمايندگان منجّمان در آن مشاهده كردند كه بارانى سخت از ارتفاع هشتاد هزار كيلومتر بر خورشيد مىبارد.
و اوست كه از آسمان آبى فرستاد، و به وسيله آن گياهان گوناگون را [از زمين] رويانديم.
«مفسران در تفسير «نبات كلّ شىء» دو احتمال ذكر كردهاند:
نخست اين كه منظور از آن انواع و اصناف گياهانى است كه همه با يك آب آبيارى و از يك زمين و يك نوع خاك پرورش مىيابند. و اين از عجايب آفرينش است كه چگونه اين همه انواع گياهان با آن خواصّ كاملًا متفاوت و گاهى متضاد و اشكال گوناگون و مختلف همه در يك زمين و با يك آب پرورش مىيابند؟!
و ديگر اين كه منظور، گياهان مورد نياز هر چيزى است، يعنى هر يك از پرندگان و چهارپايان و حشرات و حيوانات دريا و صحرا بهرهاى از اين گياهان دارند.
و جالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب، غذاى مورد نياز همه را تأمين كرده است، و اين يك شاهكار عجيب و بزرگ است كه فى المثل از يك مادّه معين در آشپزخانه هزاران نوع غذا براى انواع سليقهها و مزاجها تهيه كنند.
جالبتر اين كه: نه تنها گياهان صحرا و خشكىها از بركت آب باران پرورش مىيابند، بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابهلاى امواج آب درياها مىرويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفتاب و دانههاى باران رشد مىكنند.
فراموش نمىكنم يكى از ساكنان جزاير خليج فارس كه از كمبود صيد شكايت داشت در مورد بيان علّت آن مىگفت: كمبود صيد ماهى به خاطر خشكسالى بوده، و او معتقد بود اثر حياتبخش دانههاى باران در دريا حتّى بيش از خشكىهاست.
و ابرهاى سنگينبار را پديد مىآورد.
يا [اعمالشان] مانند تاريكىهايى است در دريايى بسيار عميق كه همواره موجى آن را مىپوشاند، و بالاى آن موجى ديگر است، و بر فراز آن ابرى است، تاريكىهايى است برخى بالاى برخى ديگر.
بايد توجه داشت كه سحاب چنانكه در «لسان العرب» آمده به معناى ابرى است باران زا، و با توجه به اين كه ابرهاى باران زا غالباً ابرهاى متراكمند معمولًا تيره و تارتر مىباشند.
و اوست كه بادها را پيشاپيشِ [بارانِ] رحمتش به عنوان مژده دهنده مىفرستد تا هنگامى كه ابرهاى سنگين بار را بردارند، آن را به سوى سرزمينى مرده مىرانيم، پس به وسيله آن باران نازل مىكنيم و به وسيله باران از هر نوع ميوه [از زمين] بيرون مىآوريم.
آيا ندانستهاى كه خدا ابرى را [به آرامى] مىراند، آن گاه ميان [اجزاى] آن پيوند برقرار مىكند، سپس آن را انبوه و متراكم مىسازد، پس مىبينى كه باران از لابهلاى آن بيرون مىآيد، و از آسمان از كوههايى كه در آن ابر يخزده است، تگرگى فرو مىريزد، پس آسيب آن را به هر كه بخواهد مىرساند، و از هر كه بخواهد برطرف مىكند، نزديك است درخشندگى برقش ديدهها را كور كند.
«ابرهايى كه در حقيقت از ذرّات آب تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مىشود، آن چنان آتشى از درونش مىجهد كه برقش چشمها را خيره و رعدش گوشها را از صداى خود پر مىكند و گاه همه جا را مىلرزاند. اين نيروى عظيم در لابهلاى اين بخار لطيف راستى شگفتانگيز است.
تودههاى ابر در وسط آسمان به راستى شبيه كوهها هستند. گر چه از طرف پائين به آنها مىنگريم صافند، اما كسانى كه با هواپيما بر فراز ابرها حركت كردهاند غالباً با چشم خود اين منظره را ديدهاند كه ابرها از آن سو به كوهها و درّهها و پستىها و بلندىهايى مىمانند كه در روى زمين است و به تعبير ديگر سطح بالاى ابرها هرگز صاف نيست و همانند سطح زمين داراى ناهموارىهاى فراوان است، از اين نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.
بر اين سخن مىتوان اين نكته دقيق را افزود كه به عقيده دانشمندان تكوّن تگرگ در آسمان به اين طريق است كه دانههاى باران از ابر جدا مىشود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مىكند و يخ مىزند، سپس طوفانهاى كوبندهاى كه در آن منطقه حكمفرماست گاهى اين دانهها را مجدّداً به بالا پرتاب مىكند و بار ديگر اين دانهها به داخل ابرها فرو مىرود و لايه ديگرى از آب به روى آن مىنشيند كه به هنگام جدا شدن از ابر مجدّداً يخ مىبندد، و گاهى اين موضوع چندين بار تكرار مىشود و هر زمان لايه تازهاى روى آن مىنشيند تا تگرگ به اندازهاى درشت شود كه ديگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب كند، اينجاست كه راه زمين را به پيش مىگيرد و فرود مىآيد، و يا اين كه طوفان فرو مىنشيند و بدون مانع به طرف زمين حركت مىكند.
با توجه به اين مطلب، نكته علمىاى كه در كلمه «جبال» در اينجا نهفته است روشنتر مىشود؛ زيرا به وجود آمدن تگرگهاى درشت و سنگين در صورتى امكانپذير است كه تودههاى ابر متراكم گردند، تا هنگامى كه طوفان دانه يخ زده تگرگ را به ميان آن پرتاب مىكند مقدار بيشترى آب به خود جذب نمايد، و اين تنها در آنجا است كه تودههاى ابر بسان كوههاى مرتفع در جهت بالا قرار گيرد و منبع قابل ملاحظهاى براى تكوّن تگرگ شود.
در اين جا تحليل ديگرى از بعضى از نويسندگان مىخوانيم كه خلاصه آن چنين است:
در آيات مورد بحث، ابرهاى بلند صريحاً به كوههايى از يخ اشاره مىكند و يا به تعبير ديگر كوههايى كه در آن نوعى از يخ وجود دارد و اين بسيار جالب است؛ زيرا بعد از اختراع هواپيما و امكان پروازهاى بلند كه ديد دانش بشر را وسعت بخشيد، دانشمندان به ابرهايى متشكّل و مستور از سوزنهاى يخ رسيدند كه درست عنوان كوههايى از يخ بر آنها صادق است. و باز هم عجيب است كه يكى از دانشمندان شوروى در تشريح ابرهاى رگبارى طوفانى چندين بار از آنها به عنوان كوههاى ابر، يا كوههايى از برف ياد كرده است. و به اين ترتيب روشن مىشود كه به راستى در آسمان كوههايى از يخ وجود دارد
اوست كه برق [جهنده را از ميان قطعههاى ابر] كه مايه ترس و اميد است، به شما نشان مىدهد، و ابرهاى سنگينبار را پديد مىآورد.* و رعد، همراه با ستايش خدا تسبيح مىگويد و فرشتگان نيز از بيمش [تسبيح مىگويند]، و صاعقهها را مىفرستد و به وسيله آن به هر كس بخواهد آسيب مىرساند، در حالى كه اينان [با مشاهده اين همه آثار قدرت كه صادر شده از خداى يكتاست، باز هم] درباره خدا مجادله و ستيز مىكنند در صورتى كه خدا [داراىِ قدرتى بىنهايت و] سخت كيفر است.
از يك سو شعاع درخشانش چشمها را خيره مىكند و صداى رعبانگيز رعد كه از آن بر مىخيزد گاهى شما را به وحشت مىاندازد، و ترس و اضطراب از خطرات آتش سوزى ناشى از آن مخصوصاً براى آنها كه در بيابانها زندگى مىكنند و يا از آن عبور دارند آنان را آزار مىدهد.
اما از آنجا كه غالباً همراه با رگبارهايى به وجود مىآيد و تشنه كامان بيابان را آب زلالى مىبخشد و درختان و زراعت را سيراب مىكند، آنها را به اميد و طمع مىكشاند، و در ميان اين بيم و اميد لحظات حسّاسى را مىگذرانند.
مىدانيم از نظر علمى پيدايش برق به خاطر آن است كه دو قطعه ابر با الكتريستههاى مختلف (مثبت و منفى) به هم نزديك مىشوند و درست همانند سر دو سيم برق كه به هنگام نزديكى، جرقّه مىزند آنها نيز جرقّه عظيمى ايجاد كرده و به اصطلاح تخليه الكتريكى مىشوند.
اگر جرقّههاى كوچكى كه از سر دو سيم در برابر چشم ما آشكار مىشود صداى خفيفى دارند، در عوض صداى جرقّه آسمانى برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن ميزان الكتريسته به قدرى شديد است كه رعد را به وجود مىآورد، و هر گاه قطعه ابرى كه داراى الكتريسته مثبت است به زمين كه هميشه الكتريسته منفى دارد نزديك شود، جرقّهاى در ميان زمين و ابر ايجاد مىشود كه آن را «صاعقه» مىگويند.
و خطرناك بودنش به همين دليل است كه يك سر آن زمين و نقطههاى مرتفعى است كه به اصطلاح نوك اين سيم را تشكيل مىدهد، حتّى يك انسان در يك بيابان ممكن است عملًا تبديل به نوك اين سيم منفى شود و درست جرقّه وحشتناكى بر سر او فرود آيد و در يك لحظه كوتاه تبديل به خاكستر شود. و نيز به همين دليل است كه به هنگام رعد و برق در بيابانها بايد فوراً به كنار درخت يا ديوار يا كوه يا هر نقطه مرتفعى پناه برد و يا در گودالى دراز كشيد.
به هر حال برق كه از نظر بعضى شايد شوخى طبيعت محسوب مىشود با اكتشافات علمى روز ثابت شده كه فوايد و بركات فراوانى دارد كه ذيلًا به سه قسمت آن اشاره مىشود:
1- آبيارى: برقها معمولًا حرارت فوق العاده زياد، گاه در حدود پانزده هزار درجه سانتى گراد توليد مىكنند، و اين حرارت كافى است كه مقدار زيادى از هواى اطراف را بسوزاند و در نتيجه، فشار هوا كم شود، و مىدانيم در فشار كم، ابرها مىبارند، و به همين دليل غالباً متعاقب جهش برق رگبارهايى شروع مىشود و دانههاى درشت باران فرو مىريزند. از اينرو برق در واقع يكى از وظايفش آبيارى است.2- سمپاشى: به هنگامى كه برق آن حرارتش آشكار مىشود قطرات باران با مقدارى اكسيژن اضافى تركيب مىشوند و آب سنگين يعنى آب اكسيژنه ايجاد مىكنند. و مىدانيم آب اكسيژنه يكى از آثارش كشتن ميكربهاست، و به همين جهت در مصارف طبّى براى شستشوى زخمها به كار مىرود. اين قطرات آب اكسيژنه هنگامى كه بر زمينها مىبارد، تخم آفات و بيمارىهاى گياهى را از ميان مىبرد و سمپاشى خوبى از آنها مىكند، و به همين جهت گفتهاند: هر سال كه رعد و برق كم باشد آفات گياهى بيشتر است.
3- تغذيه و كود رسانى: قطرات باران كه بر اثر برق و حرارت شديد و تركيب، يك حالت اسيد كربنى پيدا مىكند، به هنگام پاشيده شدن بر زمينها و تركيب با آنها يك نوع كود مؤثّر گياهى مىسازد و گياهان از اين طريق تغذيه مىشوند.
بعضى از دانشمندان گفتهاند:
مقدار كودى كه در طىّ سال از مجموع برقهاى آسمان در كره زمين به وجود مىآيد دهها ميليون تن است كه رقم فوق العاده بالايى مىباشد.
بنابراين مىبينيم همين پديده ظاهراً پيش پا افتاده و بىخاصيّت طبيعت چقدر پربار و پربركت است، هم آبيارى مىكند، هم سمپاشى مىنمايد و هم تغذيه. و اين نمونه كوچكى از اسرار شگرف و پردامنه عالم هستى است كه رهنمون روشنى بر مسأله خداشناسى است.
ممكن است جمله
﴿وَيُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ﴾
و ابرهاى سنگينبار را پديد مىآورد.
كه در آخر آيه فوق آمده، ارتباط با همين خاصيّت برق داشته باشد كه ابرها را سنگين بار از دانههاى پرپشت باران مىسازد.
آيه بعد به صداى رعد مىپردازد كه از برق هرگز جدا نيست و مىفرمايد:
«رعد، تسبيح و حمد خدا مىگويد». آرى، اين صداى پرطنين جهان طبيعت كه ضرب المثل، در عظمت صوت است از آنجا كه توأم با پديده برق مىباشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شدهاى دارند، عملًا تسبيح خدا مىگويد. و به تعبير ديگر رعد زبان گوياى برق است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مىكند.
ذرّات اين عالم هستى كه همه اسرارآميزند و نظام بسيار دقيق و حساب شدهاى دارند، همگى از پاكى حق و منزّه بودن او از هر گونه عيب و نقص سخن مىگويند و همگى از قدرت و علم و حكمت او خبر مىدهند.
اين احتمال را نيز جمعى از فلاسفه دادهاند كه تمام ذرّات اين جهان براى خود نوعى از عقل و شعور دارند و از روى همين عقل و شعور، تسبيح و تقديس خدا مىكنند، نه تنها با زبان حال و حكايت كردن وجودشان از وجود خدا، بلكه با زبان قال نيز او را مىستايند.
همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا به تسبيح او مشغولند.
در دنباله آيه مىفرمايد: «خداوند صاعقهها را مىفرستد و به هر كس كه بخواهد به وسيله آن آسيب مىرساند».
ولى با مشاهده آيات عظمت پروردگار در عالم آفرينش، در پهنه زمين و آسمان، در گياهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم گروهى از بىخبران درباره خدا به مجادله و ستيز برمىخيزند، در حالى كه خداوند قدرتى بىانتها و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد،﴿وَهُوَ شَدِيدُ الِمحَالِ﴾
قرآن مجيد در زمينه باد در آيات سوره اعراف 57
قرآن مجيد، باد را مَركب ابر، عامل بارور كننده گياهان، و گاهى جريمه جرم مجرمان و عذاب الهى مىداند، و از آن به عنوان حركت دهنده كشتىها در سطح درياها ياد مىكند، و از انسان مىخواهد كه در برابر اين عظمت عظيم الهى به اداى شكر حضرت ربّ العزّه برخيزد، كه منافع باد خيلى بيش از اين است.
و از نشانههاى [قدرت و ربوبيت] او اين است كه بادها را مژده دهنده مىفرستد، و تا بخشى از [باران] رحمتش را به شما بچشاند، و تا كشتىها [به وسيله بادها] به فرمان او حركت كنند، و نيز براى اين كه از رزق و روزى او بجوييد، و باشد كه شما سپاس گزارى كنيد.
بادها در پيشاپيش باران حركت مىكنند، قطعات پراكنده ابر را با خود برداشته به هم مىپيوندند و به سوى سرزمينهاى خشك و تشنه مىبرند، صفحه آسمان را مىپوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جوّ، ابرها را آماده ريزش باران مىكنند.
البته جمله﴿مُبَشِّراتٍ﴾ محدود به همين حقيقت نيست، چرا كه بادها بشارتهاى فراوان ديگرى نيز با خود دارند.
بادها گرما و سرماى هوا را تعديل مىكنند.
بادها عفونتها را در فضاى بزرگ مستهلك كرده و هوا را تصفيه مىكنند.
بادها از فشار حرارت خورشيد روى برگها و گياهان مىكاهند و جلو آفتاب سوختگى را مىگيرند.
بادها اكسيژن توليد شده به وسيله برگهاى درختان را براى انسانها به ارمغان مىآورند و گازكربن توليد شده به وسيله بازدم انسان را براى گياهان هديه مىبرند.
بادها بسيارى از گياهان را تلقيح مىكنند و نطفههاى نر و ماده را در جهان نباتات به هم پيوند مىدهند.
بادها وسيلهاى براى حركت آسيابها و عاملى براى تصفيه خرمنها هستند.
بادها بذرها را از نقاطى كه در آن بذر فراوان موجود است حركت مىدهند و همچون باغبانى دلسوز در سرتاسر بيابان مىگسترانند.
و بادها كشتىهاى بادبانى را با مسافران و بار زياد به نقاط مختلف مىبرند و حتّى امروز كه وسايل ماشينى جانشين نيروى باد شده باز هم وزش بادهاى مخالف يا موافق در پيشرفت يا كندى كار كشتىها بسيار مؤثّر است.
آرى، آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف، لذا در دنباله آيه مىخوانيم: «خدا مىخواهد بدين سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و كشتىها به فرمانش حركت كنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گيريد، شايد شكرگزارى كنيد».
آرى، بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسيله حمل و نقل و سرانجام سبب رونق امر تجارت كه با جمله﴿لِيُذيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾ به اولى اشاره شد، و با جمله﴿لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ بِأمْرِهِ﴾ به دوّم، با جمله﴿لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ﴾ به سوّمى.
جالب اين كه همه اين بركات، مولود حركت است حركتى در ذرّات هوا در محيط مجاور زمين.
اما هيچ نعمتى تا از انسان سلب نشود قدر آن معلوم نخواهد شد. اين بادها و نسيمها تا متوقّف نشوند انسان نمىداند چه بلائى به سر او مىآيد.
توقّف هوا زندگى را در بهترين باغها همچون زندگى در سياه چالهاى زندان مىكند، و اگر نسيمى در سلولهاى زندانهاى انفرادى بوزد آن را همچون فضاى باز مىكند. و اصولًا يكى از عوامل شكنجه در زندانها همان توقّف هواى آنهاست.
حتّى در سطح اقيانوسها اگر بادها متوقّف شود و امواج خاموش گردد. زندگى جانداران درياها بر اثر كمبود اكسيژن هوا به مخاطره خواهد افتاد و دريا تبديل به مرداب و باتلاق متعفّن وحشتناكى خواهد شد.
فخررازى مىگويد: جمله
﴿وَلِيُذيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ.﴾
و تا بخشى از [باران] رحمتش را به شما بچشاند.
با توجه به اين كه چشانيدن در مورد شئ قليل گفته مىشود، اشاره به اين است كه: تمام دنيا و نعمت دنيا رحمت اندكى بيش نيست و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان ديگر است
مىگويند: «در كشور سوئد جايى است كه خاك يافت نمىشود، و يك پارچه سنگستان است. پس كشت و كار مردم آن سامان چگونه است؟ در سالهاى پيشين كه ارتباط تجارتى برقرار نبود، مردم آنجا از لحاظ نان و خوراك چه مىكردند؟
ولى حضرت او، آرى هم او، اين مشكل را با بهترين طرز حل كرده است.
فصل كشت كه نزديك مىشود باد مىآيد و به همراه خود خاك را به طور سوغات به رسم ارمغان مىآورد، و فرشى از خاك به روى سنگهاى كشور سوئد مىگستراند، و اين فرش را به ضخامتى قرار مىدهد كه بتوان بر آن كشاورزى كرد.
در اين هنگام مردم آنجا تخم افشانى كرده، كشت مىكنند، و نيازى به شخم زدن هم ندارند. سپس هنگام درو محصول خود را برمىدارند. كار زراعتى آنها كه پايان يافت، جناب آقاى باد دوباره تشريف مىآورند و آورده خود را مىبرند و سنگستان سوئد به حال نخست باز مىگردد.
سال ديگر و سال ديگر نيز همين كار تكرار مىشود. از گذشتههاى بسيار دور، وضع زراعت در آنجا چنين بوده و تا آيندهها نيز چنين خواهد بود. نه تاريخِ آغاز آن را كسى به طور تحقيق مىداند و نه ساعت پايان آن را.
محال است كه اين كار از روى تصادف باشد؛ زيرا تصادف استمرار ندارد و هميشگى نخواهد بود. باد هم شعور ندارد كه كشور سوئد را از ميان كشورهاى جهان بشناسد يا فصل كشت را در ميان فصول بداند، يا از ساعت برداشت محصول آگاهى حاصل كند.
اين نيست مگر آن كه باد، فرستندهاى دارد مهربان، دانا، توانا و روزى رسان.
آيا در برابر اين مهر، انسان چگونه با او رفتار مىكند؟ نخست منكر او مىشود، سپس منكر لطف و مهر او و پيوسته از وى شكوه مىكند.
آرى، اين انسان نمك به حرام است، نمك را مىخورد و نمكدان مىشكند.
مانند ميهمانى است كه غذاى ميزبان را مىخورد و خانهاش را مىسوزاند!»
اى بىنياز ذات تو از هر نياز ما
بيچارهايم ما و تويى چاره ساز ما
ما را به خويش خواندهاى از بهر بذل خود
ورنه چه احتياج تو را بر نماز ما
بر ما ز لطف، حال خضوع و خشوع ده
خود جذب توست مايه سوز و گداز ما
انعام عام بندگى توست كز شرف
ز انعام كرده است پديد امتياز ما
از ما هر آن كه عمل سر زند بود مجاز
يارب قبول نما به حقيقت مجاز ما
«آيا مىدانيد كه باد در زندگى جانداران و گياهان چقدر ارزش دارد؟ آيا مىدانيد چه نظم فوق العادهاى در وزش باد در جهان مىباشد؟
باران را باد درست مىكند، اگر بادى نبود بارانى نبود. دانشمندان طبيعى مىگويند:
ابر، موجودى است الكتريكى؛ موجودات الكتريكى اگر از يك نوع باشند يكديگر را دفع مىكنند و اگر از دو نوع باشند همديگر را جذب مىكنند.
از خاصيّتهاى باد آن است كه در ميان دو نوع موجود الكتريكى جمع مىكند.
در نتيجه تجاذب حاصل مىشود و اتّحاد الكتريكى تحقّق پيدا مىكند و باران نتيجه آن اتّحاد مىباشد. پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الكتريكى كه فرزندى از آن به نام باران پديد مىآيد، باد است.
اگر بادهاى موسمى كه از سوى اقيانوس مىآيد و در مناطق گرمسير مىوزد، نمىبود زندگى از شدّت گرما در آن مناطق بسيار دشوار مىشد.
باد شدّت گرما را مىشكند و آن مناطق را براى زندگى آسان و آماده مىسازد.
يكى از اين مناطق، هندوستان است كه بر حسب منطقه گرمسير است، ولى باد آنجا را قابل زيست ساخته است.
بادهاى دريايى و زمينى كه شبانه روز در كرانههاى مناطق حارّه مىوزد زندگى را در بندرهاى آنجا ممكن گردانيده است.
بادهاى گرمى از مناطق حارّه به سوى سردسيرها روانه مىشوند و از سردى آنجا مىكاهند، مانند گلف استريم براى انگلستان و گلف ورد براى ژاپن.
شدّت گرماى زير خط استوا بر اهل دانش روشن است و نيز آنها مىدانند كه گرماى استوايى به حسب طبع بالا مىرود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهاى سردى به طور مايل به سوى مناطق استوايى روان است، لذا است كه قابل زيست مىباشد.
باد، وضع باران مناطق را تغيير مىدهد. در اندونزى و مانند آن فصل باران، را تابستان قرار داده است. در لبنان فصل باران زمستان مىباشد.
در بعضى مناطق كه شايد دارجيلينگ هند از آنها باشد فصل باران تمام سال است. مقدار باران در دارجيلينگ به يازده متر در سال مىرسد.
اختلاف فصول باران در زمين، موجب اختلاف انواع نباتات مىشود، تا بشر بتواند از هر گونه نباتى بهره بردارد و استفاده كند. حيف كه فرزند آدم از آفريننده آگاهى ندارد.
آيا باد اين خدمتهاى بزرگ را كه به طور مداوم انجام مىدهد خودش مىخواهد يا مأمور ديگرى است؟ خود باد شعور تشخيص خدمتگزارى را ندارد. پس از جانب ديگرى مأموريت دارد
﴿وَهُوَ الَّذى يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَينَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ﴾
و اوست كه بادها را پيشاپيشِ [بارانِ] رحمتش به عنوان مژده دهنده مىفرستد.
و بادها را باردار كننده فرستاديم.
و كيست كه پيشاپيش [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان مىفرستد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه براى او شريك قرار مىدهند.
خداست كه بادها را مىفرستد تا ابرى را برمىانگيزد، پس آن را در آسمان آن گونه كه بخواهد مىگستراند و به صورت بخش بخش و پارههاى مختلف در مىآورد.
درباره باران و ابر و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و باد، روايات بسيار مفصّلى در بخش السّماء والعالم «بحار الأنوار» در جلد پنجاه و پنجم و پنجاه و ششم وارد شده، كه قسمتى از آن روايات، اشاره به همان مطالب علمى و طبيعى دارد كه در صفحات گذشته خوانديد. و قسمتى هم اشاره به امور معنوى. من بازگو كردن آن روايات را ضرورى نمىبينم، مشتاقان مىتوانند به آن دو جلد مراجعه كنند.
در قرآن مجيد نزديك به چهل آيه درباره كوهها و اثرات آنها در حيات موجودات زمين نازل شده است.
و در زمين، جاى [مناسبى] به شما بخشيد كه از مكانهاى هموارش براى خود قصرها بنا مىكنيد، و از كوهها خانههايى مىتراشيد، پس نعمت هاى خدا را ياد كنيد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد.
از كوهها پناهگاههايى برايتان به وجود آورد.
آيا ندانستهاى كه هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مىكنند؟ و بر بسيارى [كه از سجده امتناع دارند] عذاب، لازم و مقرّر شده است. و كسى را كه خدا خوار كند، گرامى دارندهاى براى او نيست؛ به يقين خدا هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
و كوهها را مىبينى [و] آنها را [در جاى خود] بىحركت مىپندارى، در حالى كه آنها مانند ابر گذر مىكنند. آفرينش خداست كه [آفرينش] هر چيزى را محكم و استوار كرده است؛ يقيناً او به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
و در برخى از كوهها راههايى است به رنگهاى مختلف: سپيد و سرخ و سياه پر رنگ.
«اين احتمال نيز در آيه داده شده كه خود كوهها همانند خطوط و جادههايى است كه بر سطح زمين كشيده شده است كه مخصوص از فاصلههاى دور كاملًا محسوس است، خطوطى كه بعضى سفيد و بعضى سرخ و بعضى سياه پررنگ است، خطوطى كه دست تقدير حق بر چهره زمين ترسيم كرده است.
و كوهها را ميخهايى [براى استوارى آن؟].
اوْتاد جمع وَتَد به معناى ميخهاى بزرگ است.
گفته مىشود كه مركز زمين، آتش مشتعل است كه گاهى از دهانه كوههاى آتشفشان مقدار كمى از موادّ گداخته درونى به سطح زمين پرتاب شده و شهرى عظيم مانند «پمپئى»
روى اين كره آتش پوسته نازكى است كه جانداران بر آن زندگى مىكنند. در فاصلههاى كم يا زياد، كوهها قرار دارند كه هر قطعهاى از قشر زمين به آنها اتّصال مىيابد. اگر كوهها تكيهگاهى براى اين قطعات مختلف نباشند، يكسره سطح زمين در نتيجه فشار موادّ منفجره از داخل در حركت و اضطراب مىافتد و گرفتار زلزلههاى ويرانكننده و پى در پى مىشود. پس خيمه سطح زمين را ميخهاى محكم كوهها آرام نگه مىدارند.
و نيز كسانى كه اندك اطلاعى از علم هواشناسى دارند مىدانند كه سَوْرت و شدّت بادها هنگامى كه به سطح زمين مىرسد به وسيله كوهها شكسته مىشود، وگرنه همواره بادهاى شديد، طوفانهاى عجيب ايجاد مىكرد و آرامش سكنه زمين را بر هم مىزد و درختهاى بسيار بزرگ را از ريشه مىكند و جانوران را پرتاب و زندگى را بر همه زندگان، دشوار بلكه محال مىساخت
﴿وَإلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ﴾
و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب شده؟
«چند عامل اساسى براى متلاشى شدن كره زمين موجود است:
آب درياها در تابستان بخار مىشود، به بالا مىرود، در زمستان به صورت برف و باران باز مىگردد و در مخزنهاى طبيعى جمع مىشود، در دل تپّهها اندوخته مىگردد، برفها در قلّه كوهستانها انباشته مىشود، در تابستان و بهار آب شده جريان پيدا مىكند، قسمتى از آن به زمين فرو مىرود، پارهاى از مخازن زيرزمينى براى گنجايش آبهاى اندوخته تنگ مىباشد، آب زمين را مىشكافد، به شكل چشمه بيرون مىآيد، بخشى از آبهاى زيرزمينى در اثر حرارت داغ مىشود، بخار مىشود و خطر انفجار پيش مىآيد.
زمين ساعتى 180 هزار كيلومتر فضا را به دور خورشيد مىپيمايد و ساعتى 1680 كيلومتر مانند فرفره به گرد خود مىچرخد، و به طور كلّى كره زمين مانند مهرهاى است كه چهارده حركت گوناگون دارد كه مؤثّرترين عامل اضطراب و تلاشى وى مىباشد.
گاز و مههايى كه در درون زمين متراكم شده به شدّت به آن فشار مىآورند، ولى كره زمين هزاران سال است كه با همه اين عوامل تخريب مبارزه كرده و همچنان سر پا ايستاده است، چرا؟
سازنده زمين هنگامى كه زمين را مىساخت همه آن را يكجور قرار نداد. قسمتى از آن را خاره و سخت قرار داد و آنها را مانند شبكه در عمق زمين به هم متصل كرد و ما آنها را كوه مىناميم.
ريشه كوهها در اعماق زمين فرو رفته و مانند اسكلت انسان، استخوانبندى زمين را تشكيل مىدهند و از هم پاشيدن كره زمين جلوگيرى مىكنند. پس كوهها بزرگترين خدمت را به موجودات زنده روى زمين انجام مىدهند؛ چه، اگر اين كوهها نمىبودند زندهاى در زمين نمىماند. آيا جلوگيرى از نابودى موجودات زنده از هزاران ناحيه، نشانه قدرت بىپايان و دانش بىپايان و حكمت بىپايان او نمىباشد؟
كوهستانها در تعديل حركات زمين نيز تأثير دارند و آنها مانند لنگرى هستند براى كشتى زمين در اقيانوس بىكران فضا.
كوهستانها ديوارى هستند كه از بادهاى سرد اقيانوس منجمد شمالى جلوگيرى مىكنند و يا از شدّت آنها مىكاهند، چنانكه در كويرها در اثر نبودن كوه، به نمونهاى از طوفانهاى موحش و ويران كننده بر مىخوريم.
كوهها در برابر گذشتن ابرها سدّى هستند تا آبهاى آنها را در مخازن خود بريزند و نگهدارى كنند و رودها را تشكيل دهند. اگر كوهى نبود آب ابرها به هدر مىرفت. آنوقت تكليف زندهها چه مىشد؟
كوهها از درجات حرارت مىكاهند و صولت گرما را مىشكنند و نقاط ييلاقى و خوش آب و هوا ايجاد مىكنند. كوهها در كشور گرم حبشه و سرزمين هند، مناطق سردسيرى ايجاد كردهاند. كوهها در شكم خود معادنى قيمتى مىپرورانند و براى ازدياد ثروت بشر و آسايش وى عامل اساسى هستند. آيا باز هم مىتوان گفت كه اين جهان خداوندى دانا، توانا و حكيم ندارد؟!»
بود تو مقصود وجود است و بس
جز تو همه گفت و شنودست و بس
كعبه تويى و آن همه راه تواند
چشم تويى جمله نگاه تواند
گر نبود مُهر تو بر نامهها
جمله بشويند به خون جامهها
گر نه نسيم تو بر آدم وزد
در چمنِ روضه، لبِ غم گزد
ورنه ز مهر تو درِ دل زند
نوح كجا خيمه به ساحل زند
گر نه خليل از تو پذيرد فراغ
كلفت آتشكده يابد ز داغ
گر ندمى بر لب يوسف نفس
تيز نجوشد به نباتش مگس
گر نه ز دست تو كشد خضر جام
زهر شود آب حياتش به كام
گر نه ز ديوان تو يابد نشان
مور بتابد ز سليمان عنان
گر نه فشانى به لبش ساز و برگ
از دم عيسى بچكد زهر مرگ
اين همه از فيض تو آراسته
دست به دامان تو برخاسته
من كه نگنجم به حساب عدم
نيستم از فيض تو نوميد هم
زمزمه نعت تو سنجم مدام
هست مرا بلبل باغ تو نام
______________________________
(10)- بحار الأنوار: 55/ 143، باب 9، حديث 2؛ الكافى: 4/ 42، حديث 1.
(11)- زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن: 297.
(13)- تفسير نمونه: 5/ 369- 370، ذيل آيه 99 سوره انعام.
(18)- تفسير نمونه: 14/ 504، ذيل آيه 43 سوره نور، به نقل از كتاب باد و باران در قرآن: 140- 141.