از جمله مشكلاتى كه براى مردم پيش مىآيد و از آن چارهاى نيست مشكل اقتصادى است. گاهى در طول يك سال اتّفاق مىافتد كه خرج و دخل يك مؤمن آبرومند، با هم تفاوت پيدا مىكند، به اين معنا كه خرج سالانه او در عين حالى كه كاسب و زحمتكش و فعّال است از دخلش به خاطر حوادثى بيشتر مىشود، در اين صورت دچار كمبود و مشكل مىگردد، كه اين مشكل را برادر مؤمنش به وسيله قرضالحسنه مىتواند از سر راه او بردارد.
گاهى مؤمنى به ناچار به حادثه زلزله، سيل، آتش سوزى، بيمارى سهمگين، تعمير خانه، خريد خانه، عروسى فرزند دچار مىآيد كه قرضالحسنه مىتواند تمام اين سختىها را تبديل به راحتى كند، و بار سنگينى را از دوش مؤمن بردارد.
در هر صورت براى قرضالحسنه در رابطه با حلّ بسيارى از مشكلات جايگاه بلندى است، و اين عمل در ميان اعمال حسنه ويژگى خاصى دارد.
نياز مردم به يكديگر اقتضا كرده كه محبّت و رحمت و عاطفه مردم نسبت به يكديگر به صورت قرضالحسنه تجلّى كند. به همين خاطر است كه قرآن مجيد اين سند محكم الهى، در بيش از ده آيه به قرضالحسنه اشاره كرده، و به صورت امر الهى از آن ياد فرموده است، و به دنبال قرآن مجيد روايات و اخبار از اين مسئله تمجيد زياد نموده، و عمل مقابل آن را كه رباى قرضى است به شدّت مورد حمله قرار داده و ربا دهنده را مستحق عذاب الهى دانسته است.
من در اين سطور ابتدا به آيات شريفه قرآن در رابطه با قرضالحسنه و سپس به روايات و اخبار اهل بيت اشاره مىكنم، آنگاه رباى قرضى و معاملى را از نظر قرآن و روايات بررسى مىنمايم.
خدا از بنى اسرائيل [بر لزوم اطاعت از آيينش و پيروى از موسى] پيمان گرفت، و از ميان آنان دوازده سرپرست برانيگختيم [تا هر يك عهدهدار امور قبيلهاى از قبايل بنى اسرائيل باشد]، و خدا به آنان فرمود: يقيناً من با شمايم، اگر نماز را برپا داريد، و زكات بپردازيد، و به پيامبرانم ايمان آوريد، و آنان را تقويت و يارى كنيد و به خدا وامى نيكو دهيد، مسلماً گناهانتان را محو مىكنم، و شما را در بهشتهايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است در مىآورم؛ پس هر كه از شما بعد از اين كافر شود، يقيناً راه راست را گم كرده است.
از آيه شريفه استفاده مىشود كه قرضالحسنه در امّتهاى قبل از اسلام هم به عنوان برنامهاى از برنامههاى الهى و دستورى از دستورهاى حضرت حق، و عملى كه باعث دخول در بهشت است مطرح بوده، و اين كار شايسته و عمل پسنديده اختصاص به امّت اسلام و احكام شريعت محمّديه ندارد.
كيست آن كه به خدا وام نيكو دهد، تا آن را برايش چندين برابر بيفزايد؟و خداست كه [روزى را] تنگ مىگيرد و وسعت مىدهد؛ و [همه شما براى دريافت پاداش] به سوى او بازگردانده مىشويد.
«با در نظر گرفتن اين نكته كه مالك حقيقى اموال پروردگار است و بشر تنها به عنوان نمايندگى خداوند در آنها تصرّف مىكند، و شرط سرپرستى و نمايندگى او اين است كه اضافه بر نيازمندىهاى خود با اين گونه اعمال و به عبارت ديگر انفاق، احتياجات عمومى را نيز برطرف كند، اما با همه اينها قرآن مىگويد: اين كمك مادّى خود را به عنوان قرض به خدا حساب كنيد، قرض به آفريدگار جهان كه همه چيز از اوست، و تازه هنگام استرداد چندين برابر آن را دريافت داريد.
و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به بندگان و كمال اهميّت موضوع قرض را مىرساند. با اين كه مالك و بخشنده اوست، باز برمىگردد و از بنده خود استقراض مىكند آنهم استقراضى كه با چنين سود فراوانى همراه است.
جمله آخر آيه ﴿وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ﴾ گويا اشاره به اين است كه تصور نكنيد انفاق و بخشش اموال شما را كم مىكند، زيرا وسعت و محدوديّت سرمايههاى شما به دست خداست، اوست كه مىتواند با بركات زمين و آسمان به شما وسعت بخشد و به جاى اموال انفاق شده چندين برابر در اختيار شما قرار دهد، بلكه با توجّه به ارتباط و بهم پيوستگى اجتماع، همان اموال انفاق شده در پايان به شما باز مىگردد. از همه اينها گذشته فراموش نكنيد كه شما به سوى خدا باز مىگرديد و جهان ديگرى در پيش داريد كه از اين كارهاى خير خود در آنجا بهرهمند خواهيد شد.»
آياتى در سورههاى مباركه حديد، تغابن، مزّمّل به همين مضمون كه در آيه گذشته توضيح داده شد وارد شده است كه دلالت بر عظمت مسئله قرض دادن دارد با توجّه به اين نكته بسيار مهم كه حضرت حق دستِ قرض گيرنده محتاج را دست خود به حساب آورده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره كسى كه مىتواند به برادر مؤمنش قرضالحسنه بدهد ولى از اين عمل پسنديده خوددارى، مىكند مىفرمايد:
كسى كه برادر مسلمانش در مسئله قرض به او نيازمند شود، و او قدرت بر دادن قرض داشته باشد ولى خوددارى كند خداوند بوى بهشت را بر او حرام مىكند.
و نيز آن حضرت فرمود:
هر كس به مؤمنى قرضالحسنه بدهد و انتظار كشد تا قرض گيرنده فراخى يابد. آن مال ثواب زكات خواهد داشت و قرض دهنده مورد توجّه و درود فرشتگان باشد تا قرض گيرنده آن را ادا نمايد.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
هيچ مسلمانى نباشد كه به مسلمان ديگرى قرضالحسنه بدهد جز آن كه خداوند هر روز ثواب صدقه دادن آن را به حساب وى ثبت كند تا زمانى كه آن مال به او بازگردد.
و نيز آن حضرت فرمود:
ثواب قرض هيجده برابر خواهد بود و چنانچه گيرنده بميرد يا قدرت ادا نداشته باشد مىتوان آن را به حساب زكات گذاشت.
راوى مىگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم:
حضرت صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نقل مىكند:
هزار درهم را چنانكه دوبار قرض الحسنه بدهم خوشتر دارم از آن كه يكبار صدقه دهم. و همان گونه كه براى آن كه از تو قرض گرفته جايز نيست مماطله نمايد و اداى آن را تأخير اندازد، پس همچنين براى تو جايز نخواهد بود با اين كه بدانى دست تنگ است و قدرت اداى آن را ندارد از او مطالبه كنى.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
شب معراج مشاهده كردم بر در بهشت نوشته شده: صدقه به ده برابر، و قرض به هيجده برابر است.
حضرت صادق (عليه السلام) علّت هيجده برابر بودن قرضالحسنه را مىفرمايد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
هر كس به دردمندى قرض بدهد، و درباز گرداندنش نيكو عمل كند، عمل خود را از سر بگيرد، (چرا كه مانند روزى شده كه از مادر متولد شده) و خداوند به هر درهمى هزار قنطار در بهشت به او عنايت مىكند.
در روايات و اخبار اسلامى سفارش زياد شده كه: از نگاهدارى دين و پولى كه قرض گرفتهايد خوددارى كنيد، چون زمان قرض به پايان رسيد پول مردم را برگردانيد كه ماندن مالِ قرض نزد شما، گناه سنگينى است و عدم پرداخت آن بسيار زشت است، امكان اين هست كه با خوددارى از پرداخت قرض درِ خير بسته شود، و بسيارى از بندگان خدا از فيض قرض محروم شوند.
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده:
شهادت در راه خدا كفّاره تمام گناهان است مگر دَيْن كه كفّارهاى جز ادا كردن ندارد، يا اين كه دوستش آن را بپردازد، يا طلبكار از حقّ خود بگذرد.
ابوسعيد خدرى مىگويد: از رسول الهى (صلى الله عليه و آله) شنيدم:
به خداوند از كفر و دَيْن پناه مىبرم. گفته شد: اى رسول خدا! آيا دَين همسنگ كفر است؟ فرمود: آرى.
امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
شما را از دَين بر حذر مىدارم كه دَين غصّه شب و ذلّت روز است.
از حضرت صادق (عليه السلام) يا امام باقر (عليه السلام) درباره كسى كه دين خود را نپردازد در حالى كه قدرت بر پرداخت دارد و بميرد روايت شده:
روز قيامت مديون را مىآورند در حالى كه از وحشت آنچه بر عهده اوست نگران است، اگر داراى حسنات باشد از حسناتش به صاحب مال مىدهند، و اگر فاقد حسنات باشد از گناهان صاحب مال در پرونده او مىگذارند.
زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مردى از دنيا رفت در حالى كه دو دينار بدهكار بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را براى نماز خبر كردند، حضرت از نماز خواندن بر آن ميّت بدهكار خوددارى فرمودند. و اين عمل مهم را به اين خاطر ترك كردند تا كسى جرأت بر خوردن مال مردم، پيدا نكند.
ابوثمامه مىگويد: بر حضرت جواد (عليه السلام) وارد شدم و عرضه داشتم: قصد حج دارم، اما به يكى از افراد مرجئه بدهكارم چه مىفرمائيد؟ حضرت فرمود:
معاوية بن وهب مىگويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم:
به ما خبر رسيد مردى از انصار مُرد و بر عهده او دَين بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بر او نماز نخواند و فرمود: شما مردم هم بر او نماز نخوانيد تا دَين او را بپردازند. امام فرمود: صحيح است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
قرض و دَين را سبك كنيد كه در سبكى دَين، طول عمر است.
روايت بالا گويا جنبه روانى دارد، به اين صورت كه مديون بر اثر سنگينى دين در اضطراب و وحشت و ناامنى است، و اين حالات باعث سكته و فشارهاى عصبى است، و سكته و فشارهاى عصبى عمر را كوتاه مىكند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند:
دزدان سه نفرند: آن كه از پرداخت زكات خوددارى مىكند، آن كه خوردن مهر زنان را حلال دانسته و از اداى آن سرباز مىزند، آن كه پولى را قرض مىگيرد و نيّت اداى آن را ندارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه نسبت به اداى حقّ ذى حقّى مماطله و كندى كند در صورتى كه قدرت بر اداى آن حق را دارد، هر روز گناه آن كسى كه به ناحق و به زور از مردم باج مىگيرد بر گردن اوست.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اى يونس! هر كس حقّ مؤمنى را حبس كند. خداوند در قيامت پانصد سال او را سر پا نگاه مىدارد تا از عرق او رودها جارى شود، و يك منادى از جانب خداوند فرياد برآورد كه: اين همان ظالمى است كه حق مؤمن را حبس كرده است. امام فرمود: پس چهل سال او را توبيخ مىكنند و سپس فرمان مىدهند تا او را به آتش ببرند.
و نيز آن حضرت فرمود:
هر مؤمنى مانع مؤمنى از رسيدن به مالش شود، در حالى كه به آن نيازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحيق مختوم ننوشد.
قرآن مجيد و روايات سفارش اكيد دارند كه بدهكار تنگدست را مهلت دهيد، تا در زمان وسعت كار و وسعت مال دين خود را ادا كند.
و اگر [بدهكار] تنگدست بود [بر شماست كه] او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد؛ و بخشيدن همه وام [و چشم پوشى و گذشت از آن در صورتى كه توانايى پرداختش را ندارد] اگر [فضيلت وثوابش را] بدانيد براى شما بهتر است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
بدهكارى كه قرضِ گرفته شده را در دايره اسراف نبرده و در معصيت خرج نكرده و از اداى دَين خود عاجز گشته، بر طلبكار است كه او را مهلت دهد تا از جانب حق براى او فرجى برسد و به اداى دين خويش موفّق گردد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
ابراهيم بن عبدالحميد مىگويد: به حضرت صادق عرضه داشتم: عبدالرحمن سيابه از شخصى طلب داشت، مديون از دنيا رفت به طلبكار گفتيم او را حلال كن ولى او قبول نكرد، فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه مىخواهد خداوند او را در سايه عرشش جاى دهد، روزى كه سايهاى جز سايه او نيست، تنگدست را مهلت دهد يا از حقّش بگذرد.
قرآن مجيد اصرار دارد بين طلبكار و بدهكار سند ضمانتى ردّ و بدل شود، كه خداى ناخواسته مشكلى پيش نيايد.
در سوره مباركه بقره مىفرمايد:
اى اهل ايمان! چنانچه وامى به يكديگر تا سر آمد معينى، داديد، لازم است آن را بنويسيد. و بايد نويسندهاى [سَنَدش را] در ميان خودتان به عدالت بنويسد. و نبايد هيچ نويسندهاى از نوشتن سند همان گونه كه خدا [بر اساس قوانين شرعى] به او آموخته است، دريغ ورزد. او بايد بنويسد، و كسى كه حقْ به عهده اوست بايد [كلامش را جهت تنظيم سند براى نويسنده] املا كند، و از خدا كه پروردگار اوست پروا نمايد و از حق چيزى را نكاهد. و اگر كسى كه حق به عهده اوست، سفيه يا ناتوان باشد، يا [به علتى] نتواند املا كند، ولىّ و سرپرست او به عدالت املا كند. و دو شاهد از مردانتان را [بر اين حق] شاهد بگيريد، و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن را از ميان شاهدانى كه مىپسنديد، شاهد بگيريد تا اگر يكى از آن دو زن [واقعيّت را] فراموش كرد، آن ديگرى او را يادآورى كند. و شاهدان هنگامى كه [براى اداى شهادت] دعوت شوند [از پاسخ دعوت] امتناع نورزند، و از نوشتن [سندِ وام] تا سرآمد معيّنش، كوچك باشد يا بزرگ، ملول نشويد، اين [كار] نزد خدا عادلانهتر و براى اقامه شهادت پابرجاتر، و به اين كه [در جنس وام، اندازه آن و زمان پرداختش] شك نكنيد [و ستيز و نزاعى پيش نيايد،] نزديكتر است. مگر آن كه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود دست به دست مىكنيد، در اين صورت بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد.و هرگاه داد و ستد كنيد، شاهد بگيريد. و نبايد به نويسنده و شاهد زيان برسد و اگر زيان برسانيد، خروج از اطاعت خداست كه گريبانگير شما شده است و از خدا پروا كنيد و خدا [احكامش را] به شما مىآموزد و خدا به همه چيز داناست.
تاريخ نشان مىدهد كه سودجوئى از راه پول در عرف ملل پيشين، عمل زشت و ناپسندى محسوب مىشده و رباخواران را نكوهش كرده و آن را ظلم مىشمردند؛ در نظر مردم چين، رباخواران جز در وقت وام دادن مورد اعتناى مردم نبودند، و بنابر يك مثل چينى قديمى: «دزدان عمده، صرافى مىكنند».
روشن است كه رباخوارى تا چه حد نفرتانگيز بوده است. در هند قرون وسطى نيز از جنبه مذهبى، مردم از آن كراهت داشتند و دورى مىجستند.
مگاستنس مىگويد:
هنديان نه پول خود را به تنزيل مىدادند و نه مىدانستند چطور بايد قرض كرد.
در ميان ايرانيان رباخوارى رايج نبود، ولى باز پس دادن وام را امر واجب و مقدس مىشمردند.
در شريعت تورات نيز به طور صريح و واضح از آن منع شده است. در سِفْر خروج مىگويد:
اگر نقدى را به يكى از قوم من كه در نزد تو فقير است قرض بدهى، مثل تقاضا كننده مباش و ربا بر وى مگذار.
و در سِفْرلاوى آمده:
و اگر برادر تو فقير شده، نزد تو تهيدست شود او را دستگيرى نماى گر چه غريب و يا ميهمان باشد، تا آن كه با تو زندگانى بنمايد، نقد خود را به او به ربا مده و خوراك خود را به مرابحه به او مده.
در سفر مثنى آورده:
با برادرت معامله سودى مكن نه معامله نقره، نه معامله آذوقه، نه معامله هر چيزى كه جهت سود داده مىشود.
در كتاب نحميا مىگويد:
در دلم مشورت كرده، اعيان و سروران را عتاب كرده، به ايشان گفتم كه: شما هر كس از برادران خود ربا مىگيريد و جماعت بسيارى به خلاف ايشان گذاشتم.
در كتاب حزقيال گويد:
آن كه به ربح نمىدهد و مرابحه نمىگيرد و دست خود را از بى انصافى كشيده در ميان اشخاص محكم به راستى مىنمايد.
گذشته از شرايع آسمانى، چنانكه ذكر شد، رباخوارى در فكر ساده و بىآلايش ملل و اقوام پيشين، يك نوع عمل ظالمانه و دور از انصاف به شمار مىرفته، ولى به تدريج عادات زشت در آنان تأثير نموده و به قياس كالا و يا خانه كه به اجاره واگذار مىشد، عنوان جديدى براى آن تراشيده و به نام اجرت و مال الاجاره متداول نمودند، لكن با تغيير دادن عنوان نمىشد آثار شوم آن را از افكار عمومى و محيط اقتصادى بزدايند؛ زيرا در نظام طبقاتى وسيله قاطعى در دست سرمايه داران و از پا درآوردن بدهكاران بود.
روى اين اصل در تمدّنهاى بعدى سود و بهره را حداكثر به 12 درصد محدود نموده و زايد بر آن را غير قانونى اعلام كرده و مجازات بر آن معيّن نمودند! گذشته از اين كه اين محدوديّتها مفاسد ربا را به شرحى كه توضيح خواهيم داد از بين نمىبرد، پايدار هم نخواهد ماند و سرمايه داران كه در دولتها نفوذ دارند مترصّد فرصتند كه با تراشيدن عنوان تازه، مثلًا به نام اين كه تسهيل و توسعه وام جهت اعمال توليدى، بالابردن ميزان سود را ايجاب مىكند، دولتها را وادار به تجديدنظر در قانون موجود بنمايند و تحديد ميزان سود را به توافق طرفين موكول كنند، و به بيان ديگر و صريحتر:
دست سرمايه داران رباخوار را باز بگذارند تا آنها آزادانه، حداكثر فشار و استثمار را به طرف مقابل مضطر و نيازمند، زير سرپوش توافق تحميل بنمايند.
روى اين حساب، مقنّن اسلام كه به طبع آزمند و افزونطلبى بشر واقف است و مىداند در اين قبيل موارد، كم آن منتهى به زياده روى و به تدريج مؤدّى به فساد مىگردد، راه پيشروى و دستبرد به حصار قانونى را كاملًا بسته است و مثلًا از خوردن يك جرعه نوشابه مسكر و يا كسب يك درهم ربا جلوگيرى كرده است و علاوه بر اين كه در مورد قرض، سودجوئى را به طور كلى تحريم نموده، در خريد و فروش نيز در همه اشيا كه به وزن و يا كيل سنجش مىشود در صورتى كه عوضين معامله از يك جنس بوده باشد، كم و بيش بودن عوض مقابل را ممنوع نموده است.
و گناه يك درهم رباخوارى را اگرچه فرضاً در مقابل ميليونها وام و سالها مهلت باشد، بيشتر از گناه آن سيه كار پليد كه در خانه كعبه با مادر خود مرتكب فحشا گردد، به حساب آورده است.
و در حديثى حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
گناه رباخوارى هفتاد بخش است كه آسانتر و سبكترش مانند آن است كه مرد با مادر خود در خانه كعبه جمع شود.
و نيز فرمود:
و هر كس ربا بخورد، به همان اندازه كه خورده است خداوند شكمش را از آتش دوزخ پر خواهد كرد، و چنانچه مالى از راه ربا به دست آورد، خداوند هيچ يك از اعمال حسنه او را قبول نمىكند، و تا زمانى كه قيراطى از آن مال نزد اوست و به صاحبش مسترد نساخته گرفتار لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
و لحن قرآن مجيد در مورد ربا بسيار تند و هراسانگيز است، و در هيچ يك از معاصى كبيره، جز در خصوص شرك به خداوند جهان، نظير آن وارد نشده است.
اينك بعضى از آيات آن را مورد مطالعه قرار مىدهيم:
كسانى كه ربا مىخورند [در ميان مردم و براى امر معيشت و زندگى] به پاى نمىخيزند، مگر مانند به پاى خاستن كسى كه شيطان او را با تماس خود آشفته حال كرده [و تعادل روانى و عقلىاش را مختل ساخته] است، اين بدان سبب است كه آنان گفتند: خريد و فروش هم مانند رباست. در حالى كه خدا خريد و فروش را حلال، و ربا را حرام كرده است. پس هر كه از سوى پروردگارش پندى به او رسد و [از كار زشت خود] بازايستد، سودهايى كه [پيش از تحريم آن] به دست آورده، مال خود اوست، و كارش [از جهت آثار گناه و كيفر آخرتى] با خداست. و كسانى كه [به عمل زشت خود] بازگردند [و نهى خدا را احترام نكنند] پس آنان اهل آتشاند، و در آن جاودانهاند.* خدا ربا را نابود مىكند، و صدقات را فزونى مىدهد؛ و خدا هيچ ناسپاس بزهكارى را دوست ندارد.
و نيز مىفرمايد:
اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد، و اگر مؤمن [واقعى] هستيد آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقى مانده رها كنيد.* واگر چنين نكرديد [و به رباخوارى اصرار ورزيديد] به جنگى بزرگ از سوى خدا و رسولش [بر ضد خود] يقين كنيد؛ و اگر توبه كرديد، اصل سرمايههاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم بازگردانيد] كه در اين صورت نه ستم مىكنيد و نه مورد ستم قرار مىگيريد.
و نيز مىفرمايد:
اى اهل ايمان! ربا را كه سودهاى چند برابر است نخوريد، و از خدا پروا كنيد تا رستگار شويد.* و از آتشى كه براى كافران آماده شده است بپرهيزيد.
«بررسى در آيات شريفه، اين مطالب را به روشنى مىرساند:
1- رباخوارى با ايمان به خدا و رسول او و روز جزا منافات دارد و جمله ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ در آيه دوّم و ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ در آيه سوم بدان تصريح مىنمايد.
2- با آلودگى به گناه ربا اميد به آسايش در دنيا و رستگارى در آخرت بى مورد است، و رباخواران در زمره منكران و كافران، گرفتار آتش قهر الهى خواهند بود.
3- حالت رباخواران شبيه به حالت شخص مصروع است كه در آن حال هرگز به مفاسد ناشى از عمل خود توجّه ندارد و در خرابكارى همچنان پيش مىرود و به حكم آن كه سجاياى نفس در جوهر آن ثابت مىماند و به صورت متناسب با آن سجايا درمىآيد، طبعاً در جهان ديگر نيز با قيافه مصروعانه و رسوا به پاى برمىخيزد.
4- آزمندى و سودپرستى فكر صحيح را از مغز عليل آنها ربوده و به غلط مىپندارند ربا هم مانند خريد و فروش است كه علاوه بر سرمايه سودى هم عايد فروشنده مىگردد، در صورتى كه چنين نيست و خريد و فروش نوعاً دور محور عرضه و تقاضا مىچرخد و كالا و بهاى آن در مقابل همديگر قرار گرفته و به مصلحت و رضاى طرفين انجام مىپذيرد، برعكس ربا كه وسيله استثمار و استعباد بوده و مالى بدون عوض و به محض تحميل بر طرف مقابل به دست مىآيد. و به ملاحظه اين تفاوت جوهرى و مباينت واقعى، خداوند بيع را حلال و ربا را حرام كرده است.
5- رباخوارى ظلم فاحش بوده و آثار شوم آن در هر دو جهان دامنگير ستمكار خواهد شد، و درست در نقطه مقابل صدقات قرار گرفته است كه در آن مالى بلاعوض به مستمندان بذل مىشود و اينجا مالى بلاعوض از نيازمندان دريافت مىگردد، و روى همين اصل خداوند بر آن وعده افزايش داده و اين يكى را وعيد به نابودى!
6- رباخوار منفور خداوند و كافر به نعمت او و دور از رحمت حق تعالى است، چه اين كه در نعمت مال سوء تصرّف كرده و بر خلاف دستور و در غير مورد مشروع، آن را به مصرف رسانده است، و هم عاطفه و رأفت و رحم بر نيازمندان را از دل خود رانده است. و به سزاى آن، از درگاه حق رانده خواهد شد.
7- خدا و رسول او رسماً به رباخواران اعلان جنگ دادهاند و عاقبت كار جنگ آوران با خدا و رسول جز شكست و خذلان ابدى و عذاب دائم نخواهد بود.
با يك سير اجمالى در مفاسد همه جانبه رباخوارى يقين حاصل مىشود كه اين همه تشديد و تضييق در قانون اسلام نسبت به اين عمل كاملًا بجا بوده و جلوگيرى از ربا، مطابق با ميزان عدل و رحمت است
روايات زيادى در باب حرمت ربا در معتبرترين كتب روائى وارد شده كه به گوشهاى از آن روايات اشاره مىكنيم:
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و ديگر معصومين (عليهم السلام) روايت شده:
آلودهترين كسبها، كسب رباست.
بدترين كسب، تحصيل رباست.
خداوند عزّ و جلّ خورنده ربا و موكّل و نويسنده و شاهدان آن را لعنت كرده است.
گيرنده ربا و دهنده آن، در تحمّل گناه آن مساوى هستند.
از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده است:
آگاه باش خداوند تو را رحمت كند، به حقيقت كه ربا حرام است. و از گناهان كبيره و از آن برنامه هائى كه خداوند به آن وعده آتش داده است، پس پناه مىبريم به خداوند از آن، ربا بر زبان هر پيامبرى و در آيات هر كتابى حرام شمرده شده است.
رسول حق (صلى الله عليه و آله) فرمود:
خورنده ربا در قيامت برمىخيزد در حالى كه بر پيشانى او نوشته شده. او را بر خداوند دليل و برهان و عذر و حجّتى نيست.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
يك درهم ربا گناهش در پيشگاه خدا از سى زنا بزرگتر است كه تمام آن با محرمانى مثل خاله و عمّه صورت بگيرد.
______________________________
(3)- تفسير نمونه: 2/ 225، ذيل آيه 245.
(4)- بحار الأنوار: 100/ 138، باب 1، حديث 1؛ الأمالى، شيخ صدوق: 429، حديث 1.
(5)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 4؛ ثواب الأعمال: 138.
(6)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 138.
(7)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 9/ 301، باب 49، حديث 12071.
(9)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 8؛ ثواب الاعمال: 138.
(10)- كنز العمال: 6/ 210، حديث 15374؛ فيض القدير: 4/ 12، حديث 4385؛ تفسير الثعالبى: 1/ 528.
(11)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 9؛ مستدرك الوسائل: 12/ 364، باب 11، حديث 14311.
(12)- بحار الأنوار: 73/ 368، باب 67، حديث 28؛ وسائل الشيعة: 16/ 344، باب 22، حديث 21717.
(13)- وسائل الشيعة: 18/ 324، باب 4، حديث 23771؛ بحار الأنوار: 97/ 10، باب 1، حديث 13.
(14)- بحار الأنوار: 100/ 141، باب 2، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 18/ 317، باب 1، حديث 23753.
(15)- بحار الأنوار: 100/ 141، باب 2، حديث 4؛ علل الشرايع: 2/ 527، باب 312، حديث 1.
(16)- بحار الأنوار: 7/ 274، باب 11، حديث 46؛ علل الشرايع: 2/ 528، باب 312، حديث 6.
(17)- بحار الأنوار: 100/ 142، باب 2، حديث 9؛ علل الشرايع: 2/ 528، باب 312، حديث 6.
(18)- تهذيب الأحكام: 6/ 184، باب 81، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 18/ 324، باب 4، حديث 23772.
(19)- بحار الأنوار: 100/ 143، باب 2، حديث 12؛ علل الشرايع: 2/ 590، حديث 37.
(20)- مستدرك الوسائل: 13/ 387، باب 1، حديث 15680؛ الأمالى، شيخ طوسى: 667، حديث 1396.
(21)- بحار الأنوار: 100/ 146، باب 3، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 28/ 293، باب 27، حديث 3799.
(22)- بحار الأنوار: 100/ 146، باب 3، حديث 3؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 15، حديث 4968.
(23)- بحار الأنوار: 100/ 147، باب 3، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 240.
(24)- بحار الأنوار: 100/ 147، باب 3، حديث 7؛ ثواب الاعمال: 240.
(26)- بحار الأنوار: 100/ 148، باب 4، حديث 6؛ مستدرك الوسائل: 13/ 400، باب 9، حديث 15723.
(27)- بحار الأنوار: 100/ 149، باب 4، حديث 5؛ ثواب الاعمال: 145.
(28)- بحار الأنوار: 100/ 150، باب 4، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 145.
(29)- بحار الأنوار: 100/ 150، باب 4، حديث 12؛ وسائل الشيعة: 18/ 367، باب 25، حديث 23863.
(31)- تاريخ عمومى ويل دورانت: 2/ 689.
(32)- تاريخ عمومى ويل دورانت: 1/ 544.
(33)- «عهد عتيق» سفر خروج، فصل 22، بند 25.
(35)- سفر مثنى، فصل 23، بند 19.
(36)- كتاب نحميا، فصل 5، بند 7.
(37)- كتاب حزقيال، فصل 18، بند 18.
(38)- وسائل الشيعة: 18/ 121، باب 1، حديث 2381؛ الخصال: 2/ 583، حديث 8.
(39)- وسائل الشيعة: 18/ 122، باب 1، حديث 23284؛ أعلام الدين: 416.
(44)- الكافى: 5/ 147، حديث 12؛ وسائل الشيعة: 18/ 118، باب 1، حديث 23271.
(45)- بحار الأنوار: 100/ 116، باب 5، حديث 10؛ الأمالى، شيخ صدوق: 488.
(46)- بحار الأنوار: 100/ 116، باب 5، حديث 8؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 8، حديث 4968.
(47)- كنز العمال: 4/ 105، حديث 9760؛ المستدرك على الصحيحين: 2/ 49.
(48)- بحار الأنوار: 100/ 121، باب 5، حديث 33؛ مستدرك الوسائل: 13/ 331، باب 1، حديث 15502.
(50)- بحار الأنوار: 100/ 116، باب 5، حديث 5؛ الأمالى، شيخ صدوق: 181، حديث 7.