تقوا كه همان نيروى ضبط نفس و خود نگهدارى از بى پروائى در مسئله گناه و رعايت جانب حق است، طبعاً ملازم با نوعى بيم و هراس مىباشد. و قهراً آدمى را از افتادن در گناه باز مىدارد.
اين حال خوف و نگرانى از عواقب طغيان بر خدا، ممكن است در ابتداى امر از تصوّر كيفرهاى اخروى و يا عوامل ديگر از جهات اخلاقى و اجتماعى در انسان به وجود آيد، ولى كمكم بر اثر اشتداد درجه عرفان به مقام ربوبيّت و آشنائى بيشتر با كانون عزّ و جلال و قهّاريّت حضرت حق، آن حال خوف و نگرانى از آينده كار، تبديل به حال خشيت و انكسار و خشوع روح از درك مهابت حضرت قهّار مىگردد، و آدم آگاه هر چند بى گناه را هم مىلرزاند.
از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مىترسند.
قرآن در وصف انبيا (عليهم السلام) مىفرمايد:
[آرى، اين روش خداست درباره] آنان كه همواره پيامهاى خدا را به مردم مىرسانند و از [عظمت و مقام] او مىترسند و از هيچ كس جز او واهمه ندارند.
آنان كه در اين پهنه هستى به جلال و جمالى كه فوق آن متصوّر نيست پى بردهاند، و ناچيزى خويش و جمله موجودات را در جنب آن عظمت بى پايان درك كردهاند، دلى سرشار از خشيت و انكسار دارند، و قلبى مرعوب از سطوت ذوالجلال.
و هر وقت ياد خدا به ميان آيد دلهاشان ترسان گردد، و هر وقت آيات خدا بر آنان تلاوت شود ايمانشان را افزون سازد.
و اينان هستند كه يك تذكّر از انبيا و يك اشاره از اولياى خدا، چنان تكانى بر روحشان مىافكند كه گاه از شدّت ارتعاش قالب تهى مىكنند، چنانكه آن مرد بيدار دل به نام همّام از شنيدن اوصاف اهل تقوا از زبان امير مؤمنان (عليه السلام) فريادى كشيد و جان داد، آنگاه امام فرمود:
اندرزهاى رسا، در دل آنان كه اهلش باشند اين چنين اثر مىگذارد.
شنيد از گوش دل آواى معشوق
فكند از شوق سر در پاى معشوق
اگر سرّ ازل محرم كند گوش
در افتد تا ابد سر مست و مدهوش
ز دام تن پرد مرغ روانش
بياسايد ز درد هجر جانش
اگر در روايات آمده: كه امام عارفان على (عليه السلام) به هنگام نماز و به خصوص در حال خلوت با حضرت معبود در دل شب بدنش مىلرزيد و انقلابى عجيب بر روح مقدسش عارض مىگرديد و گاهى از حال مىرفت، اين نه آن خوف و نگرانى از تقصير در انجام وظايف، و ترس از مجازاتهاى خداوند در روز محشر و حساب بود، نه- معاذاللَّه- او كه معصوم است و كوچكترين تقصير از وى در امر وظايف به وقوع نپيوسته است، بلكه اين همان حال خشيت و انكسار يك دل آگاه از عظمت بى نهايت در بى نهايت است كه خود و تمام ماسوا را مستهلك در پرتو آن تجلّيات قاهره مىديد و از خود بى خود مىشد.
______________________________