اكنون، با حال زار و نزار در حضورت ايستاده، و با فروتنى چشم بر زمين دوخته، و در پيشگاه عزتت، سرش را به خوارى فرود آورده، و فروتنانه، راز دلش را كه تو به آن داناترى، با تو در ميان نهاده، و متواضعانه برخى گناهان خود را شمرده، كه تو شمارشان را بهتر مىدانى، و از آن كارهايى ناپسندى كه به قضاى تو مايهى رسوايىاش گشته، به درگاه تو استغاثه مىكند؛ گناهانى كه خوشىهاى آنها از ميان رفته است و فرجامهاى بدشان تا هميشه دامنگير وى خواهد بود.
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.