جيرهخواران سفره هستى حضرت رزّاق، دو دستهاند:
الف- عدّهاى در زندگى خويش به سادگى و آرامش به مركز رزق و روزى مىرسند و خط زندگيشان مانند قطارى بر روى ريل بسيار ساده و روان حركت مىكند و به خوبى سامان مىيابد. در دنياى اينان قناعت و رضايت نفس، كارى آسان و لذّتبخش است. اگر بلا يا فقرى در مسير راه آنان قرار بگيرد به راحتى مىپذيرند و با نيايش و سپاسگزارى به درگاه خداوند به رضاى الهى تن در مىدهند؛ از اين دسته، انبياء و ائمه اطهار و اولياى الهى و صالحان و فقيران و انسانهاى نيكوكارى هستند كه در بين مردم به صورت گمنام و بىنشانه در خدمت خلقند.
ب- عدّهاى ديگر در زندگى داراى مال و مكنت بسيارند ولى از مال خود بهرهاى ندارند و در تمام مدّت عمر يك روز خوش، غذاى دلچسب، خواب آرام، سفر تفريحى مناسب براى آنان فراهم نمىشود، به ظاهر دانا و راضى به نظر مىآيند ولى بيمارىها و دلهرههاى مادّى و هوسهاى زودگذر، مانع آرامش و آسايش آنان است. پيوسته در تب و تاب و پيچ و خم زندگى در ديگر آرزوها و خيالات هستند.
نشاط و محبّت حقيقى در چهره و زندگيشان ديده نمىشود و اندوهها و درد دلهاى فراوانى دارند. مال اندوزان و حاكمان ستمگر و منافقان خيانتكار و كافران نگونبخت از اين دسته هستند.
و اينها نمونههايى از دستاوردهاى دنياست كه خداوند به انسان مىآموزد:
دستاندركار همه امور، غير از آن چيزى است كه شما مىدانيد؛ بايد به حق ايمان آوريد.
خداوند در اين زمينه در دو آيه جداگانه به آن دو دسته اشاره مىفرمايد:
و اگر اهل شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و پرهيزكارى پيشه مىكردند، يقيناً [درهاىِ] بركاتى از آسمان و زمين را بر آنان مىگشوديم، ولى [آيات الهى و پيامبران را] تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مىشدند [به عذابى سخت] گرفتيم.
پس چون حقايقى را كه [براى عبرت گرفتنشان] به آن يادآورى شده بودند، فراموش كردند، درهاى همه نعمت ها را به روى آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند، مغرورانه خوشحال گشتند، به ناگاه آنان را [به عذاب] گرفتيم، پس يكباره [از نجات خود] درمانده و نوميد شدند.
بركات، در برگيرنده بركتهاى مادى و معنوى است مانند بركات در مال و فرزند و علم و خدمت و ... انسان به طور غريزى به دريافت بركات و خيرات علاقمند است و انبيا (عليهم السلام) از همين تمايلات طبيعى براى رسالت خود استفاده مىكردند.
براى دريافت الطاف و بركات اجتماعى خداوند كريم، ايمان و تقواى فردى كافى نيست بلكه بايد بيشتر مردم جامعه اهل ايمان و پرهيزگار باشند.
بر اين اساس پرسشهايى براى بعضى از مردم مؤمن مطرح است كه اگر ايمان و تقوا سبب نزول بركات است، پس چرا كشورهاى كافر وضع بهترى دارند و كشورهاى اسلامى با مشكلات فراوانى رو به رو هستند.
اهل فن جواب دادهاند كه:
1- ملّتهايى كه از نظر دانش و صنعت پيشرفته هستند، از نظر روحى و روانى آرامش ندارند پس از اين جهت از مشكلات بسيارى رنج مىبرند.
2- رفاه مادى نشان رحمت و عزّت نيست، بلكه نوعى قهر الهى است. كسانى كه تذكّر و دستورهاى خداوند را فراموش كردند، درهاى همه چيز به رويشان گشوده شده تا سرمست گرديده و به آنچه دارند دلخوش باشند، ناگهان حالشان گرفته مىشود و با اندوه فراوان نااميد و سرخورده مىشوند؛ زيرا چون مجرمان در دادگاه، هنگام نيافتن پاسخ مأيوس مىشوند. چه بسا چيزهايى را دوست دارند در حالى كه شرّ و گرفتارى است.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
اى پسر آدم! هرگاه ببينى خداوند نعمتهايش را پى در پى به سوى تو مىفرستد در حالى كه او را نافرمانى مىكنى، از وى برحذر باش.
يعنى اين لطفهاى پيوسته الهى، عاقبت خوشى براى تو ندارد.
و نيز مىفرمايد:
آنچه از دنيا پيش تو آيد برگير، و آنچه از تو روى بگرداند روى بگردان، اگر چنين نكردى در طلب روزى، زياده روى مكن.
و نيز فرمود:
به اندازهاى كه بتوان قناعت نمود، بس است.
و نيز فرمود:
قناعت، گنجى است كه تمام نمىشود.
3- بيشتر كشورهاى اسلامى، تنها نام اسلام را با خود دارند ولى قوانين و رهنمودهاى دين اسلام در آنجا حاكم نمىباشد.
بنابراين قرآن كريم دو نوع گشايش را براى دو گروه در نظر مىگيرد:
الف- رفاه و آسايش براى خوبان كه همراه با بركات است.
ب- رفاه و گشايش براى كافران كه خالى از بركات است.
نعمتهاى ناپايدار سبب غفلت و غرور و گردنكشى مىشود. خداوند اين رفاه مادى و زيادهطلبى را، وسيله پرشدن مهلت پيمانه آنان قرار داده است و درِ لطف را به روى آنان بسته است؛ زيرا زياده خواه و آزمند؛ نيازمند حقيقى است هر چند مالك همه دنيا باشد؛ و قناعت پيشه بىنياز حقيقى است هر چند محتاج ديگران گردد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
آزمند از دو ويژگى بىبهره است و دو صفت همراه او شده است. از قناعت محروم گشته پس آسايش را از دست داده است، از رضايت بىنصيب گشته در نتيجه يقين را از كف داده است.
______________________________
(7)- بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حديث 6؛ الخصال: 1/ 69، حديث 104.