خداوند در قرآن مجيد راه بازگشت را همراه با اميدوارى به روى گنهكاران مىگشايد؛ زيرا هدف اصلى از يادآورى تند و هشدار و تهديد به عاقبت عذاب و دوزخ، جنبه هدايتى و تربيتى حق است نه انتقام جويى و خشونت و پروردگار منّان از شرك و كفر و سركشى بشر زيانى نمىبيند كه بخواهد براى ضرر خود انتقام بگيرد بلكه با زبانى آكنده از لطف و محبّت، آغوش رحمتش را به روى بندگان باز كرده و فرمان عفو و گذشت را هم صادر نموده است.
بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
كلمه به كلمه اين آيه شريفه بوى خوش رحمت و لطف و آمرزش و اميدوارى مىدهد. و بر اساس روايات معصومان (عليهم السلام) آيه فوق از جهت گستردگى مفهوم و مراد حق تعالى، فراگيرترين آيه در اوج رضايت و درياى رحمت است.
در فرهنگ قرآن، اسراف معناى گستردهاى دارد كه شامل اسراف در نفس و جان نيز مىشود. به اين معنا كه انسان در بهرهگيرى از نيروهاى خدادادى و ظرفيّتهاى وجودى خود از حدّ اعتدال خارج شده و خويش را مستحق هيچ تنبيه و توبيخى نداند، البته روشهاى خداوند براى بيدار ساختن انسان گوناگون است. يعنى هر كسى را با ابزار و شرايط خود مىآزمايد. اگر سزاوار پاداش و بهرهاى باشد به طور يقين به او مىرساند و اگر شايسته كيفر باشد گاهى به تناسب طاقت و موقعيّت او، گوشمالى داده و گاهى به جانش آتش مىزند.
در اين زمينه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
هر كه را خداوند بشارت پاداش دهد به يقين عملى مىسازد و هر كه را براى كردارى زشت، بيم كيفر دهد، اختيار با اوست. (عذاب كند يا ببخشد) از اين رو پيامبر مهربان مسلمانان، حتى در هنگام غضب الهى هم كوشش نمود تا رحمت حق را جلب كند و بسيار براى عفو و گذشت و شفاعت بندگان، بزرگوارى نشان داد و فرمود:
از پروردگارم خواهش كردم كه افراد نادان و بىخبر از نسل بشر را عذاب نكند و او آنان را به من بخشيد.
حضرت على (عليه السلام) در ستايش خداوند سبحان مىفرمايد:
غضبش او را از رحمتش باز نمىدارد و رحمتش بر كسى او را از كيفر ديگرى غافل نمىكند.
مفهوم اين فراز اين نيست كه خداوند انسان را ناگهان عذاب نمىدهد و يا او را در دنيا بدون بلا يا دردى رها مىكند؛ پس او نجات يافته است؛ بلكه خداوند مؤمن را از كافر جدا ساخته و براى فرد با ايمان، ويژگىهاى ارزشمند همراه با تلخى در دنيا برشمرده است.
زيرا لازمه رسيدن به درجات ايمان و قرب الهى، چشيدن تلخى بلا و فقر است و بهشت پاداش اوست. امّا براى فرد كافر همه امكانات راحتى و رفاهى را فراهم مىكند تا به خوشى بگذراند و دنيا را پاداش او قرار مىدهد و پس از عمرى سياه او را در آتش جهنّم رها مىكند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
مرگ براى بندگان با ايمان رحمت خداست و براى گردنكشان كيفر تلخى است. خداوند را دو كيفر است: يكى كيفر روحى و ديگرى مسلّط ساختن برخى از مردم بر برخى ديگر است. كيفرهاى روحى، بيمارى و نادارى است و كيفر مسلّط ساختن مردم، انتقام گيرى است.
يعنى گناه روح، كيفرش فشار بيمارى و تنگدستى است تا روح پاكيزه و پرورش يابد ولى گناهان اجتماعى، سزايش سلطه ستمگران و فاسدان بر مردم است.
حضرت در همين رابطه، ذات پروردگار را اهل چنين مقامى دانسته و مىستايد:
بارخدايا! سزاوارى تو به گذشت؛ بيشتر از سزاوارى من به مجازات است.
عربى باديه نشين به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) عرض كرد: اى رسول خدا! روز قيامت چه كسى به حساب مردم رسيدگى مىكند؟ فرمود: خداوند عزيز و بلند مرتبه، باديهنشين گفت: به خداوندگار كعبه سوگند، كه نجات يافتيم! حضرت فرمود:چگونه اى عرب؟ گفت: زيرا كريم هر گاه قدرت يابد ببخشايد.
امير المؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) در زمينه اين بزرگ منشى پروردگار مىفرمايد:
بلند مرتبه است خدايى كه با اين قدرتش چه كريم است! و تو با اين ناتوانى و پستى چه جرأتى بر معصيت او دارى! در حالى كه در پناه پوشش او مقيمى، و در فراخناى احسانش مىگردى، فضلش را از تو بازنداشته و پرده حرمتت را ندريده است، بلكه در نعمتى كه براى تو ايجاد مىكند و گناهى كه بر تو مىپوشاند و بلايى كه از تو دور مىنمايد چشم به هم زدنى از لطفش محروم نيستى. پس به او چه گمان مىبرى اگر او را بندگى كنى؟
چقدر خداوند منّان لغزشهاى ما را پرده پوشى كند؟! تا چه اندازه در تحمّل كردار زشت ما صبر پيشه كند؟! تا كى انسان در خواب غفلت باقى بماند؟!
در سفرى حضرت سجّاد (عليه السلام) به قصد حج در حال حركت بوده تا در بين راه به صحرايى بين مكه و مدينه رسيد. پس ناگهان مرد راهزنى به آن حضرت رسيد و گفت: پايين بيا؟! حضرت به او گفت: مقصودت چيست؟ او گفت: مىخواهم تو را بكشم و اموالت را بگيرم.
حضرت فرمود: من هر چه را دارم با تو قسمت كرده و بر تو حلال مىنمايم او گفت: نه.
حضرت فرمود: براى من، به قدرى كه مرا به مقصد برساند بگذار و بقيه آن مال تو باشد او گفت: نه و روى گردانيد.
حضرت فرمود: پروردگار تو كجاست؟ او گفت: در خواب است. در اين حال دو شير درّنده حاضر شدند و يك شير سر آن ملعون را و ديگرى پايش را گرفتند و كشيدند.
در اين لحظه امام فرمود: گمان كردى كه پروردگارت در خواب است.
______________________________
(2)- بحار الأنوار: 5/ 334، باب 18، حديث 1؛ المحاسن: 1/ 246.
(3)- كنز العمال: 11/ 427، حديث 32006؛ الجامع الصغير: 2/ 35، حديث 4598.
(5)- بحار الأنوار: 58/ 296، باب 47، حديث 6؛ علل الشرايع: 1/ 108، حديث 5.
(6)- بحار الأنوار: 75/ 228، باب 23، حديث 104؛ كشف الغمة: 2/ 206.
(7)- مجموعة ورّام: 1/ 9؛ كنز العمال: 14/ 628، حديث 39749.
(9)- بحار الأنوار: 46/ 41، باب 3، ذيل حديث 36؛ مجموعة ورّام: 2/ 81.