فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 4 از دعای 4 ( اصحاب حضرت محمد (ص) اهل جهادند )

وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ ، وَ قَاتَلُوا الآْبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ .
و براى احراز حق و حقيقت از زنان و فرزندان خود دورى مى‌كردند و حتى آن حق و حقيقت را تا مدتى براى بستگان خود نمى‌گفتند مگر آنكه با آنها به جنگ و پيكار پردازند اصحاب و پيروان پيغمبر تو براى تثبيت حق و حفظ مقام نبوت و نشر احكام دين و اعلاء كلمه توحيد با پدران خود جنگيدند و حتى با آن همه محبتى كه در دل والدين است با اولاد خود به مبارزه پرداختند.

هجرت در راه خدا

از ديگر خصوصيّت‌هاى صحابه حقيقى كه در دعاى چهارم اشاره شده، مفارقت و هجرت از زن و فرزند به خاطر اعلاى كلمه حق است.

عدّه‌اى كه جهت نان و نوا و اهداف دنيائى هجرت كردند، و گروهى از مهاجران كه پس از هجرت با منافقان همدست شدند، و يا به گردونه ظلم و ستم و بى‌ايمانى درآمدند چنانكه در سطور گذشته خوانديد، از رحمت حق ممنوع، و از رضايت حضرت محبوب دور شدند.

رحمت و رضوان از آنِ صحابه‌اى است كه در هجرت خود نيّتى جز اظهار كلمه حق نداشتند و تا خروج از دنيا بر ايمان و مقاومت خويش استوار بودند.

عاشقى را جگرى مى‌بايد

احتمال خطرى مى‌بايد

نتوان رفت درين ره با پاى‌

عشق را بال و پرى مى‌بايد

گريه نيمه شبى در كار است‌

دود آه سحرى مى‌بايد

ديده را آب ده از آتش دل‌

عشق را چشم‌ترى مى‌بايد

دست در دامن آگاهى زن‌

سوى او راهبرى مى‌بايد

نتوانى تو به خود پى بردن‌

مرد صاحب نظرى مى‌بايد

چشم و گوش تو به شرك آلودست‌

چشم و گوش دگرى مى‌بايد

عاقبت نخل اميد ما را

از وصال تو برى مى‌بايد

(فيض كاشانى)


هجرت در قرآن كريم‌

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾«1»

يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

﴿فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُم سَيِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ﴾«2»

پس كسانى كه [براى خدا] هجرت كردند، و از خانه‌هايشان رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگيدند و كشته شدند، قطعاً بدى‌هايشان را محو خواهم كرد و آنان را به بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى‌ است، وارد مى‌كنم [كه‌] پاداشى است از سوى خدا و خداست كه پاداش نيكو نزد اوست.


تعرّب بعد از هجرت‌

باب مفصّل و مهمّى در روايات فريقين است تحت عنوان تعرّب بعد از هجرت، كه در آن روايات آمده:

كسى كه پس از معرفت خدا و رسول و كوشش در راه دين، از صراط مستقيم حق برگردد، آلوده به گناه كبيره شده و خود را از رحمت حضرت محبوب ممنوع كرده است.

و بر اساس كتب تاريخى و تفسيرى، گروهى از صحابه به اين گناه دچار شدند و گروه ديگر در برابر طوفان‌هاى اجتماعى و حوادث زمان استقامت ورزيدند تا به لقاى خداوند نايل شدند. آنان براى اعلاى كلمه حق با پدران و فرزندان و برادران و عموهايشان جنگيدند، و در اين نبرد كمال اخلاص و خلوص را نشان دادند.


تعرّب بعد از هجرت در كلام امير مؤمنان (عليه السلام)‌

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در«نهج البلاغه» به اين معنا اشاره مى‌فرمايند:

وَلَقَدْ كُنّا مَعَ رَسُولِ اللّه (صلى الله عليه و آله) نَقْتُلُ آباءَنا وَأبْناءَنا وَإخْوانَنا وَ أعْمامَنا، ما يَزيدُنا ذلِكَ إلّاإيماناً وَ تَسْليماً و مُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلى‌ مَضَضِ الْألم وَ جِدّاً فِى جِهادِ الْعَدُوِّ.

وَلَقَدْ كانَ الرَّجُلُ مِنّا وَالآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخالَسانِ أنْفُسَهُما أيُّهُما يَسْقى صاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا، وَمَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا.

فَلَمّا رَأَى اللّهُ صِدْقَنا أنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْكَبْتَ، وَأنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ، حَتَّى‌ اسْتَقَرَّ الْإسْلامُ مُلْقِياً جِرانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أوْطانَهُ. وَلَعَمْرى لَوْ كُنّا نَأتى ما أتَيتُمْ ما قامَ لِلدّينِ عَمُودٌ وَلا اخْضَرَّ لِلْإيمانِ عُودٌ. وَأيْمُ اللّهِ لَتَحْتَلِبُنَّها دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّها نَدَماً.«3»

ما در كنار رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوديم، پدران و فرزندان و عموهاى خود را به امر حق مى‌كشتيم، و اين مسئله جز بر ايمان و تسليم و حركت در راه راست و شكيبايى بر سوزش الَم، و كوشش ما در جهاد با دشمن نمى‌افزود.

و مردى از ما و مردى از دشمن چون دو شير نر با هم در مى‌افتادند، و در صدد برآوردن جان يكديگر بودند تا كدام يك از آن دو جام مرگ را به كام ديگرى بريزد. يك بار ما بر دشمن پيروز مى‌شديم، و يك بار دشمن بر ما.

چون خدواند راستى ما را ديد دشمن ما را سركوب كرد، و يارى خود را بر ما فروفرستاد، تا آن وقت كه اسلام همانند شترى كه سينه و گردن براى استراحت به زمين نهد و در جاى خود بخوابد استقرار يافت. به جانم قسم! اگر ما در آن زمان رفتارى مانند رفتار امروز شما داشتيم پايه‌اى از بناى اسلام برپا نمى‌شد، و شاخه‌اى از درخت ايمان سبز نمى‌گشت. به خدا قسم! با اين وضعى كه داريد به جاى شير خون خواهيد دوشيد، و به دنبالش دچار ندامت خواهيد شد.

در اين خطبه اميرالمؤمنين (عليه السلام) از صحابه‌اى سخن مى‌گويد كه با تمام وجود از اسلام دفاع مى‌كردند، و حرمت قرآن وصراط حق را تا آخر نگاه داشتند، و از كسانى گلايه و شكايت مى‌كند كه از آن جهاد و كوشش و خلوص و اخلاص دست برداشتند و به مال و منال و شهوات و هواها روى كرده و از دفاع از اسلام در برابر هجوم مارقين و قاسطين و ناكثين دست برداشتند و امام معصوم را بر اثر سستى و روگردانى خود از قرآن، دل شكسته كردند.


وصف صحابه واقعى در كلام امام على (عليه السلام)‌

امام در وصف صحابه واقعى كه خود در رأس آنان بود مى‌فرمايد:

«در آن زمان كه از همه علايق و تمايلات و روابط و ضوابط پوسيده گذشتيم و حتّى جان خود را در راه هدف اعلاى حيات بر كف نهاديم تا معناى واقعى علايق و تمايلات و روابط و ضوابط و حتّى معناى جان را كه اسلام براى ما توضيح مى‌داد درك كنيم و در حيات معقول خود به كار ببريم. از پدران و فرزندان و همه شاخه‌ها و ريشه‌هاى وجود طبيعى خود بريديم، تا انسان‌هايى ساختيم در دنياى جديدى كه آن علايق و تمايلات همگى دگرگون شدند و گام در صراط مستقيم نهاديم.

ما و دشمن هر دو در مرز زندگى و مرگ گريبان يكديگر را مى‌گرفتيم، ما در آن مرز پرشكوه كه براى ما پلِ‌

﴿إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَيْهِ راجِعُونَ﴾«4»

ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او بازمى‌گرديم.

بود؛ به اميد برگرداندن جان به جان آفرين تلاش مى‌كرديم. ولى دشمنان ما در آن مرز جز به تحريك عوامل لجاجت در برابر ما و اسارت در دست قدرت پرستان و پرستش بت‌هاى جامد و جاندار به منطق ديگرى تكيه نداشتند.

پيروزى ما در آن تلاش و تكاپوها و فداكارى‌ها مستند به انبوه سپاه و ديگر عوامل قدرت نبود. ما مسلّح به سلاحى بالاتر از شمشير و نيزه و داراى قوايى ما فوق ديگر نيروهاى جنگى بوديم. اين سلاح وقوا، صدق و اخلاص حقيقى ما بود.

ما در آن مرز زندگى و مرگ، خدا را مى‌ديديم و پيامبر خدا را كه جلوه‌اى از صفات‌ پروردگارمان بود مى‌نگريستيم.

دشمنان ما به تحريك بت‌هاى جاندار به خودكشى مى‌پرداختند و تسليت آنان براى دلدارى خود چنين بود كه ما مرد جنگيم، ما قهرمانيم، ما نبايد مغلوب شويم؛ و نمى‌دانستند كه شكست و پيروزى آنان جز سقوط در عذاب الهى يا دوزخ اجتماعى كه سوداگران جان‌هاى آدميان براى آنان شعله‌ور مى‌ساختند نتيجه‌اى ديگر در بر نداشت«5»

با تو بى خويش همه نرد وفا مى‌بازم‌

آه اگر آگه ازين كار شود غمّازم‌

ماجراى دل خون گشته زمن باز مپرس‌

كه من از دوست به خود باز نمى‌پردازم‌

دوستان شاد كه اين واقعه را پايانى است‌

من در آن جامم و با بيخوديم آغازم‌

عشق چون پير شد از طبع به مردن نرود

اين نه طفلى است كه از دايه ستانى بازم‌

(وصال شيرازى)

______________________________

(1)- بقره (2): 218.

(2)- آل عمران (3): 195.

(3)- نهج البلاغه: خطبه 55.

(4)- بقره (2): 156.

(5)- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: 10/ 182.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^