فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 5 از دعای 4 ( تجارت پر سود الهی )

وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ .
به عشقى كه هرگز نه بيند زيان شدند از رسول خدا دوستان

حقيقت مودّت و لزوم آن‌

در اين قطعه از دعا به دو حقيقت بسيار مهم كه در اعلاى كلمه حق اثر فوق العاده داشته اشاره شده است:

1- مودّت.

2- مهاجرت ياران حق به حبشه.

صاحب تفسير «المنار»«1» كه از دانشمندان بنام عرب است، در معناى عداوت و مودّت در ذيل آيه پنجاه و هشتم سوره مائده مى‌گويد:


تفسير عداوت و مودت‌

«عداوت‌»به معناى كينه‌اى است كه اثرش در قول و عمل ظاهر مى‌شود. ومودّت‌ عشق و محبّتى است كه نتيجه‌اش در گفتار و كردار آشكار مى‌شود.

به هنگامى كه دل انسان نسبت به كسى آغشته به كينه و عداوت شد، آن كينه و عداوت باعث مى‌گردد كه انسان از طرف مورد كينه‌اش جدا شده و از حالات و خصوصيّات وى پرهيز نموده و وى را از دخالت در امورش منع نمايد، و اين اقتضاى كينه و دشمنى است و كسى در ظهور آثار كينه و عداوت در گفتار و عمل ترديد ندارد.

و به وقتى كه قلب انسان نسبت به كسى محبّت شديد پيدا كند و به تعبير قرآن مجيد داراى مودّت شود، آن عشق و محبّت باعث مى‌شود كه انسان براى اتّصالش به حالات و خصوصيّات محبوب بكوشد و خود را به هر قيمتى كه باشد به محبوب برساند، و دست دخالت معشوق را در امور زندگيش باز بگذارد. اين عشق و محبّت‌ علّت تامّه‌اى است براى ورود عاشق به گردونه اطاعت از معشوق، و اين حقيقتى است كه گمان نمى‌رود براى كسى جاى انكار داشته باشد، و شايد بتوان گفت:

محبّت و عشقى كه خالى از اثر باشد و كينه و عداوتى كه جداى از عكس العمل باشد به هيچ عنوان نداريم، و آنان كه عداوت و محبّت را جداى از اثر مى‌دانند، سخن آنان ارزشى ندارد، محبّت جداى از عمل، و كينه فارغ از اثر كدام است؟ ..

اسلام براى مودّت مثبت، و كينه و عداوت قابل قبول، آيات و روايات بسيار مهمّى دارد كه مجموع آن آيات و روايات دو باب بسيار مهم تولّى و تبرّى را تشكيل داده‌اند.

در آن آيات و روايات اعلام شده كه هر كس خالى از تولّى و تبرّى باشد مسلمان نيست. مؤمن بايد با تمام وجود نسبت به حق و رسول حق و مردم مؤمن داراى مودّت باشد، و نسبت به دشمنان خدا و رسول و مردم مؤمن داراى عداوت و كينه، تا آن مودّت وى را به اخلاق حق و رسول الهى و مؤمنان واقعى بيارايد، و آن كينه و عداوت باعث جدائى از حالات و اخلاق و كردار دشمنان خدا و دين شود.


مودّت اهل بيت (عليهم السلام)‌

اين كه در قرآن مجيد اجر رسالت را مودّت اهل بيت (عليهم السلام) قرار داده و نفعش را متوجه خود انسان مى‌داند به اين معناست كه به اهل بيت عشق بورزيد، عشقى كه باعث اطاعت شما از امامان معصوم و علّت آراسته شدنتان به اخلاق اوليا شود، كه اين اطاعت و آراستگى به نفع خود شماست.

﴿قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌﴾«2»

بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‌] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان را [كه‌ بنابر روايات بسيار اهل بيت هستند] را نمى‌خواهم.

﴿قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أجرٍ فَهُوَ لَكُمْ إنْ أجْرِىَ إلّا عَلَى اللّهِ﴾«3»

بگو: هر گونه پاداشى كه از شما خواستم، آن پاداش براى خودتان، پاداش من فقط بر عهده خداست، و او بر همه چيز گواه است.

آرى، عشق مثبت به معشوق مثبت، در حيات فكرى و نفسى و روحى و قلبى و عملى انسان معجزه مى‌كند. عشق مثبت به معشوق مثبت، از آتش پرست سلمان، از بى سواد گمنام ابوذر، از سياه حبشى بلال، از زن عصر جاهلى خديجه، از غلام زاده عمّار، و از آدم خاكى، موجودى افلاكى مى‌سازد.«4»

جان و دل و دين و رگ و پوست، عشق‌

در همه اشيا به تكاپوست عشق‌

تخم بَدَل كاشته بى حاصلان‌

غافل از اين نكته كه خودروست عشق‌

خواهى اگر خويش بسنجى به كار

سنگ گران كن كه ترازوست عشق‌

زو دل و بازوت ندارد گريز

نيروى دل قوّت بازوست عشق‌

زمزمه خلوت سرّ صفا

همهمه ساحت مينوست عشق‌

(صفا اصفهانى)

اين نكته را نبايد ناگفته گذاشت كه عشق و محبّت و كينه و عداوت مثبت ثمره معرفت است.

انسان وقتى به آيات قرآن مجيد كه بازگو كننده اسما و صفات حق و حالات و اخلاق انبيا و اولياست دقّت كند و از اين طريق به معرفت لازم آراسته شود، عاشق حق و انبيا و اوليا گشته و نسبت به دشمنان آنان كه درونى سياه و باطنى نازيبا و وحشت آور دارند، دشمن مى‌شود. اين عشق و محبّت انسان را به سوى مقام قرب و وصال مى‌برد، و آن كينه و عداوت آدمى را از ساحت دشمنان دور ساخته و انسان را در صورت حمله آنان به عرصه حيات انسانى تا سرحدّ جان باختن در راه معشوق مثبت آماده مبارزه و قتال مى‌نمايد.


وجوب عداوت با دشمنان خدا

دشمنان حضرت رب كه دشمنان رسول الهى و قرآن مجيد و مردم مؤمن هم هستند و كينه و عداوت آنان با حقايق، معلول كبر و جهل و غرور و هواى نفس و دلبستگى شديد آنان به زندگى مادّى چند روزه است و داراى چهره‌هاى گوناگونى هستند و هدفى جز خاموش كردن چراغ حق، كوبيدن فرهنگ رسول اللّه، بى‌ايمان كردن ملّت اسلام و غارت سرمايه‌هاى معنوى و مادّى اهل ايمان ندارند، دوستى و محبّت با آنان و باز گذاشتن دستشان براى دخالت در امور مسلمانان گناه كبيره و خيانت به حضرت حق و انبيا و ائمّه و ملّت اسلام است، و كينه داشتن نسبت به آنان و جدا زيستن از اخلاق و رفتار و حالات آنان و بستن راهشان براى عدم دخالت در امور مسلمانان از اعظم واجبات الهيّه است.

اگر ملّت اسلام پس از وفات رسول حق، اين قاعده قرآنى را نسبت به دشمنان مراعات مى‌كردند، دچار آن همه بلا و به خصوص حكومت بنى اميّه كه در قرآن مجيد از آن تعبير به «شجره ملعونه» شده و حكومت بنى عبّاس و حكومت‌هاى پس از آن نمى‌شدند.

و اگر در اين عصر هم ملّت‌ها و دولت‌هاى مدّعى اسلام مراعات اين حقيقت را مى‌نمودند، دچار حاكميّت استعمار نگشته و اين همه بلا بر سرشان نمى‌آمد، معادن آنان و فرهنگ و ناموسشان به غارت نمى‌رفت، به ذلّت و مذلّت دچار نمى‌شدند و سيادت و آقائى خود را از دست نمى‌دادند.

دشمنى با دشمنان خدا كه قومى كافر، مشرك، فاسق، فاجر و حيله گرند باعث حفظ اسلام و رشد حق و عظمت مسلمانان است.


الگوى استعمارى‌

مودّت با حق و با انبيا و ائمّه (عليهم السلام) علّت شكوفايى استعدادها و سعادت دنيا و آخرت و ذلّت و خوارى و نابودى دشمنان است.

﴿لَا يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ﴾«5»

مؤمنان نبايد كافران را به جاى اهل ايمان، سرپرست و دوست بگيرند؛ و هر كس چنين كند در هيچ پيوند و رابطه‌اى با خدا نيست، مگر آن كه بخواهيد به سبب دفع خطرى كه متوجه شماست از آنان تقيّه كنيد؛ خدا شما را از [عذاب‌] خود بر حذر مى‌دارد، و بازگشت [همه‌] به سوى خداست.

«آيه شريفه در مقام يك درس مهمّ سياسى و اجتماعى به مسلمانان است كه بيگانگان را نه به عنوان دوست ونه به عنوان حامى و يار و ياور در هيچ كار خود نپذيرند و فريب سخنان جذّاب و طرح‌هاى جالب و اظهار محبّت‌هاى به ظاهر عميق و صميمانه آنها را نخورند؛ زيرا تاريخ نشان مى‌دهد ضربه‌هاى سنگينى، مردم با ايمان و با هدف از اين رهگذر خورده‌اند.

اگر در تاريخچه استعمار دقيق شويم، هميشه استعمارگران در لباس دوستى و دلسوزى و عمران و آبادى در اجتماعات استعمار شده نفوذ مى‌كنند. آنها پس از محكم كردن پنجه‌هاى خود در ريشه‌هاى اجتماع استعمار شده، بى‌رحمانه بر آنها مى‌تازند و همه چيز آنها را به يغما مى‌برند.

براى اهميّت اين موضوع، تهديد بسيار شديدى در آيه آمده است و آن اين كه هر كس تن به چنين كارى دهد، هر گونه ارتباطش را از خدا قطع خواهد كرد.

جمله‌﴿مِنْ دُونِ الْمُؤمِنين‌﴾ اشاره به اين است كه در زندگى اجتماعى، هر كس ناچار است اوليا و دوستانى داشته باشد، ولى افراد با ايمان بايد اولياى خود را از ميان افراد با ايمان انتخاب كنند و كافران را بجاى آنها قرار ندهند«6»

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ ۚ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾«7»

اى اهل ايمان! از غير خودتان براى خود محرم راز نگيريد؛ آنان از هيچ توطئه و فسادى درباره شما كوتاهى نمى‌كنند؛ شدت گرفتارى و رنج و زيان شما را دوست دارند؛ تحقيقاً دشمنى [با اسلام و مسلمانان‌] از لابلاى سخنانشان پديدار است و آنچه سينه‌هايشان [از كينه و نفرت‌] پنهان مى‌دارد بزرگ‌تر است. ما نشانه‌ها [ىِ دشمنى و كينه آنان‌] را اگر مى‌انديشيد براى شما روشن ساختيم.* آگاه باشيد! اين شماييد كه آنان را دوست داريد، و آنان شما را دوست ندارند. و شما به همه كتاب‌ها [ىِ آسمانى‌] ايمان داريد [ولى آنان ايمان ندارند]. و چون با شما ديدار كنند، مى‌گويند: ايمان آورديم. و زمانى كه با يكديگر خلوت نمايند از شدت خشمى كه بر شما دارند، سر انگشتان خود را مى‌گزند. بگو: به خشمتان بميريد. يقيناً خدا به آنچه در سينه‌هاست، داناست.

﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾«8»

همان كسانى كه كافران را به جاى مؤمنانْ سرپرست و دوست خود مى‌گيرند؛ آيا عزت و قدرت را نزد آنان مى‌طلبند؟ يقيناً همه عزت و قدرت فقط براى خداست.

﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً مُبِيناً﴾«9»

اى اهل ايمان! كافران را به جاى مؤمنان، سرپرست و يار خود مگيريد. آيا مى‌خواهيد براى خدا بر ضد خودتان دليلى آشكار [نسبت به عذابتان در دنيا و آخرت‌] قرار دهيد؟!

﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى‌ أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾«10»

اى اهل ايمان! يهود و نصارى را سرپرستان و دوستان خود مگيريد، آنان سرپرستان و دوستان يكديگرند [و تنها به روابط ميان خود وفا دارند]. و هر كس از شما، يهود و نصارى را سرپرست و دوست خود گيرد از زمره آنان است؛ بى‌ترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمى‌كند.

آرى، به وجود آمدن اسرائيل غاصب در اين چهل ساله اخير در دل ممالك‌ اسلامى و آن همه جنايت و خيانتى كه به اسلام و مسلمين و قرآن نموده، نتيجه دوستى دولت‌هاى به ظاهر اسلامى با يهود و نصاراى غرب و پذيرش ولايت آنان بوده است.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾«11»

اى مؤمنان! كسانى كه دين شما را مسخره و بازيچه گرفته‌اند، چه از اهل كتاب و چه از كافران، سرپرستان و دوستان خود مگيريد؛ و اگر مؤمن هستيد از خدا پروا كنيد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾«12»

اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند.

﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى‌ يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾«13»

بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه فراهم آورده‌ايد و تجارتى كه از بى‌رونقى و كسادى‌اش مى‌ترسيد و خانه‌هايى كه به آنها دل خوش كرده‌ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب‌ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‌كند.

﴿لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾«14»

گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمى‌يابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار كنند، گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دل‌هايشان ثابت و پايدار كرده، و به روحى از جانب خود نيرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى است درمى‌آورد، در آنجا جاودانه‌اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اينان حزب خدا هستند، آگاه باش كه بى‌ترديد حزب خدا همان رستگارانند.

﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾«15»

محمّد، فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند بر كافران سرسخت و در ميان خودشان با يكديگر مهربانند.

قرآن مجيد در سه آيه اوّل سوره ممتحنه مى‌فرمايد:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ* إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ* لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾«16»

اى اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد، شما با آنان اظهار دوستى مى‌كنيد، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه از حق براى شما آمده كافرند، و پيامبر و شما را به خاطر ايمانتان به خدا كه پروردگار شماست [از وطن‌] بيرون مى‌كنند، [پس آنان را دوستان خود مگيريد] اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنوديم بيرون آمده‌ايد [چرا] مخفيانه به آنان پيام مى‌دهيد كه دوستشان داريد؟ در حالى كه من به آنچه پنهان مى‌داشتيد و آنچه آشكار كرديد داناترم، و هر كس از شما با دشمنان من رابطه دوستى برقرار كند، مسلماً از راه راست منحرف شده است.* اگر بر شما چيره شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست‌هايشان را [به اسارت، آزار و كشتن‌] و زبان‌هايشان را به [بدگويى، تحقير و ناسزا] بر ضد شما مى‌گشايند، و آرزو دارند كه اى كاش شما هم كافر شويد.* روز قيامت [كه كيفر دوستى با دشمنان داده شود] خويشان و فرزندانتان سودى به حال شما ندارند، خدا ميان شما و آنان جدايى مى‌اندازد، و خدا به آنچه انجام مى‌دهيد، بيناست.

در هر صورت قسمت مهمّى از بلاهايى كه بر سر امّت اسلام آمده، معلول‌ دوستى عدّه‌اى از سردمداران ممالك اسلامى و مردم مسلمان با كفّار و يهود و نصارى‌ بوده، و واى به حال اينان از روزى كه قرآن مجيد در پيشگاه حضرت حق، به شكايت از آنان برخيزد و حضرت قهّار به شكايت قرآن عليه آنان توجّه كند.

افسوس كه از حالت خود بيخبرانيم‌

يك دهر همه كور و يك آفاق كرانيم‌

ره پُر چَه و ما كور و ز نابردن فرمان‌

هم از نظر افتاده صاحبنظرانيم‌

شه جاده كز آن قافله سالار گذشته‌

گم كرده به هر كوره رهى ره سپرانيم‌

تنها نه همين خود شده مشغول به عصيان‌

بل بر پدر و مادر عاصى پسرانيم‌

گو سنگ تنبّه دگر اى چرخ ميفكن‌

خود رنجه مفرماى كه ما خيره سرانيم‌

هر تخم كنى كشت همان بدروى آخر

زنهار در اين مزرعه ما بذرگرانيم‌

(صغير)


وجوب مودّت با دوستان حق‌

همان طور كه عداوت با دشمنان حق واجب است، مودّت با دوستان حق نيز واجب است. باب مودّت با اولياى حق باب رحمت و عنايت و لطف خداست.

اولياى حق كه در رأسشان انبيا و ائمّه (عليهم السلام) قرار دارند، منبع اسما و صفات حضرت محبوبند. تمام زيبايى‌هاى معنوى در آنان جمع است، قبول ولايت آنان از آب و نان براى انسان ضرورى‌تر است. سعادت دنيا و آخرت در پذيرش ولايت آنان به دست مى‌آيد. اتّصال به آنان آدمى را منبع آداب حق و مركز تجلّى انوار حضرت رب مى‌نمايد.

ادب انسانى و فطرت و وجدان و عقل اقتضا مى‌كند كه انسان براى ابد از دشمنان خدا و رسول و ائمّه بريده و با اولياى الهى پيوند داشته باشد.


سعادت دنيا و آخرت در تمسك به زيبايى‌هاى معنوى انبيا و ائمه (عليهم السلام)‌

در اين قسمت دورنمايى از زيبايى‌هاى معنوى انبيا و ائمّه (عليهم السلام) را بازگو مى‌كنيم تا بيش از پيش توسّل خود را به آن منابع خير بيشتر كرده و از اين راه به آبادى دنيا و آخرت برسيم.

1- با تمام وجود مجذوب حضرت محبوبند.

2- در ايمان به حق و آخرت بى نظيرند.

3- به حقايق الهيّه و آداب انسانيّه و امور طبيعيّه آگاهند.

4- عقل آنان مافوق تمام عقول است.

5- سخاوت، ذاتىِ آنان است.

6- در شجاعت نمونه ندارند.

7- درياى بى ساحلى از عفّت نفسند.

8- همّت آنان در رأس همه همّت‌هاست.

9- بر تمام عباد حق مهربانند.

10- بردبار و حليمند.

11- در عفو و گذشت نمونه و مثل ندارند.

12- داراى تمام محاسن اخلاقند.

13- ايثارگرند.

14- منبع كرم و بزرگواريند.

15- در تمام امور بر حضرت حق توكّل دارند.

16- تسليم حقّند.

17- راضى به قضاى محبوبند.

18- منبع وقار و ادبند.

19- اهل فتوّتند.

20- در راه حق تا لحظه خروج از دنيا ثابت قدمند.


داستان هجرت اصحاب به حبشه‌

در سال‌هاى اول بعثت، مسلمانان در اقليّت بودند. قريش و ساير قبايل، اهل ايمان را از هر جهت در مضيقه سخت قرار دادند. آنان براى جهاد با كفّار و مشركان از نظر عدّه و عُدّه آماده نبودند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) براى حفظ اسلام و جان مسلمانان و تهيّه پايگاهى در خارج از منطقه حجاز به آنان دستور مهاجرت داد و حبشه را براى آنان انتخاب فرمود، و به آنان گوشزد كرد در آنجا زمامدار صالحى است كه از ستم و ستمگرى جلوگيرى مى‌نمايد، شما به آنجا كوچ كنيد، باشد كه خداوند مهربان فرصت مناسبى در اختيار ما قرار دهد.

يازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم آن ديار شدند، و از طريق كشتى به سوى حبشه حركت كردند. اين مهاجرت كه در ماه رجب به سال پنجم بعثت انجام گرفت مهاجرت اوّل ناميده شد.

چيزى نگذشت كه جعفر بن ابى طالب و جمعى ديگر از مظلومان راه حق به حبشه رفتند و هسته اصلى يك جمعيّت متشكّل اسلامى را كه از هشتاد و دو مرد و عدّه‌اى زن و كودك تشكيل مى‌شد به وجود آوردند.

مسأله مهاجرت اين گروه براى دشمنان خدا بسيار تلخ و دردناك بود؛ زيرا حس مى‌كردند چيزى نخواهد گذشت كه با يك جمعيّت متشكّل نيرومند از مسلمانان كه تدريجاً اسلام را پذيرفته‌اند و به سرزمين امن و امان حبشه رفته‌اند روبه رو خواهند شد. براى به هم زدن اين موقعيّت دست به كار شده و دو نفر از جوانان باهوش و فعّال و حيله‌گر و پشت هم انداز يعنى: عمرو بن عاص و عمارة بن وليد را براى در هم ريختن اوضاع مؤمنان انتخاب و به حبشه فرستادند.

اين دو نفر در كشتى شراب خوردند و به جان هم افتادند، ولى به هر حال براى پياده كردن نقشه خود وارد سرزمين حبشه شدند و با مقدّماتى به حضور نجاشى بار يافتند و قبلًا با دادن هداياى گران‌بهايى به اطرافيان نجاشى موافقت آنها را جلب كرده و قول تأييد و طرفدارى از آنان گرفتند.

عمرو عاص سخنان خود را از اين جا شروع كرد، به نجاشى گفت: ما فرستادگان بزرگان مكّه‌ايم، تعدادى از جوانان سبك مغز در ميان ما پرچم مخالفت برافراشته‌اند و از آيين نياكان خود برگشته و به بدگويى از خدايان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا كرده و در ميان مردم تخم نفاق پاشيده‌اند و از موقعيّت سرزمين شما سوء استفاده كرده و به اين جا پناه آورده‌اند، ما از آن مى‌ترسيم كه در اين جا نيز دست به اخلالگرى بزنند. بهتر اين است كه آنها را به ما بسپاريد تا به محلّ خود بازگردانيم.

اين را گفتند و هدايائى را كه با خود آورده بودند تقديم داشتند.

نجاشى گفت: تا من با نمايندگان اين پناهندگان به كشورم صحبت نكنم نمى‌توانم در اين زمينه سخن بگويم و از آنجا كه اين بحث يك بحث مذهبى است بايد از نمايندگان مذهبى نيز در جلسه‌اى در حضور شما دعوت شود.

روز ديگر در يك جلسه مهم كه اطرافيان نجاشى و جمعى از دانشمندان مسيحى و جعفر بن ابى طالب به عنوان نمايندگى مسلمانان و نمايندگان قريش حضور داشتند، نجاشى پس از استماع سخنان نمايندگان قريش رو به جعفر كرد و از او خواست كه نظر خود را در اين زمينه بيان كند.

جعفر پس از اداى احترام چنين گفت: نخست از اينها بپرسيد آيا ما جزء بردگان فرارى اين جمعيّتيم؟

عمرو گفت: نه شما آزاديد.

جعفر: و نيز سؤال كنيد آيا آنها حقّى و دينى بر ذمّه ما دارند كه آن را از ما مى‌طلبند؟

عمرو: نه، ما هيچ گونه طلبى از شما نداريم.

جعفر: آيا خونى از شما ريخته‌ايم كه آن را از ما مى‌طلبيد؟

عمرو: نه، چنين برنامه‌اى در كار نيست.

جعفر: پس از ما چه مى‌خواهيد كه اين همه ما را شكنجه و آزار داديد. و ما از سرزمين شما كه مركز ظلم و بيدادگرى بود بيرون آمديم.

سپس جعفر رو به نجاشى كرد و گفت: ما جمعى نادان بوديم، بت پرستى مى‌كرديم، گوشت مردار مى‌خورديم، انواع كارهاى زشت و ننگين انجام مى‌داديم، قطع رحم مى‌كرديم، نسبت به همسايگان بدرفتار بوديم و نيرومندان ما ضعيفان را مى‌خوردند.

ولى خداوند مهربان پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه به ما دستور داده است:

هر گونه شبيه و شريك را از خدا دور سازيم و فحشا و منكرات و ظلم و ستم و قمار را ترك گوئيم. به ما دستور داده نماز بخوانيم، زكات بدهيم، عدالت و احسان پيشه كنيم و بستگان خود را كمك نماييم.

نجاشى گفت: عيساى مسيح نيز براى همين امور مبعوث شده بود.

سپس از جعفر پرسيد: آيا چيزى از آياتى كه بر پيامبر شما نازل شده است حفظ دارى؟

جعفر گفت: آرى، و سپس شروع به خواندن سوره مريم كرد.

حُسن انتخاب جعفر در مورد آيات تكان دهنده اين سوره كه مسيح و مادرش را از هر گونه تهمت‌هاى ناروا پاك مى‌سازد اثر عجيبى گذاشت تا آنجا كه قطره‌هاى اشكِ شوق از ديدگان دانشمندان مسيحى سرازير گشت و نجاشى صدا زد: به خدا سوگند! نشانه‌هاى حقيقت در اين آيات نمايان است.

هنگامى كه عمرو خواست در اين جا سخنى بگويد و تقاضاى سپردن مسلمانان‌ را به دست وى كند، نجاشى دست بلند كرد و محكم بر صورت عمرو كوبيد و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند! اگر بيش از اين سخنى در مذمّت اين جمعيت بگويى تو را مجازات خواهم كرد. اين جمله را گفت و رو به مأموران كرد و فرياد كشيد:

هداياى آنها را به آنان برگردانيد و آنان را از حبشه بيرون بريزيد، و به جعفر و يارانش گفت: آسوده خاطر در كشور من زندگى كنيد.

آرى، اصحاب حقيقى رسول حق، در مكّه به انواع شكنجه و آزار دچار شدند و از وسعت معيشت به ضيق اقتصاد افتادند، و محض حفظ اسلام مجبور به ترك وطن و اهل و عيال شدند، ولى به قول قرآن مجيد و امام سجّاد (عليه السلام) با سرمايه مودّت و محبّت به پيامبر و فداكارى در راه حضرت رب، به تجارت و معامله‌اى دست زدند كه كسادى در آن نبود و نتيجه و نفعش جاودانى و ابدى بود.

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ* لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾«17»

قطعاً كسانى مانند [على بن ابى طالب (عليه السلام)‌] كه همواره كتاب خدا را مى‌خوانند و نماز را برپا مى‌دارند و از آنچه روزى آنان كرده‌ايم در نهان و آشكار انفاق مى‌كنند، تجارتى را اميد دارند كه هرگز كساد و نابود نمى‌شود.* [اين همه را انجام مى‌دهند] تا [خدا] پاداششان را كامل عطا كند و از فضلش بر آنان بيفزايد؛ يقيناً او بسيار آمرزنده و عطا كننده پاداش فراوان در برابر عمل اندك است.

______________________________

(1)- تفسير المنار: 7/ 2.

(2)- شورى (42): 23.

(3)- سبأ (34): 47.

(4)- مرحوم استاد شهيد مطهرى در كتاب پرقيمت «جاذبه و دافعه على (عليه السلام)» در بخش اول آن بحث مفصّلى در اكسير محبّت و عشق و آثار مثبت آن دارند كه به جهت خوددارى از تطويل، نقل نكرديم. شما مى‌توانيد براى تكميل اين بحث بدان مراجعه فرماييد. و نيز در كتاب «ولاءها و ولايت‌ها» فصلى در ولاى محبّت آورده كه لزوم محبّت و مودّت خاندان وحى را از كتاب و سنّت به خوبى استنباط فرموده است كه مطالعه آن بسيار سودمند مى‌باشد.

(5)- آل عمران (3): 28.

(6)- تفسير نمونه: 2/ 449، با كمى تلخيص.

(7)- آل عمران (3): 118- 119.

(8)- نساء (4): 139.

(9)- نساء (4): 144.

(10)- مائده (5): 51.

(11)- مائده (5): 57.

(12)- توبه (9): 23.

(13)- توبه (9): 24.

(14)- مجادله (58): 22.

(15)- فتح (48): 29.

(16)- ممتحنه (60): 1- 3.

(17)- فاطر (35): 29- 30.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^