در فرازهاى ملكوتى بالا به چند مسئله بسيار مهم خانوادگى، اجتماعى، مالى، اخلاقى و سياسى اشاره شده است.
1- صله رحم
2- همسايه
3- مال حلال مخلوط به حرام
4- آشتى با آن كه در قهر و هجر است.
5- انصاف و مدارا
6- دشمنى با دشمنان خدا
قرآن مجيد در بيست و سه مورد به اهل ايمان و ساير مردم سفارش اقوام و ذوىالقربى را نموده، و اين همه تأكيد تحت اين عنوان كه با مال و ارث و اداى حقوق نسبت به آنان از آنان رعايت كنيد، دليل بر اهميّت صله رحم در پيشگاه حضرت حق است.
حضرت صادق (عليه السلام) در توضيح آيه شريفه:
و آنچه را خدا به پيوند آن فرمان داده پيوند مىدهند.
مىفرمايد:
از جمله امورى كه حضرت حق امر به اتصال كردهاند صله رحم و رسيدگى به اقوام است، و نهايت تأويل آيه، صله مردم نسبت به ما اهل بيت است.
صله نسبت به اهل بيت (عليهم السلام)، قبول ولايت و امامت آن بزرگوار و تأسّى به آنان در اخلاق و اعمال و اطاعت از امر و نهى ايشان است.
قطع رحم آن چنان مورد نفرت حق است كه در قرآن مجيد فرموده است:
و كسانى كه عهد خدا را پس از استوار كردنش مىشكنند، و پيوندهايى را كه خدا به برقرارى آن فرمان داده مىگسلند، و در زمين فساد مىكنند، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سراى، براى آنان است.
آنان كسانى هستند كه پيمان خدا را [كه توحيد و وحى و نبوت است] پس از استوارىاش [با دلايل عقلى و علمى و براهين منطقى با عدم وفاى به آن] مىشكنند و آنچه را خدا پيوند خوردن به آن را فرمان داده است [مانند پيوند با پيامبران و كتابهاى آسمانى و اهل بيت طاهرين و خويشان] قطع مىنمايند و در زمين تباهى و فساد بر پا مىكنند، آنانند كه زيانكارند.
و از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مىكنيد، پروا كنيد و از [قطع رابطه با] خويشاوندان بپرهيزيد. يقيناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.
امام صادق (عليه السلام) در توضيح آيه مىفرمايد:
منظور از ارحام در اين آيه اقوام مردمند كه خداوند نسبت به آنان امر به صله فرموده و آن را بزرگ دانسته است.
رسول حق (صلى الله عليه و آله) فرمود:
سريعترين نيكى براى رسيدن به ثواب صله رحم است.
امام على (عليه السلام) در «نهج البلاغه» مىفرمايد:
اى مردم! هيچ كس از طايفه و خويشان خود بى نياز نيست هر چند صاحب مال و دارايى باشد، بدون شك به دست و زبان آنان براى اينكه از او دفاع كنند و به ياريش برخيزند نيازمند است، و نزديكان شخص براى اينكه او را به هنگام نبودنش يارى دهند مهمترين اشخاصند و بهتر مىتوانند پراكندگى و گرفتارى او را رفع كنند و در هنگام سختى و پيشامدهاى ناگوار از همگان نسبت به او مهربانترند، و نام نيكو كه حضرت حق به شخص در ميان مردم عطا فرمايد بهتر است براى او از ثروت و دارايى كه براى ديگرى به ارث بگذارد.
بدانيد كه يك نفر از شما حقّ روگرداندن از خويشان خود را ندارد آنگاه كه آنان را در فقر و پريشانى ببيند، بر او لازم است با مالى كه به خاطر ماندنش زياد نمىشود به آنان احسان كند، و كم نمىگردد اگر آن را به مصرف حق برساند. هر كس از اقوام خود دست بكشد از آنان يك دست گرفته شده، و از او دستهاى بسيار؛ و آن كه نسبت به اقوامش متواضع باشد و مهربان و همراه، به طور دائم دوستى آنان را به طرف خود جلب خواهد كرد.
امير المؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
اقوامت را گرامى بدار، زيرا آنان براى تو بالى هستند كه به وسيله آن طيران مىكنى، و ريشهاى هستند كه به سوى آنان مىروى، و دستى هستند كه با آن قدرت پيدا مىكنى.
ابوبصير مىگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم:
مردى به خاطر اينكه اقوامش شناختِ به حق ندارند با آنان قطع رابطه مىكند، فرمود: قطع رابطه با رحم سزاوار نيست.
صفوان مىگويد: به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم: مرا نزديكى هست كه بر غير دين من و راه و روش اهل بيت است، آيا او را بر من حقّى هست؟ فرمود: آرى، حق خويشاوندى را هيچ چيز قطع نمىكند. و اگر بر آيين تو باشند داراى دو حقّند. حق رحم و حق اسلام.
رسول حق (صلى الله عليه و آله) فرمود:
در دنيا صله رحم كنيد گرچه به يك سلام باشد.
و نيز آن حضرت فرمود:
چون گناه قطع رحم به ميان آيد اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
صله ارحام، اعمال را پاك مىكند، اموال را زياد مىنمايد، بلا را دفع مىكند، اجل را به تأخير مىاندازد (كنايه از اينكه عمر را طولانى مىنمايد).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
و نيز فرمود:
موسى (عليه السلام) از حضرت حق عز و جل پرسيد:
جزاى آن كه صله رحم كند چيست؟ خطاب رسيد: اجلش را به تأخير مىاندازم و سختىهاى مرگ را بر او راحت و آسان مىكنم.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
صله رحم مملكت را آباد و عمر را زياد مىكند گرچه كنندگان اين كار از خوبان نباشند.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
يكسال مسيرى را طى كن، صله رحم بجاى آور.
و نيز فرمود:
من به حاضر و غائب امّتم سفارش مىكنم و به هر كه در اصلاب مردان و رحم زنان است تا روز قيامت، صله رحم كنيد گرچه مسير يكسال راه باشد، كه صله رحم از دين است.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
رسول حق (صلى الله عليه و آله) فرمود:
سه نفر وارد بهشت نمىشوند، دائم الخمر، مؤمن به سحر و جادو، قطع كنندهرحم.
امام على (عليه السلام) فرمود:
زشتترين گناهان قطع رحم و عاقّ پدر و مادر شدن است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
از گناهانى كه انسان را دچار مرگ زودرس مىكند قطع رحم است.
ارزش و اهميّت حقوق همسايه در آيات و روايات و تفسير دعاى بيست و ششم گذشت.
كتاب خدا در به دست آوردن روزى تأكيد بر مال حلال دارد، زيرا حضرت محبوب آنچه را روزى عبد كرده از حلال است، و حرام هيچ ارتباطى با رزق و روزى و اراده حق ندارد.
حلال از طريق كسب مشروع و زحمت بازو و طرق اسلامى قابل كسب است، به دست آوردن مال از طريق غير شرعى بدون شك حرام است و توبه آن به اين است كه مال به صاحبش برگردد.
در دستورهاى الهى و انبيا و امامان آمده؛ اگر حرامى به دست آوردهايد و صاحبش معلوم است، موظف هستيد آن را برگردانيد، اگر مالكش مجهول است از جانب صاحبش در راه حق صدقه بدهيد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
هر كس از راه غير حلال مالى به دست آورد خداوند او را به فقر و ندارى مبتلا مىكند.
و نيز فرمود: خداوند فرموده:
كسى كه در به دست آوردن مال از هر راهى باك نداشته باشد، من هم در قيامت باك نكنم كه او را از چه درى وارد آتش كنم.
امام على (عليه السلام) فرمود:
بدترين اموال، مالى است كه حق خدا از آن خارج نشده باشد.
و نيز فرمود:
بدترين مال، مالى است كه از آن در راه خدا انفاق نشده باشد، و از پرداخت زكاتش خوددارى كنند.
كسى كه زكات مال نپرداخته بدون شك چون حق هشت طايفه در مال اوست:فقرا، مساكين، متصديان زكات، آنان كه بايد از آنان تأليف قلب شود، بندگان، قرض داران، راه خدا، بازماندگان از راه،
در باب زكات نزديك به سى و چهار آيه در قرآن مجيد آمده، تعداد آيات و تأكيدى كه در آنها بر مسئله زكات شده، و وعده خوفناكى كه نسبت به عذاب مانعان زكات داده شده، همه و همه دليل بر عظمت اين مسئله در اسلام است.
در قرآن مجيد زكات در كنار نماز ذكر شده است و قرآن خواسته بگويد: اهمّيّت زكات كمتر از نماز نيست و نماز بى زكات قابل توجّه نمىباشد.
امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
كسى كه زكات شتر و گاو و گوسفند به عهده اوست و نپردازد، در قيامت در سرزمينى صاف او را به پا مىدارند، در آن وقت هر حيوان صاحب شاخى به او شاخ مىزند، و هر گزندهاى او را مىگزد، و هر سم دارى او را لگدكوب مىكند تا حضرت حق از حساب خلق فارغ شود!
و هر كه زكات خرما و جو و گندم و انگور بر عهده اوست و نپرداخته، زمينش را تا طبقه هفتم تا به پا شدن قيامت، قلاده گردن او مىكنند.
و نيز حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول حق (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
سخىترين مردم كسى است كه زكات مالش را بپردازد، و بخيلترين آنان كسى است كه از اداى واجب الهى بخل ورزد.
ائمه طاهرين (عليهم السلام) از رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) روايت مىكنند:
بيماران خود رابا صدقه معالجه كنيد، ابواب بلا را با دعا دفع نماييد، اموال خود را با زكات حفظ كنيد، پرندهاى صيد نمىشود مگر اينكه تسبيح حق را ضايع كرده باشد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
دزدان سه نفرند: آن كه زكات نمىپردازد، آن كه مهر زنان را به خود حلال مىداند، آن كه قرض مىگيرد و نيّت دارد باز پس ندهد.
حضرت رضا (عليه السلام) در روايت مهمّى مىفرمايد:
خداوند به سه چيز همراه سه چيز امر فرموده: نماز را با زكات امر كرده، پس هر كس نماز بجاى آورد و زكات نپردازد نمازش قبول نمىشود. شكر نسبت به خودش را با شكر از پدر و مادر امر نموده، پس هر كس از والدين شكر نكند خدا را شكر نكرده؛ تقوا را با صله رحم دستور داده، پس هر كس صله رحم نكند از خدا پروا نكرده است.
على بن ابى حمزه مىگويد:
دوستى داشتم كه در دستگاه بنى اميه نويسنده بود، از من خواست از حضرت صادق (عليه السلام) براى او وقت ملاقات بگيرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام كرد و نشست و عرضه داشت: فدايت شوم، در ادارات بنى اميه نويسنده بودم و از اينرو مال فراوانى به دست آوردم.
حضرت فرمود: اگر بنى اميه كسى را نمىيافتند تا در تمام امور به آنان كمك دهد، امر مال و غنيمت و مسئله جنگ و امور سياسى و اجتماعى، قدرت غارت كردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مىكردند چيزى جز آنچه در دست داشتند، نمىيافتند.
جوان عرض كرد: فدايت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟
فرمود: اگر راهنمايى كنم مىپذيرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از اين راه به دست آوردهاى بيرون شو، اگر صاحبان مال را مىشناسى به آنان برگردان، اگر نمىشناسى از جانب آنان صدقه بده، در اين صورت من بهشت را براى تو ضامنم!
جوان زمانى طولانى سكوت كرد و سر به زير انداخت، سپس گفت: فدايت شوم، انجام دادم.
او با ما به كوفه برگشت، چيزى نبود جز اينكه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهيه كرديم و مختصر نفقهاى به او مىرسانديم.
چيزى نگذشت كه مريض شد، به عيادتش رفتيم، در يكى از عيادتها او را به حال احتضار ديدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه! به خدا قسم! امام صادق (عليه السلام) به عهدش وفا كرد!
اين را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسيدم به من نگريست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم: فدايت شوم، راست مىگويى، او اين مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد.
در هر صورت از مال حرام به هر صورت كه هست بپرهيزيم، زيرا مال حرام باعث تاريكى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسيارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.
اسلام دين محبّت، علاقه، مهر، وفا، صفا، مواسات، عدل، انصاف، كرامت، وقار، اخلاق و عمل صالح و عقايد حقّه، و آيين عفو و اغماض و گذشت است.
مردم مؤمن با هم برادر و برابرند، و كسى بر كسى جز به تقوا آن هم در پيشگاه حضرت حق امتياز ندارد.
قهر كردن مؤمن با مؤمن، مسلم با مسلم، زن با شوهر، شوهر با زن، فرزند با پدر و مادر، پدر و مادر با فرزند، همسايه با همسايه، شريك با شريك در اسلام جائز نيست، و چنانكه كسى كم ظرفيتى نشان دهد و با طرف مقابلش قهر كند لازم است هر چه زودتر و سريعتر به آشتى برخيزد، و نگذارد قهر و هجران، زمانش طولانى شود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
جدايى مسلمان از برادرش همانند ريختن خون اوست.
در روايت ديگر آمده:
كسى كه يك سال از برادر مسلمانش كناره بگيرد چنان است كه خون او را ريخته باشد.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
بر شما باد به صله و رفاقت با يكديگر، و بپرهيزيد از قطع رابطه و دورى جستن.
رسول اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمود:
اى ابوذر! از قهر كردن با برادر دينيت بپرهيز، كه عمل با اين كار قبول درگاه حق نشود.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
افتراق و جدايى دو مسلمان باعث مىشود از يكى از آن دو بيزار شويم و حتى مستحق لعنت شود، و چه بسا هر دو مستحق بيزارى ما و لعنت گردند.
معتّب به حضرت عرضه داشت: فدايت شوم، يكى از دو طرف ظالم است و مستحق برائت و لعنت، مظلوم در اين زمينه چه گناهى دارد؟
حضرت فرمود: براى اينكه مظلوم به دنبال ديگرى براى آشتى و تغافل از كارش نرفت. از پدرم شنيدم: وقتى دو نفر با هم نزاع كردند، بايد مظلوم به طرف مقابلش برود و بگويد: برادر جان در اين قضيه من ستم كردم؛ تا غائله پايان پذيرد و قهر مبدّل به آشتى شود، خداوند تبارك و تعالى حاكم عادل است، حق مظلوم را از ظالم مىگيرد.
حضرت رضا (عليه السلام) از پدرانش روايت مىكند:
روايات زير از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيده:
دورى و قهر بيش از سه روز جايز نيست.
براى مؤمن، دورى و قهر از برادرش بيش از سه روز جايز نيست.
قطع رابطه نكنيد، به هم پشت ننماييد، نسبت به هم خشمگين نگرديد، با هم حسد نورزيد، بندگان حق با هم برادر باشيد! بر مسلمان جايز نيست بيش از سه روز با برادر مسلمانش قهر باشد.
و نيز فرمود:
دو مسلمان اگر هجر و قهرشان بيش از سه روز طول بكشد و آشتى نكنند از اسلام خارجند و بين آن دو ولايتى نخواهد بود، پس هر يك از آن دو نفر به صحبت كردن با برادرش پيشى بگيرد در روز حساب به سوى بهشت پيشى خواهد گرفت.
بيائيد ياران به هم دوست باشيم
همه مغز ايمان بىپوست باشيم
نداريم پنهان ز هم عيب هم را
كه تا صاف و بيغش به هم دوست باشيم
بود غيب ما و شهادت برابر
قفا هم به طورى كه در روست باشيم
بود دوستى مغز و اظهار آن پوست
چه حيف است ما حامل پوست باشيم
مكافات بد را نكويى بياريم
اگر بد كنيم آن چنان كوست باشيم
بكوشيم تا دوستى خوى گردد
به هر كو كند دشمنى دوست باشيم
بيائيد خود را به دريا رسانيم
چرا بسته آنچه در جوست باشيم
برآئيد چون فيض از پوست ياران
كه تا جملگى مغز بى پوست باشيم.
اى اهل ايمان! كافران را به جاى مؤمنان، سرپرست و يار خود مگيريد. آيا مىخواهيد براى خدا بر ضد خودتان دليلى آشكار [نسبت به عذابتان در دنيا و آخرت] قرار دهيد؟!
اى اهل ايمان! يهود و نصارى را سرپرستان و دوستان خود مگيريد، آنان سرپرستان و دوستان يكديگرند [و تنها به روابط ميان خود وفا دارند]. و هر كس از شما، يهود و نصارى را سرپرست و دوست خود گيرد از زمره آنان است؛ بىترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمىكند.
اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند.
اى اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد، شما با آنان اظهار دوستى مىكنيد، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه از حق براى شما آمده كافرند.
اى مؤمنان! با قومى كه خدا بر آنان خشم گرفته، دوستى نكنيد.
گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمىيابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت دارند، دوستى برقرار كنند، گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دلهايشان ثابت و پايدار كرده، و به روحى از جانب خود نيرومندشان ساخته، و آنان را به بهشتهايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است درمىآورد، در آنجا جاودانهاند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اينان حزب خدا هستند، آگاه باش كه بىترديد حزب خدا همان رستگارانند.
شيطان بر آنان چيره و مسلط شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است، آنان حزب شيطانند، آگاه باش كه حزب شيطان يقيناً همان زيانكارانند!
آرى، دشمنان الهى حزب شيطانند و حزب اللَّه با حزب شيطان تا قيامت آشتى ندارد.
______________________________
(2)- بحار الأنوار: 71/ 130، باب 3، حديث 95؛ الكافى: 2/ 156، حديث 28.
(7)- الكافى: 2/ 150، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 21/ 533، باب 17، حديث 27785.
(8)- الكافى: 2/ 152، حديث 15؛ وسائل الشيعة: 21/ 536، باب 17، حديث 27795.
(9)- نهج البلاغه: خطبه 23، بحار الأنوار: 71/ 101، باب 3، حديث 53.
(10)- نهج البلاغه: نامه 31؛ غرر الحكم: 407، حديث 9329.
(11)- الكافى: 2/ 344، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 12/ 261، باب 144، حديث 16254.
(12)- بحار الأنوار: 71/ 131، باب 3، حديث 97؛ الكافى: 2/ 157، حديث 30.
(13)- بحار الأنوار: 71/ 104، باب 3، ذيل حديث 62؛ نوادر الراوندى: 6.
(14)- بحار الأنوار: 70/ 372، باب 138، حديث 5؛ الأمالى، شيخ صدوق: 308، حديث 2.
(15)- بحار الأنوار: 71/ 111، باب 3، حديث 71؛ وسائل الشيعة: 21/ 534، باب 17، حديث 27787.
(16)- بحار الأنوار: 71/ 114، باب 3، حديث 74؛ الكافى: 2/ 152، حديث 12.
(17)- بحار الأنوار: 71/ 131، باب 3، حديث 98؛ وسائل الشيعة: 21/ 539، باب 19، حديث 27804.
(18)- بحار الأنوار: 13/ 327، باب 11، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 208، حديث 8.
(19)- بحار الأنوار: 71/ 94، باب 3، حديث 21؛ الأمالى، شيخ طوسى: 481.
(20)- بحار الأنوار: 74/ 52، باب 3، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 11/ 344، باب 1، حديث 14971.
(21)- بحار الأنوار: 71/ 114، باب 3، حديث 73؛ الكافى: 2/ 151، حديث 5.
(22)- بحار الأنوار: 74/ 100، باب 3، حديث 50؛ الزهد: 36، باب 5، حديث 95.
(23)- الخصال: 1/ 179، حديث 243؛ معانى الاخبار: 330، حديث 1.
(24)- غرر الحكم: 406، حديث 9315.
(25)- بحار الأنوار: 71/ 94، باب 3، ذيل حديث 23؛ الاختصاص: 238.
(26)- بحار الأنوار: 66/ 382، باب 38، حديث 44؛ الأمالى، شيخ طوسى: 182، حديث 306.
(27)- بحار الأنوار: 100/ 11، باب 1، حديث 46؛ مستدرك الوسائل: 13/ 67، باب 4، حديث 14766.
(28)- غرر الحكم: 369، حديث 8355.
(29)- غرر الحكم: 369، حديث 8354.
(31)- بحار الأنوار: 93/ 8، باب 1، حديث 2؛ مستدرك الوسائل: 7/ 18، باب 3، حديث 7527.
(32)- بحار الأنوار: 93/ 11، باب 1، حديث 11؛ الأمالى، شيخ صدوق: 20 و 21، حديث 4.
(33)- بحار الأنوار: 93/ 11، باب 1، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 9/ 29، باب 3، حديث 11443.
(34)- بحار الأنوار: 93/ 12، باب 1، حديث 15؛ الخصال: 1/ 153، حديث 190.
(35)- بحار الأنوار: 93/ 12، باب 1، حديث 17؛ الخصال: 1/ 156، حديث 196.
(36)- بحار الأنوار: 93/ 237، باب 28، حديث 4؛ الكافى: 5/ 106، حديث 4.
(37)- كنز العمال: 9/ 32، حديث 24789؛ الجامع الصغير: 2/ 711، حديث 9585.
(38)- كنز العمال: 9/ 32، حديث 24788؛ مسند احمد بن حنبل: 4/ 220.
(39)- غرر الحكم: 437، حديث 10020.
(40)- وسائل الشيعة: 12/ 264، باب 144، حديث 16262؛ مجموعة ورّام: 2/ 64.
(41)- الكافى: 2/ 344، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 12/ 261، باب 144، حديث 16253.
(43)- بحار الأنوار: 72/ 185، باب 60، حديث 2؛ الكافى: 2/ 344، حديث 2.
(44)- بحار الأنوار: 72/ 188، باب 60، حديث 9؛ مستدرك الوسائل: 9/ 97، باب 124، حديث 10329.
(45)- كنز العمال: 9/ 175، حديث 25575؛ سنن الترمذى: 3/ 221، حديث 2000.
(46)- بحار الأنوار: 72/ 186، باب 60، حديث 5؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 178، باب 51.