معرفت و بصيرت حضرت زينالعابدين (عليه السلام) نسبت به معنويّت ماه مبارك، و ملكوتى بودن اين قسمت از زمان، علّت عشق و علاقه شديد حضرت به اين ماه بود، او از ملاقات با محبوب و معشوقش فوقالعاده خوشحال مىشد، و به هنگام رسيدن زمان هجران از ماه، گويى به سختترين مصيبت دچار مىگشت.
او در وداع با ماه مبارك رمضان ناله سوزان داشت، دلش پردرد بود، غصهاش فزونى مىگرفت، غمش جانكاه مىشد، آه آتشين از نهاد پاكش خرمن فلك را مىسوخت، بىتاب مىگشت، قرار از كفش مىرفت، در دريايى از اشك حسرت غرق مىشد، در اقيانوس محنت و رنج دست و پا مىزد، و همچون كسى كه بىاختيار عزيزترين موجودش را از دست مىدهد به عزا مىنشست.
اشكش فزون بود، سوزش مىسوزاند، نالهاش دل سنگ را آب مىكرد، چه بايد گفت كه آن عاشق دلباخته مىديد ماه مبارك در تمام ايام سال جايگزين ندارد، بايد ديد كه معشوق از برابر ديده عاشق پنهان مىشود، و عاشق را براى حفظ معشوق چارهاى نيست.
فيض بزرگوار در فراق ماه رمضان اين غزل را سروده است:
بى لقاى دوست حاشا روزگارم بگذرد
سر بسر چون زندگانى بى بهارم بگذرد
بى جمال عالم آرايش نيارم زيستن
عمر بى حاصل مگر در انتظارم بگذرد
گر سر آيد يك نفس بى دوست كى آيد به كف
در تلافى عمرها گر بى شمارم بگذرد
بى قرارى برقرارستم اگر صدبار يار
بر دل بى صبر و جان بىقرارم بگذرد
گرچه مىدانم به سويم ننگرد از كبر و ناز
مىنشينم بر سر ره تا نگارم بگذرد
از براى يك نظر بر خاك راهش سالها
مىنشينم تا مگر آن شهسوارم بگذرد
جويبارى كردهام از آب چشم خود روان
شايد آن سرو روان بر جويبارم بگذرد
بر من او گر نگذرد تا جان بود در قالبم
مىشوم خاك رهش تا بر غبارم بگذرد
صد در از جنّت گشايد در درون مرقدم
نفخهاى از كوى او گر بر مزارم بگذرد
بر مزارم گر گذار آرد ز سر گيرم حيات
يا رب آن عيسى نفس گر بر مزارم بگذرد
ياد وصلش بگذرد چون بر كنار خاطرم
دجلهاى از اشك خونين بر كنارم بگذرد
در دل و جان دادهام جاى خيالش بر دوام
اشك نگذارد به چشم اشكبارم بگذرد
روز مىگويم مگر شب رو دهد، شب همچو روز
در اميد يك نظر ليل و نهارم بگذرد
پار مىگفتم مگر سال دگر، اين هم گذشت
سال ديگر نيز مىترسم چو پارم بگذرد
عمر شد مرفيضرا در حسرت و در انتظار
كى بود حسرت نماند انتظارم بگذرد
به قول غزالى دانشمند معروف:
«تفضّل فرماينده به جاى همه اصناف خلق، خداى تعالى است:
در مرتبه اوّل: به هست كردن ايشان، در مرتبه دوّم: به كامل گردانيدن ايشان به عضوها و سببها كه ايشان را ضرورى بود، در مرتبه سوّم: بدانچه ايشان را در نعمت و رفاهيت دارد، به آفريدن سببها كه محتاج باشد، اگر چه حاجتشان بدان ضرور نبود، در مرتبه چهارم: بدانچه ايشان را بيارايد، به مزيّتها [و زوايد] كه آرايش ايشان باشد و بيرون است از ضرورات و حوايج.
مثال ضرورى، از عضوها سر است و دل و جگر و مثال حاجت، چشم و دست و پاى و مثال زينت، خميدگى ابرو و لعلى لب و بادام چشمى وجز آن، از چيزهايى كه بدان ضرورت و حاجت نباشد، و مثال ضرورت از نعمتهايى كه بيرون تن آدمى است نان و آب، و مثال حاجت دوا و گوشت و ميوهها و مثال مزيّتها و زوايد، سبزى درختان و خوبى شكوفهها و ميوهها و طعامهاى لذيذ كه بدان حاجتى و ضرورتى نيست، و اين سه قسم هر حيوانى را موجود است، بلكه هر نباتى را، بلكه هر صنفى را از اصناف خلق، از ذروه عرش تا حضيض ثرى، پس محسن اوست و غير او چگونه محسن باشد
آرى، خداوند نه تنها به اعمال ناقص ما چندين برابر پاداش مىدهد و خودش اهل احسان و تفضّل است، بلكه علاوه بر اين به انسانها و مؤمنان نيز امر مىكند كه اهل احسان و فضيلت باشند، از اينرو در سوره نحل مىفرمايد:
به راستى خدا به عدالت و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد، و از فحشا و منكر و ستمگرى نهى مىكند. شما را اندرز مىدهد تا متذكّر [اين حقيقت] شويد [كه فرمانهاى الهى، ضامن سعادت دنيا و آخرت شماست.] و نيز مىفرمايد:
هر كس كار نيك بياورد، پاداشش ده برابر آن است، و آنان كه كار بد بياورند، جز به مانند آن مجازات نيابند و ايشان مورد ستم قرار نمىگيرند.
از اميرمؤمنان على (عليه السلام) در توضيح آيه فوق سؤال شد، ايشان فرمودند:
عدل آن است كه حق مردم را به آنها برسانى و احسان آن است كه بر آنها تفضّل كنى.
محتوا و جاذبه آيه اين قدر بالاست كه وقتى آيه عدل و احسان نازل شد و آن را پيامبر (صلى الله عليه و آله) براى مردم خواندند، تأثير به سزائى بر قلبهاى آنان گذاشت به طورى كه در روايتى عثمان بن مظعون از صحابه معروف پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مىگويد:
«من در آغاز، اسلام را تنها به طور ظاهرى پذيرفته بودم، نه با قلب و جان، دليل آن هم اين بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) همواره پيشنهاد اسلام به من كرد و من هم از روى حيا پذيرفتم، اين وضع هم چنان ادامه يافت تا اين كه روزى خدمتش بودم، ديدم سخت در انديشه فرورفته است، ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت، گويى پيامى دريافت مىدارد، وقتى به حالت عادى بازگشت، از ماجرا پرسيدم، فرمود: آرى، هنگامى كه با شما سخن مىگفتم، ناگهان جبرئيل را مشاهده كردم كه اين آيه را براى من آورد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾ پيامبر (صلى الله عليه و آله) آيه را تا آخر خواند، چنان محتواى آيه در قلب من اثر گذاشت كه از همان ساعت اسلام در جان من نشست، من به سراغ ابوطالب عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمدم و جريان را به او خبر دادم، فرمود: اى طايفه قريش! از محمد (صلى الله عليه و آله) پيروى كنيد كه هدايت خواهيد شد؛ زيرا او شما را به مكارم اخلاق دعوت مىكند.
سپس به سراغ وليد بن مغيره، دانشمند معروف عرب و يكى از سران مشرك آمدم و همين آيه را بر او خواندم، او گفت: اگر اين سخن از خود محمد (صلى الله عليه و آله) است بسيار خوب گفته و اگر از پروردگار اوست باز هم بسيار خوب است.»
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
هنگامى كه مؤمن عمل نيكى انجام دهد و اعمالش را نيكو نمايد، خداوند عملش را چندين برابر نموده، براى هر عمل نيك هفتصد برابر عنايت مىفرمايد كه در قرآن فرمود: «و خدا براى هر كه بخواهد چند برابر مىكند».
بنابراين اعمال خود را براى رسيدن به ثوابهاى الهى نيكو كنيد، عرض كردم: احسان و نيكو كردن عمل چگونه است؟ فرمود: نماز كه مىخوانى ركوع و سجودت را نيكو به جا آور و روزه كه مىگيرى از آنچه كه روزه را فاسد مىكند، خوددارى كن و حجّى كه انجام مىدهى از آن چه كه در حجّ و عمره بر تو حرام است، خوددارى كن و هر عملى كه به جا مىآورى بايد از آلودگى و فساد پاكيزه باشد.
با اين همه لطف و كرامت خداوند و چند برابر كردن پاداش، واى به حال بندهاى كه از اين فرصت استفاده نكند و نتواند براى آخرت خود توشه برگرفته و دست خالى اين دار فانى را وداع كند.
امام زين العابدين (عليه السلام) مىفرمايد:
واى بر آن كس كه يكى او بيشتر از دهگانش باشد، منظورش گناه است كه به اندازه همان گناه كيفر مىشود ولى ثواب ده برابر خواهد شد.
______________________________
(1)- ترجمه احياء العلوم: 4/ 523- 524.
(4)- بحار الأنوار: 73/ 312، باب 59، حديث 3؛ معانى الأخبار: 257، حديث 1.
(7)- بحار الأنوار: 68/ 247، باب 71، حديث 7؛ المحاسن: 1/ 254، باب 30، حديث 283.