امام سجاد (عليه السلام) با توجّه به آيات ذكر شده در اين فرازهاى دعا، مردم امّت و اسلامى را نسبت به استفاده از قرآن و بهرهمندى از آن، توجّه مىدهد و اگر انسان در آيات الهى تفكّر و تدبّر كند و به لطايف و راهنمايىهاى قرآن واقف گردد، به طور يقين در سرنوشت خود و در اجتماع دچار نابسامانى و كجى نخواهد شد و او را در مسير صراط مستقيم، كمك و ياورى خواهد نمود.
وقتى انسان، تاريخ را مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهد، مىفهمد كه:
«بشريت براى فرار از جاهليّت و گمراهى و بدبختى و سرگردانى و اضطراب و نگرانى و پراكندگى زندگانى و فكر و حواس و مشاعر خود، جز اسلام راهى ندارد، چنان كه در طول تاريخ زندگانى خود، براى رهايى از شرور و طغيان جاهليّت جزت اسلام راهى نداشته است. اين اسلام در صورت كامل و نهايى خود تنها علاج براى همگى جاهليّتهاى جهان به خصوص جاهليّت نوين است، بىگمان اسلام همان آيينى است كه هر چه را جاهليّت منحرف ساخته، به وضعى صحيح باز مىگرداند و تصور و سلوك و سياست و اجتماع و اقتصاد و اخلاق و هنر و روابط زن و مرد و كليه شئون زندگى انسان را در نصاب خود قرار مىدهد
آرى، قرآن به عنوان بهترين راهنما، باورهاى غلطى كه نزد مردم مىباشد را اصلاح كرده و آنها را در مسير تكامل و تعالى بشر قرار مىدهد و رشد عقلى و فكرى بشر را شكوفا كرده و او را به سوى قرب الى اللّه سوق مىدهد.
قرآن منحصر به يك عصر و زمان يا يك شهر و بلادى نيست، قرآن متعلّق به همه اعصار و امصار است.
«قرآن، زبانى جهانى و فطرى دارد، در فهم معارف قرآن كريم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است، تا بدون آن نيل به اسرار قرآنى ميسور نباشد و نه تمدّن ويژهاى مانع، تا انسانها با داشتن آن مدنيّتِ مخصوص، از لطايف قرآنى محروم باشند و يگانه زبانى كه عامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است، زبان فطرت است كه فرهنگ عمومى و مشترك همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهرهمند است و هيچ فردى نمىتواند بهانه بيگانگى با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاريخ به دامان پاك و پايههاى استوار آن نمىرسد كه خداى فطرت آفرين آن را از هر گزندى مصون داشته است:
پس [با توجّه به بىپايه بودن شرك] حقگرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى] روى آور، [پاىبند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار.
بايد توجّه داشت كه مراد از زبان قرآن و مردمى بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است. انسانها گرچه در لغت و ادبيّات از يكديگر بيگانهاند و در فرهنگهاى قومى و اقليمى نيز با هم اشتراكى ندارند. اما در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است با هم مشتركند و قرآن كريم با همين فرهنگ با انسانها سخن مىگويد.
مخاطب آن فطرت، انسانهاست و در رسالت آن شكوفا كردن فطرتهاست و از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش براى عموم بشر آسان است.
از قرآن كريم به «نور»، «كتاب مبين» (روشن و روشنگر)، «برهان» (نور سپيد و درخشان) تعبير شده است. گرچه نور درجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشمها از ديدن درجات شديد آن محروم است، اما هيچ كس نمىتواند تيره بودن نور يا عجز از شهودِ اصل آن را، ادعا كند.
قرآن كريم تبيان (بيانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده دار بيان همه معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انسانى است
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
فضل قرآن بر باقى سخنان، چون فضل خدا بر خلق است.
و نيز مىفرمايد:
قرآن بىنيازى و غنايى است كه غنايى غير از آن نيست و فقرى بعد از آن نمىباشد.
امام على (عليه السلام) در عظمت قرآن مىفرمايد:
بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كنندهاى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن درآويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه بازگردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است.
قرآن چنان آن قوم خونخوار و جاهل و متعصّب را كه انواع بيمارىهاى اجتماعى و اخلاقى، سرتاپاى وجودشان را فرا گرفته بود، شفا داد كه نه تنها درمان يافتند، بلكه آن چنان قوى و نيرومند شدند كه ابرقدرتهاى جبّار جهان را به زانو درآوردند و اين درست همان حقيقتى است كه مسلمانان امروز آن را از ياد بردهاند.
______________________________
(3)- تفسير تسنيم، جوادى آملى: 1/ 32- 35.
(5)- بحار الأنوار: 89/ 19، باب 1، حديث 18؛ جامع الأخبار: 40؛ وسائل الشيعه: 6/ 168، باب 1، حديث 7646.