فارسی
سه شنبه 15 آبان 1403 - الثلاثاء 2 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 1 از دعای 46 ( مهربانی و رحم خداوند )

يَا مَنْ يَرْحَمُ مَنْ لَا يَرْحَمُهُ الْعِبَادُ
ای آن‌که رحم می‌کند به کسی که بندگان به او رحم نمی‌کنند!

رحمت واسعه‌

امام سجّاد (عليه السلام) پس از آن كه برترين و بالاترين عبادات را در ماه رمضان در حدّى كه در طاقت كسى نبود انجام مى‌داد، و شب و روز آن ماه را به دعا و مناجات و حال تضرع و زارى مى‌گذراند، و نزديكى‌هاى آخر ماه سوگوارانه با ماه مبارك وداع مى‌كرد و همچون عاشق بى‌قرار بى‌اختيار از معشوقش جدا مى‌گشت، به نماز عيد فطر كه عيد مسلمين است حاضر مى‌شد، و پس از خروج از نماز به سوى قبله مى‌ايستاد و با حالى عارفانه و روحى خاضعانه و نفسى خاشعانه، با محبوب دل‌هاى با معرفت و قلوب با بصيرت مناجات مى‌كرد و رحمت خدا را آن طورى كه بود با زبان پاكش در ضمن اين مناجات به جامعه انسانى معرفى مى‌نمود.

او در اين دعا تنها چيزى را كه در نظر داشته رحمت واسعه دوست بوده، و در توضيحش به خاطر اين‌كه حقيقتش را يافته بود، غوغا كرده است!

اگر بيان معصوم (عليهم السلام) نبود، آيات قرآن معنا نمى‌شد، و معارف والاى ملكوتى و حقايق عرشيه الهيه براى احدى از عالميان آشكار نمى‌گشت.

اين دعا دورنمايى از ذات اسما و صفات حضرت محبوب را نشان مى‌دهد، و جز امام احدى قدرت بر تفسير آن را ندارد.

عبد با استفاده از تمام نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى در برابر حضرت دوست به جنايت برمى‌خيزد، و او در برابر عبدش به كرم و رحمت و عفو و گذشت و تأخير عقوبت اقدام مى‌كند، و اگر حتى در لحظات آخر عمر آن عبد عاصى توفيق توبه‌ پيدا كند از عقوبتش درمى‌گذرد، و وى را در رحمتش چون ماهى در آب غرق مى‌كند!

خوشت باد اى نسيم كوى جانان‌

كه دارى نكهت گيسوى جانان‌

ندارد نافه مشك تتارى‌

نسيم سنبل هندوى جانان‌

صبا هر شب كه خواهد آفتابى‌

براندازد نقاب از روى جانان‌

دل مسكين ما از ره بدر برد

فريب غمزه جادوى جانان‌

به پشتىّ سعادت مى‌توان زد

زمانى خيمه بر پهلوى جانان‌

دعاى عاشقان حرزى چنان نيست‌

كه بتوان بست بر بازوى جانان‌

طواف حاجيان در كعبه باشد

طواف عاشقان در كوى جانان‌

خوشا باد سحرگاهى كه گاهى‌

پيامى آردم از سوى جانان‌

عماد ار گوشه‌اى خواهى گزيدن‌

هم آخر گوشه ابروى جانان‌

(عماد فقيه كرمانى)

غوغاى رحمت‌

اگر كسى را همه از خود برانند، و وى را از هر جهت طرد كنند، و تمام درها را به روى او ببندند، و مهر و محبّت خود را از او دريغ نمايند، ولى او وى را از خود نمى‌راند، و طردش نمى‌كند، و در رحمت را به رويش نمى‌بندد، و عشق و محبتش را از او دريغ نمى‌دارد.

رحمت او بر عبد از قبيل رحمت عبد بر عبد نيست، رحمت عبد بر عبد از باب غرض و هدف خاص است، ولى رحمت عام او را هدف و غرض نيست، آقايى و كرامت و بزرگوارى و لطفش اقتضا دارد در عنايت و محبتش به روى عبد باز باشد، به اين نظر ندارد كه عبد كيست و چيست، به اين نظر دارد كه جنبنده‌اى نيازمند و فقيرى مستحق و دردمندى بيچاره است و بايد چنين موجودى بر سر سفره عنايت‌ و كرم قرار داشته باشد.

عبد اگر مؤمن باشد درِ رحمت خاص هم به روى او باز است، و اگر غير مؤمن باشد رحمت خاص چون در وجود او جايى براى تجلّى نمى‌بيند جلوه نمى‌كند، ولى به محض اين‌كه عبد بيدار شود و از عصيان و خطا برگردد تجلّى‌گاه رحمت خاص مى‌شود، و تمام سيّئات گذشته‌اش در مدار مغفرت بخشيده مى‌شود و در آسياب محبّت تبديل به حسنه شده، و آتش توبه هيمه گناه را سوزانده خاكسترش را به باد مى‌دهد.

اين مهم نيست كه تمام عالميان درِ مهر و محبّت خود را به روى انسان ببندند، و به هيچ صورت انسان را نپذيرند، اين مهم است كه درى براى هميشه از رحمت و لطف از جانب حضرت دوست به روى انسان باز است، تا هر وقت كه بخواهد خود را در آغوش محبّت حضرت جانان بيندازد، و آنچه در قدرت داشته باشد از سفره لطفش بهره ببرد.

آرى، او مى‌آفريند، و در رحم مادر از عبدش پذيرايى مى‌كند، و بدون احساس رنج وى را به دنيا مى‌آورد، و سينه پر شير مادر را همراه عشق و محبتى در اوج نهايت در اختيارش مى‌گذارد، و پس از آماده شدن كارگاه بدن در دهانش دندان مى‌روياند، و وى را تبديل به طفلى شيرين و آراسته مى‌كند، و از وى نوجوانى زيبا و باطراوت مى‌سازد، و به پهنه آفرينش، نعمت‌هاى مادى و معنوى را در اختيارش مى‌گذارد گرچه همه چيز و همه كس وى را طرد كند و از محبّت و رحمت به وى دريغ ورزد!

آرى، او مى‌پذيرد كسى را كه هيچ كشورى نمى‌پذيرد، و هيچ سرزمينى قبول نمى‌كند، كشور رحمت و مملكت محبّت، و سرزمين مهر و لطف او قبول مى‌كند آن را كه هيچ سرزمينى قبول نمى‌كند!

او نيازمند فقير و مسكين مستكين، و بيچاره گرفتار را كه به پيشگاهش حاجت‌ مى‌برد خوار نمى‌كند، و تحقيرش نمى‌نمايد، و روحيه‌اش را نمى‌شكند، كه نيازمند در پيشگاه حضرتش در عين فقر و نياز، آبرومند است و از اعتبار و شخصيت برخوردار است، و بى شك با استجابت دعاى حاجتمند به آبرويش مى‌افزايد، و اعتبارش را در ميان بندگان دو چندان مى‌كند، و وى را ملجأ و پناه ديگران قرار مى‌دهد.

راستى، چه عجيب و بهت‌آور است، و تا كجا مورد تعجب دارد كه نيازمند و گدا به درگاه بى‌نياز برود، و علاوه بر حفظ اعتبار و شخصيتش با اضافه شدن به اعتبار و بزرگيش از درگاه او برگردد، و خود براى رفع مشكلات ديگران، دست خدا شود!

رحمت او كه فقط مقتضاى آقايى و بزرگوارى اوست با انسان كارى مى‌كند كه ديگران را نسبت به آدمى در بهت و حيرت مى‌برد، و همه در برابر آن كه متصل به رحمت است انگشت به دهان مى‌مانند، و از درك شخصيت و وضع انسان عاجز مى‌شوند، خود انسان هم وقتى توجّه به حقيقت پيدا مى‌كند، خود را از بيانش ناتوان مى‌بيند و از تفسيرش درمى‌ماند كه مگر من كيستم كه در عين اين همه نقص و عيب و گناه و معصيت بدين صورت مورد لطف دوست قرار گرفته‌ام.

درگاهش درگاه نوميدى نيست، پيشگاهش پيشگاه يأس و حرمان نمى‌باشد، او وجود مقدسى است كه الحاح كنندگان را نوميد نمى‌سازد و دست رد بر سينه توقع داران خود نمى‌گذارد، هديه بى مقدار عبد را كه به صورت رابطه با او و عمل صالح و اخلاق حسنه است برمى‌گزيند، و كار اندك را سپاس مى‌گزارد، و عمل كم و كوچك را به لطفش قبول مى‌كند و مزد عظيم و اجر بزرگ مى‌دهد.

آن كه به او نزديك شود بى ملاحظه به او نزديك مى‌گردد، و هر كه از او روى بگرداند وى را به سوى خود مى‌خواند، مگر در قرآن مجيد نخوانده‌ايد كه موسى و هارون را مأموريت مى‌دهد به سوى فرعون بروند و از وى براى قرار گرفتن در مدار هدايت دعوت كنند، باشد كه متذكّر واقعيّت‌ها گردد، و به مقام خشيت دست يابد، تا پرونده سياهش سپيد گردد، و گناهانش به كارگاه مغفرت راه يابد، و سيّئاتش به حسنات تبديل شود، و از عذاب ابد قيامت رهايى يابد!«1»

جز تنعّم به غم يار عبث بود عبث‌

هر چه كرديم جز اين كار عبث بود عبث‌

هر چه جز مصحف آن روى غلط بود غلط

جز حديث لب دلدار عبث بود عبث‌

پى به منزلگه مقصود نبرديم آخر

نطع اين وادى خونخوار عبث بود عبث‌

اشك خونين به نگاهى بخريدند از ما

كوشش چشم گهربار عبث بود عبث‌

هرچه برديم ز كردار هبا بود هبا

هر چه بستيم ز گفتار عبث بود عبث‌

جنگ با نفس خطا پيشه خود مى‌بايست‌

با كسان اين همه پيكار عبث بود عبث‌

خويش را كاش در اول به خدا مى‌بستيم‌

از خودى اين همه آزار عبث بود عبث‌

هر چه گفتيم و شنيديم خطا بود خطا

غير حرف دل و دلدار عبث بود عبث‌

جز دل سوخته و جان برافروخته فيض‌

هر چه برديم بدان يار عبث بود عبث‌

(فيض كاشانى)

غرور به كرم حق از گناهان بزرگ است‌

گاهى عاصى بر عصيانش مى‌افزايد، و عابد از عبادتش مى‌كاهد، و چون مورد اعتراض واقع مى‌شود جواب مى‌دهد: با اين كرمى كه من از خدا خبر دارم، اضافه شدن گناه برايم باكى ايجاد نمى‌كند، و كم شدن طاعت به حالم ضررى وارد نمى‌سازد. چنين حالتى را حضرت محبوب براى عاصى و عابد نمى‌پسندد، چنانكه حضرت سجّاد (عليه السلام) قوى‌ترين سخن و برهان را ارائه داد، رحمت رحمت است، و وسعت رحمت قابل درك نيست ولى صاحب واسعه از بنده‌اش خواسته به آيات كتابش عمل كند، و تسليم پيامبرش باشد، و از ولايت امامان معصوم سرنگرداند، و خود را در گردونه تقوا قرار داده و از گناه بپرهيزد.

چيزى كه باعث اضافه شدن معصيت و كم شدن طاعت گردد بدون شك شيطانى است و هيچ ربطى به حريم حضرت دوست ندارد، نشان دادن رحمت حق نه براى اضافه شدن گناه است و نه براى كم كردن عبادت، بلكه مى‌خواهند عابد را به عبادت بيشتر تشويق، و گناهكار را به علاج وجودش از گناه و اين كه خداوند مهربان به دنبال توبه عاصى حاضر به بخشيدن تمام گذشته است، ترغيب نمايند.

در قرآن مجيد نزديك به 276 بار مسئله رحمت حق مطرح است، ولى بر اساس آيات و روايات، كسى اجازه ندارد از آن آيات برداشت سوء كند، برداشتى كه منجر به امن از مكر حق و غرور به كرم گردد، و به عبارت ديگر برداشت از كرم به صورتى كه بر گناه بيفزايد و از طاعت كم كند خيانت به قرآن و جنايت بر نفس است.

﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴾«2»

اى انسان! چه چيزى تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟

اگر بگويد: كرمت مرا مغرور ساخت، جواب مى‌دهند: مقتضى كرم كوشش در طاعت و ترك معصيت است، نه معصيت و كفران نعمت كريم، كه كريم در دنيا سفره انداز است براى اين‌كه از آن بهره ببرى و تأمين قدرت نمايى تا بر طاعتش اقدام كرده و به ترك گناه موفّق گردى، و در آخرت سفره انداز است تا از محصول ايمان و تقوايت و جهاد و كوشش و عمل صالحت بهره‌مند گردى!

اگر بگويد: شيطان مرا مغرور كرد، جواب مى‌گويند: ما به وسيله انبياى خود و به خصوص كتب آسمانى و مخصوصاً قرآن مجيد تو را از مكر و بندبازى او و حيله و خدعه او، تا جايى كه حجت بر تو تمام باشد هشدار داده و از اطاعت از شيطان بر حذر داشتيم، و به اين معنا آگاهت نموده كه هر كس تو را به غير خواسته‌هاى دوست مى‌خواند شيطان است، و مى‌خواهد همانند پدر و مادرت تو را از بهشت عنبر سرشت قيامت محروم نمايد، چنانكه آنان را از بهشت دنيا محروم كرد، ولى آن دو بزرگوار با توبه و انابه و تضرع و زارى به پيشگاهش عذر تقصير بردند و آن محبوب قلب عارفان عذر آنان را پذيرفت.

اگر بگويد: دچار جهل بودم و در فضاى عدم معرفت و دورى از بصيرت و آگاهى مغرور شدم، پاسخ مى‌گويند: بعثت انبيا و امامت امامان و علم عالمان و حكمت حكيمان و عرفان عارفان و نصيحت ناصحان همه و همه براى علاج جهل بود، مى‌خواستى در برابر آنان تواضع كنى و از آن منابع بصيرت كسب معرفت نمايى، تا به غرور دچار نشوى و بر كثرت معصيت و كم كردن طاعت اقدام ننمايى.

در آيه شريفه انسان را به عنوان انسانيتش كه تمام امتيازات او را بر ساير موجودات اين جهان يادآور مى‌شود مخاطب ساخته سپس او را در برابر خداوندى قرار مى‌دهد كه هم «ربّ» و هم «كريم» است، به مقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده و تربيت و تكامل او را بر عهده گرفته، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است بى آن كه انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى‌ بطلبد، حتى خطاهاى او را ناديده مى‌گيرد و با كرمش او را مورد عفو قرار مى‌دهد.

آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد، و يا لحظه‌اى از او غافل شود و در انجام فرمانش كه ضامن سعادت خود اوست، قصور ورزد؟


تفسيرى بر آيه شريفه‌

«در حديثى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) آمده است كه هنگام تلاوت اين آيه فرمود:

غَرَّهُ جَهْلُهُ.«3»

جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است.

و از اين‌جا روشن مى‌شود هدف اين است كه با تكيه بر مسأله ربوبيت و كرم خداوند، غرور و غفلت انسان را در هم بشكند نه آنگونه كه بعضى پنداشته‌اند كه هدف تلقين آدمى در زمينه عذر خواهى او است كه در جواب بگويد: كرمت مرا مغرور ساخت.

و نيز آنچه از فضيل نقل شده كه از او سؤال كردند: اگر در روز قيامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد:

ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ؟

چه چيزى تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده؟

در جواب چه مى‌گويى؟ گفت: در جواب مى‌گويم:

غَرَّنى سُتُورُكَ الْمُرْخاةُ.«4»

پرده‌هايى كه بر گناهان من افكنده بودى، مرا غافل و مغرور ساخت.

كه اين بيان نيز متناسب با مفهوم آيه نيست، بلكه در جهت مخالفت هدف اصلى آيه قرار دارد، چرا كه هدف در هم شكستن غرور و بيدار كردن از خواب غفلت است، نه پرده جديدى بر پرده‌هاى غفلت افكندن.

بنابراين سزاوار نيست آيه را از هدفى كه داشته منحرف سازيم و در جهت مخالف آن نتيجه‌گيرى كنيم.

امير مؤمنان (عليه السلام) در تفسير اين آيه جمله‌هاى عجيبى دارد و مى‌فرمايد:

اين آيه كوبنده‌ترين دليل در برابر شنونده است، و قاطع‌ترين عذر در برابر شخص مغرور، كسى كه جهالت و نادانيش او را جسور و مغرور ساخته است.

اى انسان! چه چيز تو را بر گناهت جرأت داده، و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته، و چه چيز تو را به هلاكت خويش علاقمند نموده است؟

آيا اين بيمارى تو بهبودى ندارد؟ يا اين خوابت به بيدارى نمى‌انجامد؟ چرا لااقل آن مقدار كه به ديگران رحم مى‌كنى به خودت رحم نمى‌كنى؟ تو هرگاه كسى را در ميان آفتاب سوزان ببينى بر او سايه مى‌افكنى، هرگاه بيمارى را ببينى كه درد، وى را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گريه مى‌كنى، پس چه چيز تو را بر بيماريت صبور ساخته و بر مصيبتت شكيبا نموده و از گريه بر خويشتن تسليت داده؟ در حالى كه عزيزترين افراد نزد تو خودت مى‌باشى، چگونه ترس از نزول بلا در شب تو را بيدار نكرده، با اين كه در گناه و معصيت او غوطه‌ورى و در حالى كه زير سلطه او قرار دارى.

بيا و اين بيمارى را با داروى تصميم و عزم و اراده راسخ مداوا كن و اين‌ خواب غفلتى را كه چشمانت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز. بيا مطيع خداوند شو و به ياد او انس بگير، خوب تصور كن كه هنگام غفلت از خدا، او با دادن نعمت‌ها به تو عنايت مى‌كند، تو را به سوى عفو و بخشش خويش مى‌خواند، و زير پوشش فضل و بركات خود قرار مى‌دهد، در حالى كه تو هم چنان به او پشت كرده‌اى و به ديگرى رو مى‌آورى! بزرگ است خداوندى كه با اين قدرت عظيم كريم است اما تو با اين ضعف و حقارت چقدر بر معصيت او جسورى!«5»«6»

از غبار خودنمائى‌ها عمل را پاك كن‌

دانه تا حاصل دهد پنهان به زير خاك كن‌

تا جمال شاهد مقصودت آيد در نظر

زنگ غفلت پاك از آئينه ادراك كن‌

عالم اكبر تويى هم صحبت عالم گزين‌

در وجود خويش سير انجم و افلاك كن‌

از سبك روحى كند شبنم سوى گردون سفر

بهر معراج حقيقت خويش را چالاك كن‌

خاطرت را تا فرحناكى شود حاصل‌صغير

رفع اندوه و ملال از خاطر غمناك كن‌

(صغير)

______________________________

(1)- اشاره است به سوره طه (20): 43- 44.

(2)- انفطار (82): 6.

(3)- بحار الأنوار: 57/ 329، باب 41؛ مستدرك سفينة البحار: 7/ 560؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن: 10/ 286، ذيل آيه 82 سوره انفطار.

(4)- بحار الأنوار: 7/ 94، باب 5؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن: 10/ 286، ذيل آيه 82 سوره انفطار.

(5)- نهج البلاغه: خطبه 214؛ بحار الأنوار: 68/ 192، باب 64، حديث 59.

(6)- تفسير نمونه: 26/ 218- 220، ذيل آيه 6 سوره انفطار.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^