به حاجت كنون آمدم سوى تو
نهم هر نياز است در كوى تو
به اميد بگذارمت پاى پيش
به لطف تو از كردهى خويش بيش
اميدم همه سوى احسان تست
گناهم نه در خورد غفران تست
درود تو بر احمد و خاندان
كه هستى شرف يافت از نامشان
چو رحمت كند بر گناهم گذار
نيارد گناه مرا در شمار
درود تو بر احمد و خاندان
كه هستى شرف يافت از نامشان
توانى كه حاجت برآرى مرا
كه سهل است و شايد بدارى مرا
مرا بس نياز است و تو بىنياز
تو خود بهر من كارها را بساز
به جز درگهت هر كجا مىروم
عبث باشدم، نابجا مىرود
بدى از همه سوى گر ماندم
به جز تو كسى بر نگرداندم
مرا كار دنيا و روز دگر
به جز تو نيارد كه آرد به سر