سركشى، نفسى است يا غيرى؛ به اين معنا كه كسى اندازه خود را نداند و از حدّ بگذرد.
فلسفه وجودى سركشى و ستمگرى اين است كه: انسان ظرفيّت وجود خويش را نمىشناسد و نفس خود را وجودى بىنياز و برتر مىپندارد. پس از مرز انسانى فراتر مىرود، به حق خود و حقوق ديگران تجاوز مىكند و مسئله بشر در اين مورد كمبود معرفت نفس و عرفان حق است. و به حقيقتِ ظهورى خود پى نبرده و از رحمت و لطف ويژه، محروم گرديده است.
واژه باغ از اصل بغى، در لغت فساد و تجاوز از حدّ و طلب شديد و بىانصافى و بىعدالتى است.
علامه طباطبايى رحمه الله در ذيل آيه:
پس هنگامى كه آنان را نجات بخشد، ناگهان در زمين به ناحق تجاوز و سركشى مىكنند.
نوشته است: «اصل بغى طلب است، ولى بيشتر كاربرد آن در مورد ستم به غير حق همراه با تجاوز است. و اگر مقصود از بغى فقط ظلم باشد، قيد غيرحق اضافه است.
باغى يعنى كسى كه نافرمانى و جفاكارى و زورگويى رابه حدّ سركشى و طغيان برساند. و دشمنى را از حدّ و اندازه بگذراند كه به طغيان و فساد بيانجامد. به همين جهت، زنى كه از حدّ خود تجاوز كند و دامن عفّت و حيا را به گناه آلوده سازد، بَغِى
يا بَغُوّ گويند
در صدر اسلام گروهى نافرمان به نام فئة باغيه بودند كه از اطاعت امام معصوم (عليهم السلام) بيرون شدند و بر او خروج كردند و ظلم و فساد را به اوج رساندند. اين چهره نفاق و دورويى، در هر زمانى به گونهاى گوناگون خودنمايى مىكند و سدّ راه حق و هدايت مىشود.
نفاق و معناى گستردهاى دارد كه هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن را در برمىگيرد.
سركشى و طغيان از پايههاى اصلى نفاق است كه نفس انسان از حدّ و ظرفيّت خود تجاوز مىكند، يعنى از ظلم به نفس گذشته و به ستمگرى و زورگويى به ديگران روى آورده است.
نفاق بر دو گونه است:
1- نفاق عقيدتى: در كسانى است كه به ظاهر اظهار ايمان مىكنند ولى در دل شرك و كفر دارند.
2- نفاق رفتارى: درباره كسانى است كه اعتقاد باطنى آنان اسلام است، ولى رفتار و اعمال برخلاف تعهّد باطنى انجام مىدهند و در كردار، چهره نفاق درون را نشان مىدهند. اينان خشوع ظاهرىشان بر خضوع باطنىشان افزون شده است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
نفاق بر چهار پايه استوار است: بر هوس و سهلانگارى و خشم و آز، هوس خود بر چهار شاخه است: ستم و تجاوز و شهوت و سركشى.هر كه ستم كند، گرفتارىهايش زياد شده و تنها ماند و از كمك به او خوددارى شود. هر كه تجاوز كند كسى از شرارتها و بدىهايش در امان نباشد و دلش سالم نماند و در برابر خواهشهاى نفسانى خوددار نباشد. هر كه شهوات خود را تعديل نكند در پليدىها فرو رود. و هر كه سركشى كند خود را از روى قصد و بدون دليل گمراه نمايد.
سركشى و نفاق بر پايه هواهاى نفسانى، ملك و ملكوت را در هم مىريزد.
نعمتها و بركات آسمانى و زمينى را بىتأثير مىسازد و گاهى پايه حكومت يا ملّتى را از ريشه سست مىكند و بر همين اساس پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
حكومت با كفر مىماند ولى با ستمگرى نابود مىگردد.
اشاره به تأثير تلخ و بد ظلم و طغيان در بين مردم دارد. چون حاكمان جور بر خلاف حكمت الهى، اعمال قدرت مىكنند و نظم و برنامه آفرينش را بر هم مىزنند. نظام استعداد و پيشرفت و رشد و كمال جويى را مختلّ ساخته و موجودات، به صورت مرده متحرّك و نا اميد از حركت و تلاش باز مىمانند. پس
اختيار و اراده از انسان سلب مىشود. انواع مفاسد و بدعتها در جامعه رواج پيدا مىكند و مردم برخلاف فطرت و نهاد توحيدى، به شرارت و تجاوز و دنيا پرستى مشتاق مىشوند. و نور اسلام از دلها زدوده مىشود و عدالت به عنوان عامل امنيّت و آرامش در جوامع برچيده گردد، همانطور كه در عصر حكومت جبّارانه حجاج بن يوسف ثقفى، مردم در فشار و ترس مىزيستند و روستاها و شهرها به مانند مناطق جنگ زده ويران و مخروبه گشت.
اما در دروه حكومت عمر بن عبدالعزيز، به خاطر عدالت پيشگى و عزّت نفس او مردم در رفاه نسبى و آسايش خاطر بودهاند و به دين و اخلاق هم بسيار پايبند و استوار عمل مىكردهاند.گاهى آثار و پيامدهاى ستمگرى زياد و به سرعت دامن شخص ظالم را مىگيرد.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
پاداش نيكى زودتر از هر كار خوب ديگرى مىرسد و كيفر ستم و تجاوز زودتر از هر گناهى گريبان مىگيرد.
امام على (عليه السلام) در نامه خويش به معاويه به عاقبت شرّ ستمكارى اشاره مىفرمايد:
ستم و بهتان انسان را در دين و دنيايش رسوا و انگشت نما مىكند و عيب و نقصش را نزد عيب جويان آشكار مىنمايد. تو مىدانى آنچه را از دستت رفته به دست نخواهى آورد.
حضرت در خطبه قاصعه، با كوبيدن شيطان، سركرده مستكبران و مردم ستمپيشه مىفرمايد:
شما در تجاوز و ستمگرى به شدّت پيش رانديد، و در روى زمين فساد ايجاد كرديد، به گونهاى كه آشكارا با حضرت حق دشمنى نموده و علنى با مردم مؤمن به جنگ برخاستيد ... خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در اين جهان، و نتيجه وخامت ستم در آن جهان، و بدى عاقبت كبر، كه بزرگترين دام شيطان، و عظيمترين مكر اوست، چنان كيدى كه با دلها چونان زهرهاى كشنده مىرزمد.
امام صادق (عليه السلام) در تفسير گناهانى كه مخالفت پروردگار را در پى دارد، مىفرمايد:
بنابراين طغيان آدمى از هر ديد و روش مذموم و خانمانسوز است و پيروى از بيان معصومان (عليهم السلام) در اين زمينه هوشيارى و آگاهى را افزون مىنمايد، همانگونه كه امير بيان امام على (عليه السلام) فرمود:
خودتان را با در پيش گرفتن فضيلت و خوددارى از ستم و تجاوز و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دورى از فساد و آباد كردن قيامت، بياراييد.
______________________________
(3)- الكافى: 2/ 393، حديث 1؛ بحار الأنوار: 69/ 120، باب 99، حديث 15.
(4)- الأمالى، شيخ مفيد: 310 (پاورقى)؛ شرح اصول الكافى: 9/ 300 (پاورقى).
(5)- بحار الأنوار: 69/ 195، باب 105، حديث 18؛ ثواب الأعمال: 166.
(8)- الكافى: 2/ 447، حديث 1؛ بحار الأنوار: 70/ 374، باب 138، حديث 11.