فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 9 از دعای 49 ( حسودی که به خاطر دشمنی با مومنین اندوه و غصّه گلوگیرش شد )

وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ ، وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ ، وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ ، وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ ، وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ ، وَ قَلَّدَنِي خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِيهِ ، وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ ، وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ .
حسد برد بسيار بر من حسود دهان را به غيبت به طعنم گشود به نيش زبان باز آن ياوه‌گو هدف ساخت زين بنده‌ات آبرو صفاتى به من بسته بود آن حسود كه خود داشت آن عيبها در وجود به من خرده بگرفت آن نابكار ولى من ترا خواندم اى كردگار

حسادت و حسرت‌

هنگامى كه نعمتى به انسان مى‌رسد چهار حالت روانى در او پديدار مى‌شود:

نخست اينكه: آرزو كند همانگونه كه ديگران دارند او هم داشته باشد، اين حالت را «غبطه» مى‌نامند. اين حالى نيكو و در خور ستايش است؛ زيرا انسان را به تلاش و كار سازنده وا مى‌دارد. هيچگونه اثر مخرّبى در فرد و جامعه ندارد و همگان را به آسايش و سعادت مى‌رساند.

دوّم اينكه: آرزو مى‌كند؛ ديگران در نعمت باشند هر چند خودش در محروميّت و كمبود زندگى كند. حتى آمادگى دارد كه آنچه را از نعمت‌هاى جسمى و مادى بهره‌مند است در اختيار ديگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد، اين حالت را «ايثار» مى‌گويند. يعنى ديگرى را بر خود برترى دهد و سود او را بر سود خود مقدّم بدارد. اين از مهم‌ترين صفات برجسته انسانى است.

سوم اينكه: آرزو مى‌كند خودش داراى آن نعمت شود و ديگران از آن محروم بمانند. اين حالت را «بخل» و تن خواهى مى‌گويند. در اين حال انسان همه چيز را براى خود مى‌خواهد و از محروميّت ديگران لذّت مى‌برد.

چهارم اينكه: آرزو مى‌كند آن نعمت از ديگران گرفته شود و براى اين آرزو، كوشش فراوانى هم مى‌كند. اين حالت ناپسند را «حسد» يا حسادت مى‌نامند. اين‌ شيوه روانى، او را به تلاش تخريبى درباره ديگران وا مى‌دارد، بى‌آنكه فايده سازنده‌اى براى خود داشته باشد.

ريشه پيدايش اين بيمارى روانى در انسان، افراط در خوى برترى‌جويى و تك محورى است. اين خصلت اگر در حدّى تعديل نگردد به ديگران تجاوز كرده و براى ديگران در نيل به كمالات مادّى يا معنوى ايجاد مزاحمت مى‌كند و خواهان زوال نعمت از آنها مى‌گردد. آنچنان در آرزو و ضربه زدن به محسود همّت مى‌گمارد كه دين و شرف و آسايش خود را در اين راه فدا مى‌كند. و انسان بايد از شرّ آن به خداوند منّان پناه برد؛ زيرا حسادت دارويى به غير از پناه بردن به خدا ندارد همانگونه كه پروردگار در سوره فلق فرموده است:

﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ * وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ * وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾«1»

بگو: به پروردگار سپيده‌دم پناه مى‌برم،* از زيان مخلوقاتى كه [با انحرافشان از قوانين الهى به انسان‌] ضرر مى‌رسانند،* و از زيان شب هنگامى كه با تاريكى‌اش درآيد [كه در آن تاريكى انواع حيوانات موذى و انسان‌هاى فاسق و فاجر براى ضربه زدن به انسان در كمين‌اند]* و از زيان زنان دمنده [كه افسون و جادو] در گره‌ها [مى‌دمند و با اين كار شيطانى در زندگى فرد، خانواده و جامعه خسارت به بار مى‌آورند]* و از زيان حسود، زمانى كه حسد مى‌ورزد.

حسادت در ميان همه شرور، برجسته‌ترين شرّ است؛ زيرا حسود نقشه‌ها و حيله‌هايى را به كار مى‌برد و مرتكب انواع شرارت و آسيب‌ها مى‌شود تا به هدف برسد.

حسود در حقيقت به خداوند اعتراض دارد و در برابر اراده و حكمت او موضع مى‌گيرد. حسود هرگز خيرخواهى و نصيحت نمى‌كند و به خاطر خوى حسادت از خير خودش هم جلوگيرى مى‌كند و به مرگ ديگرى راضى مى‌شود.


حسادت در روايات‌

رواياتى از معصومان دين به اين مضامين به ما رسيده است:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمُوسَى بْنِ عِمْرانَ (عليه السلام) يَا ابْنَ عِمْرانَ! لاتَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلى‌ ما آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلى‌ وَ لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‌ ذلِكَ وَ لاتُتْبِعْهُ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمى‌ صادٌّ لِقَسْمِىَ الَّذى‌ قَسَمْتُ بَيْنَ عِبادِى وَ مَنْ يَكُ كَذلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنِّى.«2»

خداوند بلند مرتبه و عزيز به موسى بن عمران فرمود: اى پسر عمران! بر آنچه از فضل و كرم خود به مردم داده‌ام، حسادت مورز و چشمت را به دنبال آن دراز مكن و دلت را در پى آن مبر؛ زيرا رشك برنده، از نعمت من ناراحت است و از تقسيمى كه ميان بندگانم كرده‌ام جلوگيرى مى‌كند و كسى كه چنين باشد، نه من از اويم و نه او از من است.

در اين زمينه حضرت على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْحَسَدُ داءٌ عَياءٌ لايَزُولُ إِلَّا بِهَلْكِ الْحاسِدِ أَوْ مَوْتِ الْمَحْسُودِ.«3»

حسادت مرض خطرناكى است كه جز با هلاكت حسود يا مرگ رشك برده شده، از بين نمى‌رود.

و نيز فرمود:

الْحاسِدُ يُظْهِرُ وُدَّهُ فى‌ اقْوالِهِ وَ يُخْفِى بُغْضَهُ فِى أَفْعالِهِ، فَلَهُ اسْمُ الصَّدِيقَ وَ صِفَةُ الْعَدُوُّ.«4»

آدم رشك برنده، دوستى خود را در گفتارش آشكار مى‌كند و كينه خود را در كردارش پنهان مى‌سازد. پس نام دوست دارد ولى در صفت دشمن است.

حسدورزى و رشك نسبت به مؤمنان و مسلمانان از وساوس شيطانى و پوششى بس بزرگ، ميان خدا و بنده است و سرانجام به كفر و شرك مى‌انجامد.

امام صادق (عليه السلام) در نامه‌اى به يارانش مى‌فرمايد:

إِيَّاكُمْ أَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا، فَإِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ.«5»

از حسودى به يكديگر پروا كنيد؛ زيرا ريشه كفر، حسادت است.

و نيز فرمود:

يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْىَ فَإِنَّهُما يَعْدِلانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْكَ.«6»

فرمانده شياطين به لشكريان خود مى‌گويد: ميان آنان حسادت و تجاوزگرى افكنيد كه آن دو نزد خدا برابر با شرك است.

در روايتى امام صادق (عليه السلام) درباره پايه‌هاى كفر و فساد مى‌فرمايد:

اصول و ريشه‌هاى كفر در سه چيز است: حرص و تكبّر و حسد.

اما حرص سبب شد كه آدم از درخت ممنوع بخورد.

و اما غرور سبب شد كه ابليس از فرمان خدا سرپيچى كند.

و اما حسادت، سبب شد كه يكى از فرزندان آدم، ديگرى را نابود سازد.«7»

و نيز فرمود:

اصل حسد و رشك در افراد از تاريكى قلب و كوردلى و از انكار نعمت‌هاى خدا سرچشمه مى‌گيرد و اين دو، دو بال كفر هستند، به سبب حسد بود كه فرزند آدم در يك حسرت جاودانى فرو رفت و به هلاكتى افتاد كه هرگز از آن رهايى نمى‌يابد.«8»

و نيز حضرت در وظايف انسان دين محور مى‌فرمايد:

آدم ديندار مى‌انديشد، در نتيجه آرامش او را فرا مى‌گيرد و خود را كوچك مى‌شمارد پس به فروتنى مى‌گرايد. قناعت مى‌ورزد و به سبب آن از مردم بى‌نياز مى‌شود و به آنچه او را داده شده خشنود است. گوشه تنهايى برمى‌گزيند و از دوستان بى‌نياز مى‌گردد. قيد شهوت‌ها و خواهش‌هاى نفسانى را مى‌زند و بدين سان آزاد مى‌شود.

دنيا را كنار مى‌گذارد و در نتيجه خود را از بدى‌ها و گزندهاى آن حفظ مى‌كند. حسادت را دور مى‌كند پس دوستى و محبّت آشكار مى‌شود. مردم را نمى‌ترساند از اين رو از آنان نمى‌ترسد، به آنان تجاوز نمى‌كند پس از گزند ايشان در امان است. به هيچ دل نمى‌بندد و در نتيجه به رستگارى و كمال فضيلت دست مى‌يابد. عافيت را به ديده بصيرت مى‌بيند و از اين رو كارش به پشيمانى نمى‌كشد.«9»

از نظر معنوى حسد نشانه كمبود شخصيّت و نادانى و كوتاه فكرى و ضعف ايمان است و چون حسود در واقع خود را ناتوان‌تر از آن مى‌بيند كه به مقام محسود و بالاتر از آن برسد، كوشش مى‌كند محسود را به عقب برگرداند و علاوه؛ او در عمل به حكمت و مصلحت بارى تعالى، بخشنده اصلى نعمت‌ها، اعتراض مى‌كند.

بنابراين شخص حسود به مرور زمان بدگمانى او به خدا و حكمت و عدالت او بيشتر مى‌شود و همين حالت او را از وادى ايمان بيرون مى‌كشد.


انگيزه‌هاى حسادت‌

علماى اخلاق و معرفت؛ انگيزه‌هاى اصلى حسد را در هفت خصلت برشمرده‌اند:

1- خباثت درون و خساست نفس:

از اين كه خير و بركتى به بندگان خدا برسد و مردمان به پيشرفت و آسايش دست يابند؛ يا در رحمتى گشوده شود تا اندوه و مشكلات مردم برطرف شود و شادى و سرور به همگان وارد شود؛ متنفّر است.

2- دشمنى و كينه:

او هر گاه ديگران را در بلا و گرفتارى ببيند؛ شادمان مى‌گردد و چون مردم در نعمت و رفاه و خوشى باشند، نفرين و توهين مى‌كند. در هر حال مخالفت خود را نشان مى‌دهد.

3- جاه‌طلبى و مقام‌پرستى:

او پيوسته از مردم انتظار دارد كه وى را ممتاز و برتر بدانند و ستايش و تكريم را مخصوص او بدانند. و اگر بداند كسى در آن سوى گيتى با او رقابت مى‌كند، سخت‌ نگران مى‌شود و خواهان نابودى و شكست او مى‌شود تا او در زمانه يكتا و يگانه باشد.

4- خوف زوال آرزوها:

چون ترس از دست رفتن جايگاه خود يا خواسته‌هايش به سبب ديگران را دارد مانند: محبّت و احترام نزد پدر و مادر يا دو همسر نزد شوهر يا زرنگى شريك نزد شريك او و ... پس براى از بين بردن اين حالت به اسباب تلافى متوسّل مى‌شود.

5- كوچك شمردن:

از رسيدن به مقام مالى يا درجه معنوى ديگرى بر او گران مى‌آيد و براى كوبيدن و تحقير مقام او در بين جامعه، از هيچ كوششى دريغ نمى‌كند.

6- غرور و نخوت:

چنين كسى كه بينش او خود برتربينى است؛ انتظار دارد همه افراد مطيع و نوكر او باشند، از اين كه كسى به نوايى و منالى برسد رشك مى‌برد و مى‌خواهد كه او هم به جايى برسد كه در برابر ديگرى اظهار فضل و وجود كند و خود را بزرگتر نشان دهد.

7- عجب و خودبينى:

محسود در نظر حسود اندك و پست شمرده مى‌شود، ولى مقام و منزلت او در نظرش بزرگ و ارجمند باشد، چنانكه امّت‌هاى پيامبران گذشته درباره ايشان چنين پندارى داشتند كه آنان را مثل خود مى‌دانستند.


حكايت عيسى (عليه السلام) و عجب مردى كوتاه قد

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

يكى از ياران حضرت عيسى (عليه السلام) كه قد كوتاهى داشت هميشه در كنار ايشان ديده مى‌شد. در يكى از مسافرت‌ها كه همراه عيسى (عليه السلام) بود، در راه به دريا رسيدند.

حضرت عيسى (عليه السلام) با يقين خالص زمزمه كرد:«بِسْمِ اللَّه» و بر روى آب حركت كرد.آن مرد همراه، هنگامى كه عيسى (عليه السلام) را بر روى آب ديد با اطمينان گفت:«بِسْمِ اللَّه» و روى آب راه افتاد تا به حضرت عيسى (عليه السلام) رسيد ولى ناگهان دچار خودبينى و حسادت شد و با خود گفت:

عيسى روح اللّه (عليه السلام) روى آب راه مى‌رود من هم روى آب راه مى‌روم. بنابراين عيسى (عليه السلام) چه فضيلتى بر من دارد؟ هر دو روى آب راه مى‌رويم. هماندم ناگهان زير آب رفت و فريادش بلند شد: اى روح اللّه! مرا بگير و نجاتم ده!

حضرت عيسى (عليه السلام) دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و فرمود: اى مرد كوچك، مگر چه گفتى كه در آب فرو رفتى؟ مرد كوتاه قد گفت: من گفتم: همانطور كه روح اللّه روى آب راه مى‌رود من نيز روى آب راه مى‌روم. پس با اين حساب چه فرقى بين ماست و خودبينى به من دست داد و به كيفرش گرفتار شدم.

حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود:

تو خود را در جايگاهى قرار دادى كه شايسته نبودى، بدين جهت خداوند بر تو غضب نمود، از آنچه گفتى توبه كن. مرد توبه كرد و به رتبه و مقامى كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت و موقعيّت خود را دريافت.

امام صادق (عليه السلام) پس از نقل حكايت فرمود:

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لايَحْسُدَنَّ بَعْضُكُمْ بَعْضاً.«10»

پس از خدا بترسيد و پرهيزكار باشيد و به همديگر حسادت نورزيد.

______________________________

(1)- فلق (113): 1- 5.

(2)- الكافى: 2/ 307، حديث 6؛ بحار الأنوار: 70/ 249، باب 131، حديث 6.

(3)- غرر الحكم: 300؛ حديث 6819.

(4)- غرر الحكم: 301، حديث 6841.

(5)- الكافى: 8/ 8، حديث 1؛ بحار الأنوار: 75/ 217، باب 23، حديث 93.

(6)- الكافى: 2/ 327، حديث 2؛ بحار الأنوار: 60/ 260، باب 3، حديث 136.

(7)- الكافى: 2/ 289، حديث 1؛ بحار الأنوار: 69/ 104، باب 99، حديث 1.

(8)- بحار الأنوار: 70/ 255، باب 131، حديث 23؛ مصباح الشريعة: 104.

(9)- بحار الأنوار: 66/ 277، باب 37، حديث 12؛ الأمالى، شيخ مفيد: 52، حديث 14.

(10)- الكافى 2/ 306، حديث 3؛ بحار الأنوار: 70/ 244، باب 131، حديث 3.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^