كه به سوى تو آمدهام و از تو مىترسم و استغاثه و فرياد مىكنم و به تو اميدوارم و تو را به مغفرت و بخشش مىخوانم و به سوى تو پناه مىآورم به تو اعتماد دارم و از تو استعانت مىجويم و از تو يارى مىخواهم به تو ايمان مىآورم و بر تو توكل مىكنم و به وجود و كرم تو اعتماد دارم و كار خود را به تو حواله مىكنم كه يقين به صلاح آن دارم.
اى خدائى كه نيست جز تو خدا
ظاهر و باطن و اسفل و اعلا
اى منزه ز مثل زوج و ولد
وصف تو لم يلد و لم يولد
احدى ذات خود به خود قائم
ازلى ذات و شاهيت دائم
نه خرد را به درگهت راهى
نه كسى را ز كنهت آگاهى
ز جلالت زبان و عقل خموش
ز جمالت برفته عقل از هوش
عقل برفت و مىنياورد تاب
پيش مهر رخ تو گردد آب
هر كه توصيف تو كند يقين
عجز خود را به خود كند تلقين
نيست قادر كسى اندر اين دريا
تا كند غوص و غور سير و شنا
چون كه ذات تو را بدايت نيست
راه عشق تو را هدايت نيست
پيش وصفت عقول حيرانند
بحر را در سبو نگنجانند
اى خداوند قادر سبحان
تو غفورى و كار تو غفران
در صفاتت غريق مانده خرد
زين سبب دور مانده از مقصد
خرد و علم هر دو در تك و پو
ذكر لااله الا هو
حاصل علم عجز و نادانى است
غايت عقل بهت و حيرانى است
نبود رهنما به ذات تو كس
ذات تو رهنماى ذات تو بس
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.