مراد از «لقاء اللّه» ملاقات معنوى و شهود باطنى در قيامت است. چون در قيامت همه وابستگىهاى انسان به مال و مقام و مدرك و منزل بريده مىشود و با روبرو شدن با پاداش و كيفر الهى، حاكميّت مطلقه حق را درك مىكند.
قرب و لقاى حق فرع بر حبّ و عشق و انس با حق تعالى است. و آن شاخهاى از معرفت و وجدان حق مىباشد و معرفت حق بستگى به برداشتن موانع سلوك و لقاى الهى است و براى اين بايد حجابها را كنار زد. بدون بركنارى پردههاى حايل ميان عاشق و معشوق، چهره معشوق و محبوب نمايان نمىشود. پس شناخت و رؤيت او نيز به دست نمىآيد و سپس معرفتِ به خويش هم حاصل نمىشود.
حالت غفلت و منيّت و استقلال نفس و هواهاى نفسانى، پردههاى تاريك و وحشتناكند؛ كه انسان را از نور ربوبى حق دور مىسازد و در منجلاب ظلمت دنيوى فرو مىبرد.
شناخت حق از مقوله نور و حبّ دنيا از سياهترين پردهها و تاريكىهاى دل است. چنانكه امير مؤمنان على (عليه السلام) مىفرمايد:
شناخت، روشنى دل است.
شك نورانيّت قلب را فرو مىنشاند.
هر كه دوستدار ديدار خداوند پاك و منزه باشد دنيا را از ياد ببرد.
هرگاه موانع شناخت خويشتن از ميان برداشته شود روشنى دل و دانش و معرفت حق در وجود آدمى جلوهگر مىشود، سپس حبّ و عشق و انس پيدا مىشود و آتش عشق رفته رفته هواى بنده را در هويّت حق فانى مىسازد و او را به قرب حق و به مقام لقاى دوست مىرساند واين همان عبادت آزادگان است كه حقيقت آزادى، آزادى از خود و تعلّقات آن است.
امام على (عليه السلام) در نهج البلاغه درباره بينش اولياى خدا چنين مىفرمايد:
اولياى خدا آنانى هستند كه به باطن دنيا نظر كردند وقتى كه مردم به ظاهرش نگريستند.
چشم انسان با چشم همه حيوانات در ديدن ظاهر مادّيات يكسان است و انسان با اين چشم سطحىنگر، پشت پرده حقيقتى را نمىبيند. بلكه براى ديدن اسرار خلقت و حقايق امور بايد با چشم دل و نور باطن نگريست كه حضرت مىفرمايد:
اكثر مردم دنيا تنها ظاهر دنيا را مىبينند و هر چيزى را هم به ملاك سطحى ارزيابى مىكنند. با معيار ظاهرى دنيا بيشتر ارزيابىها غلط از آب در مىآيد و بشر نسبت به خداوند متوقّع و گلهمند مىشود و گاهى از زندگى سير مىشود و گاهى نسبت به عدل پروردگار و اعتقادات دينى، ضعيف مىشود. امّا آنانى كه باطن نگرند و درون درياى حقيقت شنا مىكنند هيچگاه در برابر تأثير موجها قرار نمىگيرند؛ زيرا ريشه امواج باد است. جنبش بادها امواج را به حركت درمىآورند. و باد هم جا به جايى هواست. بادهاى مادّى موجهايى مانند: موج ثروت، موج فقر، موج مرگ، موج خوشى، موج شدت، موج بلا و ... توليد مىكند هر گاه اندكى تنگى در مال و منال او مىآيد، مىگويد: خداوند منّان مرا خوار و سبك كرده است. و آنگاه كه به مال و نعمتى مىرسد مىگويد: پروردگار مرا عزيز و گرامى داشته است. اين ديدگاه كسى است كه با بينش ظاهرى ارزيابى مىكند و هميشه خداوند منّان را محاكمه و محكوم مىكند و خويش را بينوا و مظلوم جلوه مىدهد.
اما خداوندى كه در قرآن مجيد باطن غيبت كردن را مساوى با خوردن گوشت مرده مىداند و در پى حفظ آبرو و شخصيّت انسانهاست؛ چگونه مىتواند آبروى كسى را بريزد. به يقين اگر كسى آبرويش را به باد داده، به دست خودش بر باد داده است. وگرنه اگر آدمى هزاران گناه بزرگ و كوچك در خلوت انجام بدهد؛ خداوند محال است آبروى او را ببرد.
هرگز پروردگار ستّار و بندهپرور چنين معاملهاى نمىكند. اين برنامه پروردگار عالم است. اگر انسانى در دنيا از ظاهر مادّيات و لذّتهاى جسمى چشم بپوشد و به آثار خلقت و نعمتها به ديده باطنى و رحمانى نظر كند به يقين به لقاى حق شوق پيدا مىكند و گاهى در اثر شدّت حبّ، سر به بيابان مىگذارد.
بر اساس روايت امام صادق (عليه السلام) كه مىفرمايد:
مشتاق بىقرار نه ميل به غذا دارد و نه از نوشيدنى گوارا لذّت مىبرد نه خواب آسوده دارد نه با دوستى انس مىگيرد و نه در خانهاى آرامش پيدا مىكند، بلكه خداوند را شب و روز بندگى مىكند به اميد اين كه به ديدار محبوبش برسد. چنان كه خداوند از موسى بن عمران درباره ميعادگاه پروردگارش نقل مىكند: ﴿وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَىٰ﴾
جذبه شهود محبوب و ديدار لطف يار، به اندازهاى لذّت بخش و شوقانگيز است كه يك لحظه آن با هيچ نعمتى در دنيا برابر نيست. عاشقان ديدار دوست چنانند كه اگر افاضه معنوى از آنها بريده شود؛ روح از كالبدشان برمىخيزد.
همانگونه كه اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود:
اگر ساعتى از ديدار محبوب محروم شوم جان مىدهم.
سلامى كه پروردگار در بهشت نثار مؤمنان مىكند سلامى از رحمت خاصّه و اشتياق ديدار سرچشمه مىگيرد و همه الطاف و كرامات در آنجا گرد هم مىآيد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) حال بهشتيان را چنين توصيف مىفرمايد:
در آن حال كه بهشتيان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند، نورى بر بالاى سر آنان افكنده مىشود، سر برمىآورند، آن نورِ لطف پروردگار از افق بر آنان پرتو انداخته است. ندايى برمىخيزد كه سلام بر شما اى اهل بهشت و اين همان است كه در قرآن آمده است: ﴿سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ﴾
سپس فرمود:
چه ديدار روحانگيز و باشكوهى كه همه بهشتيان به شور در مىآيند.
و نيز مىفرمايد:
پروردگار به آنان كه خواستار لقاى حقّند وعده ديدار را در روز قيامت و بهشت قرار داده است و با ابتهاج و آرامش و آسايش همگى در آنجا گرد هم مىآيند و صحنههاى شاد و نشاطانگيزى پديد مىآيد كه حق، پيام مىدهد:
هر كه اميد ديدار [پاداش و مقام قرب] خدا را دارد [بايد در عرصه طاعت و عبادت بكوشد]؛ زيرا زمان معين شده [از سوى] خدا [كه روز قيامت است] حتماً آمدنى است؛ و او شنوا و داناست.
بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مىشود كه معبود شما فقط خداى يكتاست؛ پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
سپس به موسى كتاب داديم براى اينكه [نعمت خود را] بر آنان كه نيكى كردند كامل كنيم، و براى اينكه همه احكام و معارفى كه مورد نياز بنىاسرائيل بود، تفصيل و توضيح دهيم و براى اينكه هدايت و رحمت [بر آنان] باشد تا به ديدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارشان ايمان آورند.
معصومان (عليهم السلام) در روايات بسيارى انسان را به شوق لقاى دوست، تشويق و سفارش كردهاند:
از جمله رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) در دعايش پس از هر نماز مىخواند:
خدايا! خشنودى به قضاى تو و زندگى خويش بعد از مرگ و لذّت ديدن روى تو و شوق به نگاه و ديدار تو را از درگاهت خواستارم.
و نيز حضرت به ابن مسعود سفارش فرمود:
اى پسر مسعود! آرزويت را كوتاه گردان و چون صبح كردى، بگو: من روز را به شب نخواهم رساند و چون شب درآمد، بگو: من تا صبح زنده نخواهم ماند.و بر جدايى از دنيا همّت گمار و ديدار خداوند را دوست بدار و ديدار او را ناخشنود مدان، همانا خداوند از ديدار كسى كه ديدار او را دوست دارد، خشنود است و از ديدار كسى كه او را دوست ندارد، خرسند نيست.
انس از پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه و آله) نقل مىكند كه فرمود:
هر كه ديدار خدا را دوست داشته باشد خدا نيز ديدار او را دوست مىدارد. و هر كه ديدار خدا را خوش نداشته باشد خدا نيز ديدار او را خوش ندارد.
عرض كردند: اى رسول خدا! همه ما مرگ را ناخوش داريم! فرمود: اين ربطى به ناخوش داشتن مرگ ندارد، بلكه مؤمن چون زمان مرگش فرا رسد، بشارت دهندهاى از جانب خدا مىآيد و او را به آنچه به سويش مىرود بشارت مىدهد. در اين هنگام براى او چيزى محبوبتر از اين نيست كه به ديدار خدا برود بنابراين ديدار خدا را دوست دارد و خدا هم ديدار او را دوست مىدارد. اما گنهكار چون زمان مرگش فرا رسد، سرنوشت بدى كه در انتظار اوست پيش او مىآيد، از اين رو از ديدار خدا ناخشنود است و خدا هم از ملاقات او بيزار است.
همچنين در اخبار حضرت داود (عليه السلام) آمده است كه خداوند عز و جل به او وحى فرمود:
نيكوست بدانيم از حضرت على (عليه السلام) پرسيده شد به چه دليل شيفته ديدار خدا هستى؟ حضرت فرمود:
حضرت در نامهاى به معاويه، دليل حركت مبارزان و مجاهدان براى پيكار با دشمن را چنين نوشتند:
من با سپاهى از مهاجران و انصار و تابعين كه راه آنان را به نيكويى پيمودند به شتاب به سوى تو مىآيم لشگرى سخت انبوه كه گرد و غبارشان فضا را گرفته و جامه مرگ به تن دارند و بهترين ملاقات براى آنان، لقاى خداوند است.
در بخشى از نامهاى به مالك اشتر و اهل مصر، اشتياق خويش را به ديدار دوست يادآور شدند:
هر آينه من آرزومند لقاى خدايم و به پاداش نيك او منتظرى اميدوار.
و نيز در سفارشى ارزنده بشارت بزرگ را، ديدار پروردگار معرفى مىفرمايد:
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
اما كسانى كه از ديدار روى پروردگار مهربان كراهت دارند در دنيا به هوسهاى زودگذر بسنده مىكنند و در قيامت بسيار گرفتار حسرتها و خسارت روحى و روانى مىشوند.
خداوند منّان درباره چنين افرادى خطاب مىفرمايد:
آيا در [خلوت] درون خود نينديشيدهاند؟ [كه] خدا آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، جز به حقّ و راستى و براى مدتى معين نيافريده است؛ و همانا بسيارى از مردم به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله] پروردگارشان كافرند.
كسانى كه ديدار [پاداش و مقام قرب] خدا را تكذيب كردند، يقيناً دچار زيان شدند. تا هنگامى كه قيامت به طور ناگهان و غافلگيرانه به آنان رسد، مىگويند: اى بر ما دريغ و افسوس كه نسبت به تكاليف و وظايف شرعى خود كوتاهى كرديم. و آنان بار سنگين گناهانشان را بر دوش مىكشند؛ آگاه باشيد! بد بارى است كه بر دوش خواهند كشيد.
آگاه باش! كه آنان نسبت به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله] پروردگارشان در ترديدند. [و] آگاه باش! كه يقيناً او به همه چيز [با قدرت و دانش بىنهايتش] احاطه دارد.
سرانجام وابستگى شديد به مال و حبّ دنيا و اعتماد به نفس امّاره، خودخواهى، تجمّل پرستى و فرورفتن در لجنزار شهوات و حيوانيّتِ نفس آدمى همين است كه همه مراحل قيامت، از مرگ و برزخ تابهشت و دوزخ را انكار مىكند تا زمينههاى فساد خود را فراهم سازد، انسان نمىداند دنيا و نعمتهاى آن بهانهاى براى لقاى منظر حق و زندگى جاويد در آخرت است كه با چهارده مرحله آغاز مىشود.
مرگ، آخرين روز از دنيا و اوّلين روز از روزهاى آخرت براى انسان است. با مرگ قيامت آدمى برپا مىشود و آخرت او روشن مىشود. مرگ، حق و يقين و پلى براى انتقال از دنياى فانى به سوى حيات جاودان است. مرگ براى مؤمن راحتى و آرامش و مانند بوئيدن عطرهاى دلانگيز و شاداب است. و براى كافر از نيش مار و عقرب دردناكتر و تلختر است.
انسان مؤمن و كافر در هنگام جان دادن، صحنههاى عجيب و تازهاى مىبينند كه سرنوشت او را مشخص مىكند، با اين حال بر انسان است كه به رحمت گسترده خداوند و محبّت اهل بيت (عليهم السلام) اميدوار باشد و از وسوسههاى شيطانى و نفسانى به خدا پناه ببرد.
برزخ، عالمى بين دار دنيا و آخرت است. اعتقاد به امور برزخى از يقينيّات دين اسلام است. كالبد آدمى در عنصر خاك باقى مىماند، ولى روح، زنده و حسّاس و بيدار است و لذّت و درد را حس مىكند. ارواح مؤمنان و كافران در برزخ داراى هوشيارى و درك پاداش و كيفر هستند و از اوضاع و احوال دنيا آگاهى دارند. البته روح مؤمن از منافع و آثار اعمال خويش در دنيا سود مىبرد و پرونده عمل او به خاطر كارهاى نيك و خيرات و فرزندان صالح و ... باز مىماند. اما كافر پرونده عمل او بسته شده و دست او از دنيا و امور مادّى و معنوى كوتاه مىگردد.
قبر، خانه برزخى آدم است. جسم او از حوادث روزگار و اذّيت حيوانات مصون مىماند. مسئله قبر، حق و اعتقادى است كه هر كس بپذيرد؛ روح و ريحان او به سوى رستگارى و بهشت راهى مىگردد و دريچهاى گلستان، از درون قبر به سوى باغهاى بهشت برايش باز مىگردد. و هر كه نپذيرد دريچهاى از آتش و سوزش به درون قبر او باز مىشود و تا كيفر ابدى در رنج و عذاب خواهد بود. از امور مهم در قبر مسئله تلقين ميّت، حضور فرشتگان نكير و منكر براى بررسى اعتقادات انسان، حضور شيطان در كنار پيكر او براى القاى شك و شبهه در قلب و فكر او؛ و فشار قبر و ... مىباشد.
ساعت، در قرآن مجيد به معناى روز قيامت كه به خاطر ناگهانى يا گستردگى آن نزد خداوند است. در آيات و روايات معتبر دينى از نشانههاى روز قيامت و رستاخيز به أشراط الساعة تعبير نمودهاند. و أشراط الساعة همان علامتهاى نزديك شدن روز قيامت است كه بايد به آنها ايمان و باور داشت كه در روايات نشانههاى ظهور قيامت را ده نشانه برشمردهاند كه برخى از آنها در آخرالزّمان اتفاق مىافتد.
نفخ صور، دميدن در شيپور كه حقيقتش براى ما روشن نيست براى برچيدن دنيا و برانگيختن آدميان براى زندگى جاودانه، از زمينههاى قيامت است. حضرت اسرافيل به اذن الهى در مرحله اوّل به شيپور خود مىدمد و همه موجودات مىميرند و سپس در مرحله ديگر با دميدن در صور، قيامت كبراى همگان در محشر برپا مىشود. اين مرتبه حياتى، براى قدرت نمايى حق تعالى است كه همه موجودات نابود شدهاند. اينك پروردگار مىفرمايد:
روزى كه همه آنان آشكار مىشوند، [و] چيزى از آنان بر خدا پوشيده نمىماند. [و ندا آيد:] امروز فرمانروايى ويژه كيست؟ ويژه خداى يكتاى قهّار است.
سپس همه خلايق براى حساب و كتاب به محشر برمىخيزند.
محشر، گرد هم آمدن اجسام و اجساد مخلوقات در محلّى بزرگ و بازگشت روح و جان به آنهاست. بدون شك اين گردهمايى آفرينش و آفريدگار براى خداوند قادر و حكيم امكان وقوعى دارد و حضرت حق همه اجزاى كامل و ناقص موجودات- از ذرّه و ماده اصلى آنها- را در كنار هم قرار مىدهد و به بررسى دقيق و عادلانه امور دنيوى از نيك و شر مىپردازد.
ميزان، ترازوى عدالت و حساب براى حسابرسى حقوق و حدود موجودات است.
بررسى اعمال و صفات انسان با ترازوى معنوى و نظارت انبيا و اوصياى الهى (عليهم السلام) به ويژه رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) سنجيده مىشود. در برخى روايات معتبر معصومان (عليهم السلام)، نفس اميرمؤمنان على (عليه السلام) و همه ائمه اطهار (عليهم السلام) و اعمال عبادى مانند نماز و روزه و حج و ولايت، از معيارهاى پذيرش هستند.
حساب، برابرى بين اعمال و جزاى آنهاست. پاداش يا كيفر بر عمل نيك يا ناپسند و توبيخ بر مكروهات و مباحات و استحقاق سپاس و احترام بر رعايت حقوق الهى و ترك محرّمات و گناهان، در اين امور، به حال بندگان رسيدگى مىشود.
در اين محاسبات از عمر و جوانى و مال و مصرف آن و كتاب خدا و محبّت اهل بيت و اعضا و جوارح بدن و حقوق مردم؛ پرسش و پاسخ صورت مىگيرد.
البته برخى اعمال مانند: زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام)، خواندن سورههايى مانند اعراف و هود و شفاعت پيامبران و معصومان (عليهم السلام) و اولياى الهى در تخفيف و خلاصى از محكمه محاسبه اعمال تأثير بسزايى دارد.
همه كردار و رفتار و گفتار و افكار آدميان در نزد گنجينه حافظه الهى ذخيره است.
و ذرّهاى از آفرينش در آسمان و زمين پنهان نمىماند. و علاوه همه افعال و اثرات آن در نزد پروردگار حاضر و گواه است و نيز همه شاهدان از پيامبران و معصومان و فرشتگان و زمين و زمان و اعضا و جوارح هم، با ثبت و ضبط نسخه تك تك عملها در بايگانى قيامت، به محضر الهى آورده مىشوند. در اين حال تمامى شاهدان گواهى مىدهند و دهان مجرمان مهر زده مىشود و دست و پايشان شهادت مىدهند.
پس از بررسى اعمال، نامههاى عمل نيكان به دست راست آنان هديه مىشود و نامههاى عمل بدكاران از پشت سرشان انداخته مىشود. مؤمنان و نيكان با حسابى سبك و با سرور و نشاط به اهل خود باز مىگردند و كافران و بدكاران با حسابى سخت و تلخى و نااميدى به درون آتش هدايت مىگردند.
توسّل و تقرّب پيدا كردن به مركز غيب و شهود و ذات بارى تعالى از بهترين پيوندهاست. رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) و اهل بيت ايشان وسيلهاى براى عفو و غفران از درگاه الهى هستند. خداوند وسيله را در آخرت، بالاترين درجه بهشت؛ يعنى مقام محمود قرار داده است كه مخصوص نبىّ اكرم اسلام (صلى الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) و انبيا و اولياى خود اوست و مرتبه شفاعت و رضايت آنان، در پرتو ملكوت و جلوههاى حق، بر سراسر عالمِ آخرت، گسترده است.
حوض يا نهر كوثر در قيامت از مقامات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) و وصى و اهل بيت (عليهم السلام) ايشان و ميعادگاه شيعيان و محبّان است. آنان از آن نهر مىنوشند و هرگز درد و مرض و تشنگى و عيبى احساس نمىكنند. سرچشمه حوض كوثر از زير عرش الهى جارى مىشود و آب آن از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر و از كَرِه نرمتر است.
ريگهاى آن از زبرجد و ياقوت و مرواريد و علفزار آن زعفران و خاك آن از مشك ناب است.
بر اساس روايت ثقلين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) سفارش فرمود:
و هر كه توفيق پيدا كند كه از آب حوض كوثر بنوشد از هول قيامت در امان بماند.
از مقامات بلند مرتبه و درجات عاليه در شأن نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) و اهل بيت ايشان در روز قيامت؛ مقام شفاعت آنان نزد خداوند سبحان است.
شفاعت، بر پايه كرامت اهل بيت و تكريم خداوند از آنان به خاطر حق ناشناخته و مقام محمود و اعطاى افتخار و سرافرازى به آنان است. شفاعت بر مبناى عفو و گذشت پروردگار است؛ زيرا حق خداوند مجازات و تنبيه بندگان خطاكار است؛ از حق خود چشم پوشى مىكند و فرصت لطف و بزرگوارى درباره بندگان را به انسانهاى اهل كرامت و ايمان و مكارم اخلاقى، واگذار مىفرمايد.
شفاعت از عقائد حقّه و اعتقادات صحيح بدون شك و عيب است و به ادلّه قطعى اثبات شده است، خداوند متعال شفاعت را براى همه گناهان كبيره و صغيره قرار داده است مگر شرك، كه تنها در محاسبه الهى به آن رسيدگى مىشود.
صراط، يگانه راهى كه به شكل پل بر جهنّم و به سوى بهشت برقرار شده است و همگان از اوّلين و آخرين، از روى آن عبور مىكنند. اعتقاد به آن حق و از ضروريات دين است.
مفضّل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) درباره صراط پرسيد. حضرت فرمود:
نهايت مقصود و پايان جاودانه براى مؤمنان، بهشت و نعمتهاى آن است و خوارى پيوسته و عذاب هميشگى براى كافران كه آتش و گداختههاى سوزان جهنّم است.
بر اساس آيات و روايات و منابع قطعى، از اعتقادات ما اين است كه: بهشت خانه جاودانه و سلامت است؛ و مرگ و پيرى و مرض و آفت و نابودى و زمان و اندوه و نگرانى و نياز و ... در آن راه ندارد و جهنّم خانه خوارى و انتقام از اهل كفر و عصيان است. و اهل كفر و شرك در آن پايدار هستند و گناهكاران از اهل توحيد از آن به رحمت پروردگار و شفاعت اهل كرامت خارج مىشوند.
شنيدن اوصاف جايگاه بهشت و جهنّم و وضعيّت بهشتيان و دوزخيان در آنها، اعتقاد انسان را به مبدأ و معاد و مراحل سفر به آخرت تقويت مىسازد.
مرحوم شيخ عباس قمى در كتابى به نام «منازل الآخرة» سرگذشت ارواح در عالم آخرت را از مرحله مرگ تا جهنّم با حكايات و اشعار و احاديث معتبر به طور شايسته تشريح نموده است.
بنابراين هيچ كفر و فسادى در درون انسان بالاتر از احساس خودبينى و خود محورى نيست و همه كشمكشها و عصيانگرىها از اين نقطه سرچشمه مىگيرد. تا انسان وجود خود را در حق فانى نسازد هرگز وجود ربّانى و حقّانى نمىيابد و رنگ و بوى يگانگى و صلح و صفا و آرامش را به خود نمىبيند و لقاى شيرين حق را حس نمىكند.
پس انسان هنگامى شايسته لقاى دوست حقيقى مىگردد كه به مقامات بالا بينديشد.
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميّت
______________________________
(2)- غرر الحكم: 72، حديث 1068.
(3)- غرر الحكم: 141، حديث 2491.
(6)- بحار الأنوار: 67/ 24، باب 43، حديث 24؛ مصباح الشريعة: 195، باب 94.
(7)- تفسير روح البيان: 7/ 416؛ الأمثل فى تفسير كتاب اللّه المنزل، مكارم شيرازى: 14/ 216.
(9)- الدرّ المنثور: 5/ 266، سنن ابن ماجة: 1/ 65، حديث 184.
(10)- كنز العمال: 14/ 446، حديث 39204؛ صحيح مسلم: 1/ 112.
(14)- مكارم الأخلاق: 282، بحار الأنوار: 83/ 2، باب 38، حديث 2.
(15)- بحار الأنوار: 74/ 103، باب 5، حديث 1؛ مكارم الأخلاق: 451.
(16)- كنز العمال: 15/ 566، حديث 42198؛ تفسير ابن كثير: 4/ 108، ذيل آيه 31- 32 سوره فصّلت.
(17)- المحجة البيضاء: 8/ 62؛ جامع السعادات: 3/ 103.
(18)- بحار الأنوار: 6/ 127، باب 4، حديث 11؛ الخصال، شيخ صدوق: 1/ 33، حديث 1.
(21)- بحار الأنوار: 6/ 153، باب 6، حديث 8؛ الخصال، شيخ صدوق: 2/ 614، حديث 10.
(22)- بحار الأنوار: 69/ 69، باب 96، حديث 1؛ مصباح الشريعة: 115.
(27)- بحار الأنوار: 8/ 21، باب 20، حديث 14؛ الأمالى، شيخ طوسى: 228، حديث 400.
(29)- بحار الأنوار: 8/ 66، باب 22، حديث 3؛ معانى الأخبار: 32.