فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 2 از دعای 8 ( پافشاری بر گناه )

وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى ، وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى ، وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ ، وَ تَعَاطِي الْكُلْفَةِ ، وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ ، وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ ، وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ ، وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ .
چو نفسم كند پيروى از هوس خداوندگارا به فرياد رس چو گشتم ز راه هدايت كنار ز بيراهه گشتم به غفلت دچار به ظاهر چو پرداختم ناروا و يا باطلى كرده، حق نابجا به اصرار رفتم به سوى گناه خدايا مرا باش هر جا پناه در آندم كه كوچك شمردم گناه خدايا به من باش آنجا پناه شمردم چو بسيار طاعات كم و گر فخر كردم به گنج و درم

9 و 10- پيروى از هوا و مخالفت با هدايت‌

هر گاه سالك فى اللّه كه متخلّق به اخلاقى الهى است به هواى نفس و نفسانيت دچار نشود خداوند حق و حقيقت را در وجود او متجلّى مى‌سازد. اما اگر انسانى افسار نفس را رهاكند كه شيطان در هواى آن بچرد و هر گونه خواهشى را پاسخ دهد؛ اين حالت، آدمى را به سوى ستم و نفس و خوى وحشيگرى مى‌كشاند.

خداوند در قرآن بارها عملكرد ظالمان را به حيوانات تشبيه مى‌فرمايد و به عنوان نمونه فرمود:

اگر كه ما مى‌خواستيم به وسيله آيات قرآن انسان را بالا ببريم؛ اين كار را مى‌كرديم. ولى او به امور ناچيز و لذّت‌هاى زودگذر دنيايى تمايل پيدا كرد و از هواى نفس خود پيروى نمود. سرگذشت او مانند داستان سگى است كه اگر به او هجوم ببرى زبان از كام بيرون مى‌آورد و اگر به حال خودش واگذارى باز زبان از دهان بيرون آورد.«1»

اين حقيقت ستم به نفس است كه در هر حال حق را به تمسخر مى‌گيرد. چه بد است حكايت گروهى كه آيات خداوند را تكذيب مى‌كنند و همواره به خود ستم مى‌كنند. اين گونه مثال‌هاى روشن براى صاحبان انديشه است نه ظالمان هواپرست بى‌دانش كه پرده‌هاى جهل و غفلت بر قلب آنها فروافتاده و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فكر آنان را تاريك ساخته است.

از اينرو كه از فيض هدايت الهى محروم شده‌اند، ياورى در دنيا و آخرت ندارند خداوند در وصف حال آنان مى‌فرمايد:

﴿بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ۖ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ﴾«2»

[اعتقاد و عمل مشركان بر پايه تعقّل نيست‌] بلكه آنان كه [با شرك‌ورزى‌] ستم كرده‌اند از روى جهل و نادانى از هواهاى نفسانى خود پيروى نموده‌اند؛ پس كسانى را كه خدا [به كيفر پيروى از هواها] گمراه كرده است، چه كسى هدايت مى‌كند؟ و آنان هيچ يارى‌كننده‌اى [كه از گمراهى و عذاب نجاتشان دهد] نخواهند داشت.

در اين آيه به جاى كلمه‌ «اشْرَكُوا»از«ظَلَمُوا»استفاده فرموده كه اشاره به اين نكته است كه ستم به نفس و پيروى از هوا بدون آگاهى خود زمينه ساز شرك بلكه بالاتر از شرك به خداست؛ زيرا ظلم بر خويشتن علاوه بر اين كه راه فطرت و توحيد را سد مى‌كند؛ تمام سرمايه‌هاى معنوى وجود را به باد داده و به بيراهه مى‌رود و اين ظلم مقدمه گمراهى و سرگردانى در وادى دنياست و چون راه هدايت را جستجو نمى‌كند خداوند او را يارى نمى‌كند و به حال خود وامى‌گذارد.

به اين ترتيب سرنوشت شوم حيرت و ذلّت به سراغ او مى‌آيد چرا كه آنان‌ مرتكب بزرگترين ظلم‌ها شده‌اند و عقل و انديشه خود را از كار انداخته‌اند و به آفتاب دانش و كمال پشت كرده‌اند و در تاريكى جاده كفر مانده‌اند.

پس خداوند از آن سلب توفيق مى‌كند و در درياى نكبت‌ها رها مى‌سازد.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

كُفَّ أَذاكَ عَنْ نَفْسِكَ وَ لاتُتابِعْ هَواها فِى مَعْصِيَةِ اللَّهِ؛ إِذْ تُخاصِمُكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً، إِلَّا أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ وَ يَسْتُرَ.«3»

حضرت فرمود: آزار خود را از نفست بازدار و در معصيت خدا از هوس‌هاى آن پيروى مكن؛ زيرا در اين صورت، روز قيامت نفس تو با تو به دشمنى برمى‌خيزد و يكديگر را لعن و نفرين مى‌كنيد، مگر اين كه خداوند بيامرزد و پرده‌پوشى كند.

امام على (عليه السلام) در خطبه معروف به ديباج مى‌فرمايد:

وَ إِنَّ مَنْ لايَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الباطِلُ، وَ مَنْ لايَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدى‌ تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لايَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَكُّ.«4»

به راستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كه به راه هدايت نرود، به كجراهه گمراهى افتد. و هر كه يقين او را سود نبخشد، شك زيانش رساند.

گاهى شك و حيرت در دنيا به اندازه‌اى انسان را مست مى‌كند كه همه چيز را از دريچه ماديات و لذت مى‌بيند پس از چشم دل كور مى‌شود.

حضرت امير (عليه السلام) به فرزندانش و ياران خويش و همه مسلمانان چنين فرمود:

وَ اوصِيكُمْ بِمُجانَبَةِ الْهَوَى‌ فَإِنَّ الْهَوَى‌ يَدْعُو إِلى‌ الْعَمَى، وَ هُوَ الضَّلالُ فِى‌ الآخِرَةِ وَ الدُّنْيا ... وَ إِنَّ اوَّلَ المَعاصى‌ تَصْديقُ النَّفْسِ وَ الرُّكُونِ الى‌ الهَوْى‌.«5»

شما را به دورى گزيدن از هوس سفارش مى‌كنم؛ زيرا هوس به كورى فرا مى‌خواند و آن گمراهى در آخرت و دنياست ... و همانا از اولين گناهان تأييد كردن نفس و اعتماد به هواى نفس است.

حضرت در صحيفه بلاغت خويش در بيان مقايسه صفات متقين و صفات فاسقان چنين مى‌فرمايد:

عِبادَ اللَّهِ، إِنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللَّهِ الَيْهِ عَبْداً أَعانَهُ اللَّهُ عَلى‌ نَفْسِهِ، ... فَهُوَ مِنْ مَعادِنِ دِينِهِ وَ اوْتادِ أَرْضِهِ قَدْ الْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَكانَ اوَّلَ عَدْلِهِ نَفْىُ الْهَوى‌ عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ، ...

وَ آخَرُ قَدْتَسَمّى‌ عالِماً وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّالٍ، وَ أَضالَيل مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَكاً مِنْ حَبائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلٍ زُورٍ قَدْحَمَلَ الْكِتابَ عَلى‌ آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلى‌ أَهْوائِهِ، يُوْمِنُ النَّاسَ مِنْ العَظائِمِ. وَ يُهَوِّنُ كَبيرَ الْجَرائِمِ، يَقُولُ: اقِفُ عَنْدَ الشُّبُهاتِ. وَ فيها وَقَعَ وَ يَقُولُ: اعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَيْنَها اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوانٍ، لايَعْرِفُ بابَ الهُدى‌ فَيَتَّبِعَهُ، وَ لابابَ الْعَمى‌ فَيَصُدَّ عَنْهُ. فَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْياءِ.«6»

بندگان خدا، محبوب‌ترين بندگان در پيشگاه خداوند بنده‌اى است كه خداوند به تسلّط بر نفسش او را يارى داده ... پس او از معادن دين خدا و ميخ‌هاى زمين اوست. خود را ملزم به عدالت كرد و اول عدلش نفى هوا از نفس خود است. حق را وصف مى‌كند و خود به آن عمل مى‌نمايد ...

و ديگرى خود را دانشمند ناميده ولى دانشمند نيست، جهالت‌هايى از جاهلان و گمراهى‌هايى از گمراهان به دست آورده و دام‌هايى از ريسمان‌هاى فريب و گفتارهاى مزورانه براى مردم نصب كرده، قرآن را بر آراى خود تطبيق داده و حق را بر اساس هواى خود تفسير نموده، مردم را از خطرات بزرگ ايمنى مى‌دهد و گناهان كبيره را آسان جلوه مى‌دهد. مى‌گويد: از شبهات خوددارم، ولى در آنها افتاده. و اعلام مى‌كند كه از بدعت‌ها كنارم، ولى در بستر بدعت‌ها خوابيده. صورت صورت انسان است و قلب قلب حيوان. آگاه به هدايت نيست تا از آن پيروى كند و آشناى به گمراهى نيست تا از آن دست بردارد. اينچنين آدمى مرده‌اى است در ميان زنده‌ها.

صاحبان خرد در روايت نفس آورده‌اند كه:

بپرهيزيد از هواى نفس كه بد دشمنى است. زبان به سخنان ياوه و بيهوده گشودن ياور آن هواست.

در اين باره حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

همان گونه كه از دشمنان خود حذر مى‌كنيد، از هوس‌هايتان دورى كنيد؛ زيرا براى مردان دشمنى بدتر از پيروى از هوس‌هايشان و گفتارهاى زبانشان نيست.«7»

بنابراين مراقبت از حركات نفس و كمين شيطان و خروج از جادّه مستقيم و سقوط در درّه هلاكت؛ لازم است و در اين حال بايد خويش را در پناه خداوند منّان قرار داد.

حضرت سجّاد (عليه السلام) در مناجات انجيليه كه منسوب به ايشان است، حراست ويژه‌اى را براى نفس مى‌طلبد:

خدايا! دل و زبانم از آن توست و رهايى و امانم به دست توست و تويى دانا به نهان و آشكارِ من، پس صفحه دلم را از دشمنى و كينه پاك ساز و زبانم را از زشتگويى خاموش گردان و نهادم را از تعلّقات هوس‌ها پيرايش كن و مرا با امان خود از گزندها و ناملايمات حفظ كن و درون مرا بر مراقبت از خودت بگمار و بيرونم را با فرمانبرى از خودت سازگار نما و مرا پيكرى روحانى و دلى آسمانى و همتى پيوسته به خودت و يقينى، عطا فرما ...«8»

پيروى از هوا موجب هلاكت ابدى و مخالفت با هدايت، علّت شقاوت هميشگى و باعث در افتادن انسان در دوزخ است.


11- خواب غفلت‌

«انسان مركّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوى و مادى است. جسم جهت گذران امور دنيا و قلب و روح و عقل جهت راه يافتن به ملكوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبيا و امامان و معاد روز قيامت است.

انسان براى رسيدن به رشد و كمال و به دست آوردن حالات الهى و ربّانى و تبديل شدن به منبع خير، بايد هر يك از نواحى وجود خويش را با كمك هدايت الهى رعايت نمايد.

بى‌توجهى به خويش كه نتيجه‌اش بى‌توجهى به نظام خلقت و ربوبيت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبيا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دين به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.

گرفتاران خواب غفلت در معرض چه بلاها و حوادث و گناهان و سيّئاتى هستند و از چه خيرات و مبرّات و فيوضات و بركاتى محرومند.

اگر انسان خويشتن خويش را بشناسد، حيات ابدى خود را بيش از هر چيزى مى‌بيند و نسبت به او مهر مى‌ورزد، و اگر به حيات ابد دل نمى‌بندد براى آن است كه خودش را نمى‌شناسد و آنچه باعث شد خودش را نشناسد سرگرمى او به عالم طبيعت و لذايذ حسى آن است.

هر چه انسان به لذايذ حسى تن در بدهد از شناخت خويش غافل مى‌شود و هر چه از خويشتن غافل بماند، هم از مبدأ آفرينش خود غفلت مى‌كند و هم از معاد و بازگشت خويش غافل مى‌ماند.

قرآن كريم سرّ غفلت انسان از مبدأ را همان غفلت انسان از خويشتن خويش مى‌داند و مى‌فرمايد: چون انسان خود را فراموش كرد خداى خود را فراموش كرد و چون خود را نشناخت و به ياد خود نبود و نيست، قيامت را فراموش كرد و به ياد روز جزا نيست.

در پايان سوره يس چنين آمده:

﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ﴾«9»

در حالى كه آفرينش نخستين خود را از ياد برده براى ما مثلى زد [و] گفت: چه كسى اين استخوان‌ها را در حالى كه پوسيده‌اند، زنده مى‌كند؟

اگر نفس خود را ببيند، نه آن كه او را بفهمد، بلكه با علم حضورى خود را مشاهده كند كه ذاتش عين ربط به خداست، حتماً مربوطٌ اليه كه خداى سبحان است به مقدار شهودش مشهود او مى‌شود.

اگر كسى خود را ببيند يقيناً خداى خود را با چشم جان مشاهده خواهد كرد، چون خود را مشاهده مى‌كند و خودش حقيقتى است عين ربط به خداى سبحان، پس خداوند را هم مى‌بيند، لكن نه با چشم حسّى؛ زيرا:

﴿لا تُدْرِكُهُ الأْبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الأْبصارَ﴾«10»

چشم‌ها او را در نمى‌يابند، ولى او چشم‌ها را درمى‌يابد، و او لطيف و آگاه است.

بلكه با حقايق ايمانى و ديده جان، چنانكه در كلمات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است.

و اين شناخت فطرى همان شناخت حضورى و شهودى است.

بنابراين اگر كسى خود را ببيند خداى خود و قيامت خود را هم مى‌بيند، چون خودش هم از طرف آغاز پيدايش به مبدأ غايى مرتبط است و هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غايى وابسته است، هم به‌«هُوَ الأوّل‌» مرتبط است، هم به‌«هُوَ الآخر». پس چگونه ممكن است كسى نفس خود را مشاهده كند و خدا را كه‌«هُوَ الأوّل‌» است مشاهده نكند و مبدأ خويش را نبيند! و چگونه ممكن است جان خود را مشاهده بكند و خدا را كه‌«هُوَ الآخر» است مشاهده نكند و معاد خويش را نشناسد«11»

بنابراين، آثار مخرّب و مهلك خواب غفلت بيشتر روشن مى‌شود، خواب غفلتى كه منشأ جدايى از حق و قيامت است، آن فرقت و جدايى كه زمينه آلوده شدن انسان به تمام معاصى درونى و بيرونى است.


غفلت در روايات‌

از حضرت مولى الموحدين (عليه السلام) روايت شده:

الْغَفْلَةُ أضَرُّ الأْعْداءِ.«12»

زيانبارترين دشمنان غفلت است.

الْغَفْلَةُ ضَلالُ النُّفُوسِ وَ عِنْوانُ النُّحُوسِ.«13»

غفلت، گمراهى نفوس و ديباچه نحسى‌هاست.

الْغَفْلَةُ تَكْسِبُ الاْغْتِرارِ، وَ تُدْنِى مِنْ الْبَوارِ.«14»

غفلت، آورنده غرور و نزديك كننده به هلاكت است.

وَيْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الْغَفْلَهُ، فَنَسِىَ الرِّحْلَةَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ.«15»

واى بر كسى كه غفلت بر او پيروز گردد، پس حركت و رفتن خود را از دنيا فراموش نموده و آماده جهان آخرت نگردد.

إحْذَرْ مَنازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفاءِ، وَ قِلَّةَ الأْعوانِ عَلى طاعَةِ اللَّهِ.«16»

از منازل غفلت و آزار رسانى و كمى ياور بر طاعت خداوند بپرهيز.

الا مُسْتَيْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفادِ مُدَّتِهِ؟«17»

آيا كسى نيست كه قبل از سپرى شدن عمرش از خواب غفلت بيدار شود؟

مالى أراكُمْ أشْباحاً بِلا أرْواحٍ، وَ أرْواحاً بِلا أشْباحٍ، وَ نُسّاكاً بِلا صَلاحٍ، وَ تُجّاراً بِلا أرْباحٍ، وَ أيْقاظاً نُوَّماً، وَ شُهوداً غُيَّباً.«18»

چه شده كه شما را چون پيك بى جان و جان بى‌پيكر مى‌بينم؟ (كنايه از اين كه بعضى چون مردگان بى‌چشم و گوش و برخى با چشم و گوش ولى دنياپرست). چه شده كه شما را عبادت كنندگان بى تقوا و تاجران بدون سود و بيداران چون خواب و حاضران چون غايب مى‌نگرم.

چنين مسائلى در وجود انسان، بى‌شك و ترديد معلول خواب غفلت است.

اوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ؟!«19»

شما را به ياد مرگ سفارش مى‌كنم و اين كه غفلت خود را نسبت به اين مسأله كم كنيد، چگونه غافل هستيد از چيزى كه از شما غفلت ندارد.

أيُّهَا الغافِلُونَ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَ التّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، ما لى أراكُمْ عَنِ اللَّهِ ذاهِبينَ، وَ إلى غَيْرِهِ راغِبينَ؟«20»

اى مردمى كه از حقايق غافل بوده و از شما غافل نيستند! اى كسانى كه بر اثر فريب دنيا طاعت خدا و رسول را ترك كرده و به زودى آنچه را دارند از ايشان خواهند گرفت، چه شده شما را مى‌بينم از خدا دورى جسته و به غير او رو آورده و دوستى نموده‌ايد؟!

فَيا لَها حَسْرَةً عَلى ذى غَفْلَةٍ أنْ يَكُونَ عُمْرُهُ عَلَيْه حُجَّةً، وَ أنْ تُؤَدِّيَهُ أيّامُهُ إلى شَقْوَةٍ.«21»

پس چه بسيار است حسرت براى دارنده غفلت به اين كه عمرش بر او حجت است و ايّام حياتش او را به شقاوت مى‌رساند.

لقمان بزرگوار به فرزندش فرمود:

وَ لِلْغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: اللَّهْوُ وَ السَّهْوُ وَ النِّسْيانُ.«22»

براى غافل سه نشانه است: سرگرمى، اشتباه و فراموشى.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده:

كَفى بِالْمَرْءِ غَفْلَةً أنْ يُضَيِّعَ عُمْرَهُ فيما لايُنْجِيهِ.«23»

در مسأله غفلت براى مرد همين بس است كه عمرش را در آنچه مايه نجات او نيست خرج كند.

عطار در كتاب «لسان الغيب» در شرح حال دنياى فانى و مغروران به آن مى‌گويد:

اين جهان دارد هزاران قرن ياد

تخت شاهان را بسى داده به باد

ميهمان در اين جهان پرگشته است‌

بر سر خاك كسان بنوشته است‌

نيست او را باك از مردم كشى‌

در خوشىّ خويش دارد ناخوشى‌

نيست او را باك از مهمان خود

گرچه بنهادست اينجا خوان خود

او ندارد ذرّه‌اى پرواى كس‌

اين ندا در كاروان داده جرس‌

خون مهمان خورده و پرواش نيست‌

اندر اين جنگى چنين پرواش نيست‌

او بود دزد و بگيرد كاروان‌

چون جرس بردارد او ناگه فغان‌

هر كه خورده لقمه از احسان او

در عوض داده است اينجا جان او

گر تو مردى از جهان پرهيز كن‌

بهر قتلش تيغ تقوا تيز كن‌

گر تو مرد او نه‌اى بگريز از او

روز و شب مى‌باش در پرهيز از او

هر چه جاندار است قربان وى است‌

حكم عزرائيل فرمان وى است‌

واصلان چون گوى از اين ميدان برند

جان فداى صاحب اين جان كنند

پيش واصل اين جهان چون ذرّه‌اى است‌

نُه فلك با چرخ گردون قطره‌اى است‌

(عطار نيشابورى)

12- مشقّت‌هاى بى جا

فرهنگ الهى چه در برنامه‌هاى مادى و چه معنوى با تحمّل مشقّت‌هاى طاقت فرسا كه كارگاه وجود انسان را به سرعت از كار بيندازد به شدت مخالف است.

هيچ نيازى نيست كه انسان براى آبادى آخرت آن چنان خود را به زحمت و رنج عبادت شبانه‌روزى دچار كند به طورى كه دنيايش تباه و معيشتش فاسد گردد و حرام است كه تمام وقت را جهت ثروت و مال و به چنگ آوردن دنيا مصرف كرد، در حدّى كه آخرت از دست برود و داغ ننگ شقاوت ابدى به پيشانى جان بخورد.

اقتصاد و عدالت را بايد در دو زمينه مادى و معنوى، البته برابر با دستورهاى حضرت محبوب رعايت كرد.

حضرت باقر (عليه السلام) مى‌فرمايد:

إنَّ اللَّهَ بَرَّأَ مُحَمَّداً (صلى الله عليه و آله) مِنْ ثَلاثٍ: أنْ يَتَقَوَّلَ عَلَى‌اللَّهِ، أوْ يَنْطِقَ عَنْ هَواهُ، أوْ يَتَكَلَّفَ.«24»

خداوند متعال، محمد (صلى الله عليه و آله) را از سه چيز سالم و پاك نگه داشت: از نسبت دادن برنامه‌اى به حضرت حق، از سخن گفتن از روى هواى نفس و از به مشقّت انداختن خويش.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند:

نَحْنُ مَعاشِرَ الأْنْبِياءِ وَ الأْوْلِياءِ بُرآءُ مِنَ التَّكَلُّفِ.«25»

ما گروه انبيا و اولياى الهى از تكلّف ومشقّت بى‌قاعده بيزاريم.

در دعاهاى اسلامى آمده:

وَارْحَمْنى أنْ أتَكَلَّفَ ما لا يَعْنينى.«26»

به من رحمت آر، از اين كه خود را در امورى كه به سودم نيست به مشقّت بيندازم.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

إنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرائِضَ فَلا تُضَيِّعُوها، وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلا تَعْتَدُوها، وَ نَهاكُمْ عَنْ أشْياءَ فَلا تَنْتَهِكُوها، وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أشْياءَ وَ لَمْ يَدَعْها نِسْياناً فَلا تَتَكَلَّفُوها.«27»

خداوند بر شما واجب نموده واجبات شرعيه را، پس آنها را ضايع مكنيد و معيّن نموده حدودى پس از آنها تجاوز ننماييد و شما را از چيزهايى بازداشته‌ پس پرده حرمت آنها را ندريد و براى شما از چيزهايى خاموشى گزيده و آنها را از روى نسيان ترك نفرموده، پس در به دست آوردن آن خود را به مشقّت نيندازيد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لا تُكْرِهُوا إلى أنْفُسِكُمُ الْعِبادَةَ.«28»

عبادات را نزد خود ناخوشايند مداريد.

از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است:

يا عَلِىُّ، إنَّ هذَا الدّينَ مَتينٌ فَأوْغِلْ فيهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُبَغِّضْ إلى نَفْسِكَ عِبادَةَ رَبِّكَ.«29»

يا على! به حقيقت كه اين دين متين و محكم و استوار است، با مدارا در آن وارد شو و عبادت حضرت حق را مبغوض خويش مگردان.

مشقّت بيهوده و بى جا در امور دينى روا نيست و قرآن و روايات از آن نهى مى‌كنند به طريق اولى در امور دنيويّه جايز نمى‌باشد. در هر صورت مؤمن نبايد بر خود و بر ديگران بار سنگين و مبدأ و منشأ كلفت و سختى باشد.

دلا سود عالم زيانى نيرزد

هماى سپهر استخوانى نيرزد

بر اين خوان هر روزه اين قرص زرّين‌

برِ اهل معنى به نانى نيرزد

چو فانى است گلدسته باغ گيتى‌

به نوباوه بوستانى نيرزد

چراغى كز او شمع مجلس فروزد

به درد دل دودمانى نيرزد

زبان دركش از كار عالم كه عالم‌

به آمد شد ترجمانى نيرزد

به قاف بقا آشيان كن چو عنقا

كه اين خاكدان آشيانى نيرزد

زمانى بيا تا دمى خوش برآريم‌

كه بى ما زمانه زمانى نيرزد

برافروز شمع دل از آتش عشق‌

كه شمع خرد شمعدانى نيرزد

چو خواجو گر اهل دلى جان برافشان‌

چه يارى بود كاو به جانى نيرزد

(خواجوى كرمانى)

13- گزينش حق بر باطل‌

تمام مفاسدى كه در تمام روزگاران دامن حيات انسان را لكّه‌دار كرد و از او كه ذاتاً موجودى پاك و لايق خلافت رب الافلاك بود، حيوانى وحشى، درنده‌اى بى‌نظير، آلوده‌اى ظالم و بدمستى زنگى ساخت، انتخاب باطل بر حق، نور بر ظلمت و سلامت بر مرض و دنيا بر آخرت و حقيقت بر غيرحقيقت بود.

اين اختيار و انتخاب، ناشى از هواى نفس و طغيان غرايز و شهوات و خودخواهى و عافيت‌طلبى و تكبر و غرور است. انتخاب نمرود بر ابراهيم، فرعون بر موسى، ستمگران يهود بر عيسى، ابوسفيان بر احمد (صلى الله عليه و آله)، مُعاويه بر امام على (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و يزيد پليد بر حضرت سيّدالشهداء (عليه السلام) و ..... چه ستم سنگين و ظلم قبيحى بود كه بر پيكره انسانيت در طول تاريخ فرود آمد.

عجيب است كه بعضى از آدميان در حالى كه حقيقت حق را كه همراه با دليل و برهان و حجت از آفتاب روشن‌تر است و بدون شك ضامن سعادت دنيا و آخرت است رها كرده و براى عيش و نوش چند روزه به اختيار باطل و انتخاب شيطان دست مى‌زنند.

اگر اين مسأله نبود، عدالت همه شؤون حيات انسان را فرا مى‌گرفت و حق به حق دار مى‌رسيد و انسانيت و كرامت اوج خود را نشان مى‌داد.

دلا نزد كسى بنشين كه او از دل خبر دارد

به زير آن درختى رو كه او گلهاى‌تر دارد

در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران‌

به دكّان كسى بنشين كه در دكّان شكر دارد

ترازو گر ندارى پس تو را زو ره زند هر كس‌

يكى قلبى بيارايد تو پندارى كه زر دارد

تو را بر در نشاند او به طرّارى كه مى‌آيد

تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد

به هر ديگى كه مى‌جوشد مياور كاسه و منشين‌

كه هر ديگى كه مى‌جوشد درون چيزى دگر دارد

نه هر كِلكى شكر دارد، نه هر زيرى زبر دارد

نه هر چشمى نظر دارد، نه هر بحرى گهر دارد

بنال اى بلبل دستان، ازيرا ناله مستان‌

ميان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سرگر نمى‌گنجى كه اندر چشمه سوزن‌

اگر رشته نمى‌گنجد از آن باشد كه سر دارد

چراغ است اين دل بيدار، به زير دامنش مى‌دار

از اين باد و هوا بگذر هوايش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتى مقيم چشمه‌اى گشتى‌

حريف همدمى گشتى كه آبى بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانى‌

كه ميوه نو دهد دائم درون دل سفر دارد

(مولوى)


شرح عبارت [وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ]

و پافشارى بر گناه، و كوچك شمردن معصيت و سنگين دانستن طاعت.


14- مداومت بر گناه‌

گناه و معصيت معلول و محصول تخلّف از فرامين و دستورهاى حضرت حق و انبيا و ائمه و اولياى الهى است.

گناه آتشى است كه با دست خود انسان بر خرمن فضايل و حسنات و حالات ملكوتى و احوالات ربّانيش مى‌افتد.

گناه همچون خوره‌اى است كه از بر ريشه انسانيت مى‌افتد و تا از پا انداختن درخت كرامت از پا نمى‌نشيند.

انبيا و اوليا از هر نوع گناهى اعم از كبيره و صغيره مردم را نهى مى‌كردند و به گناهان بزرگ وعده حتمى عذاب مى‌دادند.

گناهكار مسرف بر نفس است و خداوند مردم مسرف را دوست ندارد:

﴿وَ لا تُسْرِفُوا إنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ﴾«30»

و از اسراف [در خوردن وخرج كردن‌] بپرهيزيد كه قطعاً خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.

مسرف كه طبلى توخالى و اعمال و اخلاقش شيطانى و رفتار و اطوارش حيوانى است، از هدايت حق محروم و بى‌بهره مى‌باشد.

﴿إنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ﴾«31»

زيرا خدا كسى را كه اسراف‌كار و بسيار دروغگوست، هدايت نمى‌كند.

بزرگان دين همچون شهيد ثانى و شيخ بهايى و امثال اين دو بزرگوار در كتب فقهى و دينى خود، بر اثر آيات و روايات، خطرات سنگين گناه را بازگو كرده و مردم را از كبيره و صغيره آن نهى كرده‌اند.

اين مسائل وقتى است كه انسان پافشارى و اصرار و مداومت بر گناه نداشته باشد، ولى زمانى كه در عرصه مداومت بيفتد خطر همه جانبه مى‌شود تا جايى كه در تمام روزنه‌هاى رحمت به روى انسان بسته گشته و عذاب ابد براى آدمى مهيّا مى‌گردد.

﴿بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئةً وَ أحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَاولئِكَ أصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾«32»

[نه چنين است كه مى‌گوييد] بلكه كسانى كه مرتكب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه‌اند.

نجات براى كسانى است كه از گناه و اصرار و مداومت بر آن دست بردارند و به گفته قرآن مجيد وروايات به توبه حقيقى كه همان ترك گناه و تدارك و جبران كمبودهاى عبادتى گذشته است برخيزند.

﴿وَالذَّينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ* اولئِكَ‌ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلينَ﴾«33»

و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مى‌آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شده‌اند، پا فشارى نمى‌كنند؛* پاداش آنان آمرزشى است از سوى پروردگارشان، و بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى است، در آن جاودانه‌اند؛ و پاداش عمل كنندگان، نيكوست.

اساس راه دين را بر ادب دان‌

مقرّب از ادب گشتند مردان‌

ادب شد اصل كار و وصل و هجران‌

هم او شد مايه هر درد و درمان‌

نشايد بى‌ادب اين ره بسر برد

نشايد هيچ كس را داشتن خُرد

به چشم حرمت و تعظيم در پير

نگه كن در همه كاين هست توقير

به روزى هر كه باشد مهتر از تو

چنان مى‌دان كه هست او بهتر از تو

به جان مى‌كوش در تعظيم هر پير

كه تا در دل نيابى زحمت از پير

ادب با خالق و خلقان نگه‌دار

كه تا كشت اميدت بر دهد بار

(عطّار نيشابورى)

15- كوچك شمردن گناه‌

گرچه گناهان به كبيره و صغيره، تقسيم شده است، ولى عدّه‌اى از محققان معتقدند، چون گناه مخالف با حضرت حق است، صغيره بودن آن معنا ندارد، پس هيچ گناهى را نسبت به ذات آن گناه نبايد صغيره دانست و اصولًا اعراض از

حضرت محبوب به وسيله گناه كوچك نيست.

قرآن مجيد دستور مى‌دهد از تمام گناهان چه ظاهرى و چه باطنى دورى كنيد:

﴿وَ ذَرُوا ظاهِرَ الِاثْمِ وَ باطِنَهُ﴾«34»

گناه آشكار و پنهان را رها كنيد.

و در آيه ديگر مى‌فرمايد:

﴿وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ﴾«35»

و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

اجْتِنابُ السَّيِّئاتِ أوْلى مِنِ اكْتِسابِ الْحَسَناتِ.«36»

اجتناب از گناه بهتر از كسب حسنات است.

حضرت مولا على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

عَجِبْتُ لِأقْوامٍ يَحْتَمُونَ الطَّعامَ مَخافَةَ الأْذى‌، كَيْفَ لَا يَحْتَمُونَ الذُّنُوبَ مَخافَةَ النّارِ.«37»

تعجب مى‌كنم از مردمى كه از ترس ناراحتى و مرض از غذا مى‌پرهيزند، چگونه از ترس عذاب از گناهان پروا ندارند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به عبداللّه بن مسعود سفارش فرمود:

إحْذَرْ سُكْرَ الْخَطيئَةِ، فَإنَّ لِلْخَطيئَةِ سُكْراً كَسُكْرِ الشَّرابِ بَلْ هِىَ أشَدُّ سُكْراً مِنْهُ،«38»يَقُولُ اللَّه تَعالى:

﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لايَرْجِعُونَ﴾«39»

از مستى گناه اجتناب كن كه براى گناه همانند مستىِ شراب مستى است و بى‌خبرى، بلكه حالت بى‌خبرى و مستى كه معلول گناه است از حالت بى‌خبرى از شراب شديدتر است، خداى بزرگ مى‌فرمايد: كر و گنگ و كورند، پس ايشان به راه هدايت بازنمى‌گردند.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الذُّنُوبُ الداءٌ، وَ الدَّواءُ الاْسْتِغْفارُ، وَ الشِّفاءُ أنْ لاتَعُودَ.«40»

گناهان مرض است، استغفار دارو است و شفا به اين است كه به گناه بازنگردى.

كوچك شمردن گناه مرض بسيار خطرناكى است كه انسان را تا پرتگاه سقوط و هلاكت مى‌كشاند.

حضرت باقر (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الذُّنُوبُ كُلُّها شَديدَةٌ، وَ أَشَدُّها ما نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ.«41»

تمام گناهان شديد و بزرگ است و شديدترين آنها گناهى است كه بر آن گوشت و خون برويد.

حضرت على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

أعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللَّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صاحِبِهِ.«42»

بزرگترين گناهان نزد خداى سبحان، گناهى است كه به نظر كننده‌اش كوچك آيد.

و نيز آن حضرت مى‌فرمايد:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ.«43»

شديدترين گناهان آن است كه كننده‌اش آن را سبك بشمارد.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ أنْ يَطْلُبَ إلَيْهِ فِى الْجُرْمِ الْعَظيمِ، وَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ أنْ يَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ الْيَسيرِ.«44»

خداوند دوست دارد بنده‌اى را كه از او جهت جرم بزرگش طلب مغفرت كند و دشمن دارد عبدى را كه گناه مختصرش را كوچك شمارد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ابن مسعود فرمود:

لا تُحَقِّرَنَّ ذَنْباً وَ لا تُصَغِّرَنَّهُ، وَ اجْتَنِبِ الْكَبائِرَ، فَإنَّ الْعَبْدَ إذا نَظَرَ يومَ القيامَةِ إلى ذُنُوبِهِ دَمَعَتْ عَيْناهُ قَيْحاً و دَماً.«45»

گناهى را حقير و كوچك مشمار و از كباير دورى گزين، به حقيقت كه وقتى عبد در قيامت به گناهانش بنگرد از دو چشمش از شدت ناراحتى چرك و خون سرازير گردد!

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ابوذر مى‌فرمايد:

إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَرى‌ ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةً يَخافُ أنْ تَقَعَ عَلَيْهِ، وَ إنَّ الكافِرَ لَيَرى‌ ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلى أَنْفِهِ.«46»

هر آينه مؤمن گناهش را آن چنان مى‌بيند كه گويى زير تخته سنگى است، مى‌ترسد كه بر او فرود آيد. و كافر گناهش را چنان مى‌پندارد كه مگسى است بر بينى‌اش عبور مى‌كند.

حضرت مسيح (عليه السلام) به يارانش فرمود:

إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِنْ مَكائِدِ إبْليسَ، يُحَقِّرُها لَكُمْ وَ يُصَغِّرُها فى أعْيُنِكُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَكْثُرُ فَتُحيطُ بِكُمْ.«47»

به حقيقت كه گناهان كوچك و حقير از خدعه‌هاى ابليس است، آنها را در نظر شما خوار و كوچك مى‌كند، پس بدين صورت بارى سنگين از گناهان جمع مى‌شود و زياد مى‌گردد تا جايى كه تمام جوانب وجود شما را مى‌گيرد و درهاى رحمت الهى را به روى شما مى‌بندد.

امام رضا (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الصَّغائِر مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إلَى الْكبائِرِ، وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ فِى الْقَليلِ لَمْ يَخَفْهُ فِى الْكَثيرِ.«48»

گناهان كوچك راهى به سوى گناهان بزرگ است و كسى كه خدا را در گناهان كم نترسد در گناهان بزرگ نمى‌ترسد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

أشَّدُّ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللَّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ اسْتَهانَ بِهِ راكِبُهُ.«49»

سخت‌ترين گناهان در پيشگاه حق، گناهى است كه انجام دهنده‌اش آن را سبك بشمارد.

آمرزش من از تو خدا غريب نيست‌

از بنده جرم و عفو ز مولا غريب نيست‌

وهّابى و جوادى و مُعطىّ و ذوالمنن‌

بنوازى ار به لطف گدا را غريب نيست‌

افتاده‌ام به خاك درت از ره نياز

راهى دهم به عالم بالا غريب نيست‌

سودى نمى‌رسد به تو از طاعت كسى‌

گر بگذرى ز جرمِ بَرايا غريب نيست‌

از بنده دور نيست كه جرم و خطا كند

بخشيدن از خداى تعالى غريب نيست‌

اقرار مى‌كنم به گناهان خويشتن‌

رحمى كن اى كريم و ببخشا غريب نيست‌

گر معصيت سزا نبود معصيت مبين‌

بيچارگى ببين ز تو اينها غريب نيست‌

از من غريب نيست كه سوزم در آتشت‌

ور تو دهى به نزد خودت جا غريب نيست‌

از حدّ خود زياده اگر مى‌كنم طلب‌

در حضرت كريم تمنّا غريب نيست‌

فيض است و درگه تو از اين در كجا رود

الحاح بر در تو خدايا غريب نيست‌

دارم محبت نبىّ و دگر خاندان او

گر در جوارشان دهيم جا غريب نيست‌

(فيض كاشانى)

16- سختى و سنگينى در برابر طاعت‌

عبادات و طاعات از باب عنايت حق به انسان و به اقتضاى مصلحت دنيا و آخرت آدمى واجب شده است.

عبادات و طاعات، واجبات و محرّمات، به صورتى نيست كه انسان از عهده انجامش برنيايد.

فرامين و دستورهاى حضرت حق مادون قدرت انسان جعل شده، به طورى كه قرآن مجيد بر اين معنا صراحت دارد:

﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلّا وُسْعَها﴾«50»

خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايى‌اش تكليف نمى‌كند.

قرآن مجيد عبادات و طاعات و خيرات و مبرّات و عقايد و اعمال و اخلاق حسنه و پسنديده و مجموعه مسائل الهى را كه عبارت از دين است، بار و مشقّت و رنج و زحمت بر عهده انسان نمى‌داند:

﴿وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾«51»

و بر شما در دين هيچ مشقت و سختى قرار نداد.

دين ضامن خير دنيا و آخرت و مايه سعادت امروز و فردا و حافظ حقوق فرد و خانواده و اجتماع است.

دين و دستورهايش مى‌خواهد انسان را از مقام حيوانيت بيرون آورده و به كمال انسانيت برساند.

سنگينى و مشقّت و رنج و زحمت در اجراى برنامه‌هاى الهى براى كسى است كه در برابر حق تواضع و خضوع نداشته باشد و از سعادت و سلامت خود، محض عيش و نوش چند روزه دنيا روگردان باشد.

آرى، آنان كه آخرت را به دنيا فروخته و حق را با باطل معامله كرده و ظلمت را بر نور ترجيح داده‌اند، طاعات و عبادات را سنگين و با زحمت و همراه رنج و مشقّت حسّ مى‌كنند، از اين جهت از مسائل ملكوتيه و فيوضات ربّانيه روگردان و به سوى اسفل الدركات جهنّم در حركت و وجودشان در دنيا مزاحم ديگران است.

قرآن مجيد، اين سند حق و حقيقت، درباره آنان كه عبادات را ضامن خير دنيا و آخرت مى‌دانند و در مذاق آنان از عسل شيرين‌تر است، مى‌فرمايد:

﴿إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الأْنْهارُ فى جَنّاتِ النَّعيمِ* دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾«52»

بى‌ترديد كسانى كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته انجام داده‌اند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان به بهشت‌هاى پر نعمت كه نهرها از زير [قصرهاىِ‌] آنها جارى است، راهنمايى مى‌كند.* [آغازِ] نيايششان در آن جا [اين است كه‌]: خدايا! از هر عيب و نقصى منزّهى، و درود خدا در آن جا به آنان عطا كردن سلامتى كامل است، و پايان‌بخشِ نيايششان اين است كه همه ستايش‌ها ويژه خدا مالك و مربّى جهانيان است.

قرآن مجيد روگردانان از عبادات و طاعات را دچار مرض استكبار مى‌داند كه از پس اين مرض به بى‌دينى و جدايى از حقايق و واقعيت‌ها گراييده و به دنيا و آخرت خود لطمه و ضربه جبران‌ناپذير مى‌زنند.

﴿وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إنَّها لَكَبيرةٌ إلّا عَلَى الْخاشِعينَ﴾«53»

از صبر و نماز [براى حل مشكلات خود و پاك ماندن از آلودگى‌ها و رسيدن به رحمت حق‌] كمك بخواهيد و بى‌ترديد اين كار جز بر كسانى كه در برابر حق قلبى فروتن دارند دشوار و گران است.

در هر صورت سنگين دانستن عبادات و تلقين اين معنى كه آراسته شدن به حقايق الهيه بسى سخت و دشوار است، انسان را از خدا و كمالات و فضايل دور كرده و تبديل به حيوانى شرير و موجودى فاسق و فاجر نموده و باعث بسته شدن هشت درِ بهشت و بازشدن هفت درِ جهنّم به روى انسان است.

مرد حق از دين و دنيا فارغ است‌

چونكه اين بتخانه دنيا شكست‌

مرد حق را جُبّه و دستار نيست‌

يا بد و نيك جهانش كار نيست‌

مرد حق خود را به حق پيوسته است‌

بر سر تخت سَما بنشسته است‌

رو كه از اسرار مردان غافلى‌

مانده‌اى اينجا به دام جاهلى‌

اندر اينجا مانده‌اى در قيد تن‌

چاك كن بر خويشتن اين پيرهن‌

تو به ناز و نعمت و تن پرورى‌

همچو حيوان در شماران خرى‌

از خرىّ خويش گم كردى تو راه‌

لاجرم گيرند از فرقت كلاه‌

راه حق دارد امانى نه خطر

اندرو بنشين مكن از خير و شر

راه حق دارد حقيقت‌ها بسى‌

مرد حق بين اندرو باشد كسى‌

(عطّار نيشابورى)

______________________________

(1)- اعراف (7): 176.

(2)- روم (30): 29.

(3)- مجموعة ورّام: 1/ 96.

(4)- بحار الأنوار: 74/ 295، باب 14، حديث 2؛ تحف العقول: 152.

(5)- دعائم الإسلام: 2/ 350، حديث 1297.

(6)- نهج البلاغه: خطبه 86.

(7)- الكافى: 2/ 335، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 82، باب 46، حديث 17.

(8)- بحار الأنوار: 91/ 156، باب 32، حديث 22.

(9)- يس (36): 78.

(10)- أنعام (6): 103.

(11)- تفسير موضوعى، جوادى آملى: 5/ 196.

(12)- غرر الحكم: 265، حديث 5744.

(13)- غرر الحكم: 265، حديث 5746.

(14)- غرر الحكم: 266، حديث 5759.

(15)- غرر الحكم: 146، حديث 2656.

(16)- نهج البلاغه: نامه 69؛ غرر الحكم: 266، حديث 5748.

(17)- غرر الحكم: 146، حديث 2654.

(18)- نهج البلاغه: خطبه 107؛ بحار الأنوار: 34/ 240، باب نوادر.

(19)- نهج البلاغه: خطبه 230.

(20)- نهج البلاغه: خطبه 174.

(21)- مستدرك الوسائل: 6/ 189، باب 7، حديث 6737؛ غرر الحكم: 158، حديث 3016.

(22)- بحار الأنوار: 13/ 415، باب 18، حديث 8؛ الخصال: 1/ 122، حديث 113.

(23)- غرر الحكم: 160، حديث 3063؛ عيون الحكم و المواعظ: 386.

(24)- بحار الأنوار: 2/ 178، باب 23، حديث 26؛ المحاسن: 1/ 271، باب 37، حديث 362.

(25)- بحار الأنوار: 70/ 394، باب 143، حديث 1؛ مصباح الشريعة: 140.

(26)- مستدرك الوسائل: 4/ 386، باب 45، حديث 4987؛ بحار الأنوار: 86/ 289، باب 3، حديث 3؛ مصباح المتهجّد: 264.

(27)- نهج البلاغه: حكمت 105؛ بحار الأنوار: 2/ 260، باب 31، حديث 14.

(28)- الكافى: 2/ 86، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 1/ 108، باب 26، حديث 265.

(29)- الكافى: 2/ 87، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 1/ 110، باب 26، حديث 270.

(30)- أنعام (6): 141.

(31)- غافر (40): 28.

(32)- بقره (2) 81.

(33)- آل عمران (3)، 135- 136.

(34)- أنعام (6): 120.

(35)- أنعام (6): 151.

(36)- غرر الحكم: 185، حديث 3514.

(37)- بحار الأنوار: 75/ 41، باب 16، حديث 26؛ تحف العقول: 204.

(38)- بحار الأنوار: 74/ 104، باب 5، حديث 1؛ مكارم الأخلاق: 453.

(39)- بقره (2): 18.

(40)- غرر الحكم: 194، حديث 3778؛ عيون الحكم و المواعظ: 56.

(41)- الكافى: 2/ 270، حديث 7؛ بحار الأنوار: 70/ 317، باب 137، حديث 5.

(42)- غرر الحكم: 187، حديث 3571؛ مستدرك الوسائل: 11/ 349، باب 43، ذيل حديث 13224.

(43)- نهج البلاغه: حكمت 477؛ وسائل الشيعة: 15/ 312، باب 43، حديث 20609.

(44)- بحار الأنوار: 70/ 359، باب 137، حديث 80؛ الكافى: 2/ 427، حديث 6.

(45)- بحار الأنوار: 74/ 103، باب 5، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 11/ 350، باب 43، حديث 13226؛ مكارم الأخلاق: 452.

(46)- بحار الأنوار: 74/ 79، باب 4، حديث 3؛ مستدرك الوسائل: 11/ 329، باب 40، حديث 13175؛ الامالى، شيخ طوسى: 527، ذيل حديث 1162.

(47)- بحار الانوار: 75/ 307، باب 25، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 11/ 350، باب 43، حديث 13228؛ تحف العقول: 392.

(48)- بحار الأنوار: 70/ 353، باب 137، حديث 55؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): 2/ 180، باب 44، حديث 4.

(49)- غرر الحكم: 187، حديث 3570؛ مستدرك الوسائل: 11/ 349، باب 43، حديث 13244.

(50)- بقره (2): 286.

(51)- حج (22)؛ 78.

(52)- يونس (10): 9- 10.

(53)- بقره (2): 45.

قال رسول‏الله صلى الله عليه و آله: من علامات الشقاء جمود العين، و قسوه القلب، و شده الحرص فى طلب الرزق، و الاصرار على الذنب.
(امام ششم از پدرانش از رسول خدا روايت مى‌فرمايد: چهار چيز از نشانه‌هاى بدبختى است: خشكى چشم، سنگدلى، شدت حرص در طلب رزق، و پافشارى بر گناه.)
بحارالانوار، ج 73، ص 161

الغفله ضلال النفوس و عنوان النحوس.
(غفلت گمراهى نفوس، و ديباچه‌ى نحسى‌هاست.)
ميزان‌الحكمة، ج 7، ص 258

اوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفله عنه، و كيف غفلتكم عما ليس يغفلكم؟
(شما را به ياد مرگ سفارش مى‌كنم و اينكه غفلت خود را نسبت به اين مساله كم كنيد، چگونه غافل هستيد از چيزى كه از شما غفلت ندارد.)
نهج‌البلاغه، خطبه 187

نحن معاشر الانبياء و الاولياء براء من التكلف.
(ما گروه انبياء و اولياء الهى از تكلف و مشقت بى‌قاعده بيزاريم.)
ميزان‌الحكمة، ج 8، ص 428

اعظم الذنوب عند الله ذنب صغر عند صاحبه.
(بزرگترين گناهان نزد خدا، گناهى است كه به نظر كننده‌اش كوچك آيد.)
ميزان‌الحكمة، ج 3، ص 453

اشد الذنوب عند الله سبحانه ذنب استهان به راكبه.
(سخت‌ترين گناهان در پيشگاه حق، گناهى است كه انجام‌دهنده‌اش آن را سبك بشمارد.)
ميزان‌الحكمة، ج 3، ص 453


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^