هر گاه سالك فى اللّه كه متخلّق به اخلاقى الهى است به هواى نفس و نفسانيت دچار نشود خداوند حق و حقيقت را در وجود او متجلّى مىسازد. اما اگر انسانى افسار نفس را رهاكند كه شيطان در هواى آن بچرد و هر گونه خواهشى را پاسخ دهد؛ اين حالت، آدمى را به سوى ستم و نفس و خوى وحشيگرى مىكشاند.
خداوند در قرآن بارها عملكرد ظالمان را به حيوانات تشبيه مىفرمايد و به عنوان نمونه فرمود:
اگر كه ما مىخواستيم به وسيله آيات قرآن انسان را بالا ببريم؛ اين كار را مىكرديم. ولى او به امور ناچيز و لذّتهاى زودگذر دنيايى تمايل پيدا كرد و از هواى نفس خود پيروى نمود. سرگذشت او مانند داستان سگى است كه اگر به او هجوم ببرى زبان از كام بيرون مىآورد و اگر به حال خودش واگذارى باز زبان از دهان بيرون آورد.
اين حقيقت ستم به نفس است كه در هر حال حق را به تمسخر مىگيرد. چه بد است حكايت گروهى كه آيات خداوند را تكذيب مىكنند و همواره به خود ستم مىكنند. اين گونه مثالهاى روشن براى صاحبان انديشه است نه ظالمان هواپرست بىدانش كه پردههاى جهل و غفلت بر قلب آنها فروافتاده و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فكر آنان را تاريك ساخته است.
از اينرو كه از فيض هدايت الهى محروم شدهاند، ياورى در دنيا و آخرت ندارند خداوند در وصف حال آنان مىفرمايد:
[اعتقاد و عمل مشركان بر پايه تعقّل نيست] بلكه آنان كه [با شركورزى] ستم كردهاند از روى جهل و نادانى از هواهاى نفسانى خود پيروى نمودهاند؛ پس كسانى را كه خدا [به كيفر پيروى از هواها] گمراه كرده است، چه كسى هدايت مىكند؟ و آنان هيچ يارىكنندهاى [كه از گمراهى و عذاب نجاتشان دهد] نخواهند داشت.
در اين آيه به جاى كلمه «اشْرَكُوا»از«ظَلَمُوا»استفاده فرموده كه اشاره به اين نكته است كه ستم به نفس و پيروى از هوا بدون آگاهى خود زمينه ساز شرك بلكه بالاتر از شرك به خداست؛ زيرا ظلم بر خويشتن علاوه بر اين كه راه فطرت و توحيد را سد مىكند؛ تمام سرمايههاى معنوى وجود را به باد داده و به بيراهه مىرود و اين ظلم مقدمه گمراهى و سرگردانى در وادى دنياست و چون راه هدايت را جستجو نمىكند خداوند او را يارى نمىكند و به حال خود وامىگذارد.
به اين ترتيب سرنوشت شوم حيرت و ذلّت به سراغ او مىآيد چرا كه آنان مرتكب بزرگترين ظلمها شدهاند و عقل و انديشه خود را از كار انداختهاند و به آفتاب دانش و كمال پشت كردهاند و در تاريكى جاده كفر ماندهاند.
پس خداوند از آن سلب توفيق مىكند و در درياى نكبتها رها مىسازد.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
حضرت فرمود: آزار خود را از نفست بازدار و در معصيت خدا از هوسهاى آن پيروى مكن؛ زيرا در اين صورت، روز قيامت نفس تو با تو به دشمنى برمىخيزد و يكديگر را لعن و نفرين مىكنيد، مگر اين كه خداوند بيامرزد و پردهپوشى كند.
امام على (عليه السلام) در خطبه معروف به ديباج مىفرمايد:
به راستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كه به راه هدايت نرود، به كجراهه گمراهى افتد. و هر كه يقين او را سود نبخشد، شك زيانش رساند.
گاهى شك و حيرت در دنيا به اندازهاى انسان را مست مىكند كه همه چيز را از دريچه ماديات و لذت مىبيند پس از چشم دل كور مىشود.
حضرت امير (عليه السلام) به فرزندانش و ياران خويش و همه مسلمانان چنين فرمود:
شما را به دورى گزيدن از هوس سفارش مىكنم؛ زيرا هوس به كورى فرا مىخواند و آن گمراهى در آخرت و دنياست ... و همانا از اولين گناهان تأييد كردن نفس و اعتماد به هواى نفس است.
حضرت در صحيفه بلاغت خويش در بيان مقايسه صفات متقين و صفات فاسقان چنين مىفرمايد:
بندگان خدا، محبوبترين بندگان در پيشگاه خداوند بندهاى است كه خداوند به تسلّط بر نفسش او را يارى داده ... پس او از معادن دين خدا و ميخهاى زمين اوست. خود را ملزم به عدالت كرد و اول عدلش نفى هوا از نفس خود است. حق را وصف مىكند و خود به آن عمل مىنمايد ...
و ديگرى خود را دانشمند ناميده ولى دانشمند نيست، جهالتهايى از جاهلان و گمراهىهايى از گمراهان به دست آورده و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتارهاى مزورانه براى مردم نصب كرده، قرآن را بر آراى خود تطبيق داده و حق را بر اساس هواى خود تفسير نموده، مردم را از خطرات بزرگ ايمنى مىدهد و گناهان كبيره را آسان جلوه مىدهد. مىگويد: از شبهات خوددارم، ولى در آنها افتاده. و اعلام مىكند كه از بدعتها كنارم، ولى در بستر بدعتها خوابيده. صورت صورت انسان است و قلب قلب حيوان. آگاه به هدايت نيست تا از آن پيروى كند و آشناى به گمراهى نيست تا از آن دست بردارد. اينچنين آدمى مردهاى است در ميان زندهها.
صاحبان خرد در روايت نفس آوردهاند كه:
بپرهيزيد از هواى نفس كه بد دشمنى است. زبان به سخنان ياوه و بيهوده گشودن ياور آن هواست.
در اين باره حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
بنابراين مراقبت از حركات نفس و كمين شيطان و خروج از جادّه مستقيم و سقوط در درّه هلاكت؛ لازم است و در اين حال بايد خويش را در پناه خداوند منّان قرار داد.
حضرت سجّاد (عليه السلام) در مناجات انجيليه كه منسوب به ايشان است، حراست ويژهاى را براى نفس مىطلبد:
پيروى از هوا موجب هلاكت ابدى و مخالفت با هدايت، علّت شقاوت هميشگى و باعث در افتادن انسان در دوزخ است.
«انسان مركّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوى و مادى است. جسم جهت گذران امور دنيا و قلب و روح و عقل جهت راه يافتن به ملكوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبيا و امامان و معاد روز قيامت است.
انسان براى رسيدن به رشد و كمال و به دست آوردن حالات الهى و ربّانى و تبديل شدن به منبع خير، بايد هر يك از نواحى وجود خويش را با كمك هدايت الهى رعايت نمايد.
بىتوجهى به خويش كه نتيجهاش بىتوجهى به نظام خلقت و ربوبيت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبيا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دين به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.
گرفتاران خواب غفلت در معرض چه بلاها و حوادث و گناهان و سيّئاتى هستند و از چه خيرات و مبرّات و فيوضات و بركاتى محرومند.
اگر انسان خويشتن خويش را بشناسد، حيات ابدى خود را بيش از هر چيزى مىبيند و نسبت به او مهر مىورزد، و اگر به حيات ابد دل نمىبندد براى آن است كه خودش را نمىشناسد و آنچه باعث شد خودش را نشناسد سرگرمى او به عالم طبيعت و لذايذ حسى آن است.
هر چه انسان به لذايذ حسى تن در بدهد از شناخت خويش غافل مىشود و هر چه از خويشتن غافل بماند، هم از مبدأ آفرينش خود غفلت مىكند و هم از معاد و بازگشت خويش غافل مىماند.
قرآن كريم سرّ غفلت انسان از مبدأ را همان غفلت انسان از خويشتن خويش مىداند و مىفرمايد: چون انسان خود را فراموش كرد خداى خود را فراموش كرد و چون خود را نشناخت و به ياد خود نبود و نيست، قيامت را فراموش كرد و به ياد روز جزا نيست.
در پايان سوره يس چنين آمده:
در حالى كه آفرينش نخستين خود را از ياد برده براى ما مثلى زد [و] گفت: چه كسى اين استخوانها را در حالى كه پوسيدهاند، زنده مىكند؟
اگر نفس خود را ببيند، نه آن كه او را بفهمد، بلكه با علم حضورى خود را مشاهده كند كه ذاتش عين ربط به خداست، حتماً مربوطٌ اليه كه خداى سبحان است به مقدار شهودش مشهود او مىشود.
اگر كسى خود را ببيند يقيناً خداى خود را با چشم جان مشاهده خواهد كرد، چون خود را مشاهده مىكند و خودش حقيقتى است عين ربط به خداى سبحان، پس خداوند را هم مىبيند، لكن نه با چشم حسّى؛ زيرا:
چشمها او را در نمىيابند، ولى او چشمها را درمىيابد، و او لطيف و آگاه است.
بلكه با حقايق ايمانى و ديده جان، چنانكه در كلمات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است.
و اين شناخت فطرى همان شناخت حضورى و شهودى است.
بنابراين اگر كسى خود را ببيند خداى خود و قيامت خود را هم مىبيند، چون خودش هم از طرف آغاز پيدايش به مبدأ غايى مرتبط است و هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غايى وابسته است، هم به«هُوَ الأوّل» مرتبط است، هم به«هُوَ الآخر». پس چگونه ممكن است كسى نفس خود را مشاهده كند و خدا را كه«هُوَ الأوّل» است مشاهده نكند و مبدأ خويش را نبيند! و چگونه ممكن است جان خود را مشاهده بكند و خدا را كه«هُوَ الآخر» است مشاهده نكند و معاد خويش را نشناسد
بنابراين، آثار مخرّب و مهلك خواب غفلت بيشتر روشن مىشود، خواب غفلتى كه منشأ جدايى از حق و قيامت است، آن فرقت و جدايى كه زمينه آلوده شدن انسان به تمام معاصى درونى و بيرونى است.
از حضرت مولى الموحدين (عليه السلام) روايت شده:
زيانبارترين دشمنان غفلت است.
غفلت، گمراهى نفوس و ديباچه نحسىهاست.
غفلت، آورنده غرور و نزديك كننده به هلاكت است.
واى بر كسى كه غفلت بر او پيروز گردد، پس حركت و رفتن خود را از دنيا فراموش نموده و آماده جهان آخرت نگردد.
از منازل غفلت و آزار رسانى و كمى ياور بر طاعت خداوند بپرهيز.
آيا كسى نيست كه قبل از سپرى شدن عمرش از خواب غفلت بيدار شود؟
چه شده كه شما را چون پيك بى جان و جان بىپيكر مىبينم؟ (كنايه از اين كه بعضى چون مردگان بىچشم و گوش و برخى با چشم و گوش ولى دنياپرست). چه شده كه شما را عبادت كنندگان بى تقوا و تاجران بدون سود و بيداران چون خواب و حاضران چون غايب مىنگرم.
چنين مسائلى در وجود انسان، بىشك و ترديد معلول خواب غفلت است.
شما را به ياد مرگ سفارش مىكنم و اين كه غفلت خود را نسبت به اين مسأله كم كنيد، چگونه غافل هستيد از چيزى كه از شما غفلت ندارد.
اى مردمى كه از حقايق غافل بوده و از شما غافل نيستند! اى كسانى كه بر اثر فريب دنيا طاعت خدا و رسول را ترك كرده و به زودى آنچه را دارند از ايشان خواهند گرفت، چه شده شما را مىبينم از خدا دورى جسته و به غير او رو آورده و دوستى نمودهايد؟!
پس چه بسيار است حسرت براى دارنده غفلت به اين كه عمرش بر او حجت است و ايّام حياتش او را به شقاوت مىرساند.
لقمان بزرگوار به فرزندش فرمود:
براى غافل سه نشانه است: سرگرمى، اشتباه و فراموشى.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده:
در مسأله غفلت براى مرد همين بس است كه عمرش را در آنچه مايه نجات او نيست خرج كند.
عطار در كتاب «لسان الغيب» در شرح حال دنياى فانى و مغروران به آن مىگويد:
اين جهان دارد هزاران قرن ياد
تخت شاهان را بسى داده به باد
ميهمان در اين جهان پرگشته است
بر سر خاك كسان بنوشته است
نيست او را باك از مردم كشى
در خوشىّ خويش دارد ناخوشى
نيست او را باك از مهمان خود
گرچه بنهادست اينجا خوان خود
او ندارد ذرّهاى پرواى كس
اين ندا در كاروان داده جرس
خون مهمان خورده و پرواش نيست
اندر اين جنگى چنين پرواش نيست
او بود دزد و بگيرد كاروان
چون جرس بردارد او ناگه فغان
هر كه خورده لقمه از احسان او
در عوض داده است اينجا جان او
گر تو مردى از جهان پرهيز كن
بهر قتلش تيغ تقوا تيز كن
گر تو مرد او نهاى بگريز از او
روز و شب مىباش در پرهيز از او
هر چه جاندار است قربان وى است
حكم عزرائيل فرمان وى است
واصلان چون گوى از اين ميدان برند
جان فداى صاحب اين جان كنند
پيش واصل اين جهان چون ذرّهاى است
نُه فلك با چرخ گردون قطرهاى است
هيچ نيازى نيست كه انسان براى آبادى آخرت آن چنان خود را به زحمت و رنج عبادت شبانهروزى دچار كند به طورى كه دنيايش تباه و معيشتش فاسد گردد و حرام است كه تمام وقت را جهت ثروت و مال و به چنگ آوردن دنيا مصرف كرد، در حدّى كه آخرت از دست برود و داغ ننگ شقاوت ابدى به پيشانى جان بخورد.
اقتصاد و عدالت را بايد در دو زمينه مادى و معنوى، البته برابر با دستورهاى حضرت محبوب رعايت كرد.
حضرت باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
خداوند متعال، محمد (صلى الله عليه و آله) را از سه چيز سالم و پاك نگه داشت: از نسبت دادن برنامهاى به حضرت حق، از سخن گفتن از روى هواى نفس و از به مشقّت انداختن خويش.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند:
ما گروه انبيا و اولياى الهى از تكلّف ومشقّت بىقاعده بيزاريم.
در دعاهاى اسلامى آمده:
به من رحمت آر، از اين كه خود را در امورى كه به سودم نيست به مشقّت بيندازم.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
خداوند بر شما واجب نموده واجبات شرعيه را، پس آنها را ضايع مكنيد و معيّن نموده حدودى پس از آنها تجاوز ننماييد و شما را از چيزهايى بازداشته پس پرده حرمت آنها را ندريد و براى شما از چيزهايى خاموشى گزيده و آنها را از روى نسيان ترك نفرموده، پس در به دست آوردن آن خود را به مشقّت نيندازيد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
عبادات را نزد خود ناخوشايند مداريد.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است:
يا على! به حقيقت كه اين دين متين و محكم و استوار است، با مدارا در آن وارد شو و عبادت حضرت حق را مبغوض خويش مگردان.
مشقّت بيهوده و بى جا در امور دينى روا نيست و قرآن و روايات از آن نهى مىكنند به طريق اولى در امور دنيويّه جايز نمىباشد. در هر صورت مؤمن نبايد بر خود و بر ديگران بار سنگين و مبدأ و منشأ كلفت و سختى باشد.
دلا سود عالم زيانى نيرزد
هماى سپهر استخوانى نيرزد
بر اين خوان هر روزه اين قرص زرّين
برِ اهل معنى به نانى نيرزد
چو فانى است گلدسته باغ گيتى
به نوباوه بوستانى نيرزد
چراغى كز او شمع مجلس فروزد
به درد دل دودمانى نيرزد
زبان دركش از كار عالم كه عالم
به آمد شد ترجمانى نيرزد
به قاف بقا آشيان كن چو عنقا
كه اين خاكدان آشيانى نيرزد
زمانى بيا تا دمى خوش برآريم
كه بى ما زمانه زمانى نيرزد
برافروز شمع دل از آتش عشق
كه شمع خرد شمعدانى نيرزد
چو خواجو گر اهل دلى جان برافشان
چه يارى بود كاو به جانى نيرزد
اين اختيار و انتخاب، ناشى از هواى نفس و طغيان غرايز و شهوات و خودخواهى و عافيتطلبى و تكبر و غرور است. انتخاب نمرود بر ابراهيم، فرعون بر موسى، ستمگران يهود بر عيسى، ابوسفيان بر احمد (صلى الله عليه و آله)، مُعاويه بر امام على (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و يزيد پليد بر حضرت سيّدالشهداء (عليه السلام) و ..... چه ستم سنگين و ظلم قبيحى بود كه بر پيكره انسانيت در طول تاريخ فرود آمد.
عجيب است كه بعضى از آدميان در حالى كه حقيقت حق را كه همراه با دليل و برهان و حجت از آفتاب روشنتر است و بدون شك ضامن سعادت دنيا و آخرت است رها كرده و براى عيش و نوش چند روزه به اختيار باطل و انتخاب شيطان دست مىزنند.
اگر اين مسأله نبود، عدالت همه شؤون حيات انسان را فرا مىگرفت و حق به حق دار مىرسيد و انسانيت و كرامت اوج خود را نشان مىداد.
دلا نزد كسى بنشين كه او از دل خبر دارد
به زير آن درختى رو كه او گلهاىتر دارد
در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران
به دكّان كسى بنشين كه در دكّان شكر دارد
ترازو گر ندارى پس تو را زو ره زند هر كس
يكى قلبى بيارايد تو پندارى كه زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرّارى كه مىآيد
تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد
به هر ديگى كه مىجوشد مياور كاسه و منشين
كه هر ديگى كه مىجوشد درون چيزى دگر دارد
نه هر كِلكى شكر دارد، نه هر زيرى زبر دارد
نه هر چشمى نظر دارد، نه هر بحرى گهر دارد
بنال اى بلبل دستان، ازيرا ناله مستان
ميان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سرگر نمىگنجى كه اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمىگنجد از آن باشد كه سر دارد
چراغ است اين دل بيدار، به زير دامنش مىدار
از اين باد و هوا بگذر هوايش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتى مقيم چشمهاى گشتى
حريف همدمى گشتى كه آبى بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانى
كه ميوه نو دهد دائم درون دل سفر دارد
گناه و معصيت معلول و محصول تخلّف از فرامين و دستورهاى حضرت حق و انبيا و ائمه و اولياى الهى است.
گناه آتشى است كه با دست خود انسان بر خرمن فضايل و حسنات و حالات ملكوتى و احوالات ربّانيش مىافتد.
گناه همچون خورهاى است كه از بر ريشه انسانيت مىافتد و تا از پا انداختن درخت كرامت از پا نمىنشيند.
انبيا و اوليا از هر نوع گناهى اعم از كبيره و صغيره مردم را نهى مىكردند و به گناهان بزرگ وعده حتمى عذاب مىدادند.
گناهكار مسرف بر نفس است و خداوند مردم مسرف را دوست ندارد:
و از اسراف [در خوردن وخرج كردن] بپرهيزيد كه قطعاً خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.
مسرف كه طبلى توخالى و اعمال و اخلاقش شيطانى و رفتار و اطوارش حيوانى است، از هدايت حق محروم و بىبهره مىباشد.
زيرا خدا كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست، هدايت نمىكند.
بزرگان دين همچون شهيد ثانى و شيخ بهايى و امثال اين دو بزرگوار در كتب فقهى و دينى خود، بر اثر آيات و روايات، خطرات سنگين گناه را بازگو كرده و مردم را از كبيره و صغيره آن نهى كردهاند.
اين مسائل وقتى است كه انسان پافشارى و اصرار و مداومت بر گناه نداشته باشد، ولى زمانى كه در عرصه مداومت بيفتد خطر همه جانبه مىشود تا جايى كه در تمام روزنههاى رحمت به روى انسان بسته گشته و عذاب ابد براى آدمى مهيّا مىگردد.
[نه چنين است كه مىگوييد] بلكه كسانى كه مرتكب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانهاند.
نجات براى كسانى است كه از گناه و اصرار و مداومت بر آن دست بردارند و به گفته قرآن مجيد وروايات به توبه حقيقى كه همان ترك گناه و تدارك و جبران كمبودهاى عبادتى گذشته است برخيزند.
و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مىآمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شدهاند، پا فشارى نمىكنند؛* پاداش آنان آمرزشى است از سوى پروردگارشان، و بهشتهايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آن جاودانهاند؛ و پاداش عمل كنندگان، نيكوست.
اساس راه دين را بر ادب دان
مقرّب از ادب گشتند مردان
ادب شد اصل كار و وصل و هجران
هم او شد مايه هر درد و درمان
نشايد بىادب اين ره بسر برد
نشايد هيچ كس را داشتن خُرد
به چشم حرمت و تعظيم در پير
نگه كن در همه كاين هست توقير
به روزى هر كه باشد مهتر از تو
چنان مىدان كه هست او بهتر از تو
به جان مىكوش در تعظيم هر پير
كه تا در دل نيابى زحمت از پير
ادب با خالق و خلقان نگهدار
كه تا كشت اميدت بر دهد بار
حضرت محبوب به وسيله گناه كوچك نيست.
قرآن مجيد دستور مىدهد از تمام گناهان چه ظاهرى و چه باطنى دورى كنيد:
گناه آشكار و پنهان را رها كنيد.
و در آيه ديگر مىفرمايد:
و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
اجتناب از گناه بهتر از كسب حسنات است.
حضرت مولا على (عليه السلام) مىفرمايد:
تعجب مىكنم از مردمى كه از ترس ناراحتى و مرض از غذا مىپرهيزند، چگونه از ترس عذاب از گناهان پروا ندارند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به عبداللّه بن مسعود سفارش فرمود:
از مستى گناه اجتناب كن كه براى گناه همانند مستىِ شراب مستى است و بىخبرى، بلكه حالت بىخبرى و مستى كه معلول گناه است از حالت بىخبرى از شراب شديدتر است، خداى بزرگ مىفرمايد: كر و گنگ و كورند، پس ايشان به راه هدايت بازنمىگردند.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
گناهان مرض است، استغفار دارو است و شفا به اين است كه به گناه بازنگردى.
كوچك شمردن گناه مرض بسيار خطرناكى است كه انسان را تا پرتگاه سقوط و هلاكت مىكشاند.
حضرت باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
تمام گناهان شديد و بزرگ است و شديدترين آنها گناهى است كه بر آن گوشت و خون برويد.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
بزرگترين گناهان نزد خداى سبحان، گناهى است كه به نظر كنندهاش كوچك آيد.
و نيز آن حضرت مىفرمايد:
شديدترين گناهان آن است كه كنندهاش آن را سبك بشمارد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
خداوند دوست دارد بندهاى را كه از او جهت جرم بزرگش طلب مغفرت كند و دشمن دارد عبدى را كه گناه مختصرش را كوچك شمارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ابن مسعود فرمود:
گناهى را حقير و كوچك مشمار و از كباير دورى گزين، به حقيقت كه وقتى عبد در قيامت به گناهانش بنگرد از دو چشمش از شدت ناراحتى چرك و خون سرازير گردد!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ابوذر مىفرمايد:
هر آينه مؤمن گناهش را آن چنان مىبيند كه گويى زير تخته سنگى است، مىترسد كه بر او فرود آيد. و كافر گناهش را چنان مىپندارد كه مگسى است بر بينىاش عبور مىكند.
حضرت مسيح (عليه السلام) به يارانش فرمود:
به حقيقت كه گناهان كوچك و حقير از خدعههاى ابليس است، آنها را در نظر شما خوار و كوچك مىكند، پس بدين صورت بارى سنگين از گناهان جمع مىشود و زياد مىگردد تا جايى كه تمام جوانب وجود شما را مىگيرد و درهاى رحمت الهى را به روى شما مىبندد.
امام رضا (عليه السلام) مىفرمايد:
گناهان كوچك راهى به سوى گناهان بزرگ است و كسى كه خدا را در گناهان كم نترسد در گناهان بزرگ نمىترسد.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
سختترين گناهان در پيشگاه حق، گناهى است كه انجام دهندهاش آن را سبك بشمارد.
آمرزش من از تو خدا غريب نيست
از بنده جرم و عفو ز مولا غريب نيست
وهّابى و جوادى و مُعطىّ و ذوالمنن
بنوازى ار به لطف گدا را غريب نيست
افتادهام به خاك درت از ره نياز
راهى دهم به عالم بالا غريب نيست
سودى نمىرسد به تو از طاعت كسى
گر بگذرى ز جرمِ بَرايا غريب نيست
از بنده دور نيست كه جرم و خطا كند
بخشيدن از خداى تعالى غريب نيست
اقرار مىكنم به گناهان خويشتن
رحمى كن اى كريم و ببخشا غريب نيست
گر معصيت سزا نبود معصيت مبين
بيچارگى ببين ز تو اينها غريب نيست
از من غريب نيست كه سوزم در آتشت
ور تو دهى به نزد خودت جا غريب نيست
از حدّ خود زياده اگر مىكنم طلب
در حضرت كريم تمنّا غريب نيست
فيض است و درگه تو از اين در كجا رود
الحاح بر در تو خدايا غريب نيست
دارم محبت نبىّ و دگر خاندان او
گر در جوارشان دهيم جا غريب نيست
عبادات و طاعات، واجبات و محرّمات، به صورتى نيست كه انسان از عهده انجامش برنيايد.
فرامين و دستورهاى حضرت حق مادون قدرت انسان جعل شده، به طورى كه قرآن مجيد بر اين معنا صراحت دارد:
خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايىاش تكليف نمىكند.
قرآن مجيد عبادات و طاعات و خيرات و مبرّات و عقايد و اعمال و اخلاق حسنه و پسنديده و مجموعه مسائل الهى را كه عبارت از دين است، بار و مشقّت و رنج و زحمت بر عهده انسان نمىداند:
و بر شما در دين هيچ مشقت و سختى قرار نداد.
دين ضامن خير دنيا و آخرت و مايه سعادت امروز و فردا و حافظ حقوق فرد و خانواده و اجتماع است.
دين و دستورهايش مىخواهد انسان را از مقام حيوانيت بيرون آورده و به كمال انسانيت برساند.
سنگينى و مشقّت و رنج و زحمت در اجراى برنامههاى الهى براى كسى است كه در برابر حق تواضع و خضوع نداشته باشد و از سعادت و سلامت خود، محض عيش و نوش چند روزه دنيا روگردان باشد.
آرى، آنان كه آخرت را به دنيا فروخته و حق را با باطل معامله كرده و ظلمت را بر نور ترجيح دادهاند، طاعات و عبادات را سنگين و با زحمت و همراه رنج و مشقّت حسّ مىكنند، از اين جهت از مسائل ملكوتيه و فيوضات ربّانيه روگردان و به سوى اسفل الدركات جهنّم در حركت و وجودشان در دنيا مزاحم ديگران است.
قرآن مجيد، اين سند حق و حقيقت، درباره آنان كه عبادات را ضامن خير دنيا و آخرت مىدانند و در مذاق آنان از عسل شيرينتر است، مىفرمايد:
بىترديد كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته انجام دادهاند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان به بهشتهاى پر نعمت كه نهرها از زير [قصرهاىِ] آنها جارى است، راهنمايى مىكند.* [آغازِ] نيايششان در آن جا [اين است كه]: خدايا! از هر عيب و نقصى منزّهى، و درود خدا در آن جا به آنان عطا كردن سلامتى كامل است، و پايانبخشِ نيايششان اين است كه همه ستايشها ويژه خدا مالك و مربّى جهانيان است.
قرآن مجيد روگردانان از عبادات و طاعات را دچار مرض استكبار مىداند كه از پس اين مرض به بىدينى و جدايى از حقايق و واقعيتها گراييده و به دنيا و آخرت خود لطمه و ضربه جبرانناپذير مىزنند.
از صبر و نماز [براى حل مشكلات خود و پاك ماندن از آلودگىها و رسيدن به رحمت حق] كمك بخواهيد و بىترديد اين كار جز بر كسانى كه در برابر حق قلبى فروتن دارند دشوار و گران است.
در هر صورت سنگين دانستن عبادات و تلقين اين معنى كه آراسته شدن به حقايق الهيه بسى سخت و دشوار است، انسان را از خدا و كمالات و فضايل دور كرده و تبديل به حيوانى شرير و موجودى فاسق و فاجر نموده و باعث بسته شدن هشت درِ بهشت و بازشدن هفت درِ جهنّم به روى انسان است.
مرد حق از دين و دنيا فارغ است
چونكه اين بتخانه دنيا شكست
مرد حق را جُبّه و دستار نيست
يا بد و نيك جهانش كار نيست
مرد حق خود را به حق پيوسته است
بر سر تخت سَما بنشسته است
رو كه از اسرار مردان غافلى
ماندهاى اينجا به دام جاهلى
اندر اينجا ماندهاى در قيد تن
چاك كن بر خويشتن اين پيرهن
تو به ناز و نعمت و تن پرورى
همچو حيوان در شماران خرى
از خرىّ خويش گم كردى تو راه
لاجرم گيرند از فرقت كلاه
راه حق دارد امانى نه خطر
اندرو بنشين مكن از خير و شر
راه حق دارد حقيقتها بسى
مرد حق بين اندرو باشد كسى
______________________________
(4)- بحار الأنوار: 74/ 295، باب 14، حديث 2؛ تحف العقول: 152.
(5)- دعائم الإسلام: 2/ 350، حديث 1297.
(7)- الكافى: 2/ 335، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 82، باب 46، حديث 17.
(8)- بحار الأنوار: 91/ 156، باب 32، حديث 22.
(11)- تفسير موضوعى، جوادى آملى: 5/ 196.
(12)- غرر الحكم: 265، حديث 5744.
(13)- غرر الحكم: 265، حديث 5746.
(14)- غرر الحكم: 266، حديث 5759.
(15)- غرر الحكم: 146، حديث 2656.
(16)- نهج البلاغه: نامه 69؛ غرر الحكم: 266، حديث 5748.
(17)- غرر الحكم: 146، حديث 2654.
(18)- نهج البلاغه: خطبه 107؛ بحار الأنوار: 34/ 240، باب نوادر.
(21)- مستدرك الوسائل: 6/ 189، باب 7، حديث 6737؛ غرر الحكم: 158، حديث 3016.
(22)- بحار الأنوار: 13/ 415، باب 18، حديث 8؛ الخصال: 1/ 122، حديث 113.
(23)- غرر الحكم: 160، حديث 3063؛ عيون الحكم و المواعظ: 386.
(24)- بحار الأنوار: 2/ 178، باب 23، حديث 26؛ المحاسن: 1/ 271، باب 37، حديث 362.
(25)- بحار الأنوار: 70/ 394، باب 143، حديث 1؛ مصباح الشريعة: 140.
(27)- نهج البلاغه: حكمت 105؛ بحار الأنوار: 2/ 260، باب 31، حديث 14.
(28)- الكافى: 2/ 86، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 1/ 108، باب 26، حديث 265.
(29)- الكافى: 2/ 87، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 1/ 110، باب 26، حديث 270.
(36)- غرر الحكم: 185، حديث 3514.
(37)- بحار الأنوار: 75/ 41، باب 16، حديث 26؛ تحف العقول: 204.
(38)- بحار الأنوار: 74/ 104، باب 5، حديث 1؛ مكارم الأخلاق: 453.
(40)- غرر الحكم: 194، حديث 3778؛ عيون الحكم و المواعظ: 56.
(41)- الكافى: 2/ 270، حديث 7؛ بحار الأنوار: 70/ 317، باب 137، حديث 5.
(42)- غرر الحكم: 187، حديث 3571؛ مستدرك الوسائل: 11/ 349، باب 43، ذيل حديث 13224.
(43)- نهج البلاغه: حكمت 477؛ وسائل الشيعة: 15/ 312، باب 43، حديث 20609.
(44)- بحار الأنوار: 70/ 359، باب 137، حديث 80؛ الكافى: 2/ 427، حديث 6.
(49)- غرر الحكم: 187، حديث 3570؛ مستدرك الوسائل: 11/ 349، باب 43، حديث 13244.