مرگ ابتداى جهان آخرت است، كسى كه در دنيا اهل ايمان و تقوا و عمل صالح و اخلاق حسنه بوده، در حقيقت توشه جهان ديگر را فراهم آورده و مرگ براى او به فرموده رسول خدا (صلى الله عليه و آله) تحفه الهى است.
اما كسى كه به فرمان خدا نبوده و از انبياى الهى اطاعت ننموده و آراسته به اخلاق حسنه و تقوا نشده و كار خيرى انجام نداده، دستش خالى و به هنگام حركت به سوى آخرت بىتوشه است.
اگر در آيات قرآن در رابطه با قيامت كه بيش از هزار آيه است دقت نماييد، مسأله زاد و توشه و راحله براى جهان ديگر را در آن آيات خواهيد ديد.
به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفتند: استعداد براى موت چيست؟ فرمود: اداى واجبات (شرعى، اخلاقى، عملى، مالى، حقوقى) دورى از محرمات (عملى، اخلاقى، اجتماعى، حقوقى) و دارا بودن حسنات و مكارم اخلاقى.سپس باكى نيست كه او سراغ مرگ برود يا مرگ سراغ او آيد. به خدا قسم! پسر ابىطالب را از مرگ باك نيست كه او سراغ مرگ رود يا مرگ سراغ او آيد.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سؤال شد:
كدام يك از مؤمنان زرنگتر و بافراستتر است؟ فرمود: آن كه زياد از موت ياد مىكند و آمادگى بيشترى براى سفر آخرت دارد.
به حضرت سجّاد (عليه السلام) گفته شد:
بهترين حالى كه عبد بر آن مىميرد چيست؟ فرمود: فراغت بال از ساختمان و خانه و قصر. عرضه داشتند: چگونه؟ فرمود: از گناهان با توبه درآمده باشد و بر خيرات پابرجايى حاصل نموده باشد، در اين صورت با محبوبيت و كرامت بر خداوند وارد مىشود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
كسى كه بميرد و درهم و دينارى از خود بجاى نگذارد (كنايه از اين كه اضافه مالش را با خدا معامله كرده باشد) ثروتمندتر از او وارد بهشت نمىشود.
الهى، به تو پناه مىبرم از بزرگترين حسرت كه حسرت روز قيامت است به خاطر خالى بودن دست از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و خيرات و مبرّات و از بزرگترين مصيبت كه مصيبت در دين است و از بدترين بدبختى كه افتادن در آتش جهنّم است و از بدى بازگشت و نوميدى از ثواب و رسيدن به كيفر و عذاب.
الهى، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا و همه مردان و زنان با ايمان را به رحمتت پناه ده، اى مهربانترين مهربانان.
عقايد و اوصاف و اعمال انسان در زندگى داراى صورتهاى خاصى هستند.
بين آنها يك سلسله ارتباط و نسبتهايى وجود دارد كه شخصيت درونى را مىسازد. انسان در محدوده اعتقادات و افكار انتخابى خود قرار گرفته و زير سلطه آنهاست. و به مرور در سيطره اوصاف و اخلاق اكتسابى قرار مىگيرد. و با تكرار آنها اعمال و رفتار شكل مىگيرد و به روش عملى و دايره شخصيّتى تبديل مىشود. اين ارتباط و نسبتها در عالم آخرت هم ادامه دارد. در قيامت كبرى اين عقايد و اوصاف و اعمال داراى صورت هايى متناسب با هر فردى بروز مىكند. و امور مسلط دنيايى بر انسان در آن عالم هم مسلط است. پس از باب آنچه خداوند فرمود:
هر كسى در گرو دستآوردههاى خويش است.
يعنى انسان درگير آنچه گردآورده، مىباشد. بهشتيان و دوزخيان آنچه را آوردهاند، مىبينند. اصحاب يمين و صالحان كه حب حضرت حق بر آنها حاكم بوده است؛ در آزادى مطلق قرار مىگيرند ولى مجرمان و كافران كه در اسارت نفس و شيطان بودهاند؛ در فشار عذاب و آتش گرفتار مىشوند و اين بازتاب اوصاف و اعمال آنان در دنياست.
حسرت در لغت از ماده حسر به معنى برهنه كردن و كنار زدن لباس است ولى مقصود در اينجا اين است كه با ندامت پرده جهل كنار مىرود، ندامت و اندوه شديد بر آنچه از دست رفته باشد و امكان بازگشت نباشد.
در قرآن مجيد هر جا سخن از قيامت و حشر و نشر انسانهاست به كلماتى كه نشان از تأسف و حسرت بزرگ است؛ مانند اى كاش، افسوس، واى بر من، متأسفانه، بازگشت به دنيا و ... اشاره مىكند؛ زيرا انسان با مشاهده آيات حق و نعمتها و كيفرهاى آخرت و كوتاهى در كسب اعمال نيك و معرفت حقيقت، به اندوهى بزرگ دچار مىشود. خداوند به بندگان اين وضعيت جانسوز را هشدارمى فرمايد:
﴿أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾«7»
تا مبادا آن كه كسى بگويد: دريغ و افسوس بر اهمالكارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم، و بىترديد [نسبت به احكام الهى و آيات ربّانى] از مسخره كنندگان بودم.* يا بگويد: اگر خدا هدايتم مىكرد، بىترديد از پرهيزكاران بودم،* يا چون عذاب را ببيند، بگويد: اى كاش مرا [به دنيا] بازگشتى بود تا از نيكوكاران مىشدم.
﴿وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لَايُؤْمِنُونَ﴾
و آنان را از روز حسرت- آن گاه كه كار از كار بگذرد- بترسان، در حالى كه آنان در بىخبرى [شديدى] هستند و ايمان نمىآورند.
از آيات فوق استفاده مىشود كه انسان وارد عرصه محشر مىشود و نتيجه كوتاهىها و مسامحه كارىها و خلاف كارىها و شوخى گرفتن دستورها را در برابر چشم خود مىبيند؛ فريادش به واحسرتا بلند مىشود. اندوهى سنگين همراه با ندامتى عميق بر قلب او سايه مىافكند و اين حالت درونى خود را بر زبان مىآورد.
بنابراين مجرمان در سه جايگاه، حالتهاى گوناگونى از خود نشان مىدهند:
1- با ورود به محشر اظهار حسرت و تأسف مىكنند.
2- با مشاهده پاداش پرهيزكاران، آرزوى سرنوشت آنان را مىنمايند.
3- با مشاهده عذاب الهى، آرزوى بازگشت به دنيا و جبران گذشته مىكند.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مىفرمايد:
در روايات ما قيامت نامهاى ديگرى مانند يوم الحسرة، يوم الندامة، يوم المحاسبه دارد و درباره يوم الحسرة آمده است:
حضرت رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
در روايت ديگر است:
اهل بهشت بسيار خوشحال مىشوند كه اگر كسى آن روز مرگى بود؛ از شادى مىمرد و اهل جهنم با حسرت فرياد بلند مىكشند؛ كه اگر كسى مىمرد، از حزن و اندوه مىمرد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در ذيل آيه ﴿يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا﴾
و همگان جاى خود را در بهشت و جهنم ابدى خواهند ديد و بازگشتى در كار نيست.
در برخى روايات از جنب اللّه به ائمه اطهار (عليهم السلام) تفسير شده است.
امام موسى بن جعفر (صلى الله عليه و آله) در تفسير آيه: ﴿يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ﴾
افسوسشان بر اين است كه در كنار مكتب امامان و اهل بيت بودهاند ولى پيروى نكردهاند؛ و اطاعت خدا را ناديده گرفتند.
در حديثى معتبر، مصداق روشن حسرت خواران روز قيامت را عالمان بىعمل معرفى مىكند كه حقّى را بيان مىكنند ولى در عمل عكس آن را مىپيمايند.امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
بيشترين افسوس را در روز قيامت مردمى دارند كه سخن از عدالت بگويند و خود با ديگران به عدالت رفتار نكند.
از اينرو حجت اللّه، امير عارفان، در خطبه ارزشمند خود آن روز را يادآورى مىفرمايد:
حسرت و اندوه بر آن بىخبرى كه عمر نابوده شدهاش بر او حجّت است و پايان زندگيش شقاوت! از خدا درخواست دارم ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمت آنان را به طغيان نيندازد و هدفى آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد و پس از مرگ، ندامت و اندوه بر او فرود نيايد.
بنابراين بايد از موقعيت اندوهناك آن روز به خداوند پناه برد؛ روزى كه پناهگاهى غير از رحمت الهى نيست.
رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
از جمله حسرات آخرت اين است كه:
كسى مالى را نابجا مصرف كرده يا از راه حرام گردآورده و در غير طاعت خدا قرار داده است و وارثان او آن را در راه خدا خرج كنند؛ اينان به بهشت مىرود و او به دوزخ راه يابد.
يا كسى كه از عدالت سخن مىگويد ولى خودش خلاف عقايدش رفتار مىكند.
و يا كسى از دانش و بينش خود بهره نگيرد و ديگران هم از او سودى نبرند. اينها خسارتها و حرمانهاى روز قيامت است.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
چهار چيز است كه در هر كسى باشد از آن روز وحشت بزرگ در امان است: هر گاه چيزى به او داده شود بگويد: «الحمدللّه»، هر گاه گناهى كند بگويد: «أستغفراللّه»، هر گاه مصيبتى به او برسد بگويد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و هر گاه نيازى داشته باشد آن را از پروردگارش بخواهد و هر گاه از چيزى بترسد به پروردگارش پناه برد.
بيشتر نارسايىهاى روحى و روانى و جسمى انسان تا آسيبهاى اجتماعى و زيستى او در هر زمان به ويژه دوران تمدن بشرى معلول فقر دينى و اخلاقى و وابستگى شديد به ظاهر پر زرق و برق دنياى فريبنده است. و همه دردهاى بشرى در سايه عمل به دستورهاى انبيا و اولياءاللّه قابل درمان است. در قيامت دوزخيان نمىتوانند از نعمتهاى بهشتى بهره گيرند اين محروميّت در حقيقت يك نوع تحريم تكوينى است؛ زيرا قرآن دليل اين محروميت را بازيچه قرار دادن دين و آيين برشمرده است و با ذكر صفات دوزخيان از جمله آن سرنوشت شوم را به دست خودشان فراهم ساختهاند كه مىفرمايد:
﴿الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ﴾
آنان كه دينشان را سرگرمى و بازى گرفتند و زندگى دنيا آنان را فريفت، پس ما امروز از ياد مىبريمشان، همان گونه كه آنان ديدار امروزشان را از ياد بردند وهمواره آيات ما را انكار مىكردند.
اين امور سبب شد كه آنها در لجنزار شهوات فروروند و مؤاخذه رستاخيز را به دست فراموشى بسپارند. گفتار پيامبران و آيات حق را انكار كنند. پس خداوند هم آنان را فراموش كند كه بدترين درد در قيامت است. چون كسى كه مسائل سرنوشتساز خود را جدى نگيرد به كفر مطلق و انكار همه حقايق مىرسد. و دين براى او دردمند و دست و پاگير خواهد بود.
در مواعظ حضرت على (عليه السلام) آمده است:
دين گريزى، بزرگترين مصيبت است. آن كه دين را از دست دهد در ورطه كفر و گمراهى مىافتد و در حقيقت دين غارت شده، كه بد دردى است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
چون بلايى فرا رسد مالهاى خود را سپر جانهايتان كنيد و چون حادثهاى پيش آيد جانهايتان را فداى دينتان كنيد. و بدانيد كه هلاك گشته كسى است كه دينش هلاك شده باشد و غارت شده كسى است كه دينش به غارت رفته باشد.
حضرت صادق (عليه السلام) درباره وضعيت مرد مؤمن آل فرعون در ذيل آيه: ﴿فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا ...﴾
حكايت بسيارى از انبياى الهى و صالحان زمين اين گونه است كه جسمشان در زير آماج شكنجهها و آزارهاى سخت قرار مىگرفت ولى هرگز آنان دينشان را با دنياى مشركان و كافران معامله نكردند.
به اين جهت حضرت صادق (عليه السلام) در هر مصيبتى دعا مىفرمود:
خدا را سپاس كه مصيبت مرا در دينم قرار نداد.
بخش عمده از مصايب دينى مربوط به ريشههاى گريز از دين است. از نظر قرآن مجيد گريزهاى انسان برگرفته از خلق و خو و روحيات اوست. راه دين روشن و هموار است ولى دل بيمار و چشم آلوده، تاريك بين است. با بررسى آيات ريشههاى اصلى دين گريزى به شرح زير است:
1- انديشيدن در آفرينش جهان و نياز انسان به خالق قادر، او را به مبدأ هستى و برنامه دين رهنمون مىسازد ولى بىخردى و تفكّر نكردن در هدف و آثار و نشانههاى خلقت، انسان را به كوردلى و بيهودگى و پوچى مىرساند.
2- دين خدا با سرشت و فطرت آدمى هماهنگ و استوار است ولى گروهى از مردم از حقيقت فطرى فرار مىكنند و دين باور نيستند.
3- توجه به راهنمايى انبيا و برنامههاى تربيتى اولياى الهى در ساختن بشر مؤثّر است ولى بىاعتنايى به آموزههاى انسانساز؛ بشر را گمراه مىسازد.
4- آيات و پندهاى قرآن مجيد وسيله شناخت حق و باطل و خير از شر است ولى انسان ضعيف از كتاب اللّه فاصله مىگيرد و بهره كافى نمىبرد.
5- استدلال و معجزات و نشانههاى آفرينش، ابزارى براى اثبات حقّانيت دين است. ولى مردم با بهانه جويى و مشكل تراشى با آيات حق مقابله مىكنند.
6- سنّتهاى غلط و خرافات و باورهاى نادرست پيشينيان سدى در برابر پيشرفت دين است و مردم با پيروى از نياكان خود از دين باورى مىگريزند.
7- نيازمند بودن انسان به غنى مطلق؛ وابستگى روحى و روانى در وجود او پديد مىآورد، امّا رفاه و آسايش زياد به خاطر غرق شدن در ماديات او را از خالق يكتا غافل مىكند. و سبب پيدايش روحيه خودخواهى و غرور و فراموشى عيوب نفس مىگردد.
8- پيروى از هواى نفس و آرزوهاى دراز و حسدورزى از انگيزههاى رد دعوت پيامبران و انكار ولايت جانشينان برحق آنان بوده است. يكى از مصايب بزرگ دينى كه بر بشر كنونى وارد شده، كنار زدن جانشينان برحق پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) بود؛ پس منافقان مسير اسلام را منحرف ساختند و جمعيت مسلمان را متفرق نموده و مذاهب پراكنده به وجود آوردند.
9- دنيادوستى، ريشه بسيارى از مفاسد است. علاقه زياد به دنيا و دنياپرستى سبب مىشود كه عدهاى اين را در اعتقاد يا در عمل كنار بگذارند. هر چند سرچشمه همه اينها بىخردى و بىسوادى است. ولى از عوامل اصلى مبارزه مستكبران با پيامبران و ائمه اطهار (عليهم السلام) و مجريان دين، حب دنيا بوده كه دين را مانع هواهاى نفسانى و راه حق را مزاحم خواهشهاى حيوانى مىديدهاند.
10- بيمارىهاى اخلاقى مانند دورويى، كوردلى، خودبينى، چشم تنگى، ناشنوايى مصلحتى، از موانع بزرگ تسليم و پذيرش دين حق بوده است؛ پس تكبر كافران و منافقان صدر اسلام اجازه نمىداد كه آيات خداوند يا اندرزهاى پيامبر خدا را بشنوند بلكه آنها را وعده فريب مىدانستند و حتى در مقابله با حق درخواست عذاب مىكردند؛ زيرا تكبر آنان ريشه در تكبّر شيطان داشت و كبر سبب انكار حق و حقيقت مىشود.
امام صادق (عليه السلام) به عبداللّه بن سنان مىفرمايد:
به زودى به شبههاى گرفتار خواهيد شد كه نه نشانهاى براى پيدا كردن راه خواهيد ديد و نه پيشوايى كه هدايتتان كند، از آن شبهه تنها آن كسى رهايى يابد كه دعاى غريق را بخواند. عرض كردم: دعاى غريق چگونه است؟ فرمود: مىگويى خدايا! بخشايشگر! مهربانا! اى دگرگون كننده دلها! دل مرا بر دينت استوار بدار.
شدت شقاوت و بزرگى نامحدود آن در ذات عمل سبب دخول در آتش است.
امام على (عليه السلام) فرمود:
آن كه به دوزخ درآيد براى هميشه بدبخت است.
اعطاى آرامش و امنيت از سوى حق تعالى در قيامت، تنها در گرو ايمنى از شر نفس و ايمنى ديگران از شر نفس او در دنياست.
كسى كه از شرارت نفس اماره خود در امان نيست و ديگران از بازىهاى نفسانى او امنيت ندارند هرگز در روز معاد به نجات دست نمىيابد.
امروز روز عمل و شتاب در گردآورى گنجينههاى ثواب و خير است. امروز مىتوان به در خانه خدا رفت و براى آينده خود محصولى كاشت تا در روز جزا حرمان درو نكنى و حسرت نخورى.
چه بسيار حضرت حق تعالى هشدار داد و فرمود:
پس شما را از آتشى كه زبانه مىكشد بيم مىدهم.* [كه] جز بدبختترين مردم در آن در نيايند.* همان كه [دين را] تكذيب كرد و از آن روى گردانيد.
شقاوت به معناى فراهم آوردن اسباب كيفر و مجازات و بلاست و شقاوتمندان در دل دوزخ و انواع عذابها گرفتارند كه نتيجه اعمال و گفتار و نيّات انسان در دنياست. اين سرانجام شوم و تاريكى مطلق و سوزناك بازتاب عملكرد آدمى در زندگى است كه به دست خود آتش ساخته است.
آنگاه خداوند مىفرمايد:
اما تيرهبختان [كه خود سبب تيرهبختى خود بودهاند] در آتشاند، براى آنان در آن جا نالههاى حسرتبار و عربده و فرياد است.
در آتش بودن از همين دنياست ولى پرده خاكى بر آن كشيده شده، آدميان در خير و شر آزاد باشند و آب زندگى در جريان باشد.
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
مولا على (عليه السلام) مىفرمايد:
خوشبختى حقيقى آن است كه كار انسان به خوشبختى ختم شود و بدبختى واقعى آن است كه فرجام كارش با بدبختى همراه شود.
از حضرت على (عليه السلام) پرسيدند:
كدام مردم بدبختترند؟ فرمود: آن كه دينش را به دنياى ديگرى بفروشد.
دين فروشى از آن دسته خسارتهاى بزرگى است كه عاقبت انسان را به شر سوق مىدهد و انسان را رسواى آخرت مىسازد. و برخى هم دنيا را به خاطر پستى آن رها مىكنند پس از ارزشهاى دنياى خوب دورى مىكنند و آنها هم ضرر مىبينند.
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرسيدند: بدبخت بزرگ كيست؟ فرمود:
پس حضرت خطاب به قاضى شريح بن حارث فرمود:
اى شريح، مواظب باش كه اين خانه را از غير مال خود نخريده، يا قيمت آن را از غير مال حلال نداده باشى كه در اين صورت دچار خسارت دنيا و آخرت شدهاى.
در بررسى روايات معصومين (عليهم السلام) سختترين عذابها و جاودانگى آنها در قيامت براى افراد خاصى دردناكتر است.
1- دانشمندى كه دانشش بر او بهره نداشته باشد 2- كسى كه پيامبرى را كشته باشد يا به دست پيامبرى كشته شده باشد.
3- پيشوايى كه مردم را به گمراهى بكشاند.
4- كسى كه پيكرتراش و نمونه خدايى را مىسازد.
5- شخصى كه خوبى را با بدى جواب مىدهد.
6- آن كس كه از قضاى الهى خشمگين و ناخشنود باشد.
7- كسى كه بنده حرص و طمع باشد.
8- انسان جاهل و نادانى كه راهى نمىشناسد.
بنابراين بايد همتى كرد و دامن از آتش بدى برچيد كه حضرت على (عليه السلام) مولاى عارفان فرمود:
تمام كوشش و تلاشت را براى رهايى از جايگاه بدبختى و كيفر و نجات از سراى بلا و عذاب قرار ده.
جايگاه بازگشت آدمى به اصل خويش كه مبدأ آفرينش اوست از مسائل يقينى در مدارك اسلامى است و از جمله لحظههاى سخت روحى و روانى مىباشد.
امام زين العابدين (عليه السلام) مىفرمايد:
سختترين لحظات آدميزاد سه لحظه است:
لحظهاى كه فرشته مرگ را مىبيند؛
و لحظهاى كه از گورش برمىخيزد؛
و لحظهاى كه در برابر پروردگار تبارك و تعالى مىايستد يا به سوى بهشت مىرود يا به سوى دوزخ ....
رجوع به حق بعد از هدايت يا گمراهى آدمى از حساسترين زمانهاى انتقال او به دوره جديد حيات اوست. و گروهى حتى براى لحظهاى تاب و استقامت آن وضعيت را ندارند.
حضرت سجّاد (عليه السلام) در قنوت وتر خود از آن وضعيت دردآور به حق تعالى پناه برده و مىفرمايد:
خداوندا! از درد و رنجهاى مرگ و از بد بازگشتن در گور و از پشيمانى در روز قيامت به تو پناه مىآورم. زندگانى گوارا و مرگى پس از آمادگى براى آن و بازگشتى كريمانه بى آن كه خوار ساز و رسوا كننده باشد، از تو درخواست مىكنم.
در بين آيات و روايات دينى ما؛ معاد يا بازگشت به آخرت دو گونه تفسير شده است:
1- بازگشت همراه با فشار و تلخى در قبر يا به برزخ و انتقال ناگهانى به صحنه قيامت كه پس از قبض ارواح اتفاق مىافتد.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
2- بازگشت همراه با عذاب و سوختن در جهنم ابدى است كه در آيه شريفه به اين مراد اشاره شده كه مىفرمايد:
اين [همه براى پرهيزكاران است]، و مسلماً براى سركشان، بدترين بازگشتگاه خواهد بود.* دوزخ كه در آن وارد مىشوند و چه بد آرامگاهى است!
«جهنّم»، در آيه عطف بيان يا بدل از شرّ مأب است كه توضيح محل بازگشت بدىهاست. ستمگران در جهنمى وارد مىشوند كه درون آن مىسوزند، كسى خيال نكند كه جهنم را از فاصله دور مىبينند يا در كنار او قرار مىگيرند يا به آتش عادت مىكنند، نه پيوسته با آن زندگى آتشى دارند.
«مهاد»، يعنى بسترى كه براى خواب و استراحت گسترده مىشود يعنى بسترشان آتش دوزخ است كه با انواع نوشابههاى سياه و سوزان پذيرايى مىشوند.
فرشتگان در كمين اهل عذابند كه در گذرگاه عبور همگانى ربوده مىشوند تا به دوزخ انداخته شوند.
بىترديد دوزخ كمينگاه است.* جايگاه بازگشت براى سركشان و طاغيان است.
اين جايگاه سرانجام منافقان و خوارج نهروانى است كه مولا على (عليه السلام) در شأن آنها فرمود:
به بدترين سرنوشت برويد و از راهى كه آمدهايد به جهالت گذشته برگرديد! ...
در قرآن و شرح آيات آن، هر جا سخن از خسران و خاسرين به ميان مىآيد؛ مراد محروميت از پاداشهاى معنوى و بركات اخروى است كه در اثر نپذيرفتن دين اسلام و ايمان به حق و ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) اسباب هلاكت نفس را به وجود مىآورد.
از آن آيات هشدار دهنده است كه مىفرمايد:
و هركه جز اسلام، دينى طلب كند، هرگز از او پذيرفته نمىشود و او در آخرت از زيانكاران است.
انتخاب نابجا در دين و مذهب و گذران زندگى پوچ در دنيا به محروميّت حقيقى و خسارت ابدى در آخرت مىانجامد.
ثواب در لغت، جزا و پاداش خير است و كسى از ثواب منع و محروم مىشود يعنى بهره خوب عمل براى او شمارش نمىشود و سودى برايش مقرر نمىگردد.
اين بازتاب؛ بازگشت نتيجه اعمال بر انسان است كه حضرت حق تعالى مىفرمايد:
پس هركس هموزن ذرهاى نيكى كند، آن نيكى را ببيند.* و هركس هموزن ذرهاى بدى كند، آن بدى را ببيند.
چه چيز خير و چه چيز شر را مىبيند؟ آيا خود عمل را مىبيند يا نامه عمل را يا جزاى عمل را، به هر حال خوبى و بدى در عرصه قيامت كبرى را مشاهده مىكند.
همه كيفرها و پاداشها بر اين محور است كه انسان به جايگاه حقيقى خويش برسد؛ همان گونه كه اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در بيان حكمتها مىفرمايد:
خداوند سبحان پاداش را بر طاعت و كيفر را بر گناه قرار داده، تا بندگان را از خشمش بازدارد و آنان را به بهشتش روانه نمايد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
به هر حال بايد كف ترازوى عمل را با پاداش كار نيك سنگين نمود و از برترى گناهان دورى جست كه زيانى بس بزرگ است.
مولاى متقيان در اين باره به همه پويندگان راه ثواب توصيه مىفرمايد:
به خدا قسم! اگر همچون شتر فرزند مرده غمزده بناليد و به مانند كبوتر دور از همدم صدا كنيد و به مثل راهبى تارك دنيا زارى نماييد و در راه خدا از اموال و فرزندانتان دل برداريد، براى درخواست قرب حق در مرتبهاى بالا، يا براى آمرزش گناهانى كه كتابهاى حق شماره كرده و فرشتگانش آن را حفظ نموده، هر آينه در برابر پاداشى كه براى شما از خدا اميد دارم و عقابى كه از آن بر شما مىترسم، كم و اندك است.
حلول عذاب و اجل حتمى بر كيفر گناهكار از سنت الهى است. و عقوبت به معناى در پى داشتن سزاى گناه، از لوازم طبيعى ارتكاب معصيت است. ولى گاهى بر اساس مصلحتها و محاسباتى؛ اجراى مجازات الهى به تأخير مىافتد تا بندگان خدا در پناه رحمت و لطف خداوند به زندگى عادى خود ادامه دهند و ثواب و عذاب اعمالشان به قيامت حواله مىشود تا در آن عالم به يكايك عملها رسيدگى كنند و حق از ناحق آشكار گردد.
حضرت حق تعالى مىفرمايد:
و اگر سنّت و روشى از پروردگارت [نسبت به تأخير افتادن عذاب از آنان] نگذشته بود و نيز مدتى كه [براى زندگى آنان] مشخص و معين شده است، قطعاً عذاب خدا بدون تأخير بر آنان لازم و حتم مىشد.
سنّت الهى در قرآن با عنوان «كلمه» از آن ياد شده كه اشاره به حكمت آفرينش بر اساس آزادى انسانهاست؛ زيرا اگر هر عملى بدون هيچ گونه مهلت، مجازات در پى داشته باشد، ايمان و اعمال صالح جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مىكند و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از كيفر انجام مىشود. پس بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند و هم فرصتى براى خودسازى براى همه پويندگان راه حق و كمال داده شود.
به اين جهت در آياتى كه خداوند وعده عذاب داده است، به رحمت و مغفرت و بهشت تمام كرده است تا بندگان فرصت توبه و بيدارى را درك كنند. همان گونه كه خداوند مىفرمايد:
بدانيد مسلّماً خدا [نسبت به نافرمانى بندگان] سختكيفر، و [نسبت به طاعت آنان] بسيار آمرزنده و مهربان است.
در اين آيه شديد العقاب را بر غفران و رحمت مقدم نموده است؛ اشاره به اين نكته است كه آتش مجازات سخت الهى را مىتوان با آب توبه شست و به درياى رحمت و كرامت ربوبى وارد گشت.
حضرت على (عليه السلام) از اين وضعيت شگفت زده گرديده و فرموده است:
تعجّب دارم از كسى كه از خوردنى آزار دهنده باز مىايستد ولى از گناه كه جزاى دردناكى دارد بازنمىايستند.
تعجّب دارم از كسى كه از سختى انتقام كشيدن خدا خبر دارد و براى پافشارى بر نافرمانى ايستادگى مىكند.
در برخى تفاسير قرآن كلمه اجل و وعيد را به حلول عقاب تعبير كردهاند.
يعنى هر گاه قرآن مىفرمايد: اجل كسى يا امتى فرا مىرسد يا وعده ما حتمى است يعنى زمان كيفر موعود فرا مىرسد و مرحله اوّل عذاب و انتقام خداوند آغاز مىگردد.
كيفر بدكاران بسى سخت است. قبر چنان فشارشان مىدهد كه استخوانهايشان درهم مىشكند؛ از درخت زقوم كه ميوه برگ و خار آن از آتش است خورانده مىشوند؛ از آب جوشان كه اندرون آنان را ريزه ريزه كند، مىآشامند.
جامههايى از آتش بر آنها پوشند؛ فرشتگان با گرزهاى آتشين بر سرشان كوبند، همراه و همدمشان شيطان و مار و عقرب باشد و از بوى گندشان وادى برهوت، آشفته حال گردد.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) درباره شدت عذاب برزخيان مىفرمايد:
راهى را در درون برزخ پيمودند كه در آن راه، زمين بر آنان مسلط شد، خاك گور گوشتشان را خورد و خونشان را نوشيد. در شكاف قبورشان چنان بى جان شدند كه براى آنها رشدى نيست و غايبى گشتند كه اميد يافتنشان نيست، حوادث هولانگيز دنيا آنان را نمىترساند و بدى حالات غصهدارشان نمىكند، از زلزلهها دچار اضطراب نمىگردند و به نعره رعدهاى سخت گوش نمىدهند.
خروج از قبر از هولناكترين لحظات آدمى است؛ زيرا شديدترين حالتهاى عمر انسان در سه مرحله است:
1- هنگام تولد و بيرون آمدن با فشار از خانهاى تنگ و تاريك.
2- هنگام مرگ و خروج روح با شدت جان كندن از كالبد انسان.
3- هنگام قيامت و ورود به صحنه محشر و محاسبه اعمال نيك و ناپسند.
حضرت صادق (عليه السلام) از گوشه درياى عذاب به ما گزارش مىفرمايد:
______________________________
(1)- برگرفته از المحجّةالبیضاء: 240/8 و 243، ذکر الموت.
(2)- بحار الأنوار: 68/ 263، باب 76، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 2/ 100، باب 17، حديث 1534.
(3)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، ذيل حديث 13؛ وسائل الشيعة: 2/ 435، باب 23، حديث 2571.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، حديث 17؛ الدّعوات: 122، حديث 300.
(5)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، ذيل حديث 17؛ الدّعوات: 123، حديث 301.
(9)- كشف الغمة: 2/ 347؛ تفسير الميزان: 18/ 357، ذيل آيه 24 سوره ق.
(10)- بحار الأنوار: 8/ 345، باب 26؛ مسند احمد بن حنبل: 3/ 9؛ كنز العمال: 14/ 514، حديث 39449.
(13)- الدرّ المنثور: 3/ 9، ذيل آيه 31 سوره أنعام.
(15)- الكافى: 1/ 145، حديث 9؛ بحار الأنوار: 24/ 193، باب 53، حديث 10.
(16)- المحاسن: 1/ 120، باب 64، حديث 134؛ بحار الأنوار: 2/ 30، باب 9، حديث 15.
(18)- بحار الأنوار: 7/ 128، باب 6، حديث 8؛ تفسير فرات الكوفى: 350، ذيل حديث 349.
(21)- بحار الأنوار: 74/ 380، باب 15، حديث 1؛ معانى الأخبار: 199.
(22)- الكافى: 2/ 216، حديث 2؛ بحار الأنوار: 65/ 212، باب 23، حديث 2.
(24)- تفسير القمى: 2/ 258، ذيل آيه 45 سوره غافر.
(25)- الكافى: 3/ 262، حديث 42؛ وسائل الشيعة: 3/ 247، باب 73، حديث 3536.
(26)- بحار الأنوار: 52/ 148، باب 22، حديث 73؛ كمال الدّين: 2/ 352، حديث 50.
(27)- غرر الحكم: 169، حديث 3338.
(30)- بحار الأنوار: 24/ 26، باب 25، حديث 4؛ تفسير الامام العسكرى (عليه السلام): 239، حديث 117.
(31)- بحار الأنوار: 68/ 364، باب 90، حديث 3؛ معانى الأخبار: 345.
(32)- بحار الأنوار: 72/ 301، باب 76، حديث 1؛ الأمالى، شيخ طوسى: 435، حديث 974.
(33)- بحار الأنوار: 100/ 14، باب 1، حديث 68؛ عدّة الدّاعى: 103.
(35)- غرر الحكم: 144، حديث 2591.
(36)- بحار الأنوار: 6/ 159، باب 6، حديث 19؛ الخصال: 1/ 119، حديث 108.
(37)- مفتاح الفلاح: 337؛ بحار الأنوار: 84/ 299، باب 12، حديث 85.
(38)- بحار الأنوار: 6/ 312، باب 10، حديث 11؛ قصص الأنبياء، راوندى: 271، حديث 319.
(45)- بحار الأنوار: 12/ 348، باب 10، حديث 13؛ الخصال: 2/ 400، حديث 108.
(49)- غرر الحكم: 166، حديث 3262.
(50)- غرر الحكم: 166، حديث 3239.
(51)- تفسير الثعلبى: 4/ 231، ذيل آيه 34 سوره اعراف.
(53)- بحار الأنوار: 6/ 221، باب 8، حديث 18؛ علل الشرايع: 1/ 309، حديث 1.