کسی نزد امام صادق(ع) آمد، شیعه هم بود، گفت: یابن رسول الله! حج بر من واجب شده، خدمت شما آمده ام تا خداحافظی کنم. امام نپرسیدند: مسائل حج را بلدی یا نه؟ شیعه بود، حتماً می دانست. نمی شود شیعه مسائل حجش را بلد نباشد. تنها سؤالی که امام کردند، این بود: به کسی بدهکار نیستی؟ تو که به سوی خانۀ خدا می روی؛ یعنی حق کسی به گردنت نیست. خیلی حرف است؛ یعنی جامعه از دست تو آزاد است؟ قوم و خویش، پدر و مادر، برادرها، دامادها، عروس ها، عمه ها، خاله ها، همسایه ها و کاسب ها، کسانی که با آن ها ارتباط تجاری داری، همه آزادند؟ عرض کرد: یابن رسول الله! یک نفر از من طلبکار است که از گروه مُرجِئِه[5] می باشد. مرجئه طایفه ای به قول شما خیلی بی دین بودند، گفت: یک مرجئه از من طلبکار است؛ یعنی یابن رسول الله! یک نفر مزخرف، عوضی و بی دین از من هم طلبکار است، حال اگر پول این شخص بی ارزش را ندهیم، به جایی برنمی خورد.
ائمۀ ما(علیهم السلام) هیچ وقت عصبانی نمی شدند. اخلاق آنان، کاملاً الهی بود. خیلی نرم به او فرمودند: اگر طلب او را بدهی، هزینۀ رفتن مکه و برگشتنت را داری؟ چون برای مکه رفتن، نه مهمانی جزء حج است، نه مهمانی دادن بعد از حج و نه سوغاتی خریدن؛ رفتن به حج؛ یعنی پول بلیط رفت و برگشت، قربانی، احرام، هتل مکه و کاروان را داشته باشم، چیز دیگری جزء حج نیست. فرمود: اگر طلب این شخص مرجئه را بدهی، هزینۀ رفت و برگشتت را داری؟ گفت: نه، یابن رسول الله! فرمود: حج بر تو واجب نیست و رفتنت حرام است. اکنون که بیرون رفتی، برو بدهی خود را بده! کدام حج؟ به حج پروردگاری می روی که با خوردن مال مردم بر تو خشمگین است، آنگاه آمدی بی دینی او را عَلم کرده ای که من مجوز بدهم مال مردم را بخوری؟
این دین است. مردم ما چقدر به این شکل دین دارند؟ چقدر مردم ما تابع پروردگار و اهل بیت(علیهم السلام) هستند؟