از آيات قرآن و روايات اهل بيت قدس سرهما استفاده مى شود كه بى مهرى و به عبارت ديگر سنگدلى ، گناهى باطنى است كه قابل كيفر است و حالتى درونى است كه سبب ستمكارى و ظلم به ديگران و پايمال كردن حقوق مردم است .
سعيد بن جبير مى گويد : به ابن عباس گفتند كه : گروهى از ما گمان مى كنند كه عبد گناهى مرتكب مى شود و به سبب آن از رزق محروم مى شود ، ابن عباس گفت : به خدايى كه خدايى جز او نيست اين محروميت از رزق ، حقيقتى است كه در كتاب خدا روشن تر از خورشيد درخشان است ، خدا در سوره « ن والقلم » در هفده آيه به آن حقيقت در ضمن داستانى اشاره كرده است . مرد وزين و آراسته اى بود كه در سنى بالا قرار داشت ، مالك باغى بود ، ميوه اى از آن باغ را به خانه اش نمى برد مگر اين كه به هر صاحب حقى و مستمندى و دردمندى از آن ميوه مى بخشيد .
او تا پايان عمرش به اين بذل و بخشش و اداى حقوق مالى به خاطر علاقه اى كه به قواعد دين داشت و به سبب مهر و محبتى كه نسبت به بندگان خدا در قلبش موج مى زد ، ادامه داد . هنگامى كه پيرمرد از دنيا رفت پنج فرزند او باغش را به ارث بردند و در همان سالى كه باغ را بهارث بردند از نظر ميوه و محصول سال بى نظيرى بود . يك روز پس از نماز عصر به سوى باغ رفتند ، باغى را ديدند كه زمان حيات پدرشان نمونه آن را نديده بودند ، هنگامى كه ميوه ها و محصولات فراوان را مشاهده كردند ، دچار طغيان و تجاوز روحى و اختلال فكرى شدند و به يكديگر گفتند : پدرمان به عمرى طولانى و سنى بالا رسيده بود و به اين خاطر عقلش را از دست داده و دچار حماقت شده بود ! !
بياييد با هم پيمان ببنديم كه امسال چيزى از ميوه هاى اين درختان را به يك نفر از نيازمندان نپردازيم تا ثروت بيش ترى به دست آوريم و سال هاى پس از اين هم اين روش را ادامه دهيم ، چهار نفر از برادران به اين پيمان رضايت دادند و پنجمى از آنان از اين مطلب خشمگين شد و او همان است كه خدا درباره او فرمود :
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُون
عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصى [ياد نمى كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد ؟ ! ] .
آن مرد به ابن عباس گفت : اوسط آنان در سن بود ؟ ابن عباس گفت : نه ؛ بلكه از نظر سن كوچك تر بود و از جهت عقل عاقل ترين آنان بود .
اوسط قوم يعنى بهترين آنان ، دليل اين مطلب در قرآن است كه امت محمد از نظر عدد كم ترين قوم است ولى از همه امت ها بهتر است ، خدا فرموده :
وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً. . . و همان گونه [ كه شما را به راه راست هدايت كرديم ] شما را امتى ميانه [ ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط ] قرار داديم . . .
عاقل ترين برادرها گفت : تقواى الهى را مراعات كنيد و بر راه و روش پدرتان باشيد تا سالم بمانيد و از عنايات حق بهره مند گرديد .
برادران به او حمله بردند و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند ، هنگامى كه يقين كرد مى خواهند او را به قتل برسانند در حاليكه از پيشنهاد آنان نفرت داشت ، تسليم خواسته آنان شد و نهايتاً به خانه هايشان بازگشتند و سوگند ياد كردند كه صبح به چيدن ميوه هاى باغ اقدام كنند و در اين زمينه توجهى به حضرت حق ننمودند .
خداى منتقم ، آنان را به آثار اين گناه كه كمال بى مهرى به نيازمندان بود ، دچار كرد و داستان آنان را در قرآن مجيد به اين صورت خبر داد :
بى ترديد ما آنان را [ كه در مكه بودند ] آزموديم همان گونه كه صاحبان آن باغ را [ در منطقه يمن [آزموديم ، * هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان حتماً ميوه هاى باغ را بچينند ، و چيزى از آن را [ براى تهيدستان و نيازمندان [استثنا نكردند . * پس در حالى كه صاحبان باغ در خواب بودند ، بلايى فراگير از سوى پروردگارت آن باغ را فرا گرفت . * پس [ آن باغ ] به صورت شبى تاريك درآمد [ و جز خاكستر چيزى در آن ديده نمى شد!] * وهنگام صبح يكديگر را آوازدادند ، * كه اگر قصد چيدن ميوه داريد بامدادان به سوى كشتزار و باغتان حركت كنيد ؛ * پس به راه افتادند در حالى كه آهسته به هم مى گفتند : * امروز نبايد نيازمندى در اين باغ بر شما وارد شود ، * و بامدادان به قصد اين كه تهيدستان را محروم گذارند به سوى باغ روان شدند . * پس چون [ به باغ رسيدند و آن را نابود ] ديدند ، گفتند : يقيناً ما گمراه بوده ايم [ كه چنان تصميم خلاف حقّى درباره مستمندان و تهيدستان گرفتيم . * بلكه ما [ از لطف خدا هم [ محروميم . * عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصى [ياد نمى كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد ؟ !] .
ما اهل مكه را آزموديم همان گونه كه اهل باغ را آزموديم ، هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان ميوه هاى باغ را بچينند و چيزى از آن استثنا نكنند ، پس عذابى فراگير بر باغشان در حاليكه همه خواب بودند ، فرود آمد و آن باغ پر از محصول و ميوه همچون شب سياه و ظلمانى گشت .
صبحگاهان يكديگر را صدا زدند كه چنانچه قصد چيدن ميوه هاى باغتان را داريد به سوى آن حركت كنيد ، آنان حركت كردند در حاليكه با يكديگر آهسته سخن مى گفتند : مراقب باشيد امروز حتى يك فقير و تهيدست بر شما وارد نگردد زيرا صبحگاهان نيّت داشتند كه با قدرت از نيازمندان و مستحقان جلوگيرى كنند ، هنگامى كه باغ را « سوخته و نابود و سياه و ظلمانى » ديدند ، گفتند : بى ترديد ما گمراهيم بلكه « از رحمت حق » محروميم ، عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم چرا خدا را تسبيح نمى گوييد ؟ !
خدا آنان را به سبب محروم كردن مستمندان و بى مهرى به نيازمندان به چنين كيفرى دچار كرد و كم ترين ستمى به آنان با اين كيفر روا نداشت
منبع : برگرفته از کتاب با کاروان نور استاد حسین انصاریان